Voice 200_sd-1.m4a
21.12M
✅ عظمت مقام امام رضا علیه السلام
🔊حجت الاسلام والمسلمین حاجتی
https://eitaa.com/Hajati
#بی_توهرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_سی_و_هفتم:بیت المال
احدی حریف من نبود ... گفتم یا مرگ یا علی ... به هر قیمتی باید برم جلو ... دیگه عقلم کار نمی کرد ... با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا ... اما اجازه ندادن جلوتر برم ...
دو هفته از رسیدنم می گذشت ... هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن ...
آتیش روی خط سنگین شده بود ... جاده هم زیر آتیش ... به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه ... توپخونه خودی هم حریف نمی شد...
حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده ... چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن ... علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن ... بدون پشتیبانی گیر کرده بودن... ارتباط بی سیم هم قطع شده بود ...
دو روز تحمل کردم ... دیگه نمی تونستم ... اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود ... ذکرم شده بود ... علی علی ... خواب و خوراک نداشتم ... طاقتم طاق شد ... رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم ...
یکی از بچه های سپاه فهمید ... دوید دنبالم ...
- خواهر ... خواهر ...
جواب ندادم ...
- پرستار ... با توئم پرستار ...
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه ... با عصبانیت داد زد ...
- کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ ... فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ ...
رسما قاطی کردم ...
- آره ... دارن حلوا پخش می کنن ... حلوای شهدا رو ... به اون که نرسیدم ... می خوام برم حلوا خورون مجروح ها ...
- فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ ... توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و ... جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست... بغض گلوش رو گرفت ... به جاده نرسیده می زننت ... این ماشین هم بیت الماله ... زیر این آتیش نمیشه رفت ... ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن ...
- بیت المال ... اون بچه های تکه تکه شده ان ... من هم ملک نیستم ... من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن ...
و پام رو گذاشتم روی گاز ... دیگه هیچی برام مهم نبود ... حتی جون خودم ...
#بی_توهرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_سی_و_هشت:و اجعلنا
و جعلنا خوندم ... پام تا ته روی پدال گاز بود ... ویراژ میدادم و می رفتم ...
حق با اون بود ... جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته... بدن های سوخته و تکه تکه شده ... آتیش دشمن وحشتناک بود ... چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود ...
تازه منظورش رو می فهمیدم ... وقتی گفت ... دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن ... واضح گرا می دادن... آتیش خیلی دقیق بود ...
باورم نمی شد ... توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو ...
تا چشم کار می کرد ... شهید بود و شهید ... بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن ... با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم ... دیگه هیچی نمی فهمیدم ... صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم ... دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن ...
چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم ... بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم ...
غرق در خون ... تکه تکه و پاره پاره ... بعضی ها بی دست... بی پا ... بی سر ... بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده ... هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود ... تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم ...
بالاخره پیداش کردم ... به سینه افتاده بود روی خاک ... چرخوندمش ... هنوز زنده بود ... به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد ... سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون ... از بینی و دهنش، خون می جوشید ... با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید ...
چشمش که بهم افتاد ... لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد ... با اون شرایط ... هنوز می خندید ...
زمان برای من متوقف شده بود ...
سرش رو چرخوند ... چشم هاش پر از اشک شد ... محو تصویری که من نمی دیدم ... لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد ... آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم ... پرش های سینه اش آرام تر می شد ... آرام آرام ... آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش ... خوابیده بود ...
پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا ... علی الخصوص شهدای گمنام ... و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان ... سوختند و چشم از دنیا بستند ... صلوات ...
ان شاء الله به حرمت صلوات ... ادامه دهنده راه شهدا باشیم ... نه سربار اسلام ..
سلامتی آقا امام زمان عج و سلامتی رهبر عزیزم
سید علی خامنه ای و شفای بیماران و دفع بلا از
مسلمین بخصوص شیعیان علی ابن ابیطالب صلوات بر محمد ص و آل محمد
🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆🔆
🌸🍃 اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ
🍃 وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ🍃 🌸
🗓 امروز شنبه
صدمرتبه یا رب العالمین
۱۴ تیر ۱۳۹۹
۱۲ ذی القعده ۱۴۴۱
۴ جولای ۲۰۲۰
صبح شنبه همهء دلاوران عزیز انجمن راویان دفاع مقدس بخیرو ختم بشهادت ان شاالله .تولد امام رضا ع بر شما مبارک🌷
🌷⛅️《دعای عصر غیبت》⛅️🌷
✅دعایی که در زمان غیبت باید بسیار خوانده شود
#خطر_واقعی_هلاکت_درآخرالزمان
#دعای_عصر_غیبت
🌹زراره مي گويد به #امام_صادق عليه السلام عرض کردم قربانت گردم، اگر من زمان غيبت ولي عصر را درک کردم چه عملي انجام دهم؟
🌹حضرت فرمودند مداومت کن بر اين دعا
🔅اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ،
🔅فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ،
🔅 اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،
🔅فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ،
🔅 اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم
🔅تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ .
