eitaa logo
آن سوی مرگ
105.6هزار دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2هزار ویدیو
1 فایل
🌱یاد مرگ و باور به معاد، زندگی را متحول، سرشار از لذت و آرامش و استقامت می‌کند. مدتی با ما همراه باشید کاملا متوجه خواهید شد. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ حلالیت 🔸یکبار به سراغ یکی از دوران نوجوانی ام رفتم، او در یک اداره مشغول به کار بود. خب وقتی کسی تعهد می‌دهد که در یک به میزان ساعتی مشخص کار مفید انجام دهد باید نهایت دقت را بنماید که مشکل حق الناس و خصوصاً در ادارات دولتی به مشکل گرفتار نشود. این گرفتاری‌ها انسان را دچار مال حرام کرده و نتیجه مال حرام در ذریه و فرزند انسان نمایان میشود. 🔸به دوستم که رفتم دیدم در زمان اداری مشغول کارهای شخصی شده و ارباب رجوع را پشت در معطل کرده بود با یک نگاه فهمیدم که این هر روزه اوست. با اینکه ایشان نمازخوان و اهل رعایت حرام و حلال بود اما من قیامت او را دیدم که به دنبال مردم میگشت تا از آنها حلالیت بطلبد. 📚کتاب شنود ➥@ansuiemarg_ir
🔴 حلالیت از همه مردم! 😱 🔸از ابتدای و از زمانی که خودم را شناختم به حق الناس و بیت المال بسیار اهمیت میدادم. پدرم خیلی به من توصیه میکرد که مراقب باش مبادا خودت را گرفتار کنی از طرفی من پای منبرها و مسجد بزرگ شدم و مرتب این را می شنیدم. 🔸برای همین وقتی در مشغول به کار شدم، سعی می‌کردم در ساعاتی که در محل کار حضور دارم به کار شخصی نشوم، اگر در طی روز کار شخصی داشتم و یا تماس تلفنی شخصی داشتم به همان میزان و کمی بیشتر اضافه کاری بدون انجام میدادم که مشکلی ایجاد نشود. 🔸با خودم میگفتم حقوق کمتر ببرم و باشد خیلی بهتر است. از طرفی در محل کار نیز تلاش میکردم که کارهای مراجعین را به دقت و با رضایت انجام دهم. آنجا این موارد را در عملم می‌دیدم. جوان پشت میز به من گفت: خدا را شکر کن که بیت المال برگردن نداری و گرنه باید رضایت تمام مردم ایران را کسب می کردی!!! 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ➥@ansuiemarg_ir
📚 کتاب های بیت‌المال 🔸در یکی از صفحات اعمالم مطلبی برای من نوشته بود که خیلی وحشت کردم، یادم افتاد که یکی از در زمان پایان خدمت چند جلد کتاب خاطرات شهدا به واحد ما آورد و گذاشت روی طاقچه و گفت: اینها باشه اینجا تا هایی که بعداً میان در ساعات بیکاری استفاده کنند. 🔸کتابهای خوبی بود. یک روی طاقچه بود و سربازهایی که شیفت شب بودند یا ساعات بیکاری داشتند استفاده می‌کردند. بعد از مدتی من از آن به مکان دیگری منتقل شدم همراه با وسایل شخصی که می‌بردم کتابها را هم بردم یک ماه از من در آن واحد گذشت، احساس کردم که این کتابها استفاده نمی‌شود. 🔸شرایط جدید با واحد قبلی فرق داشت و سربازها و پرسنل کمتر اوقات بیکاری داشتند، لذا کتابها را به همان مکان قبلی کردم و گفتم اینجا باشه بهتر استفاده میشه. جوان پشت میز اشاره ای به این ماجرای کتابها کرد و گفت: این کتابها جزو و برای آن مکان بود شما بدون اجازه آنها را به مکان دیگری بردی اگر آنها را نگه می‌داشتی و به مکان اول نمی آوردی باید از تمام و سربازانی که در آینده هم به واحد شما می آمدند حلالیت می‌طلبیدی! 📕 کتاب سه دقیقه در قیامت ➥@ansuiemarg_ir
🛑 آیا دروغ گفتن، حق‌الناس است؟ وارد بیابانی خشک شدم، جماعتی را دیدم که گرفته و افسرده و ناراحت بودند. گویی التماس می‌کردند تا بلکه کسی آنها را شفاعت کند. خیلی از آنها را می‌شناختم. در میان آنها از دوستان شهید و مرحوم من هم بودند. چرا این شهدا نتوانسته‌اند به جمع بقیه ملحق شوند!؟ لازم به پاسخ نبود. با یک نگاه می‌توانستم همه چیز را بفهمم. من جواب خود را دریافت کردم؛ تمامی این افراد گرفتار و یا بودند. برخی از دوستانم را دیدم که در زمینه حق‌الناس سهل انگار بودند. آنها برای ورود به جمع خوبان باید رضایت صاحبان حق را به دست می آوردند. برخی دیگر را دیدم که آدم های به ظاهر خوبی بودند و به خدا و قیامت اعتقاد داشتند اما بیت المال را ملک شخصی خود فرض کرده بودند! حیف و میل بیت المال آنها را از جمع شهدا جدا کرده بود. اما یکی از دوستانم را دیدم که نه مشکل حق الناس داشت و نه بیت المال اهل رعایت بسیاری از موازین و دستورات دین بود. با این حال در میان گرفتاران حضور داشت و نتوانسته بود به جمع شهدا وارد شود. جلو رفتم و سلام کردم. او هم مثل بقیه با نگاه خودش التماس می‌کرد که کاری برایش انجام دهم. مشکل این دوست من این بود که خیلی دروغ می‌گفت! او با این جمله که خالی می‌بندم خودش را توجیه می‌کرد. خوشش می‌آمد از اینکه دیگران را سرکار بگذارد و اذیت کند و با دوستانش بخندند. حالا بعد از عمری جهاد و تلاش در راه خدا، باید منتظر می‌ماند تا تمام کسانی که با دروغ های خود اذیت کرده بود به برزخ بیایند و حلال نمایند تا بتواند به جمع شهدا وارد شود. 📕کتاب تقاص ➥@ansuiemarg_ir