eitaa logo
آموزش تخصصی تجوید و حفظ و قرائت قرآن کریم
6هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
7.1هزار ویدیو
415 فایل
✨﷽✨ 📖 رسول اکرم( صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : ✨حاملان وحافظان قرآن مشمول رحمت خاص خداوند هستند.✨ 📣ادمین و پشتیبانی کانال آموزش حفظ قرآن↩️ @meftah68 گروه حفظ ترتیبی https://eitaa.com/joinchat/3090940015C72c3166202
مشاهده در ایتا
دانلود
📚🕙📚 (ع) 🔷 گريه جانسوز آدم عليه‏السلام و جبرئيل براى مصائب امام حسين عليه‏السلام‏ در آيه 37 بقره مى‏خوانيم: فَتَلَقّى آدَمُ مِن رَبِّه كلماتٍ فَتابَ عَلَيهِ؛ آدم عليه‏السلام (هنگام توبه از ترك اُولى) كلماتى را از خداوند دريافت كرد (و با آن‏ها توبه كرد) و خداوند توبه او را پذيرفت. در كتاب الدرالثمين، در تفسير اين آيه آمده است آدم عليه‏السلام در اين هنگام عرش را ديد كه در آن نام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و امامان عليهم السلام نوشته شده بود. جبرئيل بر او نازل شد و به آدم تلقين كرد تا اين كلمات را بگويد: يا حَميدُ بِحقِّ محمَّد، يا عالِىُ بِحَقِّ عَلىٍّ، يا فاطِرُ بِحقِّ فاطِمَةَ، يا مُحسِنُ بِحقِّ الحَسَنِ و الحُسَينِ، و مِنكَ الاِحسانُ؛ اى خداى ستوده به حق محمد، اى خداى ارجمند به حق على، اى آفريدگار به حق فاطمه، اى احسان بخش به حق حسن و حسين عليهماالسلام و از تو است احسان. آدم عليه‏السلام وقتى كه اين كلمات را به زبان آورد، همين كه نام حسين عليه‏السلام به زبانش آمد، دلش شكست و قطرات اشك از چشمانش سرازير گرديد و گفت: اى برادرم جبرئيل! علت چيست كه با ذكر نام حسين عليه‏السلام قلبم مى‏شكند و اشكم جارى مى‏گردد؟! جبرئيل گفت: اى آدم! بر اين پسرت حسين عليه‏السلام مصيبت جانسوزى وارد مى‏شود كه همه مصيبت‏ها در نزد آن كوچك است. آدم عليه‏السلام گفت: برادرم جبرئيل! آن مصيبت چيست؟ جبرئيل گفت: حسين عليه‏السلام با لب تشنه و تنها و غريب و بى يار و ياور كشته مى‏شود. اگر او را در آن روز ببينى چنين صدا مى‏زند: واعطشاه! وا قلة ناصراه!؛ اى واى از سوز تشنگى، واى از كمى ياور! از شدت تشنگى آسمان، در مقابل چشمانش تيره و تار مى‏گردد، هيچ‏كس جواب او را جز با شمشيرها و وسيله كشتن نمى‏دهد، سر او را همانند گوسفند اما از قفا جدا كنند، و آن چه را از فرش و اسباب خانه دارد همه را غارت مى‏كنند، سرهاى او و يارانش را در شهرها مى‏گردانند، در حالى كه زنان اهل بيتش از كنار آن سرها عبور داده مى‏شوند... در اين هنگام جبرئيل و آدم عليه‏السلام همچون زنان پسر از دست داده براى مصيبت حسين عليه‏السلام گريه كردند.(65) ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚 (ع) 🔷 فنا و بى وفايى دنيا از نظر نوح عليه‏السلام‏ حضرت نوح عليه‏السلام از پيامبرانى بود كه عمر طولانى داشت. بعضى نوشته‏اند 2500 سال عمر نمود، از اين رو به او شيخ الانبياء مى‏گفتند. در عين حال او هرگز دل به اين دنياى فانى نبسته بود و خود را چون مسافرى مى‏ديد، شاهد برمدعى اين كه در روزهاى آخر عمر آن پيامبر گرامى، شخصى از او پرسيد: دنيا را چگونه ديدى؟! نوح عليه‏السلام در پاسخ گفت: كَبَيتٍ لَه بابانِ دَخَلتُ مِن احَدِهُما وَ خَرجتُ مِنَ الآخَرِ؛ ((دنيا را همچون اطاقى ديدم كه داراى دو در است، از يكى وارد شدم و از ديگرى بيرون رفتم.