eitaa logo
انجمن راویان فتح البرز
284 دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
4هزار ویدیو
328 فایل
فعال در عرصه روایتگری و راهیان نور ارتباط با ادمین @saleh425
مشاهده در ایتا
دانلود
یاد در شهادت بی بی بخیر یا دخت یغمبر حافظ این انقلاب مادر نام تو در جبهه ها غوغا به پا (س) (س) @alvaresinchannel
🍂 جبهه کارون شیر پاستوریزه. شهید بهزاد ارشدی در کنار شهید احمدرضا اسکندری. @anjoman_raviyan_fath_alborz
🍂 یکی از کارهای رایج تبلیغات یگان ها در دوران دفاع مقدس و در نزدیکی خطوط عقبه تا مقدم، نوشتن تابلوهای روحیه دهنده تبلیغاتی بود. دسته ای از این تابلوها حاوی اطلاعات راهنمای موقعیت تیپ و لشکرها بودند که در سه راهی ها نصب می‌شدند و برای پیدا کردن یگان خود دقایقی در انبوه تابلوها باید می‌گشت تا راه را می‌جست. اما تابلوهای تبلیغاتی!!! ساخت این تابلوها بسته به حال و حوصله و هنر تبلیغاتچی‌ها و سلیقه آنها، مختلف بود. از تفاوت خط و رنگ و کوچک و بزرگی تابلو بگیر تا جملات و نوآوری ها در مفهوم تابلوها. چند جمله از آنها را با هم بخوانیم: • آمدیم تا انتقام سیلی زهرا(س) بگیریم... • آنان که رفتند کاری حسینی کردند، آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی اند... • جاده کربلا با تمام سرعت به پیش... • از پذیرفتن هر گونه تیر و ترکش معذوریم... • اگر راست می گی، وقتی شهید شدی من روسیاه را هم شفاعت کن.... • اول پیروزی، دوم زیارت، سوم شهادت... • بر خدا توکل بر ائمه توسل... • بزن به خط که عشقه... • بشکند دست بسیجی گردن صدام را... • به پشت پیراهنم نوشته ورود تیر و ترکش ممنوع، تیر آمد و گفت: بی سوادم!!! فاتحه... • به واحد اخلاص خوش آمدید (تخریب)... • به یاد لب تشنه ات یا حسین... • تا سر به بدن باشد این جامه کفن باشد... • جبهه ها احتیاج به انسان ندارند بلکه انسان ها احتیاج به جبهه دارند... • خرمشهر آمدیم، کربلا می آییم، قدس خواهیم آمد... • خودت را فراموش کن تا از یاد نروی!!.... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄
📷 آرایشگاه صلواتی - حمام صلواتی در 💠 وسایل حمام و آب گرم موجود است! 😊 رزمندۀ عزیز، رودرواسی نکنید!! 🌿 دوران ▪️ کانال دفاع مقدس
🌷 رزمنده دفاع مقدس و شهید مدافع حرم، حاج حسین بادپا برپا شده ست و دیگری شد برای تو دیگری جانباز ۷۰ درصد 🌷 شهادت : ۹۴/۱/۳۱ بصری‌الحریر (استان درعا در سوریه)
°•╼﷽╾•° 📸 نیست مردانِ خدا را رهبری غیر از "علی" مردِ حق باید قدم در راهِ این رهبر زند ... ─━━━━━━⊱✿⊰━━━━━━─ 🇮🇷خط مقدم🇮🇷 رسانه پژوهشی فرهنگی دفاع مقدس ╔═══ ࿇ ═══╗ 🇮🇷 @frontlineIR 🇮🇷 ╚═══ ࿇ ═══╝
💐🌷 بعد از اينكه سال دوم دبيرستان را قبول شدم به سركار رفتم بعد از 45 روز آن كار راترك كردم و به رفتم و من چون متولد 1349 بودم، نمي گذاشتند و براي همين در فتوكپي شناسنامه دست كاري كردم و ما را به (ع) معرفي كردند . در (ع) تهران كه مي خواستند ما را تقسيم بكنند، يكي از نماينده هاي به آنجا آمده بود و از ماموریت در جبهه گفت و من داوطلب اعزام به تخریب شدم به گردان تخريب رفتم و همان اول با معاون گردان صحبت كردم كه وقتي مدرسه ها باز شد من بايد بروم و او هم قبول كرد و من 45 روزي ماندم و با بچه ها انس گرفتم واحتياجات جبهه و خودم را ديدم و بالاخره قسمت اين بود كه ما آنجا بمانيم. در آنجا كلاس هاي آشنائي با مين مي گذاشتند و كلاسهاي آر پي جي و تيراندازي