eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.1هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
3.3هزار ویدیو
92 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
محتوای تربیت کودک
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۲۹ 🌹 گفت : حرفت را قبول دارم 🌹 ولی بازم قانع نش
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۳۰ 🇮🇷 گفتم : کجا رفت مگه ؟ 🌹 گفت : سفارت آلمان ... 🌹 در موردش هم پرس و جو کردم 🌹 یارو آلمانی و یهودی بود . 🌹 همینجوری لباس عربی پوشیده بود 🚥 من دستم را ، 🚥 به محاسن تازه روئیده خودم کشیدم 🚥 و به فکر فرو رفتم . 🚥 بعد از کمی مکث گفتم : 🇮🇷 آقا رحیم جان ! بی زحمت با محمد برو 🇮🇷 و در مورد حادثه برائت از مشرکین ، 🇮🇷 تحقیق کنید . 🇮🇷 شاید آن حادثه هم ، 🇮🇷 به همین یارو آلمانیه ، ربط داشته باشد 🇮🇷 ولی آقا علی ( محافظ دیگه ) را نبرید 🇮🇷 می خواهم کنارم بماند . 🚥 چند روز گذشت . 🚥 ولی خبری از رحیم و محمد نشد 🚥 موسم حج هم تمام شد 🚥 حجاج آماده برگشتن به ایران شدند 🚥 و من همچنان منتظر رحیم و محمد بودم 🚥 به سفارت ایران هم اطلاع دادم 🚥 ولی بی فایده بود . 🚥 چند روز بعد ، دو نفر پیش من آمدند 🚥 و به من خبر دادند که رحیم پیدا شده 🚥 با آنها ، حرکت کردم . 🚥 مرا به یک زباله دانی بردند 🚥 خیلی وحشتناک بود 🚥 وای خدای من ! 🚥 جسد بی سر رحیم ، در زباله دانی بود . 🚥 حالت تهوع پیدا کردم 🚥 گریه و زاری کردم 🚥 خودم را می زدم و ملامت می کردم 🚥 نگران محمد شدم 🚥 به سفارت ایران خبر دادم 🚥 با اولین پرواز ، 🚥 جنازه رحیم را ، به ایران بردند 🚥 هر روز برای من ، به سختی می گذشت 🚥 منتظر خبر بدی از محمد بودم 🚥 خدا خدا می کردم 🚥 که اتفاقی برایش نیفتاده باشد 🚥 چند روز بعد ، 🚥 یک آقایی با لباس عربی ، پیش من آمد 🚥 می گفت که از محمد خبر دارد 🚥 دوباره ترس ، وجودم را گرفت . 🚥 تنها دنبالش رفتم 🚥 یادم رفت به علی بگویم که من رفتم 🚥 همه راه به این فکر می کردم 🚥 که حتما اتفاق بدی برایش افتاده 🚥 که نتوانست خودش بیاید 🚥 هر لحظه منتظر بودم 🚥 که باز هم جسد محمد را نشانم بدهد 🚥 به یک کوچه بن بست رسیدیم 🚥 ناگهان چاقویش را درآورد 🚥 من شوکه شدم و گفتم : 🇮🇷 چکار می خواهی بکنی ؟! 🚥 او هم به عربی گفت : 🔥 می خواهم تو را بکشم . 🚥 ناگهان به طرفم حمله ور شد 🚥 من هم از ترس ، عقب عقب می رفتم 🚥 تا اینکه به زمین افتادم ... 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدرت طنز و خنده در کلاسداری و منبر 😂😁 استاد قرائتی 🇮🇷 @ghairat
📗 داستان کوتاه فرمانروای بهشت 🌸 خداوند عزوجل ، 🌸 به حضرت موسی علیه السلام فرمود : 🕋 ای موسی ! 🕋من بندگانی دارم که بهشت خود را ، 🕋 به آنان مباح نموده 🕋 و آنان را حاکم بهشت ساختم . 🌸 حضرت موسی علیه السلام عرض کرد : 🔮 پروردگارا ! اینان چه کسانی هستند 🔮 که بهشت خود را بر آنان مباح ساختی 🔮 و آنان را فرمانروای بهشت نمودی ؟ 🌸 خداوند عزوجل فرمود : 🕋 هر کسی که مؤمنی را شادمان سازد . 🇮🇷 @ghairat
📔 داستان کوتاه درختان بهشتی 🌴 شخصی در حال کاشتن درختی بود . 🌴 رسول خدا ، از آن محل عبور می کردند 🌴 که نگاهشان به آن شخص افتاد . 🌴 حضرت لبخندی زدند و به طرف او رفتند 🌴 به آن مرد سلام کردند و از درختکاری او ، 🌴 خوششان آمد . 🌴 بعد از اینکه کمی با هم نشستند 🌴 پیامبر به او فرمودند : 🕌 دوست داری تو را با درختی آشنا کنم 🕌 که از درخت تو ، محکم تر و بادوام تر است 🕌 و زودتر ثمر می دهد ؟ 🌴 مرد با خوشحالی گفت : 😍 بله ، معلومه که دوست دارم 🌴 پیامبر فرمودند : 🕌 کلمه « سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر » را بگو ، خداوند تعالی ، ده درخت در بهشت ، برای تو خواهد کاشت . 📚 اخلاق و احکام در داستان های شهید دستغیب / ص ۳۰۵ 🇮🇷 @ghairat
1_1825117226.attheme
94.2K
تم جدید برای ایتا روی این فایل بزنید و گزینه تایید رو بزنید پس زمینه ایتاتون ، تصویر شهید قاسم سلیمانی می شود جالبه . امتحان کنید 🇮🇷 @ghairat
