هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
#مذهبی #پروفایل #حدیث
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید.
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
@jannatolmahdi313
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
#مذهبی #پروفایل #حدیث
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید.
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
@jannatolmahdi313
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
#پیام_صبحگاهی
در دنیا ملتی وجود دارد و حکومتی وجود دارد که قدرت غاصبانه ی آمریکارا و قدرت طاغوتی آمریکا را ودیکتاتوری بین المللی آمریکا را قبول نمی کند وزیر بار نمی رود.یک منطق محکمی پشت هست راه نفوذ دشمن را می بندد .#اقتدار_جمهوری_اسلامی را وابهت جمهوری اسلامی را به دنیا نشان میدهد وابهت پوشالی طرف مقابل رادر برابر چشم همه ی جهانیان می شکندچون پشت میز مذاکره ی سیاسی با آنها نمی نشینید.
@anjomaneravian
هـرم ابـن حیان می گـویـد
نـزد اویس قرنی رفتم ، به
من گفت برای چه به اینجا
آمدی؟ گفتم آمده ام تـا بـا
شمـا همنشین شـوم اویس
گفت: کسی را #نمیشناسم
کـه خدای خـود را بشناسد
و با دیگری بنشیند...
اویس قرنیدر جنگصفین
در خدمـت #امیرالمومنین
علیعلیه السلام شهید شد
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 دوستی میگفت:
🌺 باید دنیا را کمی بهتر از آنچه
تحویل گرفتهای، تحویل دهی!
✔️ خواه با فرزندی خوب ..
✔️ خواه با باغچه ای سرسبز ..
✔️ خواه با اندکی بهبودی شرایط جامعهات ..
✔️ خواه با ایجاد حس خوب در دیگر آدمها ...
✔️ و یا اینکه بدانی حتی اگر فقط یک نفر با بودنت سادهتر نفس کشیده است،
یعنی موفق شده ای!!
@anjomaneravian
🌷#شهیدانه
جدی گرفتهایم زندگیِ دنیایی را
و شوخی گرفتیم قیامت را ...
کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند
بیدار شویم ..!
-شهیدحسینمعزغلامی
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجی در این دنیای وانفسا دست مارو هم بگیر🌷 @anjomaneravian
به یاد قاسم های امام امت...
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
شهدا شرمنده ایم رفقا شرمنده ایم
دوستت عزیز❤️شهیدم گاهی هم نگاهی به دل خسته من هم بکنید.
#شهیدانه_زیستن
@anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ای کاش بعضی مسئولین کشور ذره ای بصیرت و تقوا و درایت میداشتن تا از کارها و عملکرد دشمنان عبرت می گرفتند.
─═🍃🌸🍃═─ @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلمی دیده نشده از عیادت حاج قاسم سلیمانی از جانباز مدافع حرم لشکر فاطمیون، محمد حسین نوروزی (معراج)...
@anjomaneravian
#بخشی#ازوصیتنامه
🍁از برادران و #خواهران دينيم ميخواهم كه مطيع امر رهبري باشند و بدانند كه تا زماني كه #منتقم حسين (ع) نيامده ولي امر مسلم است.
برادران و #خواهران گوش به فرمان رهبر باشيد كه حرف رهبر حرف امام زمان (عج) است و نگذاريد حرف ولي امر زمين بماند.
🍁در زمان فتنهها گوش به فرمان رهبر باشيد و مطيع امر ولي خود باشيد نگذاريد دشمنان 🐲بين قوميتها اعم از ترك، لر، عرب، #بلوچ، كرد و... و مذاهب و اديان اختلاف بيافكنند. مراقب توطئه دشمن باشيد و از دعواهاي شيعه و سني پرهيز كنيد و همديگر را با چشم هم وطن ببينيد.
🍁ايران اسلامي بايد #تحت لواي ولي فقيه همبستگي و همدلي خود را حفظ كند تا #مملكت آسيبي نبيند. هر شخص يا فرد يا گروهي كه بر ضد ولايت فقيه فعاليت كند يا قصد تضعيف ولايت فقيه و رهبر را داشته باشد بلاشك برضد صاحب الزمان (عج) هم فعاليت خواهد كرد چون از #مسير حق خارج شده است، هركس در حريم ولايت مطيع باشد
🍁 هيچ وقت #منحرف نخواهد شد و در آخر زمان سربلند خواهد بود و اين مانند روز روشن است كه اشخاصي كه وليفقيه را نپذيرند در #عصر ظهور امام زمان (عج) #نشناخته و نخواهند پذيرفت.