(119) امام صادق عليه‏السلام فرمود: هنگامى كه عزرائيل نزد نوح عليه‏السلام براى قبض روح آمد، نوح در برابر تابش آفتاب بود، عزرائيل سلام كرد، نوح عليه‏السلام جواب سلام او را داد و پرسيد: براى چه به اين جا آمده‏اى؟ عزرائيل گفت: آمده‏ام روح تو را قبض كنم. نوح عليه‏السلام فرمود: اجازه بده از آفتاب به سايه بروم. عزرائيل اجازه داد و نوح عليه‏السلام به سايه رفت، سپس نوح (اين سخن عبرت‏آميز را به عزرائيل) گفت: اى فرشته مرگ! آنچه در دنيا زندگى نمودم، (به قدرى زود گذشت كه) همانند آمدن من از آفتاب به سايه بود، اكنون مأموريت خود را در مورد قبض روح من انجام بده. عزرائيل نيز روح او را قبض نمود.(120) پايان داستان‏هاى زندگى نوح عليه‏السلام ................................................... 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚 (ع) گفتگوى نمرود با آزر و مادر ابراهيم عليه‏السلام‏ روايت شده: به نمرود گفته شد، ابراهيم پسر آزر، بت‏ها را شكسته است، نمرود آزر را طلبيد و به او گفت: به من خيانت كردى و وجود اين پسر (ابراهيم) را از من پوشاندى. آزر گفت: پادشاها! من تقصيرى ندارم، مادرش او را پوشانده و نگهدارى كرده است و او مدعى است كه استدلال و حجت دارد. نمرود دستور داد، مادر ابراهيم را حاضر كردند، و به او گفت: چرا وجود اين پسر را از ما پوشاندى كه با خدايان ما چنين كرد؟! مادر گفت: اى شاه! من ديدم تو رعيت و ملت خودت را مى‏كشى و نسل آن‏ها به خطر مى‏افتد، با خود گفتم اين پسر را براى حفظ نسل نگه دارم، اگر اين پسر همان بود (كه واژگونى سلطنت تو به دست او است) او را تحويل مى‏دهم تا كشته گردد، و كشتن فرزندان مردم پايان يابد، و اگر اين پسر او نيست، براى ما يك نفر پسر باقى بماند، اينك كه براى تو ثابت شده است كه اين پسر همان است، در اختيار تو است هر كار مى‏كنى انجام بده. نمرود گفتار مادر ابراهيم را پسنديد، و او را آزاد كرد سپس خودش شخصاً با ابراهيم در مورد شكسته شدن بت‏ها سخن گفت، هنگامى كه ابراهيم عليه‏السلام گفت: بت بزرگ، بتها را شكسته است. نمرود به جاى اين كه استدلال نيرومند ابراهيم عليه‏السلام را بپذيرد، درباره مجازات ابراهيم با اطرافيان خود به مشورت پرداخت، اطرافيان گفتند: ابراهيم را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد.(206) 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) پايان عمر اسحاق پيامبر عليه‏السلام‏ بخشى از فراز و نشيب‏هاى زندگى حضرت اسحاق عليه‏السلام در ضمن داستان‏هاى زندگى ابراهيم و اسماعيل عليهماالسلام ذكر شد، كوتاه سخن اين كه: اسحاق دومين فرزند ابراهيم عليه‏السلام بود، مادرش ساره نام داشت، ابراهيم و ساره هر دو پير شده بودند، و اميد داشتن فرزند نداشتند، ابراهيم عليه‏السلام همواره دعا مى‏كرد كه خداوند فرزند صالحى به او بدهد، سرانجام خداوند لطف كرد و فرشتگان الهى تولد اسحاق عليه‏السلام را به ابراهيم عليه‏السلام بشارت دادند. سرانجام با تولد اين نوگل زيبا، فصل جديدى در زندگى ابراهيم عليه‏السلام و ساره به وجود آمد. در قرآن هفده بار سخن از اسحاق عليه‏السلام به ميان آمده، و او به عنوان عبد صالح خدا، پيامبر شايسته، داراى روش ارجمند ياد شده است، برنامه او همان برنامه پدرش ابراهيم عليه‏السلام بود، حضرت يوسف عليه‏السلام در زندان، برنامه خود را بر اساس پيروى از آيين پدرانش دانسته و مى‏گويد: وَ اتَّبَعتُ ملَّةَ آبائِى ابراهيمَ وَ اسحَاقَ وَ يَعقُوبَ؛ من از آيين پدرانم ابراهيم و اسحاق و يعقوب پيروى كردم.