eitaa logo
آن سوی مرگ
101.9هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
♨️شیاطین ترسناک در بیمارستان! 🔸از دیگر تجربیاتی که در مشاهده کردم هجوم موجودات وحشتناکی بود که مانند حشرات عظیم‌الجثه یا حیوانات مثل گرگ و کفتار بودند. آنها کل محوطه اورژانس و یا آی سی یو را پر می کردند بیمارانی که مانند من در بودند آنها را می‌دیدند و از وحشت چشمانشان از حدقه بیرون زده بود! 🔸آنها به این خیره بودند اما کادر پزشکی و دیگر بیماران این موجودات را نمی‌دیدند. این حیوانات به هر بیماری که به حالت کما می رفت و یا در حال بود حمله می‌کردند و نمی‌گذاشتند لحظات آخر را توجه و تمرکز داشته و به یاد خداوند متعال باشد. در آن لحظات یاد امام رضا (ع) افتادم که فرمودند: هر کس به زیارت من بیاید سه زمان به فریادش می‌رسم که یکی از آنها لحظه جان دادن است. 🔸آنجا بود که لحظه جان دادن را فهمیدم چقدر مهم است که انسان یاد خدا باشد و شهادتین بگوید و به توسل کند. و من طبق عادت دنیایی، هر بار از چیزی می‌ترسیدم یا میشدم ذکر خدا و اهل بیت بر زبانم جاری میشد. من در بیمارستان هربار این را می‌دیدم ذکر می‌گفتم و متوجه فرار این حیوانات می شدم! 🔸آنجا بود که فهمیدم اینها هستند که هربار به گونه ای به سراغ بیماران می‌آیند و از این می‌شوند که بیمار در حال مرگ با ایمان از دنیا برود! آنها به دنبال نقطه ضعف و یا دلبستگی‌های دنیایی او می‌رفتند و از همین اهرم استفاده می‌کردند تا انسان را در لحظات مرگ از خدا غافل کنند. 📚کتاب شنود ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 قاصد مرگی که در صورت ماست! 🎥 استاد دانشمند ➥@ansuiemarg_ir
🌏 (قسمت بیست و سوم) 🔻هادی جلو و من از عقب داخل غرفه ای شدیم که یکپارچه بود، تختهای طلا در او گذارده و تشک‌های مخمل قرمز بر روی آنها انداخته بودند و پشتیها و متکاهای ظریف و تمیز روی آن چیده بودند و عکس ما در سقف و دیوار افتاد، با آن حسن و جمالی که داشتیم از دیدن خودمان لذت می‌بردیم و در وسط غرفه میز غذاخوری نهاده بودند که در روی آن غذاها و نوشیندنی هایی چیده شده بود و دختران و پسرانی برای به صف ایستاده بودند و ما به روی آن تختها نشستیم. 🔻بعد از صرف غذا و شراب‌های و میوه به روی تختها راحت لمیدیم. ساعتی نگذشت که صداهای زیر و بم بلند شد و صوت‌های خوش با الحان و مقامات موسیقی که انسان را از بیگانه و از جاذبه های روحی دیوانه می‌ساخت به گوش می‌رسید. 🔻ناگهان صوتی به لحن و بسیار گوش نواز که تلاوت سوره هل اتی می‌نمود بلند شد که بسیار بود و دیگران احتراماً خاموش شدند و من همان طور که لمیده بودم چشم روی هم گذارده بودم که هادی کند خوابم و حرف نزند و نیز مرثیات مبادا مرا از استماع غافل کند ولکن دو گوش داشتم و چهارگوش دیگر نموده شش دانگ حواسم مشغول استماع تلاوت آن سوره بود تا که سوره تمام‌و آن صوت نیز خاموش گردید. 🔻من نشستم و نیز نشست پرسیدم که این شهر را چه نام است؟ گفت: یکی از دهات است. گفتم: قربان مملکتی که ده او این است پس شهر او چگونه خواهد بود؟! ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
💞 سفارش میکنم به خواندن قرآن و هدیه آن به ارواح مومنین بی وارث ، که این عمل موجب توفیق بیشتر میشود. ✍آیت الله مرعشی نجفی (ره) ➥@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۷۷ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بهشت و جهنم صحرای خالیست!!! 🎥 علامه شهید مطهری ره ➥@ansuiemarg_ir