#شهید_حجت_اصغری🌷
@anjomaneravian
#شهید_عبدالمجید_رحیمی
به خاطر جثه کوچکش
هم اسلحه از قدش بلندتر بود
و هم کلاه برای سرش بزرگ ؛
اما تصمیم گرفت که خونش
در راه اسلام ریخته شود و شد.
عبدالمجید که سنش کمتر از ۱۵سال بود
جملهای سوزاننده دارد که با آن میخندد
به ریش تمام دنیا پرستانی که مغبونِ
دو عالمند.
میگوید : « همه خیال میکنند
جنگ ، سر من یک کلاه گشاد گذاشته ،
اما این منم که سر زندگی را گول مالیدم»
@anjomaneravian
[بعد از پایان نماز وقتے
سر بہ سجده میگذارید
مرورے بر اعمال صبح
تا شب خود بیاندازید
آیا کارمان براے رضایت
خدا بوده. . .]
#شَھیدهِمّت٘
@anjomaneravian
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
#لذت_بندگی ۴
@jannatolmahdi313
#ترک_گناه ۴
🌷 بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ 🌷
💫🌷 💫🌷 💫🌷
بذارید چنتا سوال بپرسم،
و بحث رو شروع کنیم و به این سوالات جواب بدیم
👇👇👇
بعضیا میگن چرا ما نمیتونیم گناه رو ترک کنیم؟؟
شاید خیلی هم تلاش کردیم برا ترکش ولی باز هم رفتیم سراغش
👈بذارید یجور دیگه سوال رو مطرح کنم
اصلا چرا ماگناه میکنیم؟؟
چرا شیرینی گناه رو فک میکنیم لذت هستش؟؟
و.....
💫🌷💫🌷💫🌷
میدونید چرا نمیتونیم ترک گناه کنیم
بخاطر اینکه نغسمون خیلی قوی شده
👆👆
یعنی اونقدر قوی شده که دیگه خودش بما دستور میده
بجای اینکه ما بخاهیم نفس رو مدیریت کنیم
نفس ما رو مدیریت میکنه😏
خب حالا چکار کنیم که جلوو نفس رو بگیریم؟؟
ما برای اینکه جلوو نفسمون رو بگیریم
وگناه نکنیم
باید نگاهمونو به رنج تغییر بدیم
😊😊
@jannatolmahdi313
ببینید رفقا
ما دو نوع رنج داریم:
⇐" رنج خوب و رنج بد"⇒
✅ اون رنج هایی که انسان میکشه و باعث رشدش هست، میشه رنج خوب!
مثل رنج خوش اخلاقی با پدر و مادر و...
رنج هایی که انسان تحمل میکنه
👈 اما باعث خفت و خواری و عذابش هست، میشه رنج بد!
مثل رنج بد اخلاقی و حسادت و خساست و...
✅✅
💫🌷🌷🌷💫
👈نکته ی جالب ماجرا اینه که اگه انسان از رنج های خوب فرار کنه🚶🚶
به رنج های بد گرفتار میشه👌
👆👆👆
بذارید چنتا مثال و نمونه از رنج های
خوب و بد رو تقدیمتون کنیم
😊😊
💫🌷🌷🌷💫
کسی که از رنج "کسب رزق و روزی حلال" فرار کنه و تنبلی کنه
@jannatolmahdi313
قطعا به رنج دزدی کردن و بی آبرو شدن و زندان و... گرفتار میشه.
⛔️🔴
اولی یه رنج خوب بود. دومی یه رنج بد.
هر وقت آدم از رنج خوبی فرار کنه،
گرفتار یه رنج بد میشه.✅
کسی که از رنج "حجاب" داشتن فرار
کنه،
دچار رنج بی حرمتی میشه.
بهش تیکه میندازن، نگاه مردان دیگه بهش
مثل یه دستمال استفاده شده هست و...
کسی که از رنج "ورزش کردن" و
غذاهای خوب تهیه کردن فرار کنه
👈 دچار رنج بیماری های مختلف میشه.
دیابت و چاقی و فشار خون و....
کسی که از رنج "ادب داشتن" فرار کنه،
👈 دچار رنج بی ارزش شدن مقابل بقیه میشه.
کسی که از رنج "تربیت فرزند" فرار کنه،
⇐ گرفتار رنج بچه های بد میشه که بعدا روزی صد بار آرزوی مرگ خواهد کرد...
به طور کلی، کسی که از رنج کارای خوب فرار کنه،
به رنج کارهای بد گرفتار خواهد شد...
این حرفا رو به هوای نفست بگو تا حساب کار دستش بیاد!
تا حالا اینطوری با هوای نفست گفتگو کردی؟!