📚 اصول کافي،ج1،ص337
💎 دعای غریق 💎
♡دعای تثبیت ایمان دراخرالزمان♡
🔅یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ🔅
🔺یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ 🔺
🔅 ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک🔅
《🚩انهم یرونه بعیداونراه قریبا
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
🌷انجمن راویان دفاع مقدس کاشان👇🇮🇷
••※[🌷∷∷※∷∷🌷]※••
@anjomaneravian
••※[🌷∷∷※∷∷🌷]※••
┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄
➣
📜 #یڪـــآیــهقـــــرآن
اگر خدا را #وامى نيڪو دهيد آن
را براى شما دو چندان مى گرداند
و بر شما مى بخــشايد و خداست
ڪه ســـپاس پـذير بـــردبار است.
📓سوره مبارڪه التغابن آیه ۱۷
♥️ #امام_رضا (ع) فرمودند:
🌴 مَن فَرَّجَ عن مُؤمِنٍ فَرَّجَ اللّهُ عن قَلبِهِ يَومَ القِيامَةِ
🍃 هر كه غم و نگرانى مؤمنى را بزدايد، خداوند در روز قيامت گره غم از دل او بگشايد.
📖 ميزان الحكمه، ج5، ص280
#سخن_رهبری
👤رهبر انقلاب :
🔺یک افسر عالی رتبه حزب اللهی نزد من آمد و از بس مقدس مآب بود. بادمپایی پیش من حاضر شد. به او گفتم اگر بعد از این تو را این طوری دیدم، راهت نمیدهم؛ برو! دفعه دیگرکه آمد دیدم، پوتین مرتبی به پا کرده است. بعضی ها حزب اللهی گری را باشل و ول بودن و بی نظمی اشتباه میگیرند؛ رئیس حزب اللهی های تاریخ، امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: «و نظم امركم»؛ نظم چیست؟ همان آیینی است که از هرکسی
خواسته اند. باید آن نظم را رعایت کنید
🇮🇷 با دیده بان ولایت #بروز باشید👇
🆔 @didebann
💠روزی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) برای اقامه نماز عصر از منزل خارج شد. در کوچههای مدینه کودکان وقتی حضرت را مشاهده کردند دست از بازی کشیدند و به دور آن حضرت حلقه زدند و به هوا میپریدند و میگفتند: شتر من باش! پیامبر(صلوات الله علیه و آله) هم یکی یکی آنها را روی کول خود میگذاشت. اصحاب حضرت که در مسجد به انتظار نشسته بودند وقتی با تأخیر حضرت مواجه شدند نگران شدند. بلال از مسجد خارج شد تا ببیند چه اتفاقی باعث تأخیر پیامبر(صلوات الله علیه و آله) شده است.
.
◾همین که بلال در راه با این جریان مواجه شد، به کودکان اعتراض کرد و خواست کودکان را از اطراف پیامبر دور سازد و آن حضرت را از دست آنان نجات دهد، ولی پیامبر اکرم(صلوات الله علیه و آله) با اشاره او را از این کار بازداشت و آرام به او فرمود: به منزل برو ببین چیزی پیدا میکنی برای اینها بیاوری.
.
◾بلال به منزل پیامبر(صلوات الله علیه و آله) رفت و هشت گردو یافت و آنها را نزد پیامبر(ص) آورد. پیامبر گردوها را در دست گرفت و خطاب به کودکان فرمود: آیا شتر خود را به این گردوها میفروشید؟ کودکان به این معامله رضایت دادند و با خوشحالی حضرت را رها کردند. پیامبر نیز عازم مسجد شد و فرمود: خدا رحمت کند برادرم یوسف را که او را به چند درهم فروختند و مرا نیز به هشت گردو.
.
📚منبع:
عوفی بخاری، سدید الدین محمد، جوامع الحکایات و لوامع الروایات، باب دوم از قسم دوم، ص 30، تهران، دانشگاه تهران(مؤسسه چاپ و انتشارات)، چاپ اول، 1371ش.
