eitaa logo
بچه های‌ بهشت (سید مانی)
367 دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.9هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ این کانال جهت استفاده کودکان و نوجوان و همچنین مربیان و معلمان محترم ایجاد شده است. ❊══ ✼ ⊰᯽✨ بَچـه هـٰای بِهــشْت✨ ᯽⊰✼══❊ ارتباط با بنده: 👇 @Seeid313
مشاهده در ایتا
دانلود
باسلام خدمت جهادگران عزیز و بزرگوار💚 ✅ با یاری خداوند متعال درنظر داریم به مناسبت میلاد حضرت حجت بن الحسن (عج) با برقراری پذیرایی و فرهنگی در مسیر پیاده روی " مسجد مقدس جمکران"، پذیرایی شیرینی در جهت عاشقان و دلدادگان حضرت باشیم. ♦️هر عزیزی می تواند حتی با مبلغ ۲۰ هزار تومان سهیم شود. 🌺شکوه هرچه بیشتر این حرکت معنوی با مشارکت شما میسر خواهد بود. ♦️6273817010194037 به به نام: ولایت حاج قاسم سلیمانی ♦️آیدی جهت هماهنگی مشارکت در شیرینی: @Miss4_rahimi_1400 ♦️آدرس کانال جهت اطلاع رسانی و هماهنگی های لازم جهادگران؛ https://eitaa.com/joinchat/2825388114C6f54efbea3 💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🎊❤️🎊❤️🎊❤️🎊❤️ 6⃣روز مانده تا ولادت حضرت صاحب الزّمان (عج) 🎊❤️🎊❤️🎊❤️🎊❤️🎊 💚برای سلامتی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان عج صلوات 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹 🦋اللهم عجل لولیک الفرج🦋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠فلسفه زیبای نماز💠 ⬅️حیفه این سخنرانیو از دست بدین فوق العاده زیباست👌 استاد رائفی پور🎙
💠امام زمان علیه السلام ما را می‌بینند! 🔹موسی بن سیار که از یاران حضرت رضا علیه السلام است می‌گوید: وقتی به همراه ایشان به دیوارهای طوس رسیدیم، صدای ناله و گریه‌‌ی عده‌ای که جنازه‌ای را تشییع می‌کردند توجه‌مان را جلب کرد. با تعجب دیدم که امام رضا علیه السلام به جانب جمعیت و جنازه رفتند. چند قدمی در تشییع او شرکت کردند و سپس در کنار قبر، مانند فرزندی که مادر را در آغوش می‌گیرد، جنازه را در بغل گرفتند، برایش طلب مغفرت کردند. 🔹مبهوت بودم و با خودم فکر می‌کردم که امام رضا علیه السلام اولین بار است که به این سرزمین پا می‌گذارند! پس چگونه است که این گونه رفتار می‌کنند؟ امام علیه السلام که تعجب من را دیده بودند فرمودند:«هر کس جنازه‌ای از دوستان ما را تشییع کند، مثل روزی که از مادر متولد شده، گناهانش پاک می‌شود. » 🔹سپس امام علیه السلام، دست مبارک خود را روی سینه‌ی جنازه گذاشتند و فرمودند: « فلانی! تو را بشارت می‌دهم که بعد از این دیگر ناراحتی نخواهی دید! » 🔹عرض کردم: فدایت شوم، مگر این مرد را می‌شناسید؟ امام علیه السلام فرمود: « موسی! مگر نمی‌دانی که اعمال شیعیان ما هر صبح و شام بر ما عرضه می‌شود؟» 