#قصه_های_قرآنی
#قسمت_چهارم
تمرين و آزمايش آدم و حوا، در آموزشگاه بهشتِ دنيا
آدم از چگونگى زندگى بر روى زمين هيچگونه اطلاعى نداشت، و تحمل زحمتهاى آن، بدون مقدمه براى او مشكل بود، و از چگونگى كردار و رفتار در زمين بايد اطلاعات و آگاهى پيدا مىكرد. بنابراين مىبايست مدتى كوتاه تمرينها و آموزشهاى لازم را در محيط آرامِ بهشتِ دنيا ببيند، و بداند زندگى روى زمين با برنامهها و تكاليف و مسؤوليتها آميخته است، كه انجام صحيح آنها باعث سعادت و تكامل و بقاى نعمت است و سر باز زدن از آن، سبب رنج و ناراحتى.
و نيز بداند هر چند او آزاد آفريده شده اما اين آزادى به طور مطلق و نامحدود نيست كه هر چه خواست انجام دهد. او مىبايست از پارهاى از اشياء روى زمين چشم بپوشد. نيز لازم بود بداند، چنان نيست كه اگر خطا و لغزشى كند، درهاى سعادت براى هميشه به روى او بسته مىشود و راه بازگشت براى او نيست، بلكه راه بازگشت وجود دارد و او مىتواند پيمان ببندد كه بر خلاف دستور خدا كارى را انجام ندهد، تا بار ديگر به بهره مندى از نعمتهاى الهى نائل گردد.
او در محيط بهشت لازم بود تا حدى پخته شود. دوست و دشمن خود را بشناسد، چگونگى زندگى در زمين را فرا گيرد، و با داشتن اين آمادگى، به روى زمين قدم بگذارد. اينها امورى بود كه هم آدم و هم فرزندان او در زندگى آينده خود به آن نياز داشتند. بنابراين شايد علت اين كه آدم عليهالسلام در عين اين كه براى خلافت و نمايندگى خدا در زمين، آفريده شده بود، اما مدتى در بهشت دنيا، درنگ كرد، اين بود كه دستورهايى به او داده شود، تا تمرين و آموزشهاى لازم را براى ورود به زمين ببيند.(38) بنابراين سكوت آدم و حوا در بهشت، در حقيقت دوره آموزشى آنها براى پا گذاشتن به ميدان زمين براى جبههگيرى در برابر انحرافات و ناملايمات، و كسب سعادت بود.
@amozeshtajvidhefzquran
🌻🌴۰۰۰۰﷽ ۰۰۰🌴🌻
📚⭕️تفسیر قطره ای ۰۰۰۰
💠سوره 49. #حُجُرات آیه 1💠
↩️لا تُقَّدمُوا بَینَ یَدِیَ اللُه و رَسُولُهُ
(در هیچ کاری)بر( حکم ) خدا و پیامبران پیشی نگیرید۰
نکته ها 💬🖍
⭕️📚نمونه های تاریخی ۰۰۰۰
3⃣ بعضی از اصحاب پیامبر خواب وخوراک وآمیزش باهمسر را برخود حرام کردند .
حصرت ناراحت شده ومردم راجمع کرده وفرمودند من غذا می خورم ومی خوابم وباهمسرم زندگی می کنم۰
۰۰۰۰۰پس هرکس ازمن پیروی نکند ازمن نیست ۰
4⃣✨اینها در واقع از پیامبر نباید پیشی بگیرند ۰۰۰۰۰
امام معصوم علیه السلام به شخصی فرمود :این دعا را بخوان :
لااله الا الله ۰۰۰تا آنجا که می فرماید :یُحیی وُیمیت ۰۰۰)
شنونده از پیش خود جمله ای اضافه کرد وگفت :ویُمیت ویُحیی
حضرت فرمودند :جمله ی تو صحیح است ؛
۰۰۰۰۰اما انچه من می گویم بگو وسپس آیه
لا تقدموابین یدی الله ورسوله را برای او تلاوت فرمودند ۰۰۰۰
5⃣✨در سال هشتم هجری که پیامبر اسلام برای فتح مکه از مدینه حرکت کردند ؛بعضی از مسلمانان در این سفر روزه ی خود را افطار نکردند ،
با این که می دانستند مسافر روزه ندارد ومی دیدند که پیامبر افطار کرده است ؛
۰۰۰۰۰اینها در واقع از پیامبر پیشی گرفتند ۰
✅👇۰۰۰پیام ها۰۰۰👇
1⃣✨پیشی گرفتن از خدا ورسول بی تقوایی است ۰۰
2⃣✨برای انجام تکلیف ،دو اهرم ایمان وتقوا لازم است ۰
3⃣✨کسانی که به خاطر سلیقه های شخصی یا آداب اجتماعی ؛
برخدا ورسولش پیشی می گیرند ؛از ایمان وتقوا دور شده اند ۰
4⃣✨حکم رسول، حکم خداست وبی احترامی به او بی احترامی به خداست ۰
⭕️🌾ادامه دارد ۰۰۰۰۰
⬅️#قسمت_چهارم
📚 تفسیرنور
استاد قرائتی
@amozeshtajvidhefzquran
🌷💫🌷🌷💫🌷
💚به نام خدا
#تجوید
#قسمت_چهارم:مخارج حروف تهجی
مخرج حرف مکانی است که حرف از آن محل خارج و ادا شود مانند لبها که جای ادای چهار حرف " ف ، ب ، م ، و " می باشد .
الفبای زبان عرب از سه محل خارج می شوند :
✅حلق _ ✅دهان _ ✅لبها
✅چون مبدأ صوت ، شش ( ریه ) است و تلفظ حروف به وسیله هوا که مسیر آن از داخل به سوی خارج است انجام می شود بدین سبب مخارج حروف تهجی نیز به ترتیب از ابتدای حلق به سوی دهان و لبها طبقه بندی و بیان می گردد .
