هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
28.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 داستان صوتی رهبر ۱۳ ساله
🎼 در مورد شهید فهمیده
📚 @dastan_o_roman
#قصه_صوتی #شهدا #روز_دانش_آموز #شهید_حسین_فهمیده
pzkr_سرود_آقازاده.mp3
4.7M
🎧 سرود زیبا و سیاسی آقازاده
👌🏻 من شدم شهید گمنام و تو آقازاده
📜 متن سرود 👈 اینجا
🇮🇷 @amoomolla
#سرود #آقازاده #شهدا #سیاسی
🤔 #معما #شهدا ۹
🧠 چند دانش آموز ،
🧠 در دفاع مقدس شهید شدند ؟!
🌷 الف ) ۳۶ هزار نفر
🌷 ب ) ۴۶ هزار نفر
🌷 ج ) ۵۶ هزار نفر
✅ پاسخ 👈 اینجا
🇮🇷 @amoomolla
#روز_نوجوان
#روز_دانش_آموز
#هفته_دفاع_مقدس
🤔 #معما #شهدا ۱۰
🧠 نام دانش آموز ۱۳ ساله قمی ،
🧠 که در جنگ تحمیلی شهید شد ؟!
✅ پاسخ 👈 اینجا
🇮🇷 @amoomolla
#روز_نوجوان
#روز_دانش_آموز
#هفته_دفاع_مقدس
🤔 #معما #شهدا ۱۱
🧠 دانش آموز ۱۲ ساله خرمشهری ،
🧠 که در جنگ تحمیلی شهید شد ؟!
✅ پاسخ 👈 اینجا
🇮🇷 @amoomolla
#روز_نوجوان
#روز_دانش_آموز
#هفته_دفاع_مقدس
🤔 #معما #شهدا ۱۲
🧠 دانش آموز ۱۲ ساله سوسنگردی ،
🧠 که در جنگ تحمیلی شهید شد ؟!
✅ پاسخ 👈 اینجا
🇮🇷 @amoomolla
#روز_نوجوان
#روز_دانش_آموز
#هفته_دفاع_مقدس
9.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚 پویانمایی و داستان کوتاه پوتین ها
🎥 صوتی تصویری
🕰 زمان : یک دقیقه
🇮🇷 @amoomolla
#پویانمایی #کارتون #انیمیشن
#داستان #داستان_کوتاه #شهدا
Abozar Roohi - Refighe Shahidam.mp3
2.71M
🎧 سرود رفیق شهیدم / صوتی
🎙 با صدای ابوذر روحی
🎥 نماهنگ تصویری 👈 اینجا
🎼 آهنگ بیکلام سرود 👈 اینجا
📜 متن سرود 👈 اینجا
🇮🇷 @amoomolla
#سرود #ابوذر_روحی
#روز_دانش_آموز #شهدا
📙 داستان کوتاه شهید علم
🌟 شهید دانشمند مجید شهریاری ،
🌟 معروف به شهید علم ،
🌟 فوق العاده هوای مادرش را داشت
🌟 یکی از دلایلی که او را ،
🌟 از فکر تحصیل در خارج از کشور ،
🌟 منصرف ساخت ،
🌟 رسیدگی به پدر و مادرش بود .
🌟 وقتی مادرش را می دید
🌟 دست و پایش را می بوسید .
🌟 موقع غذا خوردن ،
🌟 اولین لقمه را ،
🌟 در دهان مادرش می گذاشت ،
🌟 سپس خودش غذا می خورد .
🌟 سر کلاس درس ،
🌟 تنها تماسی را که جواب می داد ،
🌟 تماس مادرش بود
🌟 و راحت با او ترکی صحبت می کرد
🌟 مادرش دو سال مریض بود .
🌟 اگر کار بیمارستان ،
🌟 برای مادرش پیش می آمد ،
🌟 همه می دانستند که به خاطر مادر
🌟 همه قرارها و برنامه هایش را
🌟 منحل می کرد .
🌟 روزی قرار بود با فرد مهمی
🌟 دیداری داشته باشیم ،
🌟 به خاطر کار مادرش زنگ زد
🌟 و عذرخواهی کرد .
📚 کتاب استاد ؛ صفحه ۶۰
📚 شهید علم؛ دانشمند شهید دکتر مجید شهریاری در آینه خاطرات ، صفحه ۳۲
🇮🇷 @amoomolla
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال داستان و رمان
📚 @dastan_o_roman
#شهدا #علم #احترام_به_والدین
هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
📙 داستان کاپشن
💎 یکی از قهرمانان ملی ما ،
💎 شهید مصطفی چمران است .
💎 در یک شب تاریک مصطفی کوچولو
💎 داشت به خانه شان بر می گشت ،
💎 هوا خیلی سرد بود
💎 و برف شدیدی می بارید .
💎 در بین راه ، یک دفعه چمشش ،
💎 به یک فقیری افتاد .
💎 او در یک گوشه خیابان نشسته
💎 و داشت از سرما می لرزید .
