🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️
🌹☘️
#روایتی_دیگر_از_کربلای_4
1️⃣✍️✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
به جهت #تدبیر_عملیات،#عملیات_کربلای_4 حرف نداشت.
آنچه باید فرماندهان و #طراحان_عملیات به آن توجه میکردند انجام شد. و اینطرف جبهه هم توسل های و ناله ها و عبادت ها شبانه و #ایام_فاطمیه و.... همه مقدمات فراهم بود تا کمر دشمن شکسته شود. اما مقابل ما هم دشمن با همه توان خودش و اربابانش آماده بود.
#عملیات_کربلای_4 که با #عدم_الفتح مواجه شد همه را دمق کرد .واقعا حق ما بود که خدا توی کاسه ما بگذاره.چون توکل فرمانده ها کم شده بود.
فرمانده ها وقت توجیه عملیات برای نیروهاشون میگفتند.میریم...میزنیم...میگیریم...وتهش اگرفرصتی بود یک انشاءالله میگفتند.شاید جالبه بدونید.ما #بچه_های_تخریب که خداییش هم سرشار از معنویت بودیم.برای اینکه بعد از عملیات بیرون #شهر_ابوالخصیب همدیگر رو پیدا کنیم آنقدر با تکبر روی #نقشه_هوایی محل قرار رو به هم نشون میدادیم که در عملیات های قبل سابقه نداشت.حتی گردانهایی که قرار بود در مناطقی عملیات کنند که مردم هم زندگی میکردند به شوخی از گرفتن #غلام و #کنیز حرف میزدند.
من در عملیات کربلای 4 از #گردان_تخریب مامور شدم به #گردان_حضرت قاسم(ع) لشگر10 که قرار بود در #نخلستا_نهای_جزیره_ام_الرصاص به سمت #ابو_الخصیب عملیات کنه.
کار ما در عملیات خیلی زیاد بود قرار بود #بچه_های_تخریب جلوی گروهانها ، نخل ها رو با انفجار کمربندهایی که بدورش میبستند قطع کنند به نحوی که به صورت پل روی آبراهها سقوط کند و تردد نیروها به تندی صورت بگیرد و ما هم برای دقت در این ماموریت خیلی در آموزشها تلاش کرده بودیم.شب عملیات هم در #هلال_احمر_خرمشهر مستقر بودیم که صدای تیر اندازی های پی در پی و آتش توپحانه و پدافندها نوید شروع عملیات رو میداد.من داخل #کیسه_خواب خوابیده بودم و از ترس اینکه موش داخل کیسه خوابم نشه زیپ کیسه خواب رو تا زیر حلقم کشیده بودم وتازه چشمم گرم شده بود که با صدای انفجار مهیبی از خواب پریدم وبا کیسه خواب از جا بلند شدم.سرو صدای شیرجه هواپیما میومد و علی الظاهر بمب هواپیما مقابل داروخانه خیابونی که از #مسجد_جامع به سمت لب شط میرفت وسط بلوار به زمین خورده بود و به اندازه یک ماشین وانت گود کرده بود.
من از داخل هلال احمر بیرون اومدم و دیدم بچه هایی هم که تو #مسجد_جامع_خرمشهر مشغول استراحت بودند هم مقابل مسجد جمع شده بودند.هرچی فرمانده ها فریاد میزدند داخل ساختمونها برید کسی گوشش بدهکار نبود.
دیگه از نگرانی کسی خوابش نمیبرد همه تجهیزات و حمایل ها رو بسته بودند و آماده دستور بودند که حرکت کنند.از بیرون خبر میومد که #غواصها داخل آب توسط تیربارهای سنگین دشمن قلع و قم شده اند.من چون سابقه گذشتن از #آب_اروند رو در سال گذشته و در #عملیات_والفجر8 داشتم و مجسم میکردم که غواص هنوز از #نهر_عرایض بیرون نرفته زیر آتیش قرار بگیره چه اتفاقی میفته.!!!!
@alvaresinchannel
💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐💐💐
💐💐💐💐
#تئاتر_یاران_امام_حسن(ع)
#حسینیه_الوارثین
نیمه ماه رمضان شب ولادت #امام_حسن(ع)
#شهید_غلامرضا_زعفری
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی
#غلام توی بازی های نمایشی هم هنر مند بود.
اما به سختی قبول میکرد روی سن تئاتر بره.
ایام #ولادت_امام_حسن_علیه_السلام بود وبچه ها توطئه کردن که من و رسول و غلام رو با هم روی سن بفرستند. موضوع تئاتر در مورد #خیانت بعضی از #فرماندهان_سپاه امام حسن علیه السلام بود.
من و رسول وغلام در نقش فرماندهانی بودیم که در خفاء سر سفره معاویه مینشستند.و به امام خیانت کردند.
شب پانزدهم ماه مبارک رمضان بود که داخل #حسینیه_الوارثین روی سن رفتیم و پرده کنار رفت. و غلام و رسول سر سفره مشغول خوردن غذا بودند و من هم در کنار سفره ریاکارانه مشغول تسبیح انداختن بودم و گاهی اوقات هم نصیبی از سفره میبردم. غلام در خوردن به کسی امان نمیداد و هرچی دستش می اومد داخل دهانش میگذاشت و کوزه آب رو بالا میکشید . برنامه این بود در حال خوردن غذا #شهید_طحانی که جزء فرماندهان با وفای #امام_حسن علیه السلام بود وارد جمع ما میشد و به هرکدام از ماها چیزی میگفت و صحنه ما تموم میشد.
#شهید_طحانی اومد و حرف ها رد و بدل شد و پرده رو کشیدند. من دیدم غلام روی سن داره دست وپا میزنه. اول فکر کردم شوخی میکنه اما دیدم نه !!!! نفس نفس میزنه...انگار داره خفه میشه.
با رسول دویدیم سمتش و دهنش رو باز کردیم دیدیم یک شاخه سبزی ریحون نصفش داخل حلقشه ونصفش بیرونه. من شاخه ریحون رو کشیدم ورسول هم فکش رو فشار داد و غلام هرچی خورده بود بیرون داد و خلاصه تئاتر رو به هم ریخت...بهم ریخت یعنی حسینیه شد یک پارچه خنده....
یاد اون شب شاد بخیر
خیلی شاد بودیم
🍀
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀
@alvaresinchannel