(267) حضرت اسحاق عليه‏السلام هنگام بلوغ با دخترى در سرزمين بابل به نام بقا خواهر يكى از شخصيت‏هاى آن ديار به نام لابان ازدواج كرد، پس از رحلت اسماعيل عليه‏السلام به مقام نوبت رسيد، و در چهل سالگى از طرف پدرش ابراهيم به عنوان تبليغ و ارشاد مردم كنعان و فلسطين مأمور شد، آن‏ها را به سوى خداى يكتا فرا خواند، سرانجام در شام سكونت نمود، و همچنان در مسؤوليت مهم ارشاد اشتغال داشت و سرانجام در 180 سالگى رحلت نمود، مرقد مطهرش در شهر قدس حليل در نزديكى مرقد مطهر پدرش حضرت ابراهيم عليه‏السلام قرار گرفته است‏(268) او داراى فرزندانى بود كه برجسته‏ترين آن‏ها حضرت يعقوب عليه‏السلام پدر حضرت يوسف عليه‏السلام است كه داستانش بعداً خاطرنشان مى‏شود. پايان داستان‏هاى زندگى اسماعيل و اسحاق عليهماالسلام ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 (ع) آزادى يوسف از زندان بر اثر تعبير كردن خواب شاه‏ پادشاه مصر (وليد بن ريان) در خواب ديد كه هفت گاو لاغر به جان هفت گاو فربه افتاده و به طور كلى آن‏ها را خوردند و چيزى باقى نگذاشتند و خوشه‏هاى خشك، خوشه‏هاى سبز را نابود كردند، وقتى از خواب بيدار شد، در اين باره در فكر فرو رفت و سخت نگران بود تا آن كه دانشمندان و معبران و كاهنان را به حضور طلبيد و به آنان گفت: چنين خوابى ديده‏ام، تعبيرش چيست؟ آنان از تعبير آن عاجز ماندند، در پاسخ گفتند: اَضغاثُ احلامٍ وَ ما نَحنُ بِتَأويلِ الأحلامِ بِعالِمينِ؛ اين خواب‏ها، خواب‏هاى آشفته و پريشانند، و ما از تعبير اين گونه خواب‏ها ناآگاهيم.(348) ساقى شاه كه قبل از هفت سال در زندان با رفيقش خوابى ديده بود و توسط يوسف زندانى تعبير آن را دانسته بود، به ياد يوسف افتاد. گفت: من اين مشكل را حل مى‏كنم. مرا به زندان بفرستيد، رفيق دانشمندى در زندان دارم و اطلاع كاملى در تعبير خواب دارد، از او مى‏خواهم تا اين خواب را تعبير كند. پادشاه كه از دانشمندان و معبران مأيوس شده بود، فورى ساقى را به زندان فرستاد تا اگر راست مى‏گويد اين معما را حل كند. ساقى به زندان آمد و يوسف را ملاقات كرد و پس از معرفى و احوالپرسى و اظهار ارادت، خواب شاه را به يوسف گفت. يوسف فرمود: تعبير اين خواب چنين است: هفت سال، سال فراوانى محصول خواهد شد، سپس هفت سال قحطى و خشكسالى مى‏شود، سالهاى قحطى ذخيره‏هاى سالهاى فراوانى را نابود خواهد كرد، تدبير اين است كه در اين سالهاى فراوانى بايد در فكر سالهاى سخت بود، آن چه در اين سال‏ها به دست آورديد به قدر احتياج از آن‏ها استفاده كنيد، و بقيه را بدون آن كه از خوشه‏ها خارج نماييد انبار كنيد(349) تا در آن هفت سال قحطى كه پس از هفت سال فراوانى پديد مى‏آيد مردم از آن چه ذخيره شده استفاده نمايند، بعد از اين هفت سال قحطى، وضع مردم نيك خواهد شد.(350) بر اثر اين تعبير عالمانه و خدمت بزرگى كه يوسف به مردم مصر كرد، محبوبيت بزرگى براى او ايجاد شد، و با بروز مقدماتى كه در سطور آينده خاطر نشان مى‏شود، يوسف از زندان بيرون آمد و صاحب پست‏هاى حساس كشور مصر شد و سپس شخص اول و فرمانرواى مصر گرديد. 