🕌#با_علی_بن_موسی_الرضا🕌
#قسمت_۹
🕌☀️۴_اما بهره برداری اصلی امام از این ماجرا بسی از این مهمتر است. امام با قبول ولیعهدی، دست به حرکتی می زند که در تاریخ زندگی ائمه پس از خلافت اهل بیت در سال ۴۰ هجری تا آن روز و تا آخر دوران خلافت بینظیر بوده است و آن #برملاکردن_داعیه_امامت_شیعی در سطح عظیم اسلام و #دریدن پرده غلیظ #تقیه و رساندن پیام تشیع به گوش همه مسلمان هاست .تریبون عظیم خلافت در اختیار امام قرار گرفت و امام در آن ،سخنانی را که در طول یکصد و پنجاه سال جز درخفاو با تقیه و به خصیصین و یاران نزدیک گفته نشده بود به صدای بلند فریاد کرد و با استفاده از امکانات معمولی آن زمان که جز در اختیار خلفا و نزدیکان درجه یک آنها قرار نمیگرفت آن را به گوش همه رساند. #،مناظرات_امام در مجمع علما و در محضر مامون در آن قویترین #استدلال های_امامت را بیان فرموده است نامه جواب الشریعه که در آن همه رئوس #مطالب_عقیدتی_و_فقهی_شیعه را برای فضل بن سهل نوشته است #حدیث معروف #امامت که در مرو برای عبدالعزیز بن مسلم بیان کرده است و #قصاید فراوانی که در مدح آن حضرت به مناسبت ولایتعهدی سروده شده و برخی از آن مانند قصیده دعبل وابونواس همیشه در شمار قصاید برجسته عربی به شمار رفته است،نمایشگر این موفقیت امام است.
در آن سال در مدینه و شاید بسیاری از آفاق اسلامی هنگامی که خبر ولایتعهدی علی بن موسی الرضا رسید در خطبه #فضایل اهل بیت بر زبان رانده شد.اهل بیت پیغمبرکه هفتاد سال علنا دشنام داده شدند و سالهای متمادی دیگر کسی جرئت بر سر زبان آوردن فضایل آنها را نداشت، اکنون همه جا به عظمت و نیکی یاد شدند، دوستان آنان از این حادثه روحیه و قوت قلب گرفتند بی خبرها و بی تفاوت ها با آن آشنا شدند به آن گرایش یافتند و دشمنان سوگند خورده احساس ضعف و شکست کردن محدثین و متفکرین شیعه معارفی را که تا آن روز جز در خلوت نمیشد به زبان آورد در جلسات درسی بزرگ و مجامع عمومی بر زبان راندند.....📚برگرفته از کتاب انسان۲۵۰ ساله بیانات مقام معظم رهبری
✍امام رضا علیه السلام فرمودند:
«هر كس به خدا خوش گمان باشد، خداوند مطابقِ گمان او، با وى رفتار میكند و هر كس به روزىِ كم خدا راضى باشد، خداوند هم عمل كم او را مىپذيرد و هركس به روزى حلالش خشنود باشد، هزينهی زندگىاش سبک مىشود و خانوادهاش در نعمت خواهند بود و خداوند، او را از درد و درمان دنيا آگاه مىكند و به سلامت، از این سرا به خانهی سلامت (آخرت) بيرون مىبرد.»
📚 كافى (ط. الاسلامیة)، ج ۸، ص۳۴۷
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
➥ @Qaraati313_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺نادر طالبزاده: محل دقیق دفن #حاج_احمد_متوسلیان مشخص است...
🔺 یکبار نمیروند آنجایی که کارشناسان و شاهدان میگویند را تفحص کنند تا حتی اگر این ادعا کذب است؛ دروغ آن مشخص شود...
ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
🌱🌸
هان اے عزیز ، فصل جوانی به هوش باش
در پیری از تو ، هــیـــــچ نیاید غیر خواب
#امامخیمنی(ره)
رهبر انقلاب: حاج احمد متوسلیان عنصر بسيار بااخلاص و فانى در راه خدا بود. من به مريوان كه رفتم، ايشان فرمانده بود. ولى مثل يک سپاهى و يک فرد عادى، دوندگى مىكرد. هيچ منش فرماندهى به خودش نمىگرفت. بسيار بااخلاص و مؤمن بود...
@Bisimchimedia
#بی_توهرگز
#نویسنده_شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_سی_و_نهم:بر می گردم
وجودم آتش گرفته بود ... می سوختم و ضجه می زدم ... محکم علی رو توی بغل گرفته بودم ... صدای ناله های من بین سوت خمپاره ها گم می شد ...