😒
👆👆👆👆
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید.
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
@jannatolmahdi313
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#سیره_شهدا
🌸اگر مدافعان حرم نبودند ...🌺
@sh_montazerin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلم های شهدا👌💚✨
🥀🥀
#Beeshghshohada
*روایت عجیب نویسنده کتاب خاطرات شهید زنگی آبادی از ظهور دوباره شهید پس از شهادتش/ عجیب و بی نظیر ترین شهید دوران دفاع مقدس*
صدای زنگ تلفن من را به خود آورد. بی اهمیت به صدای زنگ مشغول جمع آوری ورقه ها شدم. باز هم صدای زنگ. ورقه ها را جمع می کردم و به درون کارتن می انداختم. بازهم صدای زنگ تلفن. روزهای گذشته را با خود مرور می کردم. بازهم صدای زنگ تلفن. از آقای کرمانی درخواست کرده بودم نگارش زندگینامه یکی از سرداران را به من بسپارد. باز هم زنگ تلفن. آقای کرمانی مسئول چاپ کتاب های مربوط به کنگره بزرگداشت سرداران بود. باز هم زنگ تلفن. آن روز یک کارتن پر از برگه داده بود دستم. بازهم زنگ تلفن. برگه ها مجموعه ای از گفتار خانواده، دوستان و همرزمان سرداری شهید بود. بازهم زنگ تلفن. با مطالعه برگه ها وا رفتم. باز هم زنگ تلفن. نا امیدانه احساس کردم این همه خاطره از شهید قابلیت تبدیل شدن به اثری داستانی را ندارد. بازهم زنگ تلفن. از طرفی پروین، لیلا و سهیلا با دیدن کارتن دلخور شده بودند.باز هم زنگ تلفن. میدانستند تا چند وقتی که نگارش کتاب را در دست دارم من را بسیار کمتر خواهند دید. بازهم زنگ تلفن. اما چه کنم ؟ زندگی خرج دارد؟. باز هم زنگ تلفن. باید کاری کنم تا داستان جذاب شود. باز هم زنگ تلفن. می توانم از تجربه ای که در نگارش دارم برای خلق داستانی جذاب استفاده کنم. باز هم زنگ تلفن. حال آدمی را داشتم که بین زمین و آسمان معلق است. باز هم زنگ تلفن. و این زنگ تلفن. چه سماجتی دارد. باز هم زنگ تلفن. احتمالاً یکی از خوانندگان است.باز هم صدای زنگ تلفن. و باز هم ....... این بیست و پنجمین بار است که صدای تلفن بلند می شود. تعداد زنگ ها را شمرده بودم.گوشی را برداشتم.
سلام علیکم. بفرمایید.....
علیکم سلام. می خواستم بگویم شما می توانید برای رفع این به ظاهر مشکل، از صناعات داستانی برای پرداختن به خاطرات استفاده کنید و جای دست بردن در آن کاری کنید که خواندنی تر شود .
حیرت زده شده بودم. او چه کسی است که ذهن من را می خواند؟!!
شما؟
من زنگی آبادی هستم.
ببخشید. کی؟!
یونس زنگی آبادی.
خشکم زده بود. سریع گوشی را گذاشتم. با چشمانی از حدقه در آمده به پنجره خیره شده بودم. زل زده بودم به دو چشم که در میان تاریکی هویدا شده بود. دو چشم پر فروغ و مهربان در طرح محوی از یک سر. دو چشم پر از لطافت و لبخند. حسی که داشتم حیرت بود نه ترس. فضا بسیار دوستانه بود. دوباره زنگ تلفن به صدا در آمد. بی اختیار گوشی را برداشتم. من خوابم یا بیدار؟
دوباره همان صدا بود. سر تا پا گوش شده بودم.
من برای ترساندنت نیامده ام. بلکه برای ادای حقی که بر ذمه توست آمدم. هر عباسی یک حسین دارد و هر حسینی یک زینب و هر زینبی، شمشیری است در نیام که باید برآید. من این شمشیر را در دست تو می گذارم. زیرا از خدا خواستم که یک بار چون عباس شوم و یک بار چون حسین. به وقت عباس شدن بی دست شدم و به وقت حسین شدن بی سر. مرا از پاهایم شناختند. این ها را می دانی......خوانده ای ...
یعنی من انتخاب شده ام؟
ما خود را تحمیل نمی کنیم. بلکه در دل ها جا می کنیم.