🔷کانال آموزش حفظ وتجویدقرآن👇
@amozeshtajvidhefzquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶🔹🔸🔷
📖#آموزش_روخوانی
🎥درس اول: #آشنایی_با_حروف
4⃣ #قسمت_چهارم: شیوه خواندن حروف مقطعه
👨🏻🏫 استاد علی قاسمی
#قرآن_کتاب_زندگی
#هرروز_قرآن_بخوانیم
👈کانال آموزش تخصصی حفظ و تجوید👇👇
@amozeshtajvidhefzquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶🔹🔸🔷
📖#آموزش_روخوانی (قطعه نهم)
🎥درس دوم: #آشنایی_با_صداها
4⃣ #قسمت_چهارم: دانستنی های مهم
👨🏻🏫 استاد علی قاسمی
#قرآن_کتاب_زندگی
#هرروز_قرآن_بخوانیم
👈کانال آموزش تخصصی حفظ و تجوید👇👇
@amozeshtajvidhefzquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶🔹🔸🔷
📖#آموزش_روخوانی (قطعه هجدهم)
🎥درس چهارم: #آشنایی_با_صداها
4⃣ #قسمت_چهارم: تمرین عملی ۲ (ضمه و واومدی)
👨🏻🏫 استاد علی قاسمی
#قرآن_کتاب_زندگی
#هرروز_قرآن_بخوانیم
👈کانال آموزش تخصصی حفظ و تجوید👇👇
@amozeshtajvidhefzquran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶🔹🔸🔷
📖#آموزش_روخوانی (قطعه بیست و دوم)
🎥درس پنجم: #علامت_سکون
4⃣ #قسمت_چهارم: تمرین عملی۱
علامت سکون
(بخش خوانی و کلمه خوانی)
👨🏻🏫 استاد علی قاسمی
#قرآن_کتاب_زندگی
#هرروز_قرآن_بخوانیم
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
#آیات_نامدار
#قسمت_چهارم
#آیه_جاء_الحق
⬇️⬇️⬇️⬇️
#سوره_اسراء_آیه_81
🔹به آیه جاء الحق
معروف است.
⚜« وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ كانَ زَهُوقاً »
#ترجمه:
و بگو: حق آمد، و باطل نابود شد، يقيناٌ باطل نابود شدنی است.
💐💐💐💐💐
🔸کانال آموزش تخصصی حفظ وتجوید قرآن کریم👇
@amozeshtajvidhefzquran
#آیات_نامدار
#قسمت_چهارم
#آیه_وحدت
⬇️⬇️⬇️⬇️
💐💐💐💐💐
🔸کانال آموزش تخصصی حفظ وتجوید قرآن کریم👇
@amozeshtajvidhefzquran
📚📚🕙
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_آدم (ع)
#قسمت_چهارم
🔷 تكبر و سركشى ابليس
ابليس گرچه فرشته نبود(29) ولى از عابدان ممتاز خدا با نام حارث در ميان كرّوبيان و فرشتگان، به عبادت خدا اشتغال داشت، و به فرموده حضرت على عليهالسلام: او شش هزار سال خدا را عبادت نمود، كه معلوم نيست از سالهاى دنيا است يا سالهاى آخرت، در عين حال لحظهاى تكبر، همه عبادت او را پوچ و نابود ساخت.(30)
همه فرشتگان فرمان حق را به طور سريع اجرا كردند، ولى ابليس بر اثر تكبر، از سجده نمودن خوددارى ورزيد، و در صف كافران قرار گرفت.(31)
مطابق آيه 34 بقره، ابليس در اين نافرمانى، مرتكب سه انحراف و خلاف شد:
1 - خلاف عَملى - چنان كه تعبير به اَبى (سركشى كرد) بيانگر آن است، كه موجب فسق او شد.
2 - خلاف اخلاقى، چنان كه تعبير به استكبر (تكبر ورزيد) حاكى از آن است كه موجب خروج او از بهشت، و داخل شدنش به دوزخ گرديد.
3 - خلاف عقيدتى، كه با مقايسه كبرآميز خود، عدل الهى را انكار كرد وَ كانَ مِنَ الكَافِرينَ؛ (از كافران گرديد).
خداوند به ابليس خطاب كرد و فرمود: اى ابليس! چه چيز مانع تو شد كه از سجده كردن مخلوقاتى كه با قدرت خود آن را آفريدم سرباز زدى؟
ابليس در پاسخ خدا، نه تنها عذرخواهى نكرد، بلكه با مقايسه غلط خود كه مقايسه جسم خود با جسم آدم بود گفت: من از آدم بهترم، مرا از آتش آفريدهاى، ولى آدم را از گِل و آتش بر گِل برترى دارد.
همين تكبر و خودبرتربينى ابليس باعث شد كه به او فرمان داد:
فَاخرج مِنها فَاءِنَّكَ رَجِيمٌ - وَ اءنّ عَليكَ لعنَتِى اِلى يَومِ الدِّينِ؛
از آسمانها و صفوف فرشتگان خارج شو كه تو رانده درگاه منى - و قطعاً لعنت من بر تو تا روز قيامت ادامه دارد.
ابليس گفت: پروردگارا! مرا تا روزى كه انسانها برانگيخته مىشوند (روز قيامت) مهلت بده.
خداوند فرمود: تو از مهلت شدگان هستى، ولى تا روز و زمان معين.
ابليس (كه از اين مهلت، بيشتر مغرور شد و از آن جا كه در رابطه با آدم عليهالسلام رانده درگاه خدا شده بود، همه دشمنى خود را به آدم آشكار كرد و) گفت: خدايا به عزتت سوگند، همه انسانها را گمراه خواهم كرد، مگر بندگان خالص تو را از ميان آنها، كه بر آنها سلطه ندارم.(32)
ادامه تكبر ابليس
گويند: در عصر حضرت موسى عليهالسلام، روزى ابليس نزد حضرت موسى عليهالسلام آمد و گفت: مىخواهم هزار و سه پند به تو بياموزم.
موسى عليهالسلام او را شناخت و به او فرمود: آنچه كه تو مىدانى، بيشتر از آن را من مىدانم، نيازى به پندهاى تو ندارم.
جبرئيل عليهالسلام به موسى عليهالسلام نازل شد و عرض كرد: اى موسى! خداوند مىفرمايد هزار پند او فريب است، اما سه پند او را بشنو.
موسى عليهالسلام به ابليس فرمود: سه پند از هزار و سه پندت را بگو!
ابليس گفت: 1 - هرگاه تصميم بر انجام كار نيكى گرفتى، در انجام آن شتاب كن و گرنه تو را پشيمان مىكنم. 2 - اگر با زن نامحرمى خلوت كردى، از من غافل نباش كه تو را به عمل منافى عفت وادار مىنمايم. 3 - هرگاه خشمگين شدى، جاى خود را عوض كن، وگرنه موجب فتنه خواهم شد.
اكنون كه تو را سه پند دادم (به تو حقى پيدا كردم) در عوض، از خدا بخواه تا مرا بيامرزد.
