📚 داستان کوتاه خانواده آقای موری
📙 این قسمت : دانه بلند
🌴 توی یه باغ سرسبز و زیبا ،
🌴 حیوانات زیادی زندگی می کردند .
🌴 هر روز صبح با طلوع خورشید ،
🌴 حیوانات باغ ، از لانه شون ،
🌴 بیرون می اومدند .
🌴 و دنبال کار خودشون می رفتند .
🌴 بعضیا به دنبال غذا می رفتند ،
🌴 بعضیا خونه شونو درست می کردن
🌴 عده ای هم بی خیال بودن
🌴 و همیشه یا مشغول بازی اند
🌴 یا گشت و گذار .
🌴 و دنبال هیچ کاری نمی رفتند
🌴 بین حیوانات ،
🌴 اونی که از همه پر تلاش تر بود
🌴 مورچه ای به نام موری بود .
🌴 آقا موری ، زودتر از همه ،
🌴 از خونه اش بیرون می اومد
🌴 و دیرتر از همه ،
🌴 دست از کار می کشید .
🌴 یکی از روزها ،
🌴 آقا موری در حال گشتن غذا بود
🌴 که ناگهان یک غذای خوب و خوشمزه
🌴 ولی بزرگ و سنگین پیدا کرد .
🌴 آقا موری تصمیم گرفت
🌴 که این غذا رو به خونه اش برسونه
🌴 با هر زحمتی که بود
🌴 این غذا رو از زمین برداشت
🌴 و روی پشتش گذاشت .
🌴 آروم به طرف خونه اش می رفت .
🌴 تا اینکه وسط راه ،
🌴 به یک دیواری رسید .
🌴 همیشه این دیوارو ،
🌴 به راحتی بالا می رفت .
🌴 ولی این بار چون بارش سنگین بود
🌴 باید با سختی و تلاش و امید ،
🌴 خودش رو به بالای دیوار برسونه
🌴 یه استراحت کوتاهی کرد
🌴 بعد با عزمی راسخ ،
🌴 آماده بالا رفتن از دیوار شد
🌴 تا وسط راه رفت
🌴 ناگهان دانه از دستش افتاد
🌴 دوباره از اول شروع به بالا رفتن کرد
🌴 این بار دوتاشون افتادند
🌴 باز هم بار سوم ، بار چهارم ،
🌴 بار پنجم و همینطور ادامه می داد
🌴 و از تلاش و کوشش خسته نمی شد
🌴 و با خودش می گفت :
🐜 هر طور شده ،
🐜 باید از روی دیوار بالا برم
🐜 من باید این بار رو به خونه برسونم
🐜 وگرنه توی زمستون ،
🐜 بچه هام گرسنه می مونن
🐜 دوباره یا علی گفت
🐜 و از دیوار بالا رفت .
🌴 همسر موری ،
🌴 هیزم به دست ، کنار دیوار رسید
🌴 متوجه شد که شوهرش ،
🌴 با دانه ای بزرگ ،
🌴 در حال بالا رفتن از دیوار است
🌴 به سرعت هیزمش را زمین گذاشت
🌴 و به کمک آقای موری رفت .
🌴 این دفعه با کمک هم ،
🌴 موفق شدند دونه بزرگ رو ،
🌴 از روی دیوار بالا ببرن
🌴 و آن را در انبار خونه شون ، قایم کنن
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#خانواده_موری #تلاش
#طرح_درس #درس_نامه #درسنامه
📚 داستان کوتاه خانواده آقا موری
📘 این قسمت : فصل زمستان
🌴 زمستان نزدیک بود .
🌴 حیوانات باغ ،
🌴 هم باید غذای روزانه رو پیدا کنن
🌴 و هم برای فصل سرد زمستان ،
🌴 باید غذایی ذخیره کنن .
🌴 آقا موری و خانواده اش ،
🌴 هر روز غذای بیشتری در انبارش ،
🌴 ذخیره می کرد .
🌴 از میون همه حیوانات ،
🌴 سنجاب و موش و سوسکه ،
🌴 از همه تنبل تر بودند .