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 🦋 🦋ويژگى‏هاى همسايه داوود عليه‏السلام در بهشت‏🦋 🌿روزى داوود عليه‏السلام عرض كرد: خدايا همسايه من در بهشت كيست؟ خداوند به او وحى كرد: او متَّى پدر حضرت يونس است. 🌻داوود عليه‏السلام از خداوند اجازه خواست تا به زيارت و ديدار متّى برود. خداوند اجازه داد داوود دست پسرش سليمان عليه‏السلام را كه در آن هنگام خردسال بود گرفت و با هم به ديدن متّى رفتند. 🌿پس از ورود به خانه متّى، ديد خانه او بسيار ساده و با حصير ساخته شده است، ولى متّى نبود. از همسر متّى پرسيد: متى كجاست؟ او گفت: براى كندن هيزم به بيابان رفته است. داوود و سليمان صبر كردند تا متى آمد، ديدند پشته‏اى از هيزم بر پشت گرفته است و پس از رسيدن هيزم را به زمين گذاشت و در معرض فروش نهاد و گفت: كيست كه اين مال حلال را به درهمى از حلال از من خريدارى نمايد؟ 🌻 داوود و سليمان عليهماالسلام جلو آمدند و سلام كردند. متى آن‏ها را به خانه برد. مقدارى گندم خريد و آسيا كرد، و در گودالى از سنگ خمير نمود. سپس آن را بر روى آتش نهاد و پخت. آن گاه آن را با آب مقدارى نمك نزد مهمانان گذاشت، و در كنار ايشان نشست و مشغول صحبت شد، تا به آن‏ها سخت نگذرد، و خود دو زانو كنار سفره نشست و هر لقمه‏اى كه به دهان مى‏گذاشت در آغاز آن بسم‏الله مى‏گفت و پس از خوردن آن اَلْحَمْدُلِلَّه را به زبان مى‏آورد. تا اين كه اندكى آب نوشيد و آن گاه گفت: 🌿خدا را سپاس مى‏گويم، اى خدا حمد و سپاس از آن تو است كه به من نعمت و سلامتى دادى، و مرا دوست خود گردانيدى و آن همه نعمت را كه به من داده‏اى به چه كسى ديگرى دادى؟ زيرا گوش، چشم و دست‏ها و همه اعضايم سالم است، و به من نيرو بخشيدى تا به كندن هيزم بپردازم و آن را بياورم و بفروشم، هيزمى را كه در كشت آن زحمتى نكشيده‏ام، كسى را فرستادى تا آن را از من خريدارى كند، و من از بهاى آن گندم را تهيه كنم، كه خودم از آن گندم را نكاشته‏ام، و برايش زحمت نكشيده‏ام، و سنگى را در اختيار نهادى تا گندم را آرد كنم، و آتشى را در اختيار نهادى تا آن را بر افروزم و نان بپزم و آن را بخورم و خود را براى اطاعت تو تقويم كنم، حمد و سپاس مخصوص تو است. آن گاه با صداى بلند و جانسوز گريه كرد. 🌻داوود عليه‏السلام به سليمان عليه‏السلام گفت: فرزندم! سزاوار است چنين بنده‏اى در بهشت داراى مقام ارجمند، باشد زيرا بنده‏اى شاكرتر از متّى نديده‏ام. (598) 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 🦋 🦋عدالت و پارسايى سليمان‏🦋 🔰براى يك رهبر حق، مسأله عدالت و پارسايى از مهم‏ترين ويژگى‏هايى است كه موجب عدالت گسترى و امنيت و سلامتى جامعه شده، و مردم را از دلبستگى هايى كه موجب دورى از خداپرستى خالص مى‏گردد حفظ مى‏كند. 🌿حضرت سليمان عليه‏السلام در عين آن كه داراى آن همه قدرت و مكنت بود، هرگز مغرور نشد و از حريم عدالت و پارسايى و ساده زيستى خارج نگرديد. و اگر داراى قصرهاى عالى و بلورين بود، آن قصرها را براى زندگى مرفه خود نمى‏خواست بلكه يك نوع اعجاز مقام پيامبرى او در شرايط آن عصر بود، تا همه را به سوى خداى يكتا و بى همتا جذب كند. 