🌏 (قسمت بیست و چهارم) 🔻رفتیم یک میدان به و قصر سلطنتی مانده بود، دیدیم از دو طرف خیابان جوان‌های خوش صورت در دو طرف صف کشیده و های برهنه به روی دوش نهاده‌اند. هادی از بزرگ آنها اجازه خواسته از میان آنها عبور نمودیم بسیار بودیم که آیا تذکره به امضای این پادشاه خواهد رسید یا خیر. 🔻به در قصر که رسیدیم دیدیم چند سوار مسلح و از قصر بیرون آمدند و از کسی که بیرون قصر بود پرسیدیم چه خبر است؟ گفت: ابوالفضل العباس علیه السلام بر یکی از علمای سوء که می‌بایست در زمین محبوس بماند و به اشتباه داخل زمین وادی السلام شده غضب نموده، فرستادند که او را برگردانند. 🔻و ما بسیار ترسان وارد شدیم و حضرت عباس علیه السلام را دیدیم که صورت برافروخته و رگهای از غضب پر شده و چشمها چون کاسه خون گردیده می‌گفت علاوه بر این که عذاب اینها دو چندان باید باشد، اما وارد این سرزمین طیب و طاهره شده کسی هم جلوگیر آنها نشده چه فرق است بین اینها و کوفه که فتوا به قتل برادرم داد. 🔻از هیبت آن بزرگوار نفس‌ها در ها حبس شده مانند مجسمه های بی روح مردم ایستاده‌اند و ما هم در گوشه ای خزیده مثل می لرزیدیم تا آن که سواران برگشتند و عرض نمودند که آن عالم را به چاه ویل محبوس کردیم. کم کم آن بزرگوار یافته من و هادی جلو رفته تعظیم و سلام نمودیم؛ هادی تذکره را داد و حضرت امضای را بوسید و رد نمود. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ جزای حق الناس با دزدیدن و خوردن یک پفک! 🎥 زندگی پس از زندگی ➥@ansuiemarg_ir
🛑 مراقب باش!! ☘ مبادا نَفْس، عمرت را تاراج کند و تو را به خودش مشغول کند و ناگهان ببینی که رسول پروردگار (حضرت عزرائیل) آمده و دیگر فرصت نداری... ✍آیت الله حق شناس (ره) ➥@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۷۸ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ بهترین و نزدیکترین مکان ارتباط با اموات کجاست؟ 🎙استاد عالی ➥@ansuiemarg_ir
💐حضرت امام رضا علیه السلام خواندن این دعا را در روز های پایانی ماه شعبان توصیه فرمودند: 🌹اَللّهُمَّ اِنْ لَمْ تَکُنْ غَفَرْتَ لَنا فیما مَضى مِنْ شَعْبانَ فَاغْفِرْ لَنا فیما بَقِىَ مِنْهُ 🌷خدایا اگر در آنچه از ماه شعبان گذشته ما را نیامرزیده‌ای در باقیمانده این ماه ما را مورد رحمت و غفران خودت قرار بده 🤲 🔸وسائل‌الشیعة ، ج ۱۰ ، ص ۳۰۱ ➥@ansuiemarg_ir
🌏 (قسمت بیست و پنجم) 🔻من از خوشحالی خود را به قدم‌های مبارک حضرت عباس علیه السلام انداختم و را بوسیده و اشک شوق می‌ریختم. حضرت فرمودند: اگر چه باید در برزخ با زاد و توشه خود این را طی نمایید و شفاعت ما آخر کار و در قیامت است اما مدد های باطن ما با شماست و از امثال شما که بارها تشنه در راه برادرم بوده‌اید و اقامه عزای کرده‌اید، دستگیری می‌کنیم. 🔻در این میان می‌دیدم کم سن کنار ابوالفضل علیه‌السلام نشسته و مثل خورشید می‌درخشد که طاقت دیدار نورانیت او را ندارم و بسیار و بزرگواری دارد و ابوالفضل علیه‌السلام نسبت به او با أدب و فروتنی سخن می‌گوید. از اطرافیان حضرت پرسیدم، گفت: گویا علیه السلام است دلیل بر این هم آن خط سرخی بود که مثل طوق در زیر گلوی دیده میشد. 