🌴 و هیچ اعتقادی
🌴 به ذخیره کردن غذا نداشتند .
🌴 به خاطر همین ،
🌴 گاهی تلاش و زحمت آقا موری رو ،
🌴 مسخره می کردند و می گفتند :
🪳 آقا مورچه بابا چه خبره ،
🪳 چرا این قدر زیاد تلاش میکنی ،
🪳 برو یه خورده هم استراحت کن ،
🪳 برو گشت و گذار
🪳 برو عشق و حال کن
🪳 فردا معلوم نیست
🪳 کی زنده است کی مرده
🌴 ولی آقا مورچه به اونا می گفت :
🐜 وقت برای بازی کردن زیاده
🐜 الان فصل تلاش و کوششه
🐜 و شما هم باید تلاش کنید
🐜 زمستون که بیاد
🐜 همه جارو برف می گیره
🐜 همه گیاهان و درختان می میرن
🐜 اون وقت دیگه
🐜 هیچی برای خوردن پیدا نمیشه
🐜 الآن تلاش می کنم تا اون موقع ،
🐜 بدون هیچ دغدغه ای ،
🐜 با بچه هام بازی می کنم .
🌴 روزها گذشت
🌴 و فصل زمستان از راه رسید
🌴 هوا سرد شد و برف بارید
🌴 حیوانات باغ ، به خونه هاشون رفتند
🌴 یه روز ، موش زبل ،
🌴 توی خونه اش می خواست غذا بخوره
🌴 اما دید هیچ غذایی نداره
🌴 با خودش فکر می کرد چیکار کنم ،
🌴 شکمش قار و قور می کرد ،
🌴 دید هیچ چاره ای نداره
🌴 مگه اینکه تو این هوای سرد ،
🌴 میون برفا ، دنبال غذا بگرده ،
🌴 همینطور که دنبال غذا می گشت
🌴 آقا سوسکه و بچه هاش رو دید
🌴 که داشتند دنبال غذا می گشتند
🌴 ناگهان آقا سنجاب هم آمد
🌴 و از گرسنگی ناله می کرد
🌴 با زحمت فراوان ، دنبال غذا گشتن
🌴 از خونه آقا موری ،
🌴 صدای بازی و خنده می اومد
🌴 بوی غذاشون ، توی باغ پیچیده
🌴 اما موش و سنجاب و سوسک ،
🌴 مجبور بودن هر روز تو هوای سرد ،
🌴 برای پیدا کردن غذا بیرون بیایند
🌴 تا از گرسنگی نمیرند ،
🌴 یه روز موش زبل به دوستاش گفت
🐭 هیچ توجه کردین که آقا موری ،
🐭 اصلا بیرون نمیاد
🐭 فکر کنم آقا موری غذا داشته باشه
🌴 همگی به خونه آقا موری رفتند ،
🌴 آقا موری پذیرایی خوبی از آنها کرد
🌴 سنجاب به آقا موری گفت :
🐿 تو از کجا غذا میاری ؟!
🐿 بگو ما هم بیاریم
🌴 آقا موری گفت :
🐜 یادتونه توی تابستون ،
🐜 بهتون می گفتم غذا جمع کنید
🐜 ولی شما فقط فکر بازی بودید
🐜 من الآن غذای کافی دارم
🐜 و می تونم فصل زمستان رو ،
🐜 به راحتی سپری کنم
🐜 چون من توی تابستان ،
🐜 فکر امروز رو می کردم
🐜 به همین خاطر ،
🐜 بیشتر تلاش می کردم ،
🐜 شما هم باید در فصل تابستان ،
🐜 فکر روزهای سرد زمستان را بکنید
🐜 و تلاشتون رو بیشتر کنید .
🌴 سنجاب و موش و سوسک ،
🌴 از تنبلی خودشون پشیمون شدند
🌴 آقا موری با مشورت خانواده اش ،
🌴 تصمیم گرفتند تا کمتر غذا بخورند
🌴 و مقداری از ذخیره غذاشون رو ،
🌴 به خانواده سنجاب و موش و سوسک
🌴 هدیه کنند
🌴 تا آنها نیز ، زمستان را سپری کنند .