باید چه کنم؟
حق را ادا کن .حق این اثر آن است که مرا طوری در یادها برانگیزد که در قیامت برانگیخته می شوم. کامل، نه شرحه شرحه، آن طور که در دنیا شدم. اگر حسین را سر بریدند و عباس را دست، آنان قیامت نه با سر و دست بریده که با اندام کامل خویش برانگیخته خواهند شد و من نیز که مرید آنان بوده ام، چنینم. پس تو خاطرات مرا که چون جسم دنیایی ام شرحه شرحه است، همچون جسمی که در قیامت برانگیخته می شود، به اندام کن. با سر و دست . بخواهی می توانی .
می خواهم. پس حتماً می توانم.
مرا نه ناظر خود، که خواننده ای فرض کن که با کلمه به کلمه تو پیش می آید. به هر جمله ات قد می کشد. اگر کتاب تو جسم باشد، من روح آنم .
من مفتخرم .
از تعارف کم کن.
حرف دلم را زدم .
برای آن که به مکان مسلط شوی ،به روستای زنگی آباد برو ...
آیا ارتباط یک طرفه است ؟
همین طور تلفنی ؟
تو اراده کن من می آیم. به هر صورتی که بخواهم. من اذن از خدا دارم . منبرای زینب شدن اجازه گرفته ام.
ناگهان تلفن شروع کرد به بوق ممتد زدن. گوشی را گذاشتم. حجمی از سوالات به من حمله ور شد. یعنی خواب می دیدم؟ واقعاً او سردار شهید، حاج یونس زنگی آبادی بود؟ درباره این واقعیت با چه کسانی مشورت کنم؟ چه کسی باور می کند شهید با من تماس تلفنی داشته است؟ چه کسی باور می کند خیره شدن من به دو چشم مهربان و خندان را؟ به هرکسی توضیح دهم باید برایش قسم جلاله بخورم. آخر باور کردنی نیست. باید اولین کاری که می کنم از مخابرات پیگیر تماس شوم.
تمام شب واقعه را مرور می کردم. صبح اولین کاری که کردم پیگیر تماس شدم. حتی در حوالی آن ساعت هیچ تماسی ثبت نشده بود.! از طرفی 25 مرتبه زنگ خوردن گوشی اتفاقی غیرممکن بود. از نظر قانونی اگر زیر 25 م
رتبه تماسی گرفته شود و پاسخ ندهیم. گوشی اشغال شده و قطع می شود.
عقل و عشق حکم می کرد به اتفاقات آن شب اعتماد کنم. فصول کتاب در حال تکمیل است. با اتوبوس راهی روستای زنگی آباد شدم. روستایی در 20 کیلومتری کرمان. در جاده زرند. به روستا که رسیدم یک لحظه دوباره شک شیطانی به سراغم آمد. این چه کاری ست که من کردم. شاید خیال بوده شاید..... هنوز شاید ها کامل نشده بود که دوچرخه سواری جلوی من ایستاد.
سلام علیکم. آقای صفایی؟
علیکم سلام. بله. شما؟
چشمانش پر از اشک شد و گفت: من مرتضی هستم. برادر شهید حاج یونس زنگی آبادی. از دوچرخه پیاده شد و من را در آغوش کشید و گفت: بفرمایید برویم منزل. شما مهمان حاج یونس هستید. قدمتان سر چشم. دیشب حاج یونس به خوابم آمد و گفت: که این ساعت به پیشواز شما بیایم!
دیگر تمام اتفاقات عجیب داشت برایم عادی می شد. مطمئن بودم عجیب تر هم خواهد شد. مهمان همسر و فرزندان شهید شدم. مصطفی و فاطمه فرزندان شهید بودند. وقتی فهمیده بودند فرستاده ای از طرف پدر می آید برای دیدنم لحظه شماری کرده بودند. اکنون در فضای گرم و صمیمی حیاط منزل در کنار برادر شهید و دو فرزند شهید بودم. سر صحبت را با فرزندان شهید باز کردم. پرواز کبوتری که روی دیوار حیاط نشست توجه همه ما را به خود جلب کرد. با خود فکر کردم شاید حاج یونس این بار در کسوت کبوتری ظاهر شده. مصطفی و فاطمه همزمان گفتند: چه کبوتر قشنگی!. مصطفی سه ساله بود و فاطمه ده ماهه که پدر شهید شد. این جمله را مصطفی آنچنان با حسرت و سوزناک گفت که فاطمه زد زیر گریه. برای این که دختر شهید را آرام کنم، گفتم: پدر شما شهید است. شهداء زنده اند. دست پدران شما بسیار باز است. می توانند هر حاجتی که داشته باشید را برآورده کنند. ناگهان فاطمه وسط حرفم دوید و گفت: هر حاجتی؟ یکه خوردم. گفتم: تا آن جایی که بتوانند. البته بستگی به حاجت دارد. فاطمه گفت: تنها آرزوی من دیدن پدرم هست. ناگهان کبوتر پرواز کرد و روی شانه فاطمه نشست و نوکش را به گونه های فاطمه کشید. همه تعجب کرده بودیم. ولی من یقین داشتم که این کبوتر، سفیر شهید است.
