eitaa logo
عمو روحانی
10هزار دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
759 فایل
گروه فرهنگی تبلیغی شکوفه‌های آسمانی(عمو روحانی) بیش از 10 سال فعالیت بیش از 10000 شرکت کننده در دوره ها فعالیت در بزرگترین مراکز فرهنگی کشور فرمانی @farmani_110 شهبازی @sarbazkochak
مشاهده در ایتا
دانلود
پیامبر و کودکان خورشید وسط آسمان می درخشید . عرق از سر و روی بچه ها که بی توجه به آفتاب داغ عربستان , وسط کوچه بازی می کردند, جاری بود . یکی با صدایی شبیه فریاد گفت : من خسته شدم کمی استراحت کنیم انگار همه منتظر بودند که به محض شنیدن ، همان جا وسط کوچه روی زمین ولو شدند . سر و صدایشان اندکی فروکش کرده بود که یکی گفت : چقدر بازی کردیم ! دیگری جواب داد : آری ولی افسوس , بازی هایمان خیلی تکراری شده , کسی بازی جدیدی بلد نیست ؟ سر و صدا دوباره بالا گرفت . هر کس که فکر می کرد ، پیشنهادش از بقیه بهتر است، می خواست با فریاد ، نظرش را اعلام کند . صحبت بچه ها تازه گل انداخته بود که صدای نزدیک شدن چند سوار، همه را به خود آورد . باید از سر راه سوارها کنار می رفتند ، اما کسی حوصله برخاستن نداشت . به جای بلند شدن شروع به نق زدن کردند که یکی با خوشحالی فریاد زد : برخیزید : رسول خداست که می آید . همه مثل فنر از جا پردیدند و با شادی و سرو صدا و لبخند به سمت رسول خدا دویدند . دیدن پیامبر، همیشه بچه ها را خوشحال می کرد . همه دور مرکب پیامبر حلقه زدند . پیامبر با خوشرویی به همه سلام کردند . می شود ما را هم سوار مرکبتان کنید ! یکی از بچه ها بود که این حرف را می زد . پیامبر لبخندی زدند و به کمک همراهانشان، آن بچه را سوار مرکب خود کردند . صدای خنده و شادی تمام کوچه را پر کرده بود . بچه ها یکی یکی بر مرکب پیامبر سوار شدند و می خندیدند . همه از این بازی جدید ذوق زده بودند . وقتی همه بر مرکب سوار شدند ، پیامبر با مهربانی از آن ها خداحافظی کردند و رفتند . بچه ها از خوشحالی در پوست خود نمی گنجیدند ، هر کس با جیغ و داد می خواست خود را زودتر به خانه برساند تا این خبر را به همه بدهد که بر مرکب پیامبر سوار شده است . حضرت صلی الله علیه و اله 🌸مرجع محتوایی تربیت دینی 🌸 www.amoorohani.com 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc
حضرت سلیمان علیه السلام در یکی از روزها که حضرت سلیمان(علیه السلام) در کاخ خود نشسته بود، پرنده‌اش هدهد، غایب بود. بعد از مدتی هدهد به نزد حضرت سلیمان(علیه السلام) آمد. حضرت سلیمان خیلی ناراحت و عصبانی به او گفت: «اگر دلیلی برای غیبت خودت نداشته باشی، تو را مجازات خواهم کرد.» هدهد از این‌که غیبت کرده بود از نبی خدا عذرخواهی کرد و گفت که غیبت من بی‌دلیل نبود، بلکه خبر مهمّی برای شما آورده‌ام. به شهر سبا رفته بودم. آن‌جا وضع عجیبی داشت. مردم شهر خدای یگانه را نمی‌پرستیدند. آنان به خورشید سجده می‌کردند و آن را به عنوان خدای خودشان می‌پرستیدند. پادشاه آن‌ها هم یک زن است. او در آن سرزمین فرمانروایی می‌کند در حالی‌که بر تخت بزرگ و مجللی نشسته و مردم هم گوش به فرمان او هستند. همه مردم سبا در گمراهی کامل به سر می‌برند. حضرت سلیمان(علیه السلام) تا این خبر را شنید، نامه‌ای را با نام خدا آغاز کرد:«بسم الله الرحمن الرحیم» آیا می‌دانید چرا سورة نمل دو بسم‌الله دارد؟ آفرین، چون در این سوره نامه حضرت سلیمان(علیه السلام) به ملکه سبا آمده است که این نامه با نام خدا آغاز شده است. بنابراین یک بسم‌الله در اول سوره آمده و بسم‌الله دیگر هم در اول نامه حضرت سلیمان(علیه السلام) آمده است. حضرت سلیمان نامه را به هدهد داد و به او گفت که این نامه را به ملکه سبا برسان و ببین چه جوابی به ما می‌دهند. هدهد نامه را گرفت و به سوی شهر سبا پرواز کرد تا این‌که به کاخ ملکه سبا، بلقیس رسید. نامه را پایین انداخت. بلقیس نامه را برداشت و با دقت تمام آن را خواند. پس دستور داد که همه بزرگان سبا جمع شوند. رو به آن‌ها کرد و گفت: «نامة مهمی از طرف حضرت سلیمان(علیه السلام) که با نام خدا شروع شده است به دست من رسیده است. او از من خواسته که به امر او تسلیم شویم و به فرمان او درآییم. شما چه صلاح می‌دانید.» اطرافیان بلقیس گفتند: «قدرت و نیروی ما زیاد است. ما می‌توانیم با سربازانی که داریم در مقابل سپاه حضرت سلیمان(علیه السلام) مقاومت کنیم، اما شما ملکه هستید و هرچه دستور دهید ما آن را می‌پذیریم. اگر دستور جنگ بدهی ما می‌جنگیم و اگر هم فرمان صلح بدهی ما گوش به فرمان شما هستیم. بلقیس که زن دانا و فهمیده‌ای بود و همیشه از روی فکر و عقل تصمیم می‌گرفت، گفت: جنگ موجب خرابی و ویرانی می‌شود. پادشاهان وقتی به جنگ می‌روند همه چیز به هم می‌ریزد و مردم دچار ضرر می‌شوند و خانه‌ها به آتش کشیده می‌شود. به نظر من با حضرت سلیمان(علیه السلام) که قدرت زیادی هم دارد صلح کنیم و برای او هدایایی بفرستیم تا به وسیله این کار از جنگ و خون‌ریزی جلوگیری کنیم. او عده‌ای را مأمور کرد که با هدایای فراوانی به طرف حضرت سلیمان(علیه السلام) روانه شوند امّا حضرت سلیمان(علیه السلام) هدایای آن‌ها را نپذیرفت و همه آن‌ها را به سوی خدای یگانه دعوت کرد. خبر به ملکه سبا رسید. بلقیس به فکر فرو رفت و بعد از مدتی که قدرت و عظمت حضرت سلیمان(علیه السلام) را دید، دعوت او را پذیرفت و حاضر شد خدای یگانه را پرستش کند. بلقیس چند کار بزرگ و مهم انجام داد. اول این‌که وقتی نامه حضرت سلیمان(علیه السلام) را خواند عصبانی نشد، بلکه فکر کرد. بعد چه کرد؟ آیا به تنهایی و بدون مشورت با دیگران درباره نامه کاری کرد؟ نه، همه بزرگان سرزمینش را دعوت کرد و با آن‌ها مشورت کرد. بچه‌ها! ملکه سبا بعد از مشورت تصمیم گرفت با حضرت سلیمان صلح کند. بعد از صلح چه کار کرد؟ بله، مهم‌ترین تصمیم زندگی‌اش را گرفت، یعنی به خدای یگانه ایمان آورد. ولی بچه‌ها! همة این کارها را به چه وسیله‌ای انجام داد؟ بله، به وسیله یک وسیله پیچیده و عجیب در سر به نام مغز. 🌸مرجع محتوایی تربیت دینی 🌸 www.amoorohani.com 👇👇👇 http://eitaa.com/joinchat/409141249Cbd93b95dbc