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#خانواده_موری #تلاش
#طرح_درس #درس_نامه #درسنامه
🧠 ۱۵۴. چگونه با حرکت دادن یک لیوان
🧠 ترتیب قرارگیری لیوانها را ،
🧠 از حالت بالا به حالت پایین ،
🧠 تغییر بدیم ؟!
⁉️ راهنمایی :
🧠 می توانید آب لیوانی را ،
🧠 که می خواهید حرکت دهید
🧠 در لیوان دیگر هم بریزید .
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#معمای_تصویری
#هوش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 قصه صوتی ... قسمت ششم
🎼 خودتو دوست داشته باش
چنگالی خرچنگ مهربانی است که همیشه احساس میکند چنگالهایش مزاحم کارهایش هستند و استفاده خاصی ندارند، تا اینکه یک روز …
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#قصه_صوتی
#خودتو_دوست_داشته_باش
✍ شعر فرزند من
🧡 فرزندِ من باهوشه
💛 شیر و عسل می نوشه
💚 لباس ساده ، ارزون
💙 شیک و زیبا می پوشه
💜 اهل تلاش و کاره
❤️ قدرتی و سخت کوشه
🧡 پر از انرژی چون شیر
💛 شاد و پر جُنب و جوشه
💚 تو درس و علم و دانش
💙 فعال و پر خروشه
💜 مهربون و عزیزه
❤️ دعای ما همراشه
🧡 اهل نماز و دعاست
💛 دست خدا باهاشه
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
Mostafa Ahmadi - Jano Tan.mp3
7.76M
🎧 آهنگ زیبای جان و تن
🎙 با صدای مصطفی احمدی
🇮🇷 وای اگر خامنه ای
🇵🇸 حکم جهادم دهد
🇮🇷 ارتش دنیا نتواند
🇵🇸 که جوابم دهد
🇮🇷 گوش به فرمان تو ای
🇵🇸 رهبر آزاده ایم
🇮🇷 لب تو اگر تر بکنی
🇵🇸 ما همه آماده ایم
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
🇵🇸 #آهنگ #جان_و_تن
🇵🇸 #مصطفی_احمدی
🇵🇸 #فلسطین #قدس
هدایت شده از 🧠 چیستان ، معما ، مسابقه
🤔 #معما
🧠 ۱۶۰. از کلمات زیر ،
🧠 کدام یک با بقیه فرق داره ؟!
🧠 همه دارن ولی اون نداره ؟!
🌷 حکیم ، کلیم ، معین ، مبین ،
🌷 ناصر ، قادر ، حیدر ، امیر ، دلیر ،
🌷 رحیم ، علیم ، داوود ، شهود .
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#کلمه_یابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ملامت آموزش و پرورش ، شورای عالی فرهنگی و حوزه علمیه
🎙 توسط استاد پناهیان
🇵🇸 @amoomolla
#نکات_تربیتی
تقدیر از نیروی های پلیس
در هفته نیروی انتظامی
معاونت فرهنگی اجتماعی
قرارگاه پیشرفت و آبادانی سپاه حضرت ولی عصر عجل الله فرجه خوزستان
🇮🇷 @amoomolla
📸 @amoomolla_news
💻 @pishraft_khz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیغام رونالدو
به مردم مظلوم فلسطین
🇮🇷 @ghairat
سلام دوستان گلم
یکی از مومنین دچار گرفتاری شده
و نیاز به کمک های مالی ما داره
لطفا در حد توان ، به ایشان کمک کنید
6037991758478733
مهدی رضایی
✍ شعر امام عسکری علیه السلام
🦋 هشت ربیع الثانی
🦋 یک طفل آسمانی
🦋 آمد به دنیای ما
🦋 تا بشه مولای ما
🦋 نامِ نیکِ حسن جان
🦋 پدر گذاشت بر ایشان
🦋 شد امامِ یازدهم