💎 و هیچ خانه یا اتاق گرمی ،
💎 برای خوابیدن نداشت .
💎 مصطفی خیلی ناراحت شد ،
💎 دلش برای آن مرد فقیر سوخت .
💎 دلش می خواست برای او ،
💎 یک کاری بکند ،
💎 ولی نه پولی داشت که به او بدهد ،
💎 نه جایی می شناخت که آن را ببرد .
💎 خیلی فکر کرد…
💎 ولی کاری که از خودش بر بیاید
💎 و بتواند انجام دهد به ذهنش نرسید
💎 خیلی غصه دار شد
💎 با ناراحتی ، به سمت خانه راه افتاد
💎 به خانه رسید
💎 و آرام در رختخوابش خوابید .
💎 اما هر کاری کرد ، خوابش نبرد .
💎 نتوانست از فکر فقیر بیرون بیاید
💎 فردا ، صبح اول وقت ،
💎 به مسجد محله رفت .
💎 و دوستانش را جمع کرد
💎 و چیزی که دیروز دیده بود را ،
💎 برایشان تعریف کرد .
💎 مصطفی گفت :
🌹 ما پولمان نمی رسد که خودمان
🌹 تنهایی برای آن نیازمند ،
🌹 لباس تهیه کنیم ،
🌹 بیاین هر کی هر چه قدر میتونه
🌹 پول بذاره . پولامونو جمع کنیم
🌹 و با هم دیگه براش لباس تهیه کنیم
💎 بچه ها ، قلک هایشان را شکاندند
💎 و پول هایشان را روی هم گذاشتند
💎 به بازار رفتند
💎 و یک کاپشن گرم خریدند .
💎 آن را کادو کردند
💎 و همه با هم به آن نیازمند دادند .
📚 @dastan_o_roman
#داستان_کوتاه #شهدا #خدمت_به_خلق #قهرمان #شهید_چمران
هدایت شده از کانال شعر و سرود و آهنگ
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎼 آهنگ زیبای چشم انتظار
🎙 با صدای #محمد_معتمدی
🎧 فارسی و ترکی ( کوچه لَرَ )
🎼 @sorood_sher
👌🏻 #آهنگ #شهدا #مادران_شهدا
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
📙 داستان کوتاه نیروهای خسته
🌟 جنگ بود و خستگی و گرسنگی
🌟 تا حالا این طور وضعی ،
🌟 برایم سابقه نداشت .
🌟 گردان ما زمین گیر شد
🌟 و نمی دانم چرا بچه ها ،
🌟 دیگر از من حرف شنوی نداشتند ؛
🌟 همان بچه هایی که
🌟 وقتی می گفتی برو درون آتش ،
🌟 با جان و دل می رفتند!
🌟 اما الآن جور خاصی شده بودند،
🌟 نه می شد گفت ضعف دارند ،
🌟 نه می شد گفت که ترسیدند ،
🌟 اصلا هیچ حدسی نمی شد زد .
🌟 هر چه برایشان صحبت می کردم ،
🌟 فایده ای نداشت .
🌟 اصلاً انگار به زمین چسبیده بودند
🌟 و نمی خواستند جدا شوند .
🌟 هر کاری کردم
🌟 که راضی شوند راه بیفتند ، نشد .
🌟 سرم را بلند کردم رو به آسمان
🌟 و در دلم نالیدم :
💎 خدایا خودت کمک کن .
🌟 از بچه ها فاصله گرفتم .
🌟 اسم حضرت زهرا سلام الله علیها را
🌟 از ته دل صدا زدم
🌟 و به ایشان متوسل شدم .
🌟 ناگهان فکری به ذهنم الهام شد .
🌟 رو کردم به بچه ها .
🌟 و محکم و قاطع گفتم :
💎 دیگه به شما احتیاجی ندارم !
💎 هیچ کدومتون رو نمی خوام ؛
💎 فقط یک آرپی جی زن بلند شه
💎 و با من بیاد ،
💎 دیگه هیچی نمی خوام .
🌟 بعد از لحظه ای ، یکی بلند شد
🌟 و بلند گفت : من می آیم
🌟 نگاهش مصمم و جدی بود .
🌟 به چند لحظه نکشید ،
🌟 که یکی دیگر ،
🌟 مصمم تر از او بلند شد و گفت :
🌹 منم می آیم
🌟 تا به خودم آمدم ،
🌟 همه ی گردان بلند شده بودند
🌟 سریع راه افتادم ،
🌟 بقیه هم پشت سرم آمدند .
🌟 پیروزی ما در آن عملیات ،
🌟 چشم همه را خیره کرد .
🌟 عنایت امّ ابیها سلام الله علیها ،
🌟 باز هم به دادمان رسیده بود .
✍ شهید برونسی
📚 @dastan_o_roman
#داستان_کوتاه #شهدا #حضرت_فاطمه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال محتوای تربیت کودک
🇮🇷 @amoomolla