خبر در روستا زود می پیچد. خبر ورود نویسنده ای که به زنگی آباد آمده تا درباره حاج یونس کتاب بنویسد. آقا مرتضی گفت: که خبر از اینجا به کرمان هم رسیده و عده ای از دوستان و همرزمان حاج یونس پیغام داده اند که امشب بعد از شام می آیند اینجا برای شب نشینی، و نقل مجلسمان هم حاج یونس خواهد بود. گفتم عالی است و با وجود آنها جای خالی خاطراتی که درباره حاجی خوانده ام، پر می شود. حضور همرزمان حاج یونس برای پی بردن به وجوه نظامی شخصیت او بسیار ضروری است.
دارم کلافه می شوم که چرا در این همه فصولی که از سر گذرانده ام، حاج یونس خودی نشان نداده است؟ آیا در این همه اشتباهی وجود ندارد که او تصحیح کند؟ حاجی جان، با تایید کار تا اینجا به من برای ادامه قوت قلب می دهی؟ پس چرا خودی به من نمی نمایی؟ تویی که به جسم کبوتری در می آیی تا ....
ناگهان برحاشیه دستنوشته من این خطوط پدیدار شد :
بسم الله الرحمن الرحیم
1-اگر شما انتخاب شده اید، به دلیل روش تحلیلی کار شماست. پس انتخاب شما همان تایید کار شماست.
2-اشتباهی صورت نگرفته است که مجبور به دخالت شوم جز آنکه شفای مادرم بیشتر از آنکه رحمت خداوند بر من و برادرم مرتضی باشد ، بر پدرم بوده است، زیرا خداوند نمی خواست زندگی بر او بیشتر از آن سخت شود. مرگ همدم در طاقت او نبود و چون فردی صالح بود، خداوند بر او این رنج را نپذیرفت.
3-درست است که پس از مرگ پدرم ، من مرد اول خانه شدم ، اما مادرم قوی تر از آن بود که به من متکی باشد.
4-مبادا حق مرتضی ضایع شود. او در بیشتر کارها پس از مرگ پدرم همراه و کمک من بود.
5-در نوشتن محکم باشید و جز به رضای خدا نیندیشید ، زیرا بسیاری از دقایق در زندگی من وجود دارد که متأسفانه به رضای دیگران اندیشیده ام که رضای خدا در آن نبوده است. پس شما به حذف آن دقایق همت کنید،هر چند خداوند مهربان از هر آنچه قصور در زندگی من بوده است، در گذشته است. والسلام
از شدت هیجان چنان می لرزیدم که ترسیدم قلبم تاب نیاورد. آقا مرتضی را صدا کردم و با چشمانی اشکبار دستخط حاج یونس را نشانش دادم و گفتم : این دستخط را می شناسید؟
با دقت نگاه کرد و ناباور به من خیره شد. گفت: خط حاج یونس است! و حیران به خط نگاه کرد و باز به من.
پرسید: این را از کجا آورده اید؟
او پس از شنیدن توضیح من آنقدر هیجان زده شد که نوشته شهید را با خود برد و لحظاتی بعد صدای گریه و فریاد زن ها و بچه ها بلند شد. همسرش نام او را صدا می زد و فرزندانش بابا بابا می کردند. من که قادر به حفظ اشک هایم نبودم، به این فکر می کردم که چرا حاج یونس برای ارتباط برقرار کردن با من از روش های غیر معمول استفاده می کند؟
آمدن به خواب امری طبیعی ت
لقی می شود ، اما تلفن زدن و بر کاغذ نوشتن و در جسم یک کبوتر حلول کردن هر چقدر هم که ملموس باشد و به چشم خود ببینی و به گوش خود بشنوی ، باز هم باورش برای کسی که ندیده است، سخت است. ناگهان صدای حاج یونس را شنیدم. نه از روبرو یا از پشت سر، که از همه جهات. به هر سو که می چرخیدم ، در وضوح صدا تغییری احساس نمی کردم:
بستگان و دوستان را به همان خوابشان رفتن کفایت است، اما تو که راوی منی، باید حضور مرا احساس کنی و لمس کنی و دریابی که آنچه نامش عند ربهم یرزقون است، چیست؟ که اذن خداوند به شهید تا به کجاست؟ که شهید عزیز کرده خداوند است و هر شهید بنا به درجه اش نزد حق تعالی می تواند تا آنجا پیش رود که علاوه بر حضور در خواب به حضور در بیداری نیز اقدام کند تا مایه عبرت غافلان گردد. تا این دنیای فانی را که کفی بر دهان ابدیت است، به هیچ گیرد و بداند آنچه حقیقی است؛ نه دنیا، که آخرت است. پس تو روایت کن مرا، آنچنان که به قدرت لایزال حق تعالی دنیا را در مشت دارم و دلم برای دنیا زدگان سخت می سوزد که غافلانند....
