eitaa logo
انجمن راویان دفاع مقدس کاشان
500 دنبال‌کننده
29.2هزار عکس
32.3هزار ویدیو
104 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💡 بازنشر به‌مناسبت مصاحبه اخیر ظریف 🔶رهبر معظم انقلاب: یکی از آقایان زمانی درباره مسئله نظامی حرفی زد، گفتم تور دفاعی بگذارند آقایان ببینند در کشور چه خبر است.. 🔸بعضی‌ها داخل را اصلاً قبول ندارند و نمی‌دانند در داخل چه خبر است. @anjomaneravian
🙏خدایا این کشور شهیدان را از شر نااهلان و نامحرمان نجات ده. 🆔@sh_montazerin
🔺روزه در اسارت🔺 ✅برای اینکه بتوانیم روزه بگیریم کمی نان ذخیره میکردیم و از دوستانی که در آشپزخانه بودند هم کمی نمک میگرفتیم و سحر نان و نمک میخوردیم. 🔹یک شب سحر داشتم زیر پتو، نان و نمک میخوردم. یکی از سربازان به نام سید کریم متوجه شد. مرا صدا زد و گفت: چه کار میکردی؟ گفتم: نان و نمک میخوردم. گفت: فقط نان و نمک. گفتم: بله. گفت: با نان و نمک میخواستی روزه بگیری؟ گفتم: بعضی همین نمک را هم ندارند. 🔰این مطلب هم برای عراقیها عجیب بود و هم برای خود ما. 🍂بارها شنیده بودم که حضرت علی (ع) شب نوزدهم در خانة دخترش ام کلثوم افطار کرد. ام کلثوم برای حضرت نان و نمک و شیر آورد. امام فرمود: کی من دو نوع غذا خورده ام؟ ام کلثوم خواست نمک را بردارد، حضرت فرمود: شیر را بردار. ♦️همیشه پیش خودم فکر میکردم نمک هم نوعی غذا است. اما وقتی در اسارت به سر خودم آمد، فهمیدم که نمک غذا نیست، نمک همین نمک طعام است، منتهی در شرایط خاصی جای غذا را میگیرد. عطاءالله خليلی، به نقل از کتاب نهالهای برومند 🆔 @sh_montazerin
✨ماه رمضان سال گذشته همراه با خانواده شهدا برای افطار دعوت‌شده بودیم. هم حضور داشت. خودش سر تک‌تک میزها می‌آمد و احوالپرسی می‌کرد. ✨ به‌محض اینکه من را دید احوال فرزندانم حسین، فاطمه و زینب را پرسید. همیشه این‌طور بود، اسم بچه‌های خانواده شهدا خوب یادش می‌ماند. ✨پسرم حسین کنارم نشسته بود. از او تشکر کردیم که در مهمانی حضور دارد و ما را به این افطاری دعوت کرده‌اند. با رویی گشاده گفت: «شما هم دعوت کنید ما می آئیم.» ✨باورمان نمی‌شد که حاج قاسم وقت داشته باشد به منزل ما بیاید. گفتم شما با این‌همه گرفتاری چطور می‌توانید وقت بگذارید به خانه ما بیایید؟ اصلاً چطور شما را پیدا کنیم؟ ✨ نگاهش را به حسین انداخت و گفت: «حسین آقا به من زنگ بزند من می‌آیم.» حاج قاسم هنوز چند قدمی از ما دور نشده بود که از حسین پرسیدم: «حسین جان، حاج قاسم شوخی که نمی‌کند؟» حسین هم حسابی تعجب کرده بود و فقط جواب داد: «فکر نمی‌کنم، کاملاً جدی بود.» ✨دوهفته‌ای گذشت. به حسین گفتم: «زنگ بزن و حاج قاسم را دعوت کن.» حسین به شماره تلفن یکی از رفقای حاج قاسم زنگ زد، حاج قاسم در ایران نبود. دو هفته بعد بازهم زنگ زدیم بازهم حاج قاسم نبود. چند روز گذشت. ✨ ساعت ۷ صبح بود. تلفن منزلمان زنگ خورد، یکی از پشت تلفن گفت: «حاج قاسم سلام رساندند. گفتند برای ناهار به منزل شما می‌آیم.» ✨باورم نمی‌شد. هاج و واج مانده بودم. همان ۷ صبح چادربه‌سر کردم و با حسین روانه بازار شدم برای خرید میوه و سبزی تازه. همه‌جا بسته بود. سرصبح هیچ مغازه‌ای باز نکرده بود‍؛ اما من به شوق مهمان عزیزمان همه‌جا را زیر پا زدم. یکی از مغازه‌ها باز بود؛ اما سبزی‌هایش تازه نبود. ✨با حسین خیابان‌ها را بالا و پایین می‌رفتیم. فرصت خوبی هم شد که با حسین همفکری کنم می‌خواستم برای ناهار سنگ تمام بگذارم. حسین گفت: «مامان این کار را نکن حاج قاسم ناراحت می‌شود. یک نوع غذا بیشتر نمی‌خورد.» ✨از ذوق و شوق روی پای خودمان بند نبودیم. بالاخره مغازه‌ها باز شدند و توانستم خرید کنم. دیگر تصمیم ام را گرفته بودم: یک غذای محلی و شمالی درست می‌کنم. با حسین که رسیدیم خانه باز تلفن زنگ خورد. همان شخصی بود که صبح تماس گرفته بود. ترسیده بودم که مهمانی به‌هم‌خورده باشد؛ اما همان آقایی که صبح زنگ‌زده بود گفت: «مهمان شما فقط حاج