موسى عليهالسلام خواسته ابليس را به خدا عرض كرد، خداوند فرمود: شرط آمرزش شيطان آن است كه به كنار قبر آدم عليهالسلام برود و خاك قبر او را سجده كند.
حضرت موسى عليهالسلام فرمان خدا را به ابليس ابلاغ كرد.
ابليس كه همچنان در خودخواهى و تكبر غوطه ور بود، گفت: اى موسى! من در آن هنگام كه آدم عليهالسلام زنده بود، بر او سجده نكردم، چگونه اكنون حاضر شوم كه بر خاك قبر او سجده كنم؟!(33)
∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞∞📚🦋📚
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ادریس (ع)
#قسمت_چهارم
🔷 هدايت شدن هزار نفر با راهنمايىهاى ادريس عليهالسلام
ادريس همچنان با بيانات شيوا و اندرزهاى دلپذير و هشدارهاى كوبنده، قوم خود را به سوى خدا دعوت ميكرد. در اين مسير با طايفهاى از قوم خود ملاقات نمود كه همه بت پرست بودند و در انواع انحرافها و گمراهىها گرفتار بودند. ادريس به اندرز و نصيحت آنها پرداخت و آنها را از انجام گناه سرزنش نموده و از عواقب گناه هشدار داد و به سوى خدا دعوت كرد. آنها يكى پس از ديگرى تحت تأثير قرار گرفته و به او پيوستند. نخست تعداد هدايتشدگان به هفت نفر و سپس به هفتاد نفر رسيد. به همين ترتيب يكى پس از ديگرى هدايت شدند تا به هفتصد نفر و سپس به هزار نفر رسيدند.
ادريس از ميان آنها صد نفر از برترينها را برگزيد، و از ميان صد نفر، هفتاد نفر، و از ميان هفتاد نفر ده نفر، و از ميان ده نفر، هفت نفر را انتخاب نمود. ادريس با اين هفت نفر ممتاز، دست به دعا برداشتند و به راز و نياز با خدا پرداختند، خداوند به ادريس وحى كرد، و او و همراهانش را به عبادت دعوت نمود، آنها همچنان با ادريس به عبادت الهى پرداختند تا زمانى كه خداوند روح ادريس عليهالسلام را به ملأ اعلى برد.(76)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕙📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_نوح (ع)
#قسمت_چهارم
🔷 ساختن كشتى نجات
حضرت نوح عليهالسلام همچنان شب و روز در فكر رستگارى و نجات مردم از چنگال جهل و بت پرستى بود، ولى هر چه آنها را نصيحت كرد نتيجه نگرفت و هر چه آنها را به عذاب الهى هشدار داد و اعلام خطر كرد، دست از اعمال زشت خود برنداشتند، تا آن جا كه با كمال گستاخى، بى پرده گفتند:
اى نوح! با ما جر و بحث كردى و بسيار بر حرف خود پافشارى نمودى (بس است!) اكنون اگر راست مىگويى، آن چه را از عذاب الهى به ما وعده مىدهى بياور.
از سوى خدا به نوح عليهالسلام وحى شد: جز آنان كه (تاكنون) ايمان آوردهاند، ديگر هيچكس از قوم تو، ايمان نخواهد آورد، بنابراين از كارهايى كه بت پرستان انجام مىدهند غمگين مباش.(93)
در اين هنگام بود كه خداوند دستور ساختن كشتى را به حضرت نوح عليهالسلام داد، و به او چنين وحى كرد:
وَ اصنَع الفُلكَ بِاَعيُنِنا و وَحيِنا و لا تُخاطِبنِى فِى الَّذِينَ ظَلَموا اِنَّهم مُغرَقُونَ؛
و اكنون در حضور ما و طبق وحيما كشتى بساز! و درباره آنها كه ستم كردند شفاعت مكن كه همه آنها غرق شدنى هستند.(94)
حضرت نوح عليهالسلام نيز مطابق فرمان خدا، قوم خود را از عذاب سخت الهى و بلاى عظيم طوفان برحذر مىداشت، ولى آنها به لجاجت خود مىافزودند.
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_هود(ع)
#قسمت_چهارم
🔷 جوهره دعوت هود عليهالسلام
خداوند در آيه 123 و 124 سوره هود مىفرمايد: قوم عاد، رسولان خدا را تكذيب كردند، هنگامى كه برادرشان هود عليهالسلام آنها را به تقوى و دورى از گناه فرا خواند. آن گاه شيوه دعوت هود عليهالسلام را چنين بيان مىكند:
آيا تقوا را پيشه خود نمىكنيد؟ به سوى خدا بياييد، من براى شما فرستاده امينى هستم، از نافرمانى خدا بپرهيزيد و از من اطاعت كنيد، من هيچ اجر و پاداشى در برابر اين دعوت از شما نمىطلبم، اجر و پاداش من تنها بر پروردگار عالميان است.
آيا شما بر هر مكان بلندى، نشانهاى از روى هوى و هوس مىسازيد؟ تا خودنمايى و تفاخر كنيد، شما قصرها و قلعههاى زيبا بنا مىكنيد، و آن چنان به اين بناها دل بستهايد كه گويى جاودانه در دنيا خواهيد ماند، هنگامى كه كسى را مجازات مىكنيد، همچون جباران كيفر مىدهيد. پرهيزكار شويد، از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد، خداوندى كه با نعمت هايش شما را يارى نموده و شما را به چهارپايان و نيز پسران نيرومند امداد فرموده، و باغها و چشمهها را در اختيار شما نهاده است، اگر كفران نعمت كنيد، من بر شما از عذاب روز بزرگ نگرانم كه شما را فرا گيرد.(128)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_صالح(ع)
#قسمت_چهارم
عكس العمل شديد قوم ثمود، در برابر دعوت صالح عليهالسلام
حضرت صالح دهها سال، قوم ثمود را به سوى خدا و يكتاپرستى دعوت كرد، ولى قوم ثمود با برخوردهاى شديد و لجاجت سخت از پاسخ مثبت به صالح عليهالسلام امتناع ورزيدند، و با تهمتهاى ناجوانمردانه به آن حضرت، به كارشكنى پرداختند.