🦋 بر دنیا و بر مردم
🦋 باباش امام هادی
🦋 که خندان بود ز شادی
🦋 مادرِ قهرمانش
🦋 حدیثه بوده نامش
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
#ربیع_الثانی #شعر
#طرح_درس #درس_نامه #درسنامه
✍🏻 شعر عسکری
🎂 امام یازدهمِ ما عسکری
🎂 تو از همه بهتری و برتری
🎂 فرزندِ هادی ، بابای مهدوی
🎂 توی زمین و آسمان سرتری
🎂 به حکم آیه تطهیر ، طاهری
🎂 از هر پاک و پاکیزگی ، پاکتری
🎂 زیبایی و مهربون و دلبری
🎂 در ایمان و دین و اخلاق مظهری
🎂 تو فرزندِ پیغمبر و کوثری
🎂 دلیری و بی نظیر و محشری
🎂 تو بهترین پدری و همسری
🎂 تو وارث امامت حیدری
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
#شعر
35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎧 آهنگ عربی وین ( کجایند )
👌🏻 در حمایت از مردم مظلوم فلسط
👥 گروه سرود زهرائیون خوزستان
🎼 @sorood_sher
🇵🇸 @amoomolla
#آهنگ #عربی #فلسطین #قدس
🇵🇸 بچه های گلم !
🇵🇸 این روزا برای بچه های فلسطین
🇵🇸 برای غزه دعا کنید .
🇵🇸 دعا کنید امام زمان بیاد .
🇵🇸 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 این شما و این هم یک عدد گل زیبا
🌹 ریحانه آلبوغبییش از اهواز ، پردیس
🌹 که می خواد برامون
🌹 یک شعر زیبا بخونه .
🌹 ریحانه خانم میگه
🌹 هر روز با چادرم میرم مدرسه
🌹 آفرین بر حیا و نجابت شما
🌹 آفرین بر غیرت بابای شما
🇮🇷 @amoomolla
✍ طرح درس ولادت امام عسکری
✅ مقدمه و شروع با تعریف :
🌷 روزٍ تولد امامانِ ما ،
🌷 روز فرود فرشته ها ، از آسمون ؛
🌷 و روز جشن و شادی ما شیعه هاست .
🌷 تو این روزها ، همه چیز ،
🌷 بهتر و قشنگ تر از روزهای دیگه است .
🌷 مثلاً آواز پرنده ها ، قشنگ تره ؛
🌷 درخت ها ، سرسبزترند .
🌷 گل ها ، شاداب ترند .
🌷 و حتی پدر و مادرها ،
🌷 مهربونتر و خندونتر از همیشه اند .
🌷 امروز ، روز تولد کسیه که ،
🌷 با خودش مهربونی و زیبایی آورد .
🌷 امروز ،
🌷 روز تولد امام یازدهم شیعیان ،
🌷 امام حسن عسکری علیه السلام است .
🌷 این روز زیبا و پر خیر و برکت ،
🌷 بر همه شما بچه های عزیز مبارک .
🇵🇸 @amoomolla
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
#ربیع_الثانی #مقدمه
#طرح_درس #درس_نامه #درسنامه
🧠 ۱۶۶. سه تا از این دخترها ،
🧠 با بقیه فرق دارند ،
🧠 آنها را پیدا کنید ؟
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#معمای_تصویری
#اختلاف_تصاویر
📚 داستان کوتاه
📗 ولادت امام عسکری علیه السلام
🌟 سال ۲۳۲ هجری بود .
🌟 از ماه ربیع الثانی ،
🌟 هشت روز گذشته بود .
🌟 در یکی از خانه های مدینه ،
🌟 پدر و مادری ،
🌟 منتظر تولد فرزند خود بودند .
🌟 آن پدر ، بهترین پدر دنیاست .
🌟 و از نسل پیامبر و امام علی بود
🌟 نام ایشان امام هادی علیه السلام بود .
🌟 و آن مادر ، زنی دانشمند ، با تقوا ،
🌟 پاک ، باحیا ، با حجاب و با خدا بود ؛
🌟 که نام مبارکش ، حُدَیثه بود .