قاسم است برای بیشتر از یک نفر تهیه نبینید. حاج قاسم گفتند ناهار ساده باشد.» ✨ساعت به ظهر نزدیک شده بود. سردار تنها آمد، خیلی ساده، بدون هیچ محافظی وارد منزل ما شد. با بچه‌ها حرف می‌زد، خاطرات پدرشان را می‌گفت، از دورانی که حاج اسماعیل در شهر حلب بود. از مهربانی و جنگ‌آوری پدرشان برای بچه‌ها می‌گفت. تعریف می‌کرد که حاج اسماعیل چطور حواسش به بچه‌های جنگ‌زده حلب بود. در شرایط سخت، روستاهای ناامن را زیر پا می‌گذاشت تا برای کارخانه آسیاب اهالی روستا که گرسنه مانده بودند نفت پیدا کند. ✨حرف‌ها به‌جایی رسید که بچه‌ها بغض‌کرده بودند خود حاج قاسم نیز اشک در چشمانش حلقه‌زده بود. برای اینکه بچه‌ها را از فضای حزن‌انگیز بیرون بیاورد. صدایش را شنیدم که گفت: «حاج‌خانم نمی‌خواهید به ما ناهار بدهید؟» ✨خودش اول‌ از همه سر سفره نشست. بچه‌ها را یکی‌یکی به اسم صدا کرد: زینب جان، فاطمه خانم، حسین آقا بیایید بنشینید. بچه‌ها که نشستند خودش یکی‌یکی برایشان غذا کشید. ✍ راوی: همسر شهید حاج اسماعیل حیدری 🍃 ♥️ 💐 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ : اگر صاحب‌منصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی پیرامون دشمن درست کردند، مرتکب شده‌اند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است! 🆔 @sh_montazerin
ولادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد.🌸🌹 🍃🕊@salva_1_313
⭕️ واکنش معنادار زینب سلیمانی به اظهارات ظریف @anjomaneravian
حاج‌محمود_کریمی_بی_چتر_بیا،_شب،_شب_بارونه.mp3
5.7M
🎙 بی چتر بیا، شب، شب بارونه 👤 حاج محمود 🌺 ویژه ولادت 🆔 @khanevadeh_313
‏عکس از عبدالکریم طهماسبی
ولادت فرخنده و با سعادت دومین أختر تابناک آسمان امامت و ولایت ، کریم اهل بیت، حضرت امام حسن (علیه السلام) را به خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و آقا أمیر مؤمنان(علیه السلام) و تمامی دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت تبریک و تهنیت عرض می نمایم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸🌸به "ماه نیمه ماه خدا " سلام می کنیم... 🌹سالروز ولادت با سعادت سبط اکبر رسول مکرم اسلام ، کریم اهل بیت ، حضرت امام حسن مجتبی (ع) ، بر همه دوست داران آن حضرت تبریک تهنیت باد🌷 🎥 مولودی زیبای مهدی رسولی به زبان فارسی و آذری به مناسبت میلاد امام حسن مجتبی (ع) @Basijnewsir Basijnews.ir
داستان واقعی تمام زندگی من 👇👇👇 @anjomaneravian
به نام او که هدایتگر است قسمت 1⃣2⃣ قتلگاهی به نام ایران دیگه هیچ چیز برام مهم نبود … با صراحت تمام بهش گفتم… – اونها با حزب سبز آلمان ارتباط دارن … واقعا می خوای به افرادی رای بدی که با دشمن کشورشون هم پیمان شدن؟… کسی که به خاکش خیانت می کنه … قدمی برای مردمش برنمی داره … مگه خون ایران توی رگ های تو نیست؟ … من با تمام وجود نگران بودم … ایران، خاک من نبود که حس وطن پرستی داشته باشم … اما ایران، و مرزهای ایران برای من حکم مرزها و آخرین دژهای اسلام رو داشت … حسی که با مشت محکم متین، توی دهن من، جواب گرفت … دهنم پر از خون شده بود … این مشت، نتیجه حرف حق من بود … پاسخ صبر و سکوت من در این سه سال … به تمام رفتارهای زشت و بی توجهی ها … پاسخ تلخی که با حوادث بعد از انتخابات، من رو به یه نتیجه رسوند … باید هر چه سریع تر از ایران می رفتم … وقتی آلمان ها به لهستان مسلط شدن، نزدیک به دو سوم از جمعیت لهستان رو قتل عام کردند … یکی از بزرگ ترین فجایع بشر … در کشور من رقم خورد … فاجعه ای که مادربزرگم با اشک و درد ازش تعریف می کرد … و حالا مردم ایران، داشتند با دست های خودشون درها رو برای دشمن قسم خورده شون باز می کردن … مطمئن بودم با عمق دشمنی و کینه اونها … این روزها … آغاز روزهای سیاه و سقوط ایرانه … و این آخرین چیزی بود که منتظرش بودم … باید به هر قیمتی جون خودم و پسرم رو از این قتلگاه نجات می دادم … ادامه دارد...