گفتند: آيا ما از بشرى از جنس خود پيروى كنيم؟ اگر چنين كنيم درگمراهى و جنون خواهيم بود، آيا در ميان ما تنها بر اين شخص (صالح) وحى نازل شده است؟ نه، او آدم بسيار دروغگوى و هوسبازى است.(154)
صالح عليهالسلام به اندرز دلسوزانه قوم پرداخت، و آنها را از عذاب سختى الهى هشدار داد، و اعلام كرد تا عذاب نيامده، خود را در پرتو ايمان نجات دهيد و از خواب غفلت بيدار شده و از طغيان وسركشى، دست بكشيد، چرا كه خميرمايه گمراهىها، غرور و سرمستى است. ولى سركشى و غرور آن قوم به جايى رسيد كه بروز حضرت صالح و اصحابش را به فال بد گرفتند و آنها را دروغگو خواندند و وجود آنها را مايه بدبختى خود دانستند، با اين كه سزاوار بود آن حضرت و اصحابش را مايه بركت و سعادت ابدى بدانند.
صالح عليهالسلام به آنها فرمود:
طائِرُكُم عِندَ اللهِ بَل اَنتُم قومٌ تُفتَنُونَ؛
فال بد و بخت و طالع شما در نزد خدا است، او است كه شما را (نه ما را) به خاطر اعمالتان گرفتار مصائب و بدبختى ساخته است.
و اين برنامه، در حقيقت آزمايش بزرگ الهى براى شما است، اينها هشدار و بيدارباش است، تا كسانى كه شايستگى و قابليت دارند، از خواب غفلت بيدار گردند، و با اصلاح مسير خود، به سوى تكامل و خداى بزرگ، راه يابند.(155)
برخورد شديد قوم ثمود به جايى رسيد كه به گروههاى نُه گانه تقسيم شدند، و با سازماندهى و برنامهريزى فسادانگيز خود، به كارشكنى پرداختند، و به همديگر گفتند: بياييد به خدا سوگند ياد كنيم كه بر صالح عليهالسلام و خانوادهاش شبيخون بزنيم و آنها را به قتل رسانيم، سپس به كسى كه مطالبه خون او را مىكند بگوييم ما از خانواده او خبر نداشتيم، و ما در ادعاى خود راستگو هستيم.(156)
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
📚🕥📚
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ابراهیم (ع)
#قسمت_چهارم
تولد ابراهيم در درون غار، و سيزده سال زندگى مخفى او
شب و روز همچنان مىگذشت، هفتهها و ماهها به دنبال هم گذر مىكرد، و به همين ترتيب ولادت ابراهيم عليهالسلام نزديك مىشد، مادر قوى دل و شجاع ابراهيم عليهالسلام همواره در اين فكر بود كه هنگام زايمان كجا رود، و چگونه فرزندش را از گزند جلادان حفظ نمايد؟
در آن عصر، قانونى در ميان مردم رواج داشت كه زنان در هنگام قاعدگى به بيرون شهر مىرفتند و پس از پايان آن، به شهر باز مىگشتند.
مادر ابراهيم عليهالسلام تصميم گرفت به بهانه اين قانون و رسم، از شهر بيرون برود، و در كنار كوهى، غارى را پيدا كند و در آن جا دور از ديد مردم، شاهد تولد نوزادش باشد.
همين تصميم اجرا شد، مادر با كمال مراقبت از شهر خارج گرديد، و خود را به غارى رسانيد، و در آن جا درد زايمان به او دست داد، طولى نكشيد كه ابراهيم عليهالسلام در همانجا ديده به جهان گشود، كودكى كه در همان وقت، نور و شكوه خاصى كه نشانگر آينده درخشان او بود، از چهرهاش ديده مىشد.
در اين هنگام مادر نگران بود كه آيا كودكش را در غار بگذارد يا به شهر بياورد، سرانجام براى حفظ او تصميم گرفت او را در پارچهاى پيچيده در درون همان غار بگذارد، و هر چند وقتى به سراغ او رود و به او شير دهد.
مادر او را در ميان غار گذاشت و براى حفظ او از گزند جانوران، درِ غار را سنگچين كرد، و به شهر بازگشت، از آن پس مادر هر چند روزى يكبار مخفيانه و گاهى شبانه خود را به غار رسانده و از پسرش ديدار مىنمود، مىرفت تا به او شير بدهد، ولى مىديد به لطف خدا، او انگشت بزرگ دستش را به دهان نهاده، و به جاى پستان مادر از آن شير جارى است... .
به اين ترتيب؛ اين مادر و پسر، در آن دوران وحشتناك با تحمل مشقتها و رنجهاى گوناگون، با مقاومت بى نظير، ماهها و سالها به زندگى چريكى خود ادامه دادند، و حاضر نشدند كه تسليم زورگويىهاى حكومت ستمگر نمرود گردند، تا آن كه سيزده سال از عمر ابراهيم عليهالسلام گذشت.(186)
آرى، حضرت ابراهيم عليهالسلام از خطر دژخيمان سنگدل نمرود، 13 سال در ميان غار زندگى مىكرد، در حقيقت در زندان طبيعت به سر برد، همواره سقف غار و ديوارهاى تاريك و وحشتزاى آن را ميديد، گاهى مادر رنجديدهاش مخفيانه به ملاقاتش مىآمد، و گاهى سر از غار بيرون مىآورد و كوهها و دشت سرسبز و افق نيلگون را تماشا مىكرد، و بر خداشناسى و فكر باز و نشاط روحيه خود مىافزود، و منتظر بود كه روزى فرا رسد و از زندان غار بيرون آيد و در فضاى باز قدم بگذارد، و مردم را از پرستش نمرود و آيين نمرود باز دارد... .
...................................................
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#داستان_اسماعیل_و_اسحاق_فرزندان_حضرت_ابراهیم(ع)
#قسمت_چهارم
بازگشت ابراهيم عليهالسلام به فلسطين
در حالى كه ابراهيم و هاجر، هر دو از فراق هم اشك مىريختند از هم جدا شدند، ابراهيم به سوى فلسطين حركت كرد، هاجر و اسماعيل در مكه ماندند.