🔰شيوه زندگى او چنين بود كه وقتى صبح مى‏شد، از اشراف و ثروت‏مندان روى مى‏گردانيد و نزد مستمندان و فقيران مى‏رفت و كنار آن‏ها مى‏نشست و مى‏گفت: مِسكينَ مَعَ المِساكينِ، مسكين و بى‏نوايى همنشين مسكينان و بينوايان است. 🌿وقتى كه شب مى‏شد، لباس زِبر مويين مى‏پوشيد، و آن را به شدت بر گردنش مى‏بست، و همواره تا صبح گريان بود و به عبادت خدا اشتغال داشت، و از اجرت زنبيل هايى كه مى‏بافت، غذاى مختصرى تهيه مى‏كرد و مى‏خورد، و راز اين كه درخواست ملك و حكومت بى نظير از خدا كرد اين بود كه بر كافران و حكومت آن‏ها غالب و پيروز گردد. 🔰از عدالت و مهربانى او نسبت به زيردستان اين كه: امام سجاد عليه‏السلام فرمود: علت اين كه بر سر پرنده قُنبَره‏(635) كاكلى مانند تاج قرار دارد، اين است كه حضرت سليمان عليه‏السلام دست مرحمت بر سر او كشيد، و چنين تاجى بر اثر آن، در سر او پديدار گشت، كه داستانش چنين است: 🌿روزى قُنبَره نر مى‏خواست با قُنبَره ماده همبستر شود، ولى قنبره ماده امتناع مى‏ورزيد. قنبره نر به او گفت: از من جلوگيرى نكن مى‏خواهم از تو داراى فرزندى شوم كه ذاكر خدا باشد. 🔰قنبره ماده با شنيدن اين سخن، تقاضاى همسرش را پذيرفت. سپس وقتى كه خواست تخم بگذارد، در مورد مكان تخم‏گذارى حيران بود. قنبره نر به او گفت: 🌿راى من اين است كه در نزديك جاده تخم گذارى كنى. كه هر كس تو را ديد گمان كند تو براى جمع كردن دانه از جاده به آن جا آمده‏اى، در نتيجه كارى به تو نداشته باشد. 🔰قنبره ماده پيشنهاد شوهرش را پذيرفت و در كنار جاده تخم‏گذارى كرد و روى تخمش نشست، تا وقتى كه زمان بيرون آمدن جوجه‏اش از تخم نزديك گرديد. 🌿روزى اين دو پرنده نر و ماده ناگهان با خبر شدند كه حضرت سليمان با لشكر عظيمش به حركت در آمده‏اند، و پرندگان بر روى سپاه او سايه افكنده‏اند. قنبره ماده به همسرش گفت: اين سليمان عليه‏السلام است كه با لشگرش به طرف ما مى‏آيند كه از اين جا عبور كنند، من ترس آن دارم كه خودم و تخم‏هايم زير پاى آن‏ها نابود شويم. 🔰قنبره نر گفت: سليمان عليه‏السلام مردى مهربان است، ناراحت نباش، آيا در نزد تو چيزى هست كه آن را براى جوجه‏هايت اندوخته باشى؟ قنبره ماده گفت: آرى نزد من ملخى هست كه آن را براى جوجه‏ها اندوخته‏ام آيا در نزد تو چيزى هست؟ 🌿 قنبره نر گفت: در نزد من يك دانه خرما وجود دارد كه براى جوجه‏ها اندوخته‏ام. 🔰قنبره ماده گفت: تو خرمايت، و من ملخم را بر گيريم و وقتى كه سليمان عليه‏السلام از اينجا عبور كرد، نزد او برويم و آن‏ها را به او اهداء كنيم، زيرا سليمان عليه‏السلام هديه را دوست دارد. 🌿قنبره نر خرماى خود را به منقار گرفت، و قنبره ماده ملخ خود را بين دو پايش گرفت و نزد سليمان عليه‏السلام رفتند. سليمان عليه‏السلام بر بالاى تختش بود. از آن‏ها استقبال كرد و قنبره نر در طرف راست او، و قنبره ماده در طرف چپ او نشستند. سليمان عليه‏السلام از آن‏ها احوالپرسى كرد و آن‏ها نيز ماجراى زندگى خود را به عرض سليمان رساندند. 🔰سليمان عليه‏السلام هديه آن‏ها را پذيرفت و لشكرش را از آن جا دور ساخت تا آن‏ها و تخم‏هايشان را پايمال كنند، و بر سر آن‏ها دست مرحمت كشيد و براى آن‏ها دعا كرد. بر اثر دعا و مسح دست سليمان عليه‏السلام تاجى زيبا بر سر آن‏ها روئيده شد.