به نام او که هدایتگر است قسمت2⃣2⃣ رویای طوفانی🌊 برای فرار زمان بندی کردم و در یه زمان عالی نقشه ام رو عملی کردم ... وسائل و پاسپورتم رو برداشتم و مستقیم رفتم سفارت ... تمام شرایط و اتفاقات اون چند سال رو شرح دادم ... من متاهل بودم و نمی تونستم بدون اجازه متین به همراه پسرم، ایران رو ترک کنم ... شرایط خیلی پیچیده شده بود ... مسائل دیپلماتیک، اغتشاش های ایران، عدم ثبات موقعیت دولت در ایران که منجر به تزلزل موقت جهانی اعتبار دولت شده بود و ... دست به دست هم داده بود ... هر چند من دخالتی در این مسائل نداشتم اما احساس گناه می کردم ... که در چنین شرایطی دارم ایران رو ترک می کنم ... هر چند، چاره دیگه ای هم نداشتم ... هیچ چاره ای ... متین خبردار شده بود ... اومد سفارت اما اجازه ملاقات بهش ندادن ... دولت و وزارت خارجه هم درگیرتر از این بود که بخواد به خروج بی اجازه یه تبعه عادی رسیدگی کنه ... و من با کمک سفارت، با آرتا به لهستان برگشتم ... پام که به خاک لهستان رسید از شدت خوشحالی گریه ام گرفته بود ... برام هتل گرفته بودن و اعلام کردن تا هر زمان که بخوام می تونم اونجا بمونم ... باورم نمی شد ... همه چیز مثل یه رویا بود ... اما حقیقت اینجا بود ... یه رویا فقط تا پایان خواب ادامه داشت ... جایی که بالاخره یه نفر صدات کنه و تو از خواب بیدار بشی ... مثل رویای کوتاه من، رویایی که کمتر از یک ماه، طوفانی شد ... کم کم سر و کله افراد عجیبی پیدا شد ... افرادی که ازم می خواستن علیه اسلام، حقوق زنان، حقوق بشر و ... در ایران صحبت کنم ... هنوز ایران درگیر امواج شدیدی بود اما اونها می خواستن با استفاده از من ... طوفان دیگه ای راه بندازن ... افرادی که می خواستن من رو به اسطوره آزادی خواهی در تقابل و مبارزه با جامعه ایرانی تبدیل کنن ... ادامه دارد... @anjomaneravian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ رفیق گرمابه و گلستان لیبرال‌های تندرو، با هماهنگی دستهای آشنای دولت کثیف بنفش، پروژه هزینه سازی برای نظام را در شرایط حساس کشور رقم زده است... https://chat.whatsapp.com/CIuCQp3tRer6zvlYlHRNIX
❄️بِسم الله الرَّحمن الرَّحیم❄️ سلامتی آقا امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزم سید علی خامنه ای و شفای بیماران و دفع بلا از مسلمین بخصوص شیعیان علی بن ابیطالب صلوات 🥀🍃اَلّلهُــمَّ صَـلِّ عَلـىٰ مُحَمَّــ♡ـد وَ آل مُحَـ♡ــمَّد وَ عَجِّــلْ فَرَجَهُـــم🍃🥀 🗓امروز چهارشنبه صد مرتبه یا حی و یا قیوم 🌸🍃تولد امام حسن مجتبی (۳ ه ق)مبارک باد ☀️۸ اردیبهشت ۱۴۰۰ 🌙۱۵ رمضان ۱۴۴۲ 🎄۲۸ آوریل ۲۰۲۱ صبح چهارشنبه دلاوران عزیزم انجمن راویان دفاع مقدس بخیر و ختم به شهادت انشاالله 🌷 @anjomaneravian