از جا بلند شدم ... بین جنازه شهدا ... علی رو روی زمین می کشیدم ... بدنم قدرت و توان نداشت ... هر قدم که علی رو می کشیدم ... محکم روی زمین می افتادم ... تمام دست و پام زخم شده بود ... دوباره بلند می شدم و سمت ماشین می کشیدمش ... آخرین بار که افتادم ... چشمم به یه مجروح افتاد ...
علی رو که توی آمبولانس گذاشتم، برگشتم سراغش ... بین اون همه جنازه شهید، هنوز یه عده باقی مونده بودن ... هیچ کدوم قادر به حرکت نبودن ... تا حرکت شون می دادم... ناله درد، فضا رو پر می کرد ...
دیگه جا نبود ... مجروح ها رو روی همدیگه می گذاشتم ... با این امید ... که با اون وضع فقط تا بیمارستان زنده بمونن و زیر هم، خفه نشن ... نفس کشیدن با جراحت و خونریزی ... اون هم وقتی یکی دیگه هم روی تو افتاده باشه ...
آمبولانس دیگه جا نداشت ... چند لحظه کوتاه ... ایستادم و محو علی شدم ...
کشیدمش بیرون ... پیشونیش رو بوسیدم ...
- برمی گردم علی جان ... برمی گردم دنبالت ...
و آخرین مجروح رو گذاشتم توی آمبولانس ...
#بی_توهرگز
#شهیدسیدطاهاایمانی
#قسمت_چهلم:خون و ناموس
آتیش برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیم خدا... ما رو تا بیمارستان سالم رسوند ... از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک ...
بیمارستان خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح ... با همون برادر سپاهی اونجا بودن ... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید ... باورش نمی شد من رو زنده می دید ...
مات و مبهوت بودم ...
- بقیه کجان؟ ... آمبولانس پر از مجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ...
به زحمت بغضش رو کنترل کرد ...
- دیگه خطی نیست خواهرم ... خط سقوط کرد ... الان اونجا دست دشمنه ... یهو حالتش جدی شد ... شما هم هر چه سریع تر سوار آمبولانس شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست ... بیمارستان رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ...
یهو به خودم اومدم ...
- علی ... علی هنوز اونجاست ...
و دویدم سمت ماشین ... دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد ...
- می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ...
هنوز تو شوک بودم ... رفت سمت آمبولانس و در عقب رو باز کرد ... جا خورد ... سرش رو انداخت پایین و مکث کوتاهی کرد ...
- خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب ... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود ... بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون ... من اینجا، پیششون می مونم ...
سوت خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد ... سرچرخوند و نگاهی به اطراف کرد ...
- بسم الله خواهرم ... معطل نشو ... برو تا دیر نشده ...
سریع سوار آمبولانس شدم ... هنوز حال خودم رو نمی فهمیدم ...
- مجروح ها رو که پیاده کنم سریع برمی گردم دنبالتون ...
اومد سمتم و در رو نگهداشت ...
- شما نه ... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ... ارزش گیر افتادن و اسارت ناموس مسلمان ... دست اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ... جون میدیم ... ناموس مون رو نه ...
یا علی گفت و ... در رو بست ...
با رسیدن من به عقب ... خبر سقوط بیمارستان هم رسید ...
پ.ن: شهید سید علی حسینی در سن 29 سالگی به درجه رفیع شهادت نائل آمد ... پیکر مطهر این شهید ... هرگز بازنگشت ...
جهت شادی ارواح طیبه شهدا ... صلوات ...
هدایت شده از جنت المهدی۳۱۳
#بِـــسْـــمِ_الـلّـهِ_الــــرَّحْـــمٰــنِ_الـــرَّحـــیٖـــم
به نام دوست گشاییم دفتر دل را
به فر عشق فروزان کنیم محفل را
رشته اسرارهرکاری است
بسم الله الرحمن الرحیم
بهر ما بهتر زهر یاری است
#بِـــسْـــمِ_الـلّـهِ_الــــرَّحْـــمٰــنِ_الـــرَّحـــیٖـــم
الهی_به_امیدتو
#سلام_علیکم_جمیعا_و_رحمت_الله
#روزتون_پراز_موفقیت🌹
🍀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَالعَنْ أعْدَاءَهُم 🍀
🌻اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🌻
💠کانال جنت المهدی۳۱۳👇••🇮🇷••
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅
@jannatolmahdi313
❁❁═༅ ═🌸🌸🌸═❁❁═༅