(636) 🌿حضرت سليمان عليه‏السلام به قدرى به ياد خدا بود، كه نه تنها آن همه قدرت و مكنت او را از ياد خدا غافل نساخت، بلكه آن را پلى براى ياد خدا قرار داده بود. روزى شنيد: گنجشكى به همسرش مى‏گويد: نزديك من بيا تا با تو همبستر شوم، شايد خداوند فرزندى به ما دهد كه ذكر خداوند متعال بگويد. سايه عمر ما به لب ديوار سيده. شايد چنين يادگارى بگذاريم! سليمان عليه‏السلام از سخن او تعجب كرد و گفت: هذهِ النيَّةُخيرٌ مِن مَملِكَتِى؛ اين نيت (داشتن فرزند ذاكر) بهتر از همه مملكت من است.(637) اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥 📖 (ع) 🦋كارگران يا بهترين انسان‏ها🦋 🌱 حواريون كه همواره همراه حضرت عيسى عليه‏السلام در سفرها بودند، هرگاه گرسنه يا تشنه مى‏شدند به فرمان خدا غذا و آب براى آن‏ها آماده مى‏شد. آن‏ها اين جريان را براى خود افتخارى بزرگ مى‏دانستند. روزى در اين رابطه، از حضرت عيسى عليه‏السلام پرسيدند: آيا كسى بالاتر از ما پيدا مى‏شود؟ 🌷 حضرت عيسى عليه‏السلام پاسخ داد: نَعَم اَفضَلُ مِنكُم مَن يَعمَل بِيدِهِ وَ يَأكُلِ مِن كَسبِهِ؛ آرى، بهتر از شما كسى است كه زحمت بكشد و از دسترنج خودش بخورد. 🌱حواريون پس از اين پاسخ، به شستشوى لباس مردم و گرفتن اجرت در برابر آن مشغول شدند.(و به اين ترتيب به كار و كوشش پرداختند و از اجرت كارشان، هزينه زندگى خود را تأمين مى‏نمودند و عملا به همه مردم اين درس را آموختند كه كار و كوشش عار و ننگ نيست، بلكه از عبادت برتر است.) 🦋ملاقات عيسى عليه‏السلام با سه گروه عابد🦋 🌷 روزى عيسى عليه‏السلام در مسير راه خود، با سه نفر ملاقات كرد و ديد بدنى ضعيف دارند و رنگشان پريده است. پرسيد: چرا چنين شده‏ايد؟ گفتند: ترس از خدا و آتش دوزخ ما را به چنين حالى افكنده است. گفتند: ما خدا را دوست داريم، عشق به خدا ما را چنين نموده است. 🌱عيسى عليه‏السلام دوبار فرمود: اَنتُم المُقَرَّبُونَ؛ مقربان درگاه خدا شما هستيد. 🌷عيسى عليه‏السلام فرمود: بر خدا سزاوار شد كه به خائف درگاهش، امان بدهد و او را از عذاب دوزخ حفظ كند. 🌱سپس از آن جا گذشت و در مسير راه به سه نفر ديگرى برخورد كه حال و رنگشان، پريشان‏تر و پژمرده‏تر از سه نفر اول بود. پرسيد: چرا چنين شده‏ايد؟ گفتند: اشتياق به بهشت ما را به اين صورت در آورده است؟ عيسى عليه‏السلام فرمود: به خدا سزاوار است، به آن چه اميد داريد شما را عطا فرمايد. 🌷سپس از آن جا گذشت و با سه نفر ديگر روبرو شد. ديد حال آن‏ها از دو دسته قبل پريشان‏تر و فرورفته است و در صورت آن‏ها نشانه‏هاى نور ديده مى‏شود، پرسيد: چرا چنين شده‏ايد؟ 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: 👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥 📖 _(ص) 🦋دورنمايى از غزوه حمراء الاسد🦋 🌻 در پايان جنگ احد، به فرمان ابوسفيان لشكر به ظاهر فاتح او به سرعت به سوى مكه حركت كرد، هنگامى كه اين لشكر به سرزمين روحاء رسيدند، از كار خود سخت پشيمان شدند، و تصميم به بازگشت به مدينه گرفتند تا بقيه مسلمانان را به قتل برسانند. 🌿دستگاه اطلاعاتى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم اين موضوع را به پيامبر گزارش داد، پيامبر فوراً فرمان داد كه مجروحان نيز در اين جنگ شركت نمايند. 🌻مسلمانان همراه مجروحين، بسيج شده و به سوى لشكر دشمن، حركت كردند. 