🔻در جلال و جمال او بودم مرا به قدری مجذوب نمود که توانایی در من نماند که از او نظر بردارم و زیاد نگاه نمودن به بزرگان هم خلاف باشد. و چون جلال و عظمت او نگاه را می‌راند و جمال و زیبایی‌اش نگاه را می‌خواند در بین این دو عمل واقع شدم بدنم بشدت می لرزید که نمی‌توانستم خودداری کنم. 🔻حضرت علی اصغر علیه السلام توجه به من فرمود؛ گویا مرا فهمید و خلعتی فرستاد به دوش من انداختند و من که این لطف را از ایشان دیدم، از آن اضطراب تسکین یافت و فهمیدم محبت طرفینی است و نظر به آن زیبا بی دردسر شد. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله: 🔻به دنبال گناه، کار نیک انجام بده تا آن را محو کند. 📚نهج‌الفصاحة ، ص۱۶۳ ➥@ansuiemarg_ir
♦️باور به قیامت 🌹«اگر انسان باورش آمد که یک مبدئی است برای این عالم و یک بازخواستی برای انسان هست، در یک مرحله بعد مردن فنا نیست، مردن انتقال از یک نقص به کمال است، اگر انسان این را باور کند، این انسان را نگه می دارد از همه چیزها، از همه لغزش ها» 📚 معاد از دیدگاه امام خمینی ، ص۸ ➥@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۷۹ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
🌺 حساب و کتاب دقیق! 🔸ایستاده بودم و مات و مبهوت به اعمالم نگاه میکردم، انگار هیچ اراده ای از خودم نداشتم هیچ کار و عملم قابل دفاع نبود. فقط نگاه می کردم. یکی آمد و دو سال های من را برد دیگری آمد و قسمتی از کارهای خیر مرا برداشت. بعدی... 🔸بلا تشبیه شبیه یک که هیچ اراده ای ندارد و فقط نگاه میکند من هم فقط نگاه میکردم چون هیچ گونه دفاعی در مقابل نمیشد کرد. در دنیا انسان هر چند مقصر باشد اما در دادگاه از خود میکند و با گرفتن وکیل و... خود را تا حدودی از اتهامات تبرئه میکند. 🔸اما اینجا مگر میشود چیزی گفت؟! فقط نگاه میکردم حتی آنچه در انسان بوده برای همه نمایان است چه رسد به انسان برای همین هیچ کس نمی تواند بی دلیل از خود دفاع کند. 📚سه دقیقه در قیامت ➥@ansuiemarg_ir
🌏 (قسمت بیست و ششم) 🔻هادی گفت بیا برویم به ﷼منزل خود استراحتی کنیم و یا در میان این باغات تفریحی کرده باشیم، تذکره که امضا شده (پارچه و ردایی از ابریشم با بافت طلا و نقره) هم که گرفتی. با خود گفتم این بیچاره بخاطر اینکه که مدل او ورای مدل عقل انسانی است ندارد و نمی‌داند که من چنان علاقه مند به این مجلس و اهل آن هستم که توانایی ندارم. 🔻ناگهان حضرات برخاستند و بر اسبهای خود شدند و اسب ها پرواز نموده از این شهر بیرون رفته و به مقام والای خود رهسپار شدند. من دست را گرفته با حسرت تمام رو به منزل آمدیم هر چه نظر کردیم آن نمایشی که اول داشتند دیگر نداشتند و آن به آنها از هم گسیخته گردید. گفتم خوب است فردا حرکت کنیم گفت: ممکن است تا ده روز در اینجا کنیم گفتم ده دقیقه هم مشکل است من هیچ راحت نیستم مگر این که به او برسم و یا به او باشم. 🔻گفت: چه پر طمعی تو، مگر ممکن است در این از حدود خود تعدی کردن، اینجا دار دنیای جهالت آمیز نیست که حیف و میلی رخ دهد و میزان سرمویی خطا کند. بله تفضّلاتی که دارند گاهی توجهی به دوستان کنند اما هوس‌ های بی ملاک اصلا اینجا نیست. دلم فرو ننشست ولی چاره ای نداشتم جز سکوت و هادی هم به غیر آن منطق منطقی نداشت پس فرو بستم تا منتظر باشم و ببینم خدا چه می‌خواهد. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟠 مواد مذابی که بخاطر اسراف روی بدن تجربه‌گر می‌ریختند!!! 🎥 زندگی پس از زندگی ➥@ansuiemarg_ir