زانو زدم و دست هایم را دراز کردم تا به دستانی که می دانستم دست دراز شده ام را رد نمی کنند، لمس شوم. شروع کردم به گریه کردنی سخت و به صدایی بلند که تاب نگه داشتن نفس را در سینه نداشتم. گفتم: حاجی جان، شفاعت ما یادت نرود... و سر بر سجده گذاشتم و نالیدم : دریغا...
بعد از شام مجلس را با حضور حاج قاسم سلیمانی، خوشی، محمد زنگی آبادی و نجف زنگی آبادی آغاز کردیم. همرزمان حاج یونس حامل سلام از خیل دوستانی بودند که نتوانسته بودند در این جلسه حضور یابند. من توضیح دادم که اداره جلسه با خود شهید است. تمامی تصمیم گیری ها با اوست. در واقع او خود نویسنده خاطراتش است.
آقای خوشی گفت: اگر دستخط حاج یونس را ندیده بودم و اگر جوهرش به این تر و تازگی نبود هیچکدام از این اتفاقات را باور نمی کردم. اما حالا هر چه بگویید باور می کنم . اگر بگویید اینجاست، شک نمی کنم. اگر بگویید الان ظاهر می شود و خود را به ما که آرزوی دیدارش را داریم، نشان می دهد. باور می کنم و به احترام حضو رش می ایستم و منتظر می مانم تا ظاهر شود. آنچه آقای خوشی گفت، مرا لرزاند و آن طور که آماده ایستاد که انگار قرار است حاج یونس ظاهر شود. به نظرم آمد که شدنی است. می شود. باور حضور فیزیکی شهید آن قدر جدی شد که همه بر خواستند. حاج قاسم گفت: ما شک نداریم. نجف آقا گفت: دیدن چنین چیزی کم نیست. محمد آقا گفت: معجزه است. اندام آقای خوشی از شدت گریه بی صدا تکان می خورد. .صدای گریه زنها که از اتاق برمی خواست ،او هم صدای گریه اش را رها کرد. همه بی اختیار نام شهید را صدا می زدیم. من می گفتم: حاجی ...حاج یونس عزیز. نجف آقا فریاد می زد: :یونس جا
✳️
خاطرات حاج مرتضی
و من این کار را می کردم.ما این کار را می کردیم به خاطر چی، به خاطر این که مین واقعی را نشان بچه ها بدهیم.ما شهید داشتیم، تلفات داشتیم اما در آموزش نداشتیم.خیلی سعی می کردیم؛همیشه آن واقعیت ها را تا آن جایی که می شود برای بچه ها به تصویر بکشیم.اصلاً خود بچه ها را می بردیم در میدان مین جنگی.دو تا کار می کردند، هم مین خنثی می کردند و تجربه به دست می آوردند و هم منطقه پاکسازی می شد اما هر روز به بچه ها چند تا مین می دادیم تا منفجر کنند. هر روز؛ترسشان هم از میدان مین ریخته می شد.
جناب سردار شما با یک نگاه کلی اگر داشته باشید به واحد تخریب ثارالله، از ابتدا تا انتها عملکرد این واحد را چه گونه ارزیابی می کنید؟
سردار حاج باقری - من اگر بخواهم این را بگویم، چون خودم مسئول این واحد بودم شاید خوب نباشد، ولی من خدمت شما عرض می کنم عملکردش را باید در چند بخش بگوییم.مثلاً در بخش جنگ مین، بیست، در بحث انفجارات، هجده، در بحث شناسایی و عبور از میدان مین و خلاقیت، باز هم بیست،
یعنی واقعا من از سردار قاسم سلیمانی یادم است که وقتی برای بحث مانور می شد ، مانور عملیات، بیشتر فکر کنند که چه کار کنیم، چه طوری بر دشمن حمله کنیم، چه طوری عبور کنیم، چه طوری خط را بشکنیم، همیشه می گفت بعد از میدان مین را بحث کنید.عبور از میدان مین برایش حل شده بود و من اعتقاد خودم هست اگر عبور از میدان مین واقعاً شناسایی آن برای ما عادی شده بود و بچه ها خوب کار می کردند به خاطر آموزش نظامی اش نبود.به خاطر این بود که اصلاً بچه ها مطمئن بودند که خدا می بیندشان و خدا ناظرشان است.