📚 بحارالانوار، ج۴۹، ص۹۸ 📌اگر کسی در محضر بزرگی ‌باشد، مراقبت و دقت خاصی را نسبت به اعمال و رفتار خود در نظر می‌گیرد و خیلی سنجیده و حساب شده کارهای خود را انجام می‌دهد. ما انسان‌ها هر رفتاری که داریم باید بدانیم مطابق آیه‌ی شریفه‌ی «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُون»*۱ «و بگو که هر عملی کنید خدا و رسول و مومنون [ائمه] آن عمل را مى‏‌بیند [و از آن آگاه می‌شوند]. امام عصر علیه السلام ما را می بینند؛ مراقب عملمان باشیم! ۱*سوره توبه/ ۱۰۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ وَ سَفِينَةِ النَّجَاةِ ... ▫️کشتی نجاتی تو و ما طوفان‌زدگانیم، سلام ای کشتی نجات! ❤️ پنجشنبه روز ۳۴ چلّه زیارت آل یس به نیّت فرج ⏳۶ روز مانده به نیمه‌ شعبان
❤️🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃❤️ ✅داستان عجیب یکی از بچه هایی که برای جشن تکلیف مهمان حضرت آقا بودن 🦋داستان زهرا فرزند شهید مدافع حرم عبد المهدی کاظمی🦋 ✍عبد المهدی قبل رفتنش بهم گفت وقتی من شهید شدم اگه رفتی دیدن رهبرم به ایشون بگو عبد المهدی گفت آقا جون یه جان نا قابل بیشتر نداشتم اینم دادم در راه از شما .... 🦋همش تو ذهنم بود و منتظر که کی نوبت ما میشه و مشرف به دیدار اقا میشیم.... چند سال گذشت و خبری نشد،ولی این خواسته عبد المهدی از ذهنم پاک نمیشد .. یه روز یکی از دوستام زنگ زد گفت عازم حرم اربابم ،عازم نینوا...🕌 دلم پر کشید سمت حرم ،،بغضی گلو گیر داشتم اشکم جاری بود همونجا گفتم اقا جان خودت کمک کن من بتونم خواسته عبد المهدی رو انجام بدم.... 🦋یه نامه نوشتم کتبا از اقا امام حسین ع طلب کمک کردم و لیاقت حضور محضر آقا رو ازشون خواستم تا بگم حرف شهیدمو ... نامه رو دادم دوستم و گفتم بندازش تو شیش گوشه ی ارباب💔 دوستم رفت و نامه رو انداخت و برگشت خیلی از اون ماجرا نگذشته بود که باهامون تماس گرفتن و گفتن اماده بشین برای دیدار با رهبر انقلاب👌 شوکه شده بودم،،خوشحال ،،متعجب ،،راضی ولی استرس داشتم ،، ذوق داشتم لحظه شماری میکردم واسه اونروز... به بچه هام گفتم و اماده شده بودیم واسه رفتن دل تو دل هیچ کدوممون نبود ،،اخه بچه ها همیشه حسرت این رو داشتن ... آرزوشون بود و الان اون ارزو براورده شده بود حس غریبی بود سر از پا نمیشناختیم مخصوصا ولی شب رفتنمون به دیدار ... 🦋 دختر کوچیکه چشمش مشکل پیدا کرد قرمز شد ،،چرک کرد،،آب و چرک شدید از چشمش سرازیر بود ... همونجا تو مسیر بردمنون بیمارستان پانسمان و دارو .. ولی افاقه نکرد ،،هیچ دارویی اثر نداشت چشمش بد تر و بد تر شد و به شدت باد کرده بود حتی دل نگاه کردن به چشمشم نداشتم مونده بودم چرا...چرا امشب...چرا اینجا..چرا اینجوری شد‌.... 🦋خلاصه با همین چشم مجروح حاضر شدیم تو اتاق مخصوص دیدار با نشستیم تشریف اوردن نشستن بچه ها همشون رفتن نزدیک با اقا حرف زدن ایشون بغلشون کرد... همه رفتن جز 😓 هر چقدر بهش اصرار کردم که پاشو برو جلو نرفت... گفت روم نمیشه با این صورت برم جلو جلو بقیه😭❤️ نرفت تا اینکه ..... ✅ادامه دارد.....