هم داشتيم شروع شد و ما به منطقه رفتيم ولي قسمت نبود كه در این عمليات شركت كنيم و بعد از عمليات يكسري از بچه ها را به مشهد بردند بعد از اينكه از مشهد آمديم گردان براي بچه ها آموزش گذاشت و مادر آن شركت كرديم و تا اينكه قرار شد شروع بشود و يكسري از بچه ها را بردند كه ياد بگيرند و من هم رفتم و 10-15 روز بيشتر طول نكشيد و آماده عملیات شدیم. در به عنوان به گردان مامور شدیم. معبر ما به نام (س) بود. شب عملیات قبل از ما تعدادی از جلو رفته بودند تا موانع رو بشکافند و معبر برای عبور غواصان ایجاد کنند. قبل از رسیدن گروهانی که ما همراهش بودیم عملیات لو رفت. 8 رده سیم خاردار جلوی ما بود و هر رده باز 8 رديف سيم خاردار داشت كه 4 تا روي آب و 4 تا زير آب ، و يكسري از مين ها هم زیر آب بودكه يكي از بچه ها ، پايش روي مين رفت و شهيد شد. از طرف فرماندهي گردان فرمان رسيد كه به هر نحوي هست بقیه راه را باز كنند حتي اگر بايد روي سيم خاردار بخوابند به علت آتش دشمن تعدادی از بچه ها شهید و مجروح شده بودند . قرار شد برای حمله به دشمن و رسیدن به در گروه های 5 و 10 نفره با استفاده از به دشمن حمله کنیم و از موانع عبور کرده و به دژ برسیم. يكي از بچه هاي جلوی ستون قرار گرفت و يكي از پشت سر او و من هم پشت سر ايشان و چند نفر ديگر هم پشت سر من ایستادند و به یک ستون حرکت کردیم برای عبور از موانع. هنوز چند متری نرفته بودیم که آتش دشمن به سمت ما قفل شد و در یک لحظه با تیر اندازی دشمن داخل آب برادر اطلاعات عمليات شهيد شد و نفر جلوی من هم که از بچه های خودمون بود تير به سرش خورد و شهيد شد. من سر ستون بودم و مسیر رو ادامه دادم هرچه جلو میرفتم آتش تیربارهای دشمن سنگین و دقیق تر میشد تا جایی رسیدیم که پشت سرم رو نگاه کردم و دیدم کسی نیست. تعدادی مجروح و شهید شده بودند و همان لحظه هم احساس کردم دست چپم سنگین شد. تیر به دستم خورده بود . دیدم دستم دیگه کار نمیکنه و خودم رو روی آب سر دادم تا به خاکریزی که سمت راست معبر بود و پای یکی از مجروحین رو هم گرفتم و به خاکریز چسبیدیم. چند ساعتی گذشت. هوا به شدت سر بود و خون زیادی از ما رفته بود و همه ی وجودمان رو سرما گرفته بود. تیم های که جلو رفته بودند داشتند برمیگشتند. دستور رسیده بود که غواص ها عقب بیایند. اونها به داد ما رسیدند و کمک کردند و ما ما را روي آب هل دادند و قايق آمدند و ما سوار شديم . ما رو با آمبولانس به اهواز و از آنجا هم به مشهد اعزام شدیم و در بیمارستان مشهد ادامه عمليات را از تلويزيون نگاه كرديم. 45 روز دستم توي گچ بود و بعد از طی شدن ایام درمان مجددا به برگشتم و برای عملیات بعد اعلام آمادگی کردم . 🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
✍️✍️ : وقت نماز ظهر و عصر توی داشتم مقابل منبع آب وضو میگرفتم که دیدم یکی دیگه هم آستین رو بالا زده ومنتظره وضو بگیره.تعجب کردم!!!تا حالا ندیده بودمش. وضوم که تموم شد قدری صبر کردم تا اون هم وضو گرفت.و با هم راه افتادیم سمت . قدمها رو خیلی آروم برمیداشتیم تا بیشتر با هم آشنا بشیم. نمیتونم توصیف کنم در برخورد اول با چه حالی داشتم ..احساس میکردم سالها باهاش رفیقم. حرف که میزد سرش پایین بود . ازش پرسیدم تازه اومدی ... گفت !!!تازه که نه. (س) بودم. پرسیدم چی شد هوس اومدن به کردی. درحالیکه سرش روبالا میاورد که عینکش رو جابجا کنه. جواب داد . 🌿🌺 🌿🌺🌿🌺🌺🌿🌺🌺🌿🌺 @alvaresinchannel