eitaa logo
محتوای تربیت کودک
9.9هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
100 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_arzan1
مشاهده در ایتا
دانلود
🤔 ۵۲۹ 🧠 کدام انسان ، 🧠 در مسجد به دنیا آمد 🧠 و در از دنیا رفت ؟! 🧠 @moaama_chistan 🇮🇷 @amoomolla
در موضوع مسجد با کمک شما مربیان عزیز حدود ۱۳ قالب درسی و تفریحی گذاشتیم : آیه ، حدیث ، شعر ، داستان ، احکام ، بازی دوز ، ترانه کودکانه ، آهنگ ، انیمیشن ، انگلیسی ، هندی ، کاربرگ نقاشی و معما همه آنها را می توانید با هشتک ، جستجو کنید و یک کلاس و حلقه جذاب و خلاق داشته باشید .
🤔 ۵۲۹ 🧠 کدام انسان ، 🧠 در مسجد به دنیا آمد 🧠 و در از دنیا رفت ؟! ✅ پاسخ 👇👇👇 https://eitaa.com/moaama_chistan/1391
📖 قرآن کریم در یک جا می فرماید : 🌹 الْمَالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا 🌹 مال و فرزندان ، 🌹 زینت و زيور زندگى دنيا هستند 📖 و در جای دیگر می فرماید : 🌹 خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِد 🌹 در هر ( مسجد و ) نماز و سجده 🌹 خود را بیارائید ( با زینت بروید ) 📖 سوره کهف ، آیه ۴۶ 📖 سوره اعراف ، آیه ۳۱ 🇮🇷 @amoomolla
🦋 شاید این دو آیه بالا ، 🦋 با کنایه می خواهد به ما بفهمانند 🦋 که بچه‌ های خود را به مسجد ببرید 🦋 نه فقط آموزشگاه و کلاس و... 🦋 و همچنین مال خود را ، 🦋 در مسجد و در راه خدا خرج کنید 🦋 نه در مکان های بی ارزش 🦋 مثل پارتی و سفر خارج و ... 🇮🇷 @amoomolla
کاربرگ رنگ آمیزی و نقاشی ۲ ویژه ولادت با سعادت پیامبر اکرم 🇮🇷 @amoomolla
3.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✂️ کاردستی و آموزش اوریگامی 🕌 این قسمت : گنبد وگلدسته 🇮🇷 @amoomolla
🕌 هرکس خانه اش مسجد باشد ، 🕌 خداوند عزوجل ، 🕌 آسایش ، آرامش و عبور از صراط را ، 🕌 برای او ضمانت کرده است . ✍ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله 📚 مستدرک الوسائل ، ج۳ ، ص ۳۶۲ 🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از 📙 داستان و رمان 📗
📙 داستان کوتاه پدر من و پدر مسعود 🌸 من و مسعود دوتا رفیق بودیم 🌸 که بهترین تفریح و لذت بچگی مان ، 🌸 مسجد و حلقات صالحین بود 🌸 همیشه بعد از نماز و کلاس 🌸 به اتاق بازی می رفتیم 🌸 فوتبال دستی ، دارت ، پینگ پنگ ، 🌸 تنیس و... بازی می کردیم 🌸 گاهی ما را به اردو یا استخر می بردند 🌸 همیشه برای رفتن به مسجد ، 🌸 لحظه شماری می کردیم 🌸 اما یک روز ، در اتاق بازی ، 🌸 بین بچه ها ، دعوا شد . 🌸 و من و مسعود زخمی شدیم 🌸 از فرداش ، دیگر بابام اجازه نداد 🌸 تا به مسجد بروم . 🌸 اما مسعود همچنان می رفت 🌸 از بابای مسعود خواهش کردم 🌸 که با پدرم صحبت کند ، 🌸 شاید بتواند او را راضی کند . 🌸 پدر مسعود ، خیلی مهربان بود 🌸 قبول کرد با پدرم حرف بزند 🌸 اما هرچه خواست پدرم را قانع کند 🌸 هر چه دلیل آورد 🌸 پدرم راضی نشد که نشد . 🌸 مهمترین دلیل پدرم این بود : 🔥 مسجدی که دعوا در آن باشد 🔥 نمی خواهم . 🔥 اگر بلایی سر بچه ام می آمد ، 🔥 کی می خواست جواب بدهد ؟! 🌸 پدر مسعود گفت : 🕋 اولاً آنها بچه اند ، 🕋 یک ساعت دعوا می کنند 🕋 یک ساعت دیگر هم آشتی می کنند 🕋 دوماً اگر این دلیل شماست 🕋 پس مدرسه هم نفرستش 🕋 و نگذار برای بازی 🕋 به کوچه و خیابان برود . 🕋 چون دعوا در مدرسه و خیابان 🕋 هم خیلی بیشتره ، هم خیلی بدتره 🕋 و هم خیلی خطرناک‌تر از مسجده 🌸 اما باز پدرم قانع نشد 🌸 سالها گذشت 🌸 مسعود ، به خاطر رفتن به مسجد 🌸 خیلی پیشرفت کرده بود 🌸 هم مهندس کشاورزی شده بود 🌸 هم معتمد محله 🌸 هم شورای شهر ، 🌸 هم خوش اخلاق و مهربون و... 🌸 اما من چی ؟! 🌸 از آن روز به بعد خیابانی شدم 🌸 الآن هم معتاد و دزد شدم 🌸 یک انگل جامعه 🌸 هیچ وقت پدرم را نمی بخشم 🌸 پدرم حق نداشت 🌸 مرا از بهترین و مهمترین 🌸 مرکز فرهنگی ( یعنی مسجد ) ، 🌸 دور کند 🌸 در حسرت آن روزها ، 🌸 از پدرم کینه به دل گرفتم 🌸 و در بدبختی خودم ، 🌸 او را مقصر می دانم . 📚 @dastan_o_roman 👌🏻