وقتى كه ابراهيم به تپه ذى طوى رسيد، همانجا كه اگر از آن جا سرازير مىشد ديگر هاجر و اسماعيل را نمىديد، نظرى حسرتبار به آنها نمود، آن گاه چنين دعا كرد:
خدايا شهر مكه را شهر امنى قرار بده - خدايا من و فرزندانم را از پرستش بتها دورنگهدار - پروردگارا من بعضى از بستگانم (هاجر و اسماعيل) را در سرزمين بى آب وعلف در كنار خانهاى كه حرم تو است ساكن كردم تا نماز را بر پا دارند، دلهاى مردم را به سوى آنها و هدفشان متوجه ساز - و آنها را از انواع ميوهها (ى مادى و معنوى) بهرهمند كن - خدايا مرا و فرزندانم را از نمازگزاران قرار بده - پروردگارا دعاى مرا بپذير و تقاضاى مرا بر آور - مرا بيامرز و از لغزشهايم بگذر، و پدر و مادرم و همه مؤمنان را در روزى كه حساب قيامت برپا مىشود بيامرز(247)
به اين ترتيب ابراهيم با چشمى اشكبار، هاجر و اسماعيل را به خدا سپرد و به سوى فلسطين حركت كرد، در حالى كه اطمينان داشت دعاهايش به اجابت مىرسد، زيرا همه شرايط استجابت را دارا بود.
═ೋ❅🖋🦋❅ೋ═
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_لوط(ع)
#قسمت_چهارم
نگاهى به بعضى از كارهاى زشت قوم لوط عليهالسلام
از كارهاى زشت قوم لوط گلولهپرانى با كمان، و هسته انداختن به يكديگر (و حتى در بعضى موارد شرطبندى مىكردند كه هسته به هر كسى بخورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جويدن در معابر عمومى (براى جذب افراد به خاطر شهوترانى).
همچنين لباسهاى فاخر بلند مىپوشيدند (كه امروز رقاصههاى دنيا در جهان غرب مىپوشند) و دكمههاى كت و پيراهنشان را مىگشودند(274) و قلم از بيان بعضى از زشتكارىهاى آنها شرم دارد، از جمله از كارهاى آنها اين بود كه راهها را براى زشتكارى مىبستند و آشكارا در معرض ديد مردم، منكرات را انجام مىدادند و تفسير آيه 29 عنكبوت
وَ تَأتُونَ فِى ناديكُمَ المُنكَر آمده: با يكديگر در ملاء عام كارهاى ركيك و زشت انجام مىدادند.(275)
و در بعضى از تفاسير، كلمه منكر به هسته انداختن آنها تفسير شده كه آن هم به خاطر هوسهايشان بود.(276)
از آيات قرآن از جمله آيه 28 سوره عنكبوت استفاده مىشود، كه زشتكارى قوم لوط به گونهاى زننده بود كه در ميان هيچ قوم و ملتى سابقه نداشت. چنانكه لوط به آنها گفت:
اءِنَّكُم لَتأتونَ الفاحِشَةَ ما سَبَقكُم بِها مِن اَحدٍ مِنَ العالَمينَ؛
شما كار بسيار زشتى انجام مىدهيد كه احدى از مردم جهان، قبل از شما را انجام نداده است.
به اين ترتيب آنها چون بنيانگذار اين فساد بودند، بار گناه كسانى را كه در آينده از آنها پيروى مىكنند نيز به دوش خواهند كشيد، بى آن كه از گناه آنان چيزى كم شود.
از زشتكارى قوم لوط اين كه: كف دست بر پشت يكديگر مىزدند، دشنامهاى ركيك و زننده به همديگر مىگفتند، بازيهاى بچه گانه داشتند، قماربازى مىكردند، با انواع آلات موسيقى سر و كار داشتند، سنگ پرانى و متلك گفتن از كارهاى معمول آنها بود، و در حضور جمع، خود را برهنه مىكردند و... .
حضرت لوط هر چه آنها را نصيحت مىكرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط اين بود كه:
اِئتِنا بِعذابِ اللهِ اءنْ كنتَ مِنَ الصادِقينَ؛
اگر راست مىگويى عذاب خدا را براى ما بياور.(277)
لجاجت و هوسبازى آنها تا اين حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبى آكنده از اندوه گفت: پروردگارا مرا بر اين قوم فاسد، پيروز گردان.(278)
نكته قابل توجه اين كه در حالات قوم لوط نوشتهاند: يكى از عوامل اصلى آلودگى آنها به گناه زشت لوط اين بود كه آنها مردم بخيلى بودند و چون شهرهاى آنها بر سر راه كاروانهاى شام قرار داشت، آنها با انجام اين عمل، نسبت به بعضى از عابرين و مهمانانش، مىخواستند آنها را از شهرهاى خود دور سازند، ولى كم كم اين عمل زشت در ميان خودشان نيز رايج گرديد.(279)
به هر حال، چنان كه خاطرنشان خواهد شد به سختترين عذاب الهى گرفتار شدند، به اميد آن كه در جامعه ما هيچگونه از كارهاى قوم لوط نباشد، كه كيفر آن بسيار سخت است.
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در مسجد مردى را ديد به طرف كسى هسته انداخت، فرمود: او مشمول لعنت است تا آهسته به زمين بيفتد سپس فرمود: هسته انداختن از شيوههاى قوم لوط است آن گاه آيه فوق (29 - عنكبوت) را خواند(280) و از كارهاى زشت آنها اين بود كه محل مدفوع خود را نمىشستند، و خود را از جنابت تطهير نمىنمودند و بسيار بخيل و دست بسته بودند، هرگز كسى را به غذا دعوت نمىكردند. (281)
آرى وفور نعمت شامات كه فرسخ در فرسخ پر از درختهاى ميوه دار بود و آن چنان درختها در ميان هم رفته بودند كه شعاع آفتاب به زمين نمىرسيد، به جاى اين كه آنها را شاكر خدا كند و به راه خداوند روند، اين چنين غرق در آلودگى شده بودند تا آن جا كه كسى جرأت نداشت كه از شهرهايشان عبور كند، چرا كه اموال او را غارت مىكردند، و او را به آلودگى جنسى مىكشاندند.
حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود كه حتى نزديكترين فرد نسبت به او كه مىبايست رازدار و حافظ اسرار و همكارى صديق و صميمى براى او باشد، و او را در هدفش كمك كند، نه تنها او را يارى نمىكرد بلكه به مخالفت به او اقدام مىكرد و با نشانههايى به مخالفان يارى مىنمود.(282)
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_یعقوب(ع)
#قسمت_چهارم
مكافات عمل به خاطر ترك اَولى
بايد توجه داشت كه دنيا همواره فراز و نشيب دارد، چنين نيست كه هميشه يكنواخت باشد، در آسايش و رفاه نبايد مغرور بود، بلكه بايد در چنين حالى همواره به ياد مستمندان بود و به آنها يارى كرد.
