eitaa logo
آن سوی مرگ
108هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
1 فایل
🌱در این کانال می‌خواهیم یاد مرگ باشیم تا نسبت به دلبستگی‌های دنیا بی‌رغبت و در مسیر بندگی سبک‌بال و زنده‌دل شویم. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🌏 (قسمت بیست و یکم) 🔻صبح حرکت نمودیم. هادی گفت: آخر امروز از زمین خارج می شویم ولی شهوات امروزی متعلق به زبان است و بلا ها و امروز کمتر از روز اول نیست، و این زمین بی آب است و باید بر اسب آب حمل کنیم و خودت باید بروی. 🔻 نموده رفتیم دیدم آقای جهالت نیز پیدا شد، من چند قدمی از او دور شدم و با هادی می رفتم و آقای از طرف چپ راه می آمد و در دو طرف راه جانوران مختلفی به صورت و گرگ و روباه و میمون به رنگهای زرد و کبود بودند که در جنگ بوده و یکدیگر را می‌دریدند‌. 🔻بعضی مشغول خوردن بودند و بعضی در چاههای عمیق افتاده که از آنها دود و شعله های آتش بیرون میشد. از پرسیدم که این چاه ها جای چه اشخاصی است. گفت: کسانی که به مؤمنین میکردند و لب و دهن کج می‌نمودند. و كسانی که مردار می‌خورند غیبت کنندگانند و کسانی که از گوشهاشان بیرون میشود گوش دهندگان غیبت هستند و کسانی که یکدیگر را مثل سگ و گرگ می‌جوند به یکدیگر و ناسزا گفته‌اند و تهمت زده‌اند. 🔻هوای آن زمین به شدت گرم و آور بود و ساعتی یک مرتبه از هادی آب طلب میکردم او هم گاهی کم و گاهی اصلاً نمی داد و می گفت: چون راه بی در جلو زیاد داریم و آب کم حمل شده است گفتم چرا آب کم کردی؟ گفت: ظرفیت تو بیش از این نبود زیرا آن را کوچک نگهداشتی و آب به او کمتر رساندی و او را خشک نمودی و مطلق برایت حاصل نشده... ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir