eitaa logo
خبرگزاری اندوهجرد
827 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.2هزار ویدیو
11 فایل
اندوهجردکانالی با حضور مردمی فرهنگ دوست 𝐀𝐧𝐝𝐨𝐮𝐡𝐣𝐞𝐫𝐝𝐲𝐚𝐧 |انـدوهجـردیـان ▲💭کانال‌مادرپیام‌رسان‌روبیکا▼ ▫️https://rubika.ir/andohjerdyan ▲💭کانال‌مادرپیام‌رسان‌ایتا▼ ▫️https://eitaa.com/andohjerd ▲💭ارتباط‌باادمــین▼ ▫️@hassan56m
مشاهده در ایتا
دانلود
هرشب یک روایت... 📌 فدای مردم اسمش محمدحسن بود. آمد سمتم و گفت: «می‌خوام از شهدای حادثه‌ی تروریستی بگم.» می‌گفت: «من مسئول موکب روستای حمیدیه زرند هستم، روز سیزدهم دی‌ماه ۱۴۰۲ توی موکب بودم، ناهار و پذیرایی‌مون که تموم شد رفتم کنار بچه‌ها، بساط واکس زدن کفشای زائرای حاج‌قاسم رو پهن کردیم، چون خسته بودم برای چنددقیقه‌ای بلند شدم تا آبی به سروصورتم بزنم، هنوز خیلی دور نشده بودم که با صدای مهیبی طریق شهدا در هم کوبیده شد، برگشتم پشت سرم قیامتی بود. تکه‌های بدن و جوی خون. به زحمت خودمو سرپا نگه‌داشتم، توی جمع کردن بدنا و بعد با مجروحا خودمو رسوندم بیمارستان، کمک کردم. وقتی رسیدم خونه افتادم و چشامو که وا کردم روی تخت بیمارستان بودم...» در جواب سوالم که پرسیدم «نترسیدی امسالم اومدی؟» گفت «شهادت آرزوی منه ولی ایشاالله اتفاقی نمیفته من هیچی مردم بیگناه، جون ناقابله من فدای این مردم...» نجمه خواجه پنج‌شنبه | ۱۳ دی ۱۴۰۳ | گلزار شهدا ــــــــــــــــــــــــــــــ # روایت مردم ایران https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
هرشب یک روایت... 📌 بفرما لبوی تازه! وسط بوی آتش و دود و نان تازه، عطر لبو ذهنم را قلقلک داد. همان موکب پارسال بود و درست همان جای قبلی‌اش. پارسال همین ساعت‌ها بود که رفته بودم پشت موکب، توی محوطهٔ قبرستان که برای مزار آشنایی، فاتحه‌ای بخوانم و همان‌جا بود که با چندتن لبو روبرو شدم! توی گونی‌های سفیدرنگ روی هم تلنبار شده بودند؛ آتش زیر دیگ‌ها تازه روشن شده بود و هنوز اول بسم‌الله پختشان بود. خادم‌ها، لبوها را که از دیگ در می‌آوردند، می‌گذاشتند توی سینی‌ها و تکه‌تکه می‌کردند و آب سینی را که خالی می‌کردند، با آب باران قاطی می‌شد و کنار جدول‌ها راه می‌افتاد. هرکسی می‌دید خیال می‌کرد این آب سرخ، لابد خون است! زیاد طول نکشید که همان حوالی دو انفجار رخ داد و خون شهدا راه افتاد کنار جدول‌ها و دیگر کسی شک نداشت که این آب سرخ، قطعا خون است! بعد از انفجار، موکب‌ها را مجبور کردند که برای حفظ امنیت بیشتر و بهتر، تعطیل کنند اما صاحب موکب لبوها باید چه می‌کرد؟ آن همه لبوی نذری، آن همه گونی زیر آفتاب و باران، آن همه امید‌ و تلاش به ثمر نرسیده... خادم‌ها فرصت گرفته بودند و لبوها را شبانه‌روز پخته بودند و هرجا که می‌توانستند پخش کرده بودند. دوسه روز از حادثهٔ انفجار می‌گذشت که دلم هوای گلزار را کرد و توی مسیر خادم جوان موکب لبویی را دیدم. علاوه بر پیاده‌ها، جلوی ماشین‌ها را می گرفت و لبوهای پخته و خام را توی ظرف یک‌بارمصرف و پلاستیک، با خواهش به مردم می‌داد. خیال کردم: محال است با این همه سختی که کشیدند، دوباره سال آینده موکب بزنند و هوس پخت چند تن لبوی تازه کنند! غرق مرور پارسال بودم که همان خادم جوان با سینی آمد جلویم: «بفرما لبو، لبوی تازه، نذر حاج‌قاسم!» به هزار آدمی نگاه کردم که توی فشار جمعیت سعی داشتند خودشان را به مزار حاج‌قاسم برسانند و توی دست خیلی‌ها یک ظرف کوچک لبو بود. مهدیه سادات حسینی پنج‌شنبه | ۱۳ دی ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ # روایت مردم ایران https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