🌿در ارزش كار اين دليرمردان كفر ستيز آيات 172 تا 174 سوره آل عمران نازل شد كه ترجمه آيات چنين است: آنان كه دعوت خدا و پيامبر را، پس از آن همه جراحات اجابت كردند، از ميان آن‏ها براى كسانى كه نيكى كردند و راه تقوا پيمودند، پاداش بزرگى خواهد بود 🌻- اينها كسانى بودند كه (بعضى از) مردم، به آنها گفتند: مردم (لشكر دشمن) براى (حمله به شما) اجتماع كرده‏اند، از آنها بترسيد، اما آن‏ها ايمانشان زيادتر شد 🌿و گفتند: خدا ما را كافى است و بهترين حامى ما مى‏باشد. - به همين جهت، (از اين ميدان،) با نعمت و فضل پروردگار بازگشتند در حالى كه هيچ ناراحتى به آنها نرسيد، و از فرمان خدا پيروى كردند و خداوند داراى فضل و بخشش بزرگى است. اينك پيرامون اين ماجراى عجيب، به داستان‏هاى زير توجه كنيد: 🌻ادامه در بخشهای بعدی (مجروحى، مجروح ديگر را حمل مى‏كند! و ... ) 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
🌷در زمان نبوت ادریس، پادشاهی ستمگر بنام (یبوراسب) زندگی می کرد .پادشاه مردی زورگو و متکبر بود، اموال مردم را به زور می گرفت و کسی که مقاومت می کرد، او را با کمک همسرش به قتل می رساند تا اینکه پادشاه مَرد مؤمنی را به قتل رسانید. بعد از مرگ مرد مؤمن، به ادریس وحی شد که نزد پادشاه برود، ادریس نیز نزد پادشاه رفت تا او را هدایت کند، و او را از کارهای ناشایستش مطلع سازد. ولی پادشاه او را تهدید به مرگ کرد و با همسرش نقشه قتل ادریس را کشیدند. و ادریس در عبادتهایی که با خدا داشت، تصمیم گرفت تا آن شهر را ترک کند. ادریس قبل از آنکه شهر را ترک نماید مردم را به دین خدا و توحید و عبادت پروردگار متعال دعوت کرده و به آنها گفت؛ عمل صالح در این دنیا موجب آزادی عذاب آخرت می گردد، و مردم را به زهد در دنیا و عدالت ترغیب فرمود. به آنها نماز خواندن را آموخت و دیگر اینکه در هر ماه روزهای معینی را روزه بگیرند و دستور جهاد با دشمنان دین را به آنها داد و زکات و کمک به ضعیفان را بر آنها واجب کرد و دستور تطهیر و پرهیز از سگ و خوک را به آنها داد، و هر شراب مست کننده ای را بر آنها حرام دانست و عیدهایی برای آنان مقرر فرمود تا در آن روزها قربانی کنند. 👇👇👇👇 🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ  قرآن بپيونديد: @amozeshtajvidhefzquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.•🌼•. ✨ جزء ۲۷ سوره مبارکه حدید آیه ۲۵ 💠لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ ۖ وَأَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَلِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَنْصُرُهُ وَرُسُلَهُ بِالْغَيْبِ ۚ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ عَزِيزٌ《۲۵》 💎همانا ما پیمبران خود را با ادلّه و معجزات فرستادیم و با ایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم به راستی و عدالت گرایند، و آهن (و دیگر فلزات) را که در آن هم سختی (جنگ و کارزار) و هم منافع بسیار بر مردم است (نیز برای حفظ عدالت) آفریدیم، و تا معلوم شود که خدا و رسلش را با ایمان قلبی که یاری خواهد کرد؟ (هر چند) که خدا بسیار قوی و مقتدر (و از یاری خلق بی‌نیاز) است. فواید وجود آهن در زمین ✾•┈┈••📚☆✦❀✦☆📚••┈┈•✾ 🆔اکنون شما هم به کانال ✨«» ✨بپيونديد: 👉@amozeshtajvidhefzquran👈