محتوای تربیت کودک
🌹 مسابقه نامه ای به امام زمان 🌹
👈 ارسالی از سارا زارعی ۴ساله از قم
🌹 سلام امام زمان
🌹 من تا حالا نمی دیدم شما اینجا بودی .
🌹 بعدش من هیئت رفته بودم جمکران .
🌹 هیئت فاطمیون .
🌹 من دوستت دارم امام زمان .
🌹 من دوست دارم سربازت باشم .
🌹 من یه دختر چادری ام .
🌹 سلام منو به خدا برسون...
@amoomolla
#امام_زمان #کارتون #فیلم #معما #داستان
#شعر #ظهور #مهدویت #جمعه
19.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 #کارتون زیبای جوانمردان
🇮🇷 قسمت نهم : سیاهپوشان
🇮🇷 رده سنی : نوجوان و جوان
@amoomolla
🇮🇷 #کارتون_ایرانی #فیلم_ایرانی #جوانمردان
💠 مجموعه دوره های مهارت افزایی
👈 ویژه والدین و مربیان کودک و نوجوان
به صورت مجازی
📀 در قالب فیلم های آموزشی 📀
📜 همراه با اعطای گواهینامه پایان دوره از قم
💠 لینک مستقیم فیلم های آموزشی ،
👈 بعد از ثبت نام ، برای شما ارسال می شود .
____________________
🇮🇷 سرفصل های دوره مجازی اول
💥 کارگاه اصول اجرای برنامه های دینی
💥 کاره تفسیر تدبری مفاهیم قرآن
💥 کارگاه القای مفاهیم کودکانه
💥 کارگاه اصول قصه گویی
🎁 هزینه دوره : ۵۰ هزار تومان می باشد
🔷 با اعطای گواهینامه پایان دوره از قم
✍ محل ثبت نام 👇👇👇
📲 @amoo_molla
☎️ ۰۹۳۷۱۲۷۳۶۰۰ — ۰۹۱۰۶۷۲۰۸۴۱
🎁 کانال تربیت کودک
🆔 @amoomolla
#داستان_تخیلی_معمایی_هیجانی_کودکانه
🌷 ماجراهای نوّاب قسمت ۲۲ 🌷
🇮🇷 نواب به حسن و مرتضی رو کرد و گفت :
🌸 نمی دونم دنبال چی باید بگردیم
🌸 فقط می دونم یه چیزی اینجا هست
🌸 که مقدسه .
🌸 چیزی که می تونه در برابر شاهنشاه ،
🌸 به ما کمک کنه و ما رو پیروز کنه .
🇮🇷 سپس نواب ، چشمانش را بست و آرام گفت :
👈 اللهم اهدنی صراط المستقیم
🇮🇷 ناگهان حسن داد زد :
🌹 از اونجا ، یه نوری داره چشمک می زنه
🇮🇷 نواب ، چشمانش را باز کرد
🇮🇷 و به نقطه ای که حسن اشاره می کرد ،
🇮🇷 نگاهی انداخت و گفت :
🌸 آره خودشه ، بزن بریم
🇮🇷 نواب و دوستانش به طرف نور رفتند .
🇮🇷 نور ، روی نوک هرم قرار داشت .
🇮🇷 هیچ دری در هرم نیز ، وجود نداشت .
🇮🇷 نواب و دوستانش ، به سختی از هرم ، بالا رفتند .
🇮🇷 حسن گفت :
🌟 نواب جون ، هنوز نرسیدیم ؟
🌟 بابا خسته شدیم .
🇮🇷 نواب گفت :
🌸 فکر کنم باید تا نوک هرم ، بالا بریم .
🇮🇷 حسن و مرتضی ، برای استراحت نشستند .
🇮🇷 و نواب به تنهایی ، تا نوک هرم بالا رفت .
🇮🇷 ناگهان نور ، ناپدید شد .
🇮🇷 و نواب دیگر نمی دانست که چکار باید بکند .
🇮🇷 با یک دست ، نوک هرم را گرفته بود .
🇮🇷 و با دست دیگر ، به دنبال راه و سوراخ و علامت و نشانه ای روی دیوارهای هرم بود .
🇮🇷 که ناگهان پای نواب لیز خورد ؛
🇮🇷 و دست دومش را نیز ؛ روی نوک هرم گذاشت .
🇮🇷 بدنش در حال تکان خوردن بود .
🇮🇷 که باعث شد نوک هرم نیز تکان بخورد .
🇮🇷 نواب فهمید که نوک هرم ، متحرک است .
🇮🇷 آرام نوک هرم را چرخاند .
🇮🇷 ناگهان مرتضی صدا زد :
🌟 نواب بیا پایین ؛ اینجا یه اتفاقی داره میفته
🌟 ادامه دارد ...🌟
📚 نویسنده : حامد طرفی
@amoomolla
🕌 شعر کودکانه و کوتاه در مورد نماز 🕌
🇮🇷 وقتی نماز می خونم
🇮🇷 انگار تو آسمونم
🇮🇷 من از زمین جدایم
🇮🇷 پیش فرشته هایم
@amoomolla
#نماز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 انیمیشن یکی بود یکی نبود
🇮🇷 این داستان : میرزا محمد تقی
@amoomolla
20.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇮🇷 کارتون شجاعان
🇮🇷 قسمت ششم : میدان مین
@amoomolla