حضرت يعقوب عليهالسلام گرچه از بندگان صالح خدا و از پيامبران بزرگ بود، ولى گاهى بر اثر غفلت لغزشى به پيش مىآيد كه زندگى انسان را واژگون مىسازد، به خصوص لغزش بزرگانى مانند يعقوب گرچه ترك اولى و كوچك باشد، مكافات سختى را به دنبال خواهد داشت، اينك در اين جا به داستان زير كه آغاز دگرگونى زندگى خوش يعقوب است و علت آن را بيان كرده توجه نماييد:
با سند صحيح نقل شده ابوحمزه ثمالى مىگويد: روز جمعه نماز صبح را به امامت امام سجاد عليهالسلام در مسجدالنبى در مدينه به جا آورديم، امام تعقيب نماز را خواند و سپس به خانه رفت، من نيز در خدمت آن حضرت بودم، آن حضرت در خانه به يكى از كنيزان خود فرمود: مواظب باشيد هر سائلى كه از در خانه ما مىگذرد، به او غذا برسانيد زيرا امروز روز جمعه است.
من عرض كردم: چنين نيست كه هر كه سؤال كند مستحق باشد.
فرمود: مىترسم كه بعضى از سائلين مستحق باشند و ما او را اطعام ندهيم و رد كنيم، آنگاه به ما نازل شود آن چه كه به يعقوب و آل يعقوب عليهالسلام نازل شد. البته به آنان غذا بدهيد.
اى ابوحمزه! حضرت يعقوب عليهالسلام هر روز گوسفندى را ذبح كرده، بعضى از آن را تصدق مىداد و از قسمتى از آن خود و اهل و عيال خود استفاده مىنمودند؛ تا آن كه شبى كه شب جمعه بود، هنگامى كه يعقوب و آلش افطار مىكردند، سائلى كه مؤمن و مسافر غريبى بود و آن روز، روزه هم گرفته بود به در خانه يعقوب آمد، صدا كرد به من غذا بدهيد، من مسافرى غريب و درمانده هستم، از زيادى غذاى خود مرا سير كنيد، چند نوبت اين را گفت. يعقوب و اهل بيتش صداى او را مىشنيدند، ولى او را نشناختند و به او اعتماد نكردند.
آن سائل از درِ خانه يعقوب نااميد شد و همان شب را با كمال گرسنگى به سر برد.
در آن شب شكايت از يعقوب را به خدا عرض كرد و گريهها نمود. روز بعد را نيز روزه گرفت. صبر كرد و حمد خدا را به جا آورد. آن شب يعقوب و آل او سير خوابيدند. چون صبح شد، زيادى غذايشان مانده بود. خداوند به يعقوب وحى كرد كه بنده ما را از در خانه خود راندى و غضب ما را به سوى خود كشيدى و مستحق تأديب گرديدى. به خاطر اين كار ناپسند به حساب شما خواهيم رسيد.
اى يعقوب! همانا محبوبترين پيامبران من و گرامىترين ايشان كسى است كه به مساكين و بيچارگان از بندگان من رحم كند و ايشان را به نزد خود برده و طعام بدهد.
آيا به بنده من ذميال رحم نكردى؟ كه به اندكى از مال دنيا قانع است و همواره به عبادت اشتغال دارد. مگر نمىدانى كه عقوبت من به دوستان من زودتر مىرسد و اين از لطف و احسان من است، نسبت به دوستانم. به عزت خود قسم، تو و فرزندان تو را هدف تيرهاى مصائب قرار خواهيم داد، مهياى بلا باشيد، راضى به قضاى من بوده و در مصيبتها صبر و استقامت را از دست ندهيد.
در همين شب، يعقوب و فرزندانش سير خوابيدند، ولى ذميال گرسنه خوابيد.
يوسف در خواب ديد، يازده ستاره و آفتاب و ماه او را سجده مىكنند، وقتى كه صبح شد، و يوسف خواب خود را براى پدر نقل كرد، يعقوب با آن درايتى كه در تعبير خواب داشت به ضميمه وحيى كه به او شده بود، از آينده خطير خود مطلع شد و هر لحظه در ميان اين افكار بود تا روزگار با او چه بازى كند؟!(309)
از اين همين لحظه به بعد ماجراى اختلاف براى پسران يعقوب عليهالسلام و گرفتاى يعقوب عليهالسلام به فراق يوسف عليهالسلام پيش آمد، كه در ذكر داستانهاى يوسف عليهالسلام خاطرنشان خواهد شد.
چو بد كردى مباش ايمن ز آفات كه واجب شد طبيعت را مكافات
سراى آفرينش سرسرى نيست زمين و آسمان بىداورى نيست
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_یوسف (ع)
#قسمت_چهارم
نفاق و ظاهرسازى برادران نزد پدر
برادران يوسف با نفاق و ظاهرسازى عجيبى نزد پدرشان حضرت يعقوب عليهالسلام آمدند و با كمال تظاهر به حق جانبى و اظهار دلسوزى با پدر در مورد يوسف عليهالسلام به گفتگو پرداختند تا او را در يك روز همراه خود به صحرا ببرند و در آن جا در كنار آنها بازى كند. در اين مورد بسيار اصرار نمودند ولى حضرت يعقوب عليهالسلام پاسخ مثبت به آنها نمىداد، آنها گفتند:
پدر جان! چرا تو درباره برادرمان يوسف عليهالسلام به ما اطمينان نمىكنى؟ در حالى كه ما خيرخواه او هستيم؟ فردا او را با ما به خارج از شهر بفرست، تا غذاى كافى بخورد و تفريح كند و ما از او نگهبانى مىكنيم.
يعقوب عليهالسلام گفت: من از بردن يوسف، غمگين مىشوم، و از اين مىترسم كه گرگ او را بخورد، و شما از او غافل باشيد.
برادران به پدر گفتند: با اين كه ما گروه نيرومندى هستيم، اگر گرگ او را بخورد ما از زيانكاران خواهيم بود، هرگز چنين چيزى ممكن نيست، ما به تو اطمينان مىدهيم.
يعقوب عليهالسلام هر چه در اين مورد فكر كرد كه چگونه با حفظ آداب و پرهيز از بروز اختلاف بين برادران، آنان را قانع كند راهى پيدا نكرد جز اين كه صلاح ديد تا اين تخلى را تحمل كند و گرفتار خطر بزرگترى نگردد، ناگزير رضايت داد كه فردا فرزندانش، يوسف عليهالسلام را نيز همراه خود به صحرا ببرند. آنها دقيقهشمارى مىكردند كه به زودى ساعتها بگذرند و فردا فرا رسد، و تا پدر پشيمان نشده يوسف را همراه خود ببرند.
