انصار الشهدا
#خاطره
#سیره_شهدا #کارگر
در قم طلبه بود. با شهیدان #میثمی هم حجره بودند.
#مصطفی_ردانی_پور یک عاشق واقعی بود. سه شنبه ها با دوستانش با پای پیاده عازم #جمکران بود.
وقتی مریض شد، برادرش به دیدنش آمد. وسایلش را جمع کرد تا به اصفهان برگردند.
یک کیسه لباسهای کارگری داشت. از دوستانش پرسید: این ها چیست؟
گفت: مصطفی روزهای آخر هفته در کارخانه گچ کار میکند و مزد آن را به #آیت_الله_قدوسی میدهد تا به شهریه طلبه های متاهل اضافه کند...
برگرفته از #کتاب #مصطفی. اثر گروه #شهیدهادی
Eitaa.com/ansarshohadaa
Sapp.ir/ansarshohadaa
#خاطره 📚
راوی: #حاج_حسین_یکتا
اهل قلم بود. پدرش از علمای بزرگ و از شاگردان مخصوص آیت الله بهجت.با هم رفیق بودیم. هر زمان در قم بودم با هم به #جمکران و حرم و... می رفتیم.یکی از ویژگی های او اهمیت فوق العاده به زیارت جمکران بود. هر سه شنبه و هر جمعه به زیارت می رفت و نمازی بسیار با حال و توجه اقامه می کرد.
خیلی حرف نمی زد. به سختی می شد از او حرف کشید اما فهمیده بودم که اهل سیر است! او با مولای خود #امام_زمان (عج) به گونه ای بود که گویی بارها به محضر حضرت رسیده است! برای همین هیچ گاه از او جدا نمی شدم. جعفر از وارسته ترین رزمندگان لشگر علی ابن ابی طالب (ع) بود. یک بار با هم به گلزار شهدا رفتیم. کنار یکی از قبور خالی نشست. بعد هم در حالی که حال معنوی عجیبی داشت وارد قبر شد و در قبر خوابید!
به من گفت: «لطف کن و سنگ لحد برای من بچین! من هم حرفش را گوش دادم و روی او لحد چیدم.» ساعتی بعد لحد ها را برداشتم و با هم رفتیم. من به آن قبری که در محلی مشخص قرار داشت نگاه کردم و در دل گفتم: «خوش به حال شهیدی که جعفر در قبر او ساعتی را به مناجات خدا گذرانده.»
از جعفر هر چه بگویم کم است. آنچه که در روایات ما از یک انسان کامل آمده در وجود او جمع شده بود.
اوایل سال ۱۳۶۵ با هم راهی منطقه شدیم. در منطقه ی طلاییه مستقر شدیم. ایام ماه #شعبان بود. در شب نیمه شعبان که روایات ما از آن به عنوان شب قدر یاد می کنند به خوبی استفاده کرد. تا صبح مشغول بود.
او منتظر واقعی امام عصر (عج) بود. همیشه ذکر مولایش را بر زبان داشت. می دانست امام صادق (ع) فرمودند: «خوشا به حال شیعه قائم (عج) در زمان غیبت او، آنان که در غیبتش در انتظار می نشینند و در ظهورش از او اطاعت می کنند. آنان اولیای خدا هستند و خوف و حزنی ندارند.»
حال و هوای جعفر شبیه مسافری بود که بار خود را بسته و عازم سفر است. او به هر جا رسید از ارتباطی بود که با مولایش امام زمان (عج) داشت.روز نیمه شعبان رنگ و روی او تغییر کرده بود. اما هر چه با او حرف می زدم در جوابم لبخند می زد.من می دانستم که او همه چیز را می داند اما معمولا حرفی نمی زد.
فقط گفت: «همه را اطلاع دارم!» روز نیمه شعبان فرا رسید و جعفر عاشق تر از همیشه مشغول فعالیت بود. او در همان روز میلاد مولایش عیدی اش را گرفت و با بدنی خون آلود به دیدار مولایش رفت.
من فراقش را نمی توانستم تحمل کنم. برای تشییع به قم آمدم. پدرش، که کوه صبر و استقامت و از شاگردان صدیق امام راحل بود، کلاس درس را تعطیل نکرد! چند قدمی به دنبال پیکر شهید آمد و به کلاس برگشت!
ما به همراه جمعیت به گلزار رفتیم. آخرین قبر خالی برای جعفر در نظر گرفته شد. موقع تدفین کمی عقب تر آمدم و با تعجب به اطراف نگاه کردم! عجیب بود. جعفر در همان قبری دفن شد که بارها در آن خوابیده و به مناجات با خدا مشغول می شد!
مرحوم آیت الله احمدی میانجی پدر گرامی جعفر نیز از علمای بزرگ معاصر قم و شاگرد بزرگترین اساتید حوزه نظیر آیت الله بهجت بودند.
ایشان از کسانی بود که علمای قم اعتقاد داشتند مرتب به زیارت مولایش مشرف می شود. از چنان پدری چنین پسر بعید نیست.
#شهید_جعفر_احمدی_میانجی
sapp.ir/ansarshohadaa
Eitaa.com/ansarshohadaa
#حاج_حسین_یکتا :
ما دو جا می فهمیدیم بچه ها #شهید میشن؛
یکی #جمکران :
نوع گریه و عبادتی که میکردن!
یکی:
خدمت آقا #علی_بن_موسی_الرضا (ع) که می رسیدیم...
از این #اشک ها و عبادتها داری که ادعای #شهادت داری؟!
#خاطره 📚
سالهای جنگ دهه ۶۰ از جبهه دارخوین ۹۰۰ کیلومتر را طی می کرد، تا هر سه شنبه #جمکران باشد. #نماز #امام_زمان (عج) می خواند. عاشقانه ها داشت با امام زمانش.
بعد از #شهادت به خواب یکی از دوستانش آمده بود. دوستش پرسیده بود: محمد این همه این دنیا از امام زمان خواندی، تونستی او را ببینی؟
محمدرضا در حالیکه می خندید، گفت : من حتی آقا امام زمان را در آغوش گرفتم.
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
ساقیا جام میام ده که نگارنده غیب
نیست معلوم که در پرده اسرار چه کرد
#شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
سلام بر #مهدی_فاطمه (عج)
اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم