eitaa logo
یادمان شهداء
117 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
9.7هزار ویدیو
34 فایل
@ منتظر نظرات سازنده شما دوستان هستیم.@
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸مدتی پیش سوار بر ماشین حدود ساعت‌ ۲ بعد از ظهر بود که خانمی رو دیدم با ظاهر نامناسب و با دوتا بچه کوچیک؛ یکی به بغل یکی به دست... ترمز زدم... - پرسیدم: کجا میری؟ آدرسو داد... 💥خودمم خسته و کوفته و گرسنه از کلاس برمی‌گشتم و خانواده هم منتظر که برم براشون ناهار آماده کنم!😫😫 📌شیطونه می‌گفت ولش کن بابا! تا سر خیابون بردیش بذار خودش میره... ولی دیدم خیلی وضع ظاهریش خرابه😔 با خودم گفتم سوار ماشین کی بشه اونم با دوتا بچه... گفتم تو راهم امر به معروفش کنم که موهاشو بپوشونه... - تو فکر بودم که خودش بعد از چند ثانیه پرسید: خانم شما هستید؟! - گفتم: بله قبلا خیلی فعالیت داشتم تو بسیج ولی الان مشغلم زیاد شده دیگه نمی‌تونم برم! بعد؛ از کلاس‌های بسیج براش گفتم که چقدر خوبه و می‌تونه شرکت کنه و... - بعد از کمی صحبت که زمینه رو مناسب دیدم گفتم: عزیزم شما خودتون هستید دیگه احتیاج به این همه ندارید! - گفت: همسرم بهم خیانت کرده؛ مجبورم قشنگ بگردم! اونم دوست داره و ازم می‌خواد اینطوری باشم... - گفتم: عزیزم در حکم فقط باید حرف خدا رو گوش بدی و حرف همسرت در این زمینه نباید برات اهمیت داشته باشه. - گفت: شیک می‌پوشم که همسرم به خانوم دیگه‌ای نگاه نکنه!!! - گفتم: مگه نمی‌تونی تو خونه شیک بپوشی؟! اونجا بهترین باش برای همسرت نه تو خیابون!!! هر نگاهی که یه به تو بندازه مطمئن باش همسرت هم یک نگاه به زن نامحرم دیگه می‌کنه... برای این که همسرت رو به دست بیاری باید و باشی نه این که دل مردهای غریبه رو ببری و اونا رو به زندگیشون سرد کنی... تو مادر دوتا دختر هستی. تو الگوی بچه هات میشی. دوست داری چند سال دیگه دخترات تو سنین همین تیپ رو بزنن و بایه دوست بشن؟؟!! - گفت: واااای نه!!😱 - گفتم: ولی تو با این تیپ و آرایش داری اینو بهشون مستقیم یا غیر مستقیم یاد میدی! - گفت: آره یه موقع‌هایی خودمم می‌گیرم ولی چاره ای ندارم!!! - گفتم: چاره‌ات فقط گوش کردن به حرف‌های خداست... تو حرف خدا رو گوش بده؛ ببین به چه آرامشی می‌رسی. تو خدا رو از خودت نگه‌دار؛ خدا هم یه کار می‌کنه محبتت تو دل شوهرت چندین برابر بشه و بهت بمونه... عزیزدلم تو داری مردا رو می‌دزدی، اونوقت توقع داری خانم‌های بیرون نگاه شوهرتو ندزدن⁉️ همه رو تأیید می‌کرد و با حالت حزن به حرف‌هام گوش می‌کرد...😔😔 رسیدیم به مقصد! - گفت: شک ندارم که خدا شما رو سر راهم قرار داده که این حرف‌ها رو بهم بزنی!! شمارتو بهم میدی تا بیشتر باهات حرف بزنم؟! - گفتم: بله عزیزم صد البته! - شمارمو بهش دادم و بهش گفتم: از همین الانم شروع کن! موهاتو کامل بپوشون! موهاشو پوشوند و با و با هم خداحافظی کردیم... الان چند روزه هی بهم پیامک محبت آمیز میده و با هم گپ می‌زنیم... امروزم بهش زنگ زدم و کلی با هم صحبت کردیم... - بهم گفت: تو آبجی منی... ♻️برنامه‌ریزی کردم که بیشتر باهاش صحبت کنم و حسابی بتونم باهاش صمیمی بشم و به لطف خدا کمکش کنم تا راه درست رو در پیش بگیره... ✅ سه نکته از این خاطره: 1⃣ همه این افرادی که سر راهمون قرار می‌گیرن، شک نکنید که یک و لطفی از جانب خداوند هستن و خداوند این رو در ما دیده که بتونیم با و براش بندگی‌ کنیم ... 2⃣ از ظاهر افراد نکنیم! بعضی‌ها واقعا با یه منتظر برگشت به سمت خدا هستن و چه خوبه که این تلنگر از جانب ما باشه؛ که ما هم ثوابی از این موهبت برده باشیم... 3⃣ سعی کنیم حرف شیطونو اصلا گوش ندیم!! چون هی به من می‌گفت بذارش سر خیابون! بذار خودش بره... که اگه این‌طوری می‌شد دیگه با هم دوست نمی‌شدیم‌... 🌸 🍃
🔵والدین گرامی برای فرزندان خود وقت بگذارید ، برای دختران ویژه تر! 🖋استاد سید علیرضا واعظ موسوی 🔸️‏خانواده های محترم به دخترانتون توجه کنید. مادر عزیز، با دختر خود با محبت حرف بزنید. حرف ها در مورد مسایل روزمره و مورد علاقه دختر شما باشه. نه اینکه بنشینید و مدام نصیحت کنید!!! نصیحت ها جز افزایش شکاف بین نسلی، ثمر دیگری ندارد! عشق مادرانه، بزرگترین پشتیبان قلبی دختر است. ✅موسسه فرهنگی هنری سریر ققنوس طوس 👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸👇🌸 https://eitaa.com/joinchat/1920204813C51827a08d7
هدایت شده از یادمان شهداء
🔴 💠 خانمی یک طوطی گران قیمت خرید، اما روز بعد دید صحبت نمی‌کند و آن را به مغازه برگرداند. صاحب مغازه گفت: آیا در قفسش آینه هست؟ طوطی‌ها عاشق آینه هستند، آن خانم یک آینه خرید و رفت. روز بعد باز آن خانم برگشت. و گفت طوطی هنوز صحبت نمی‌کند. صاحب مغازه پرسید: نردبان چه؟ آیا در قفسش نردبانی هست؟ طوطی‌ها عاشق نردبان هستند. آن خانم یک نردبان خرید و رفت. اما روز بعد باز هم آن خانم آمد. صاحب مغازه گفت: آیا طوطی شما در قفسش تاب دارد؟ گفت: نه. صاحب مغازه گفت خب مشکل همین است. آن خانم با بی‌میلی یک تاب خرید و رفت. روز بعد، خانم با ناراحتی آمد و گفت: طوطی مُرد. صاحب مغازه شوکه شد و پرسید: آیا او حتی یک کلمه هم حرف نزد؟ آن خانم گفت: چرا، درست قبل از مردنش رو به من کرد و با صدای ضعیفی گفت آیا در آن مغازه غذایی برای طوطی‌ها نمی‌فروختند؟! 💠 داستان زندگی برخی از ما همینطور است، نیازهای اصلی یکدیگر‌ را فراموش کرده‌ایم و فقط نظر به حاشیه‌ها دوخته‌ایم! از نیاز اصلی همسر و فرزندانمان غافل نشویم. نیاز به ، درک طرف مقابل، همدردی، ، کمک‌کار یکدیگر بودن و دهها نیاز اصلی دیگر را از یاد نبریم.
🔴مراقب دلهایتان باشید هر جایی گیر نکند ✍آقا امیرالمؤمنین(علیه‌السلام): من هیچ ذلّتی را بالاتر از این ندیدم؛ که دلم به کسی مشغول باشد، که دلش از من خالیست. | تنبیه‌الخَواطر، ص۱۶ ‌‌‌‌ ══❈═₪❅❅₪═❈══ 🌹🍃🌸🕊 ══❈═₪❅❅₪═❈══
⁉️گفتم چرا ۴۴ سال بعد از انقلاب هنوز دارن با بعضی ها می‌کنند؟! گفت: این تصویر رو ببین ✍️ به نظر من از سر الاغ را کول نکرده میدان_مین است یک اشتباهیِ این الاغ ، کل رو مختل میکنه . 🔸ناچاریم به خاطر انقلاب مان بسیاری از الاغ ها را روی سر بگذاریم و سالها کول کنیم و محاکمه نکنیم تا مبادا فقط به خاطر یک نادان یا عملیات در این بار دیگر۱۰۰۰سال تعلیق شود! حالا بفهمید چرا طرف حتی به امام حسینم توهین میکنه هنوز داره رفت و امد میکنه تو این خاک مقدس! چاره ای نیست ...
1.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پروانه به خرس گفت: دوستت دارم... خرس گفت: الان ميخوام بخوابم،باشه بيدار شم حرف ميزنيم... خرس به خواب زمستاني رفت و هيچوقت نفهميد که عمر پروانه فقط 3 روز است... "همديگر را دوست داشته باشيم؛ شايد فردايي نباشد".. آدماي زنده به گل و محبت نياز دارن ومرده ها به فاتحه! ولي ما گاهي برعکس عمل ميکنيم! به مرده ها سر ميزنيم و گل ميبريم براشون, ولي راحت فاتحه زندگي بعضيارو ميخونيم ! گاهي فرصت باهم بودن کمتر از عمر شکوفه هاست! بيائيم ساده ترين چيز رو ازهم دريغ نکنيم: 🌺 🖌
🔻زندگی‌نامه در سال ۱۳۳۷، در شهر به دنیا آمد. پدرش از راه و مادرش از طریق مخارج زندگی را تأمین کرده و زندگی بسیار ساده‌ای داشتند. با وجود وضعیت مالی نه چندان خوب اما به خاطر عشق♥️ و علاقه وافر به اطهار و (علیهم السلام) همیشه جلسات خوانی ماهانه در منزلشان برگزار می‌شد. شاید خصوصیات خانواده او را بتوان و اهل بیت به خصوص حضرت زهرا نامید. 🗓سخت کوشی و تلاش، با زندگی مصطفی شده بود، به طوری که در شش سالگی به مغازه کفاشی 👟رفت و در ایام تحصیل نیز از روز را به مشغول بود. +هنگامی‌که برای تحصیل به رفت، نتوانست و فاسد آن زمان را تحمل نماید، در نتیجه با یکی از علما به کسب پرداخت. مصطفی سال اول طلبگی را در سپری کرد و پس از آن برای بهره‌مندی از محضر فضلا و بزرگان راهی شد و حدود شش سال در مدرسه به تحصیل خود ادامه داد. +همزمان با رشد مردم، با تمام وجود در جهت آنان وارد عمل شد و با استفاده از فرصت‌ها برای به کهگیلویه و بویراحمد و سفر نمود و در سازماندهی حرکت خروشان مردم آن خطه تلاش بسیار کرد.