🌟 ناگهان ، صدای نوزادی ،
🌟 در خانه کوچک امام هادی علیه السلام ،
🌟 بلند شد .
🌟 بله بچه ها ، امام یازدهم ما ،
🌟 به دنیا آمد .
🌟 و دنیا را با وجودش ، روشن نمود .
🌟 شکوفه لبخند ،
🌟 روی لبان پدر و مادرش نشست
🌟 و نام او را ، حسن گذاشتند .
🌟 بنابراین ، نام یازدهمین امام ما ،
🌟 مثل نام امام دوم ما شد .
🌟 در این روز زیبا و با برکت ،
🌟 همه به هم شادباش می گفتند
🌟 آسمون به زمین تبریک می گفت
🌟 انسانها ، پرندگان و ماهیان ،
🌟 خوشحال و خندان بودند .
🌟 زمین به خودش افتخار می کرد .
🌟 که بهترین فرزند دنیا ،
🌟 روی به دنیا آمد .
🌟 فرشته ها نیز ،
🌟 بال هاشون رو باز کرده بودند
🌟 و از خوشحالی این تولد ،
🌟 دور تا دور زمین می گشتند .
🌟 و تولد این نوزاد را ،
🌟 به همدیگر تبریک می گفتند .
🌟 وقتی امام حسن عسکری بزرگ شد ؛
🌟 آدم های بد ،
🌟 پدرش امام هادی را شهید کردند
🌟 و خودش بعد از پدرش ، امام شد .
🌟 آدمای بد و شیطان ها ، وقتی دیدند ،
🌟 همه مردم و بچه ها ،
🌟 امام عسکری را دوست دارند ؛
🌟 به ایشان حسودی کردند
🌟 و به خانه ایشان حمله کردند ؛
🌟 و ایشان را دستگیر نمودند ؛
🌟 آنها امام ما را ،
🌟 در پادگان و منطقه نظامی و ارتشی ،
🌟 که به عربی به آن می گفتند عسکریه
🌟 زندانی کردند .
🌟 به خاطر همین ،
🌟 شیعیان لقب امان یازدهم را ،
🌟 عسکری گذاشتند .
🌟 بعدها ،
🌟 امام حسن عسکری علیه السلام ،
🌟 پسری زیبا به دنیا آوردند .
🌟 و نام او را مهدی گذاشت .
🌟 بله بچه ها ، امام حسن عسکری ،
🌟 پدر بزرگوار امام زمان ما هستند .
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#امام_حسن_عسکری علیه السلام
#ربیع_الثانی #مقدمه
#طرح_درس #درس_نامه #درسنامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎧 آهنگ یوم الانتقام 🇵🇸
🎙با صدای حاج ابوذر روحی
🌷 غیرت ایرانی ما دیدن دارد
🌷 نسل سلیمانی ما دیدن دارد
🌷 در دل حیفا و تل آویو بزودی
🌷 شور رجز خوانی ما دیدن دارد
🎼 @sorood_sher
🇮🇷 @amoomolla
#طوفان_الاقصی #فلسطین #قدس
#آهنگ #حماسی #ابوذر_روحی
محتوای تربیت کودک
نظر یکی از مادران و مربیان دغدغه مند
در مورد کانال های ما
🧠 171. شش اختلاف ،
🧠 در تصاویر بالا پیدا کنید ؟!
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#معمای_تصویری
#اختلاف_تصاویر
✍ شعر حضرتِ معصومه (س)
🕌 از بچگی دیوونهٔ
🕌 ضریح و صحن و کَفترام
🕌 یه زائر کوچیکم و
🕌 غلامِ خواهرِ رضام
🕌 با دستِ راست رو سینه ام
🕌 با بغض و آهِ تو صِدام
🕌 از تهِ دل آروم میگم
🕌 حضرتِ معصومه سلام
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
#شعر #معصومه #حضرت_معصومه
#روز_دختر #قم
#طرح_درس #درسنامه #درس_نامه
📙 داستان کوتاه مسافر قم
📖 قسمت اول
🌟 امام کاظم علیه السلام ،
🌟 زنان و فرزندان زیادی داشتند .
🌟 حدود ۹ تا زن گرفتند
🌟 و تقریبا ۳۷ تا بچه داشتند .
🌟 دوتا از آن بچه ها ،
🌟 از زنی به نام نجمه خاتون بودند .
🌟 آن دو تا بچه ،
🌟 حضرت معصومه علیها السلام
🌟 و امام رضا علیه السلام هستند
🌟 نام حضرت معصومه ، فاطمه بود .
🌟 البته ، گاهی فاطمه کبرا نیز ،
🌟 به این دختر می گفتند .
🌟 چون امام کاظم علیه السلام ،
🌟 دو دختر دیگه هم داشتند
🌟 که از زنان دیگرش بودند
🌟 و نام آنها نیز ، فاطمه بود .
🌟 و چون حضرت معصومه ،
🌟 از همه آنها بزرگتر بودند
🌟 به ایشان ، فاطمه کبرا می گفتند .
🌟 برادر حضرت معصومه ،
🌟 امام رضا علیه السلام بودند .
🌟 به ایشان لقب معصومه را دادند .
🌟 حضرت معصومه هم دختر امام بود
🌟 هم خواهر امام بود
🌟 و هم عمه امام ...
🌟 ایشان ،
🌟 عمه امام جواد علیه السلام بودند
🌟 امام رضا علیه السلام ،
🌟 ۲۵ سال بزرگتر از خواهرشان بودند
🌟 چون امام رضا علیه السلام ،
🌟 سال ۱۴۸ هجری به دنیا آمدند
🌟 و حضرت معصومه سلام الله علیها ،
🌟 سال ۱۷۳ هجری به دنیا آمدند .
🌟 حضرت معصومه ، شش ساله بود
🌟 که پدرشان امام کاظم علیه السلام ،
🌟 به دستور هارون بدجنس ،
🌟 زندانی شدند .
🌟 حضرت معصومه ،
🌟 از همان شش سالگی ،
🌟 توسط امام رضا علیه السلام ،
🌟 تربیت شدند
🌟 امام کاظم ، بعد از مدتی آزاد شدند .
🌟 و دوباره
🌟 به دستور هارون زندانی شدند .
🌟 وقتی حضرت معصومه ده ساله شد
🌟 پدرشان در زندان شهید شدند .
🌟 در سال ۲۰۰ هجری قمری ،
🌟 حضرت معصومه ۲۷ ساله شده بود
🌟 مامون عباسی ،
🌟 که پادشاهی ظالم و بدجنس بود
🌟 امام رضا را به زور و اجبار ،
🌟 از حضرت معصومه جدا کرد .
🌟 و با نامه ها و پیام های تهدیدآمیز
🌟 امام رضا را به خراسان آورد .
🌟 به دروغ ، در نامه ها ،
🌟 برای امام می نوشت :
🔥 من دلم برات تنگ شده
🔥 تو پسر عموی منی ، تو عزیز منی
🔥 بیا تا خودت پادشاه بشی و...
🌟 اما این حاکم بدجنس ،
🌟 در دلش می خواست امام رضا را بکشد .
🌟 امام نیز برای حفظ جان شیعیان ،
🌟 از سر مجبوری ،
🌟 دعوت مامون بدجنس را پذیرفت .
🌟 و با کاروانی که مامون فرستاده بود
🌟 به خراسان و مشهد ، سفر نمود .
🌟 و خواهرش حضرت معصومه را ،
🌟 تک و تنها گذاشت .
🌟 حضرت معصومه ،
🌟 دلش برای برادرش تنگ شده بود .
🌟 هر شب ، به یاد او گریه می کرد .
🌟 اما مجبور بود صبر کند
🌟 تا خبری از امام رضا برسد .
🌟 یک سال گذشت
🌟 و هیچ خبری از امام رضا نشد .
🎼 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#داستان_کوتاه #حضرت_معصومه #روز_دختر #قم #طرح_درس #درسنامه #درس_نامه #مسافر_قم