هرشب یک روایت... 📌 ما همه حاج‌قاسمیم دامدار بود، اهل یکی از روستاهای ملایر. می‌گفت: حاج‌قاسم پناه ما بود. سال اولی که او را شهید کردند کرمان را بلد نبودم و چون سواد خواندن و نوشتن نداشتم نمی‌دانستم چطوری راهی شوم. دلم آرام و قرار نداشت برای آمدن کنار مزارش، اولین سالگرد که رسید وقتی دیدم حریف دلم نمی‌شوم به امید پیدا کردن راهی برای آمدن، از روستا به شهر رفتم و از شهر به ترمینال. آنجا بعد از پرس‌وجو فهمیدم هیچ اتوبوسی به کرمان رفت و آمد نمی‌کند. گفتم هرچه‌باداباد می‌روم کرمانشاه، شاید از آنجا راهی برای رفتن پیدا شد. وقتی به ترمینال کرمانشاه رسیدم، بلیط کرمان گرفتم. چندساعتی را درسالن ترمینال به انتظار نشستم، تا اتوبوس راه افتاد. جمله‌اش که تمام شد، محکم روی تخت سینه‌اش کوبید و گفت: حاج‌قاسم پناه ما بود و عزت‌مان در دنیا، در سفرمان به سامرا وقتی مردم ترس از حمله‌ی داعش را به زبان آوردند، سرباز عراقی گفت: اصلا نترسید حاج‌قاسم اینجاست، داعشی‌ها جرات نزدیک شدن به صد کیلومتری حاجی را هم ندارند، او کلاهش را از سرش برداشت دستی در موهای یک دست سفیدش برد، بعد از جیبش گوشی‌اش را که مثل خودش در پیچیدگی‌های دوران، رنگ نباخته و سادگی‌اش را حفظ کرده بود به طرفم گرفت: شماره‌اش را که با پیش‌شماره ۰۹۱۸ توی کاغذ نوشته و با چسب روی گوشی‌اش چسبانده بود را به طرفم گرفت و گفت: شماره‌مو بگیر پیشوازم صدای حاج‌قاسمه، با شنیدتنِ صدای مقتدر حاج‌قاسم، به پیرغلام دریادل روبه‌رویم نگاه کردم، در تکیدگی چهره‌اش چقدر حاج‌قاسم موج می‌زد. بی اختیار گفتم: ما همه حاج‌قاسمیم نجمه‌ خواجه جمعه | ۱۴ دی‌ ۱۴۰۳ | ــــــــــــــــــــــــــــــ # روایت مردم ایران https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
37.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مدت پنج شب ،قصد داریم خاطرات چند تن از همشهریان از حال و هوای انقلاب در اندوهجرد رو تقدیم شما کنیم . راوی امشب آقای حاج اکبرمرادی ) های ـ انقلاب ـ شعبانیه # دهه ـ فجر https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
46.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مدت پنج شب ،قصد داریم خاطرات چند تن از همشهریان از حال و هوای انقلاب در اندوهجرد رو تقدیم شما کنیم . راوی امشب آقای علی رمضانی ملاحاجی ) های ـ انقلاب ـ شعبانیه # دهه ـ فجر https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
20.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مدت پنج شب ،قصد داریم خاطرات چند تن از همشهریان از حال و هوای انقلاب در اندوهجرد رو تقدیم شما کنیم . راوی امشب آقای محمدرمضانی ) های ـ انقلاب ـ شعبانیه # دهه ـ فجر https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
نقش زنده یاد آیت الله شیخ علی زارع در معرفی امام خمینی( ره ) به شهروندان اندوهجردی قبل از انقلاب از زبان راویان انقلاب امشب در خبرگزاری اندوهجرد https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
27.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مدت پنج شب ،قصد داریم خاطرات چند تن از همشهریان از حال و هوای انقلاب در اندوهجرد رو تقدیم شما کنیم . راوی امشب آقای حاج علی ربانی ) سرگذشت ورود آیت الله حاج شیخ علی زارع و نقش آن در آشنا کردن مردم با امام خمینی (ره) https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
26.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به مدت پنج شب ،قصد داریم خاطرات چند تن از همشهریان از حال و هوای انقلاب در اندوهجرد رو تقدیم شما کنیم . راوی امشب آقای علی زواری ) https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
روایت و‌خاطرات انقلاب این بار پای صحبت های محمدحسنخانی (محمدقصاب) از پیوستن گروه مخالفین انقلاب به جریان امام و تعهد آنان سخن به میان می آورد ، بزودی در خبرگزاری اندوهجرد https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd
39.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نورافشانی آسمان شهراندوهجرد در چهل و ششمین شب پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی
*‌بازداشت مدیرعامل شرکت حمل‌و‌نقل کرمان* ‌ دادستان عمومی و انقلاب ماهان: ‌🔹پرو‌نده ‌حادثه دلخراش واژگونی اتوبوس دانش آموزان کرمانی در دادستانی ماهان در حال رسیدگی است، ‌راننده اتوبوس و مدیرعامل شرکت حمل و نقل از روز بعد از حادثه تا کنون بازداشت هستند و مدیر مدرسه نیز تحت نظارت قضایی است. ‌🔹مدیرکل آموزش و پرورش استان، مدیرکل راهداری و حمل و نقل جاده‌ای استان، مدیرکل راه و شهرسازی استان و رئیس آموزش و پرورش ناحیه دو کرمان جهت ادای توضیحات به دادستانی احضار شده‌اند. https://rubika.ir/andohjerdyan @hassan56m خبرگزاری در ایتا https://eitaa.com/andohjerd