آن شب صبح شد، آنها صبح زود نزد پدر آمدند، و با ظاهرسازى چهره دلسوزانه به چاپلوسى پرداختند تا يوسف را از پدر جدا كنند.
يعقوب عليهالسلام سر و صورت يوسف عليهالسلام را شست، لباس نيكو به او پوشيد و سبدى پر از غذا فراهم نمود و به برادران داد و در حفظ و نگهدارى يوسف عليهالسلام سفارش بسيار نمود.
كاروان فرزندان يعقوب به سوى صحرا حركت كردند، يعقوب در بدرقه آنها به طور مكرر آنها را به حفظ و نگهدارى يوسف سفارش مىنمود و مىگفت: به اين امانت خيانت نكنيد، هرگاه گرسنه شد غذايش بدهيد، در حفظ او كوشا باشيد.
يعقوب با دلى غمبار در حالى كه مىگريست، يوسف عليهالسلام را در آغوش گرفت و بوسيد و بوييد، سپس با او خداحافظى كرد و از آنها جدا شد، و به خانه بازگشت، وقتى كه آنها از يعقوب فاصله بسيار گرفتند، كينههايشان آشكار شد و حسادتشان ظاهر گشت و به انتقامجويى از يوسف پرداختند، يوسف عليهالسلام در برابر آزار آنها نمىتوانست كارى كند، ولى آنها به گريه و خردسالى او رحم نكردند و آماده اجراى نقشه خود شدند.
آنها كنار درهاى از درخت رسيدند و به همديگر گفت: در همينجا يوسف را گردن مىزنيم و پيكرش را به پاى اين درختها مىافكنيم تا شب گرگ بيايد و آن را بخورد.
بزرگ آنها گفت: او را نكشيد، بلكه او را در ميان چاه بيفكنيد، تا بعضى از كاروانها بيايند و او را با خود ببرند.
مطابق پارهاى از روايات، پيراهن يوسف را از تنش بيرون آوردند، هر چه يوسف تضرع و التماس كرد كه او را برهنه نكنند، اعتنا نكردند و او را برهنه بر سر چاه آورده و به درون چاه آويزان نموده و طناب را بريدند و او را به چاه افكندند.
يوسف در قعر چاه قرار گرفت در حالى كه فرياد مىزد: سلام مرا به پدرم يعقوب برسانيد.(317)
در ميان آن چاه، آب بود، و در كنار آن سنگى وجود داشت، يوسف به روى آن سنگ رفت و همانجا ايستاد.
برادران مىپنداشتند او در آب غرق مىشود، همانجا ساعتها ماندند و ديگر صدايى از يوسف عليهالسلام نشنيدند، از او نااميد شدند و سپس به سوى كنعان نزد پدر بازگشتند.(318)
•┈┈••✾❀🕊✿🕊❀✾••┈┈•
🔸اکنون شما هم به کانال آموزش تخصصی تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی
#حضرت_ایوب(ع)
#قسمت_چهارم
تلاشهاى رُحمة همسر باوفاى ايوب عليهالسلام
همانگونه كه ايوب عليهالسلام در مدت طولانى هفت يا هفده سال بيمارى و بلازدگى شديد، صبر و شكر نمود، همسر باوفاى او، رُحْمه (دختر ابراهيم بن يوسف، يا دختر يعقوب يا...) نيز در اين جهت همتاى ايوب بود و صبر و شكر مىنمود، او از خانه بيرون مىرفت و براى مردم در خانهها كار مىكرد، و از مزد كارش هزينه ساده زندگى ايوب عليهالسلام را تأمين مىنمود و از ايوب پرستارى مىكرد.(398)
ترفند ابليس، و خنثىسازى آن توسط ايوب عليهالسلام
ابليس از هر طريقى وارد شد نتوانست ايوب عليهالسلام را فريب دهد، بلكه او را مىديد كه در سختترين بلاها، شكر و سپاس الهى به جا مىآورد، فريادى كشيد و فرزندان خود را به نزدش جمع كرد، همه شيطانها نزد ابليس اجتماع كردند، آنها ابليس را محزون يافتند، پرسيدند: چرا اندوهگين هستى؟
ابليس گفت: اين عبد (ايوب) مرا خسته و عاجز كرد، از خداوند خواستم مرا بر مال و فرزندش مسلط كرد، اموال و فرزندانش را نابود كردم، ولى او همواره شكر و سپاس الهى مىنمود، از خداوند خواستم مرا بر بدنش مسلط كند، خداوند چنين قدرتى به من داد، سراسر بدن او را بيمار نمودم، همه بستگان و مردم جز همسرش از او دور شدند، در عين حال همچنان با صبر و تحمل شكر خدا مىكند. از شما مىپرسم چه كنم؟ درمانده شدهام. طريق گمراهى ايوب را به من نشان دهيد.
فرزندان شيطان گفتند: آن همه مكر و نيرنگى كه در گذشته براى گمراهى مردم داشتى كجا رفت؟ با همانها او را گمراه كن.
ابليس گفت: همه آن نيرنگها را به كار زدهام، ولى نتيجه نگرفتهام، اينك با شما مشورت مىكنم چه كنم؟
فرزندان شيطان گفتند: وقتى كه آدم عليهالسلام را فريب دادى و او را از بهشت بيرون نمودى، از چه راه وارد شدى؟
ابليس گفت: از طريق همسرش حوا وارد شدم.
فرزندان شيطان گفتند: اكنون نيز از طريق همسر ايوب عليهالسلام اقدام كن، زيرا جز همسرش كسى نزد او نمىرود، و او نمىتواند از همسرش نافرمانى كند.
ابليس گفت: راست مىگوييد، راه صحيح همين است.
ابليس به صورت مردى ناشناس نزد همسر ايوب عليهالسلام آمد و گفت: حال همسرت ايوب چگونه است؟
رُحْمه گفت: گرفتار بلاها و بيمارىها است.
ابليس او را آن چنان به وسوسه انداخت كه او بى تاب گرديد، در اين هنگام ابليس بزغالهاى را به رُحمه داد و گفت: اين بزغاله را به نام من نه به نام خدا، ذبح كن و از گوشتش غذا فراهم كن به ايوب بده بخورد، تا شفا يابد.