بحث معنویت، بحث ارتباط با خدا، بحث مبارزه با نفس، بحث دعا، بحث دائم الوضو بودن، بحث نماز شب خواندن، این ها بود که دست به دست هم داده بود که باعث شده بود کار سخت آسان بشود.ما یک سری نیرو داشتیم البته همه این طوری نبودند؛ ما یک سری نیروی موتوری داشتیم که به اینها می گفتند بنی هندل.می گفتن این ها افقشان با افق ما فرق می کند.داخلشان نماز خوان هم بود، مجروح هم دادند و شهید هم می داند ولی عمومشان این طور بودند یعنی با این که کارشان آسان بود، همیشه ترس داشتند، همیشه وحشت داشتند،
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
#لذت_بندگی ۴
@jannatolmahdi313
#ترک_گناه ۴
🌷 بسمـ الله الرحمنـ الرحیمـ 🌷
💫🌷 💫🌷 💫🌷
بذارید چنتا سوال بپرسم،
و بحث رو شروع کنیم و به این سوالات جواب بدیم
👇👇👇
بعضیا میگن چرا ما نمیتونیم گناه رو ترک کنیم؟؟
شاید خیلی هم تلاش کردیم برا ترکش ولی باز هم رفتیم سراغش
👈بذارید یجور دیگه سوال رو مطرح کنم
اصلا چرا ماگناه میکنیم؟؟
چرا شیرینی گناه رو فک میکنیم لذت هستش؟؟
و.....
💫🌷💫🌷💫🌷
میدونید چرا نمیتونیم ترک گناه کنیم
بخاطر اینکه نفسمون خیلی قوی شده
👆👆
یعنی اونقدر قوی شده که دیگه خودش بما دستور میده
بجای اینکه ما بخاهیم نفس رو مدیریت کنیم
نفس ما رو مدیریت میکنه😏
خب حالا چکار کنیم که جلوو نفس رو بگیریم؟؟
ما برای اینکه جلوو نفسمون رو بگیریم
وگناه نکنیم
باید نگاهمونو به رنج تغییر بدیم
😊😊
@jannatolmahdi313
ببینید رفقا
ما دو نوع رنج داریم:
⇐" رنج خوب و رنج بد"⇒
✅ اون رنج هایی که انسان میکشه و باعث رشدش هست، میشه رنج خوب!
مثل رنج خوش اخلاقی با پدر و مادر و...
رنج هایی که انسان تحمل میکنه
👈 اما باعث خفت و خواری و عذابش هست، میشه رنج بد!
مثل رنج بد اخلاقی و حسادت و خساست و...
✅✅
💫🌷🌷🌷💫
👈نکته ی جالب ماجرا اینه که اگه انسان از رنج های خوب فرار کنه🚶🚶
به رنج های بد گرفتار میشه👌
👆👆👆
بذارید چنتا مثال و نمونه از رنج های
خوب و بد رو تقدیمتون کنیم
😊😊
💫🌷🌷🌷💫
کسی که از رنج "کسب رزق و روزی حلال" فرار کنه و تنبلی کنه
@jannatolmahdi313
قطعا به رنج دزدی کردن و بی آبرو شدن و زندان و... گرفتار میشه.
⛔️🔴
اولی یه رنج خوب بود. دومی یه رنج بد.
هر وقت آدم از رنج خوبی فرار کنه،
گرفتار یه رنج بد میشه.✅
کسی که از رنج "حجاب" داشتن فرار
کنه،
دچار رنج بی حرمتی میشه.
بهش تیکه میندازن، نگاه مردان دیگه بهش
مثل یه دستمال استفاده شده هست و...
کسی که از رنج "ورزش کردن" و
غذاهای خوب تهیه کردن فرار کنه
👈 دچار رنج بیماری های مختلف میشه.
دیابت و چاقی و فشار خون و....
کسی که از رنج "ادب داشتن" فرار کنه،
👈 دچار رنج بی ارزش شدن مقابل بقیه میشه.
کسی که از رنج "تربیت فرزند" فرار کنه،
⇐ گرفتار رنج بچه های بد میشه که بعدا روزی صد بار آرزوی مرگ خواهد کرد...
به طور کلی، کسی که از رنج کارای خوب فرار کنه،
به رنج کارهای بد گرفتار خواهد شد...