یکی از موضوعات مهم تربیتی ، در حلقات و کلاس ها ، می تواند آثار و برکات دامداری و کشاورزی باشد کودکان و نوجوانان و جوانان را ، به مشاغل روستایی ، دامداری ، کشاورزی ، و حتی صنایع دستی ، تشویق کنید . به آنها از مزایای روستانشینی بگوئید مثل هوای سالم غذای سالم دام سالم لبنیات تازه و سالم سبزی و میوه تازه و سالم وجود فضای سبز زیاد برای گردش وجود محبت و همدلی بین روستایی ها و‌‌... 🇮🇷 @amoomolla
محتوای تربیت کودک
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۳۰ 🇮🇷 گفتم : کجا رفت مگه ؟ 🌹 گفت : سفارت آلمان
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۳۱ 🚥 آرام به طرف من می آمد 🚥 پایش را ، روی سینه من گذاشت 🚥 و چاقویش را ، به سمت من پایین می آورد 🚥 ناگهان محافظم علی سر رسید 🚥 و دست او را گرفت . 🚥 چاقو را از دستش در آورد 🚥 و او را به طرف دیوار هل داد . 🚥 با هم درگیر شدند . 🚥 بعد از چند لحظه ، 🚥 چند نفر دیگر ، به کمک آن مرد عرب آمدند 🚥 و ما مجبور شدیم فرار کنیم 🚥 ناگهان درب یکی از خانه ها باز شد 🚥 و حدود ده نفر از آنجا بیرون آمدند 🚥 کمی ایستادند و به ما نگاه کردند . 🚥 ناگهان همه با هم ، به طرف ما دویدند 🚥 من خیلی ترسیده بودم 🚥 نه از پشت راه فرار داشتیم نه از جلو 🚥 آن ده نفر به ما رسیدند و ایستادند 🚥 آن عقبی ها هم رسیدند 🚥 از خدا کمک خواستم و شهادتین گفتم 🚥 ناگهان یکی از آن ده نفر ، 🚥 جلو آمد و گفت : شما حالتون خوبه 🚥 گفتم : بله 🚥 یک نفر از همان خانه ، 🚥 سرش را بیرون آورد و داد زد : 🍎 بیایید اینجا ، بیایید داخل 🚥 آرام و با ترس ، به آن ده نفر نگاه می کردم 🚥 و از وسطشان عبور کردیم 🚥 داخل آن خانه شدیم 🚥 آن ده نفر ، با آن تبهکاران درگیر شدند 🚥 بعد از یک ساعت ، 🚥 آنها را دست بسته ، داخل خانه کردند 🚥 و آنها را در یک اتاق ، زندانی کردند 🚥 سپس یک آقای دیگر ، با لباس عربی وارد شد 🚥 صورتش را ، با چفیه قرمز مخفی کرده بود 🚥 چفیه را برداشت و سلام کرد 🚥 ناگهان دیدم علی ذوق زده شد 🚥 و با خوشحالی او را بغل کرد . 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
🌝 جلوی چشمان فرزندانتان نماز بخوانید ، 🌝 تا شما را ببینند 🌝 و تشویق و ترغیب به نماز شوند . 🇮🇷 @amoomolla
🌞 وقتی شروع کردید به نماز خواندن ، 🌞 و سجاده پهن کردید ، 🌞 اگر فرزندتان آمد و با سجاده شما ، 🌞 یا با مهر و تسبیح و کتابچه دعا ، 🌞 شروع به بازی کردن نمود 🌞 او را از خود نرانید 🌞 نه با ایماء و اشاره و نه با هر حالت دیگر ، 🌞 حتی بعد از اتمام نماز ، 🌞 با فرزندتان بحث و گفتگو و دعوا نکنید . 🌞 اصلاً حتی اخم هم نکنید . 🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
📜 شعر روز ⛱ ذکر روز دوشنبه ⛱ یا قاضی الحاجاته ⛱ ذکر خدای خوبم ⛱ شیرین تر از نباته ⛱ از ته دل میخونم ⛱ خدای مهربونم ⛱ تو قلبای ما جاته ⛱ قدر تو رو میدونم 🇮🇷 @amoomolla
✍ آموزش انگلیسی مذهبی 🕋 اشهدُ انَّ محمداّ رسولُ الله 🕋 گواهی می دهم که محمد ، فرستاده خداست 🕋  I testify Muhammad 🕋 is the messenger of God 🎼 تلفظ : 🕋 آی تِستی فای مُحَمَّد ، 🕋 ایز دِ مِسِنجِر آف گاد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🌷 testify ( تِستی فای ) 🔮 شهادت دادن ، گواهی دادن 🌷 messenger ( مِسِنجِر ) 🔮 پیغام رسان ، فرستاده ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🇮🇷 @amoomolla
😍 داشتم می رفتم خونه 😍 ديدم يه پسر بچه ، داشته تلاش می کرده 😍 که قدش به زنگ آيفون برسه 😍 هی داره خودشو ميکشونه بالا ، 😍 منم دلم سوخت و انسانیتم گل کرد 😍 رفتم پیشش و گفتم : 🍂 سلام پسر جون ! ميخوای برات زنگ بزنم ؟! 😍 اونم سرشو تکون داد و گفت : اوهوم 😍 منم برای اينکه سريعتر در رو براش باز کنن 😍 دو سه بار زنگ زدم ، 😍 بعدش با لبخند بهش گفتم : 🍂 خوب کوچولو ! ديگه چيکار کنم برات ؟ 😍 گفت : هيچی ديگه 😍 فرار کن تا صاحبخونه نيومده…!! 😁 😍 تو از اون ور برو ، منم از اين ور...!!! 😂 😍 بچه که نبود ، دایناسور بود … 😂 😍 با اين هيکل و ریشم ، 😍 يه ربع مثله اسب می دویدم . 😂 🇮🇷 @ghairat