💚قسمت دوم 🦋تا اینکه جلسه تمام شد و رفتیم خونه... از فردای اونروز اخلاقش عوص شد بد اخلاقی میکرد،لج میکرد،مدرسه نرفت همش گریه و گریه و گریه.... که چرا من نرفتم تو بغل آقا 😔 چرا من نرفتم جلو و دست آقا رو ببوسم چرا من محروم شدم😭 🦋منم حرفشو قبول داشتم بدای همین چیزی نمیگفتم فقط غصه میخوردم ک چرا اینطوری شد چند وقتی گذشت و طول کشید تا آروم بشه یه روز تو خونه نشستته بودیم ک تلفن خونه زنگ زد.... +علو بفرمایید: -سلام از دفتر حضرت آقا هستم +بله،چی ؟ -از دفتر حصرت آقا مزاحم شدم با زهرا خانوم کار دارم 😳 🍃باورم نمیشد ،گیج شده بودم ،یعنی چی ... گفتم بله بفرمایید 🍃گفتن گوشی رو بدین به زهرا خانوم حضرت آقا باهاش کاردارن‼️‼️ 🔹من هاج و واج و بهت زده یه نگاه به تلفن یه نگاه به زهرا گفتم باهات کار دارن ،حضرت آقان اشک از چشمام بی اراده جاری بود ،خود‌خودشون😭 ❤️علو جان ،آقاجون سلام ..... با زهرا صحبت کردن و بهش گفتن به زودی به دیدن من میای آماده سفر شو😍 سر از پا نمیشناخت،،اشک شوق تو چشماش حلقه زده بود از خوشحالی نمیدونست باید چیکار کنه ..😇 🔹ولی خب کی ،کجا ،چهطوری،برام هنوز باورکردنی نبود‼️ 🍃تا اینکه ..... ✅ادامه دارد....
💚قسمت آخر : 🦋تا اینکه باهامون تماس گرفتن و گفتن زهرا دعوته برای مراسم جشن تکلیف در حسینه امام خدمت حضرت 😍 باورم نمیشد ،گفتم ولی زهرا هنوز تکلیف نشده گفتن اشکال نداره ایشونم دعوته😇 بالاخره روز موعود فرا رسید،بار سفر بستیم و راهی تهران شدیم ولی همش تو دلم میگفتم آخرش این مثل اون دیدار خصوصی نمیشه ها... زهرا نمیتونه اونجا پیش حضرت آقا بره،شلوغه آیا کدوم صف جاش بشه ...بین این همه دختر.. تو دلم داشتم همچنان حسرت میخوردم و چرتکه مینداختم ک چه ضرری کرد اکنروز نرفت تو بغل ... رسیدیم تهران رفتیم سمت حسینه ... وارد شدیم و زهرا با مسئولین رفت داخل و منم خب اجازه ورود نداشتم منتظرش موندم... مراسم شروع شد ... تلفن همراهم زنگ خورد.. علو بفرمایید + سلام خوبی،کجایی سلام خوبم شما خوبی راستش قسمت شده اومدیم دیدار ولی از دور 😊 +چرا از دور ،زهرا کجاس الان زهرا با بقیه دخترا تو مراسم جشن تکلیفه ما بین حمعیت نمیدونم کجا نشسته +چی میگی دور کجا بود ،زهرا الان پشت سر وارد حسینه شد ،خودم دیدمش😕 چی؟!زهرا،،غیر ممکنه +خودم دیدم الان شات میفرستم یکی از فامیلامون بود،باورم نمیشد ،اخه چه طوری عکسشو فرستاد دیدم زهرا با قاب عکس پدرش پشت سر ..😍 مراسم ک تموم شد ،پرسیدم زهرا چی شد تعریف کن،،، گفت ما رو بردن سالن ،بعد یه آقایی اومد منو صدا کرد ،گفت فرزند شهید کیه؟ دستمو بردم بالا اومدن منو بردن گفتن خود آقا باهات کار دارن رفتیم تو یه اتاق اومدن بغلم کردن حرف زدیم😇 بعدم با عکس بابایی پشت سر حصرت وارد سالن شدیم با چند تا دیگه از بچه های شهدا😊 تنم یخ کرده بود نفسم تو سینم محبوس شده بود.. از این اتفاق معجزه وار.... از وصیت شوهرم .... از چشم مریض زهرا... از تلفن حضرت آقا.... از جشن تکلیف.... با تمام وجودم زنده بودن شهدا و نائب صاحب الزمان بودن حضرت و معنا و مفهوم ولایت فقیه مطلقه رو حس میکردم و کامل میفهمیدمش........ 💚.ارواح طیبه شهدا صلوات .💚
: کودکی گمشده ❇️ مقطع سنی: ب (اول، دوم، سوم) و ج (چهارم، پنجم، ششم)(شاید هم بزرگترها😉) 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 📝 هدف:: - تعلیم جایگاه و مقامات اولیای الهی - معرفی معجزات اولیای الهی 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃 📖 خلاصه:: خفاشی، هیچ عکس از کودکی اش ندارد و هیچ چیز از ان دوران یادش نمی‌آید. پس او به دنبال نشانی از کودکی‌اش است ... https://eitaa.com/pandoone 👇👇