رُحمه نزد شوهرش ايوب آمد و آن بزغاله را آورد و پس از گفتارى گفت: اين بزغاله را بدون ذكر نام خدا ذبح كن تا از غذاى آن بخورى و شفا يابى و همه نعمتهاى از دست رفته به جاى خود برگردد.
ايوب: واى بر تو، دشمن خدا نزد تو آمده و مىخواهد از اين راه تو را گمراه سازد و تو فريب او را خوردهاى، آيا آن همه مال و ثروت فرزند را چه كسى به ما داد؟
رُحمه: خداوند داد.
ايوب: چند سال ما از آن همه نعمتها بهرهمند شديم؟
رحمه: هشتاد سال.
ايوب: چند سال است خداوند ما را به اين بلا مبتلا نموده است؟
رحمه: هفت سال و چند ماه.
ايوب: واى بر تو، رعايت عدالت نمىكنى و انصاف را مراعات نخواهى كرد، مگر اين كه معادل هشتاد سال نعمت، هشتاد سال در بلا باشيم. سوگند به خدا اگر خداوند مرا شفا دهد، به جرم اين كار تو كه مىخواهى گوسفندى را به نام غير خدا ذبح كنم و غذاى حرام به من بدهى، صد تازيانه به تو خواهم زد، از اين پس از من دور شو، تا تو را نبينم.
آرى، ابليس مىخواست با غذاى حرام، ايوب عليهالسلام را گمراه كند، ولى ايوب اين چنين در برابر القائات ابليس، حركت انقلابى نمود.
رحمه از ايوب عليهالسلام دور شد، وقتى كه ايوب خود را تنها يافت و هيچگونه غذا و آب و همدم در نزد خود نديد به سجده افتاد و گفت:
رَبِّ أَنِّى مَسَّنِىَ الضُرُّ وَ اَنتَ اَرحَمُ الرَّاحِمينَ؛
پروردگارا! بدحالى و مشكلات به من رو آورده و تو مهربانترين مهربانان هستى.
در اين هنگام دعاى ايوب عليهالسلام به استجابت رسيد، و بلاها رفع شد و نعمتها جايگزين آنها گرديد.(399)
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈
﷽📚🕥
#قصه_های_قرآنی📖
#حضرت_ذوالکفل
#قسمت_چهارم 🦋
💠محروم شدن شيطان از خشمگين نمودن ذىالكفل💠
💠قبلاً ذكر شد كه ذى الكفل داراى سه خصلت بود و تعهد كرده بود كه همواره اين سه خصلت را رعايت كند كه عبارت بودند از: 1 - عبادت شب 2 - روزه روز 3 - خشمگين نشدن.
🎊خشم و غضب از خصال زشتى است كه موجب بداخلاقى و پيامدهاى شوم آن مىشود، خشم و غضب - به خصوص در قضاوتها - موجب انحراف از قضاوت صحيح مىگردد. مطابق روايات خشم آن چنان اخلاق انسان را تباه مىسازد كه سركه، عسل را ضايع ميكند، اينك به داستان زير توجه كنيد:
🦋ابليس به پيروان خود گفت: كيست كه برود و ذى الكفل را خشمگين كند؟
يكى از آنها به نام ابيض گفت: من مىروم.
ابليس به او گفت: برو شايد او را خشمگين كنى.
💠حضرت ذى الكفل شبها را به عبادت به سر ميبرد و نمىخوابيد، صبحها نيز از اول وقت به قضاوت در بين مردم مىپرداخت و تنها بعد از ظهر، اندكى مىخوابيد.
🎊ذى الكفل طبق معمول، بعد از ظهر به بستر رفت تا بخوابد، ناگاه ابيض به در خانه او آمد و فرياد زد: من مظلوم واقع شدهام به داد من برس.
🦋ذى الكفل از بستر برخاست و به در خانه آمد و به او گفت: برو آن شخص را كه به تو لم كرده به اينجا بياور تا حقت را از او بگيرم.
💠ابيض گفت: او نمىآيد من از اين جا نمىروم تا به حقم برسم.
ذى الكفل انگشتر خود را به ابيض داد و فرمود: نزد آن كس كه به تو ظلم كرده برو، با نشان دادن اين انگشتر، او را به اين جا بياور.
🦋ابيض انگشتر را گرفت و رفت. فرداى آن روز در همان ساعت خواب، سراسيمه پشت در خانه ذى الكفل آمد و فرياد زد: من مظلوم واقع شدهام، به فريادم برس، و آن كس كه به من ظلم كرده به انگشتر تو اعتنا نميكند و به اين جا نمىآيد.
🎊خادم خانه ذى الكفل به ابيض گفت: واى بر تو، دست بردار، بگذار تا ذى الكفل اندكى بخوابد، او ديشب و ديروز نخوابيده است.
ابيض گفت: من مظلوم هستم تا حق مرا نگيرد، نمىگذارم بخوابد.
🦋خادم نزد ذى الكفل آمد و ماجرا را گزارش داد، ذى الكفل اين بار نامهاى براى آن شخص كه به ابيض ظلم كرده بود نوشت، پايين آن را با مهر خود مهر زد، و به خادم داد كه به ابيض بدهد، خادم آن را به ابيض داد، ابيض نامه را گرفت و رفت.
💠او فرداى آن روز در همان ساعت خواب، باز به در خانه ذى الكفل آمد و فرياد زد: من مظلوم واقع شدهام به دادم برس، آن ظالم به نامه تو اعتنا نكرد. او همچنان فرياد مىكشيد تا اين كه ذىالكفل خسته و كوفته از بستر برخاست و نزد ابيض آمد و با كمال بردبارى دست او را گرفت و گفت: نزد آن ظالم برويم تا حق تو را بگيرم.
🎊در اين وقت هوا به قدرى گرم بود كه اگر قطعه گوشتى را در برابر تابش خورشيد مىنهادند، پخته مىشد. چند قدم كه برداشتند، ابيض دريافت كه نمىتواند ذى الكفل را خشمگين كند مأيوس شد و دستش را كشيد و از ذى الكفل جدا گرديد و رفت.
💠خداوند متعال داستان فوق را براى پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم بيان نمود، تا در برابر آزار دشمنان صبر و تحمل كند، همانگونه كه پيامبران گذشته در بلاها صبر مىكردند.(416)
پايان داستانهاى زندگى ذى الكفل عليهالسلام
🔶اکنون شما هم به کانال آموزش تجوید و حفظ قرآن بپيونديد:
👉 @amozeshtajvidhefzquran 👈