این حرفا رو به هوای نفست بگو تا حساب کار دستش بیاد!
تا حالا اینطوری با هوای نفست گفتگو کردی؟!
😒
👆👆👆👆
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
#کانال_علمی_فرهنگی_مذهبی_سیاسی #اجتماعی_جنت_المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
تشریف بیاورید.
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
@jannatolmahdi313
─═༅𖣔🌺یامهدی🌺𖣔༅═─
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
🌷مهدی شناسی ۵۶🌷
@jannatolmahdi313
🔷اسامی و القاب امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹جابر🌹
💠يکی ديگر از القاب شريفه امام عصر علیه السلام «جابر» است. جابر به معنای جبران کننده و شکسته بند است.
💠شايد بدون اغراق بتوان گفت نام «جابر» مرهم هر دل زخم ديده و هر چشم گرفتار هجرانی است. زيرا دوره غيبت حضرت حجت دردناکترين تاريخ زندگی بشر است، زمان فرج هر دل زخم خوردهای مرهم میيابد و هر قلب پژمردهای خرسند میشود، هر نفس منقبضی انبساط میيابد و هر بيمار محزونی شفا میيابد. همه و همه با جلوه نام جابر بقية الله صورت میگيرد.
💠کلمه جابر از نظر نحوی اسم فاعل است و از آن اراده حال و آينده میشود. از آن روست که بر خويش متذکر شويم وجود مقدس حضرت در هر حال جبران کننده نواقص و کمبودهای هر خواهانی است.
@jannatolmahdi313
💠 عنايات لحظه به لحظه حضرت، از جانب ما توجه لحظه به لحظه میطلبد. اما چون انسان نوعا قدرناشناس است از الطاف آن به آنِ حضرت نسبت به خويش غافل است.
💠نام جابر حضرت را با نگاهی ديگر بررسی میکنيم. اگر در دنيای ظاهری به دنبال مصاديق ظاهری نام جابر حضرت باشيم شايد خالی از لطف نباشد که چنين بگوييم: اگر شما برای کسی هديهای ببريد و يا کار خيری در حق او انجام دهيد آن شخص خود را موظف به جبران محبت شما میداند و در فکر فرصت مناسبی است تا لطف شما را جبران کند. با همين توضيح به نام جابر حضرت نگاه میکنيم، وجود مقدس بقية الله در پی جبران الطاف کسانی است که ارتباط با ايشان را بر ساير ارتباطهايشان ترجيح میدهند و لحظهای خلوت با ايشان را بر حضور در ميان کَثَرات عالم برگزيدهاند و چشم اميد به دستان پربرکت او دوختهاند.
💠 حضرت در مقابلِ جبران تصميم گيريهای آنها فيض خود را علی الدّوام بر زندگيشان جاری میکند.
💠لازم به ذکر است هر کس بايد در نظر داشته باشد اگر خيری از او صادر میشود، همه از برکت آن اصل و ريشه خيرات است. هر يک از خيرات مانند گلی است که از باغی چيده شود و به باغبان همان باغ هديه گردد. زحمت کاشت، آبياری و پرورش اين گل را خود باغبان متحمل شده است. اما در هر مرحله که گلی هديه میگيرد، تشکری جداگانه می کند.
💠 حضرت، جلوه نام جابر خدای سبحان است.در مقابل هر گل خيری که به وجود مقدس ايشان هديه میشود برکاتی خاص به سوی افراد باز میگردانند.
@jannatolmahdi313
💠مرحوم نهاوندی در توضيح نام جابر حضرت مطلب ديگری را بيان میکنند و ايشان میگويند جلوه نام جابر بسيار اميد بخش است. زيرا مردم زمان غيبت به حدی مغموم میگردند که گويا تمام اعضا و جوارحشان بابت طولانی شدن ايام غيبت در هم شکسته شده است و انسان چنان ناتوان میگردد که هيچ کدام از اعضا و جوارحش توانايی انجام وظيفه مربوط به خود را ندارند. چشمی که هر روز به اميد ديدن يار گشوده میشود از ديدار معشوق محروم است و زبانی که برای تشکر از امام زمان به او عطا شده است از شکرگويی حضوری ناتوان است و دست و پايی که برای انجام خيرات در اختيار او گذارده شد، توان انجام وظايف حقيقی خود را از دست دادهاند از همين رو شيعه مغموم و غمديده است و حضرت در زمان ظهور با جلوه نام جابر خويش تمام اين کمبودها را عيان و آشکار و جبران میکنند.
#مهدی_شناسی
#قسمت_56
#اسامی_امام
#جابر
🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🌸
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
@jannatolmahdi313
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