eitaa logo
آن سوی مرگ
102.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 گرفتاری پیرمرد نیکوکار در آخرت! 🔻به جایی رسیدم که شبیه به یک بیابان بود، یکباره این هشتاد ساله پولدار را که کار خیر هم بسیار می‌کرد در مقابلم دیدم ناراحت و مضطرب راه می‌رفت. جلو رفتم و کردم و پرسیدم چه خبر؟ خوب هستید؟ با نگرانی مرا نگاه کرد و گفت نه جانم گرفتارم توی معاملات دقت نکردم باید زودتر از این خارج می‌شدم اما گرفتارم. 🔻میتوانی برایم کاری بکنی؟ گفتم بفرمایید چشم. سرش را بالا آورد و گفت: من معامله ای برای یک مغازه در بازار انجام دادم قرارداد را طوری تنظیم کردم که به ضرر فروشنده و به نفع من بود و متوجه نشد الان آمده ام اینجا و میبینم که بابت آن معامله ۴۰۰ میلیون بدهکارم. بعد نشانه هایی داد که فقط بزرگش خبر داشت و به من گفت: «به پسرم بگو این مبلغ را برایم بدهند تا از گرفتاری نجات پیدا کنم.» به او قول دادم که اگر برگشتم هر می‌توانم برایش انجام دهم. 🔻با شوکی که در بیمارستان به من وارد کردند خداروشکر برگشتم. چند روز بعد با پسر همان هشتاد ساله تماس گرفتم و ماجرا را گفتم ابتدا خیلی جدی نگرفت اما وقتی نشانه هایی که پدرش داد را بیان کردم شد که حرفم درست است اما با این وجود کار خاصی انجام نداد. مدتی بعد با یکی از دخترهای این مرحوم کردم و ماجرای تجربه ام را برایش تعریف کردم چند ماه گذشت. با خبر شدم که ایشان از سهم ارث خودش بدهی پدرش را نموده. 🔻درست در همان روزی که با فروشنده حساب کرد یکی دیگر از بستگان این پیرمرد را در خواب دید که با خوشحالی گفته بود من امروز آزاد شدم. 📚 کتاب تقاص ➥@ansuiemarg_ir
🔻عاقبت پیرمرد مومن در عالم برزخ بخاطر یک آبروریزی کوچک! 🔸جوانی از اهالی که در اثر یک سانحه رانندگی از دنیا رفته بود در تجربه‌ای زیبا و مثال زدنی وارد برزخ میشود. او پس از عبور از دالان نور به جایی میرود که مانند باغها و قصرهای بوده و بیشتر بستگان مؤمن خودش را میبیند که در کنار چشمه سار زیبایی دور هم جمع شده‌اند و از نعمتهای بهشتی لذت میبرند. کمی که با آنها میکند متوجه میشود کمی دورتر میله هایی شبیه زندان قرار دارد! 🔸او یکی از بستگان خوب و مؤمن خودش را میبیند که مانند ها پشت این میله ها قرار دارد به سراغش می‌رود و با تعجب می‌پرسد ما بسیاری از مسائل دینی را از تو آموختیم چرا شما اینجا قرار دارید؟! او هم می‌گوید من حق الناس هستم. البته پولی به کسی بدهکار نیستم من خیلی در مسائل مالی دقت می‌کردم اما یکبار در جمع دوستان که نشسته بودیم انسان محترمی را بردم و شخصیت او را در جمع ضایع کردم. 🔸بعد به این جوان می‌گوید شما از این سفر بر می‌گردی، خواهش میکنم برو و از فلانی برای من بطلب تا من نیز آزاد شوم. این جوان پس از چندین روز بیهوشی به دنیا بر میگردد به سراغ همان شخص می‌رود ابتدا ماجرا را سؤال می‌کند وقتی میشود که صحیح بوده خبر آن شخص را میدهد و حلالیت می گیرد. 📕 کتاب بازگشت ➥@ansuiemarg_ir