eitaa logo
آن سوی مرگ
96.7هزار دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
2 فایل
🌱یاد مرگ و باور به معاد، زندگی را متحول، سرشار از لذت و آرامش و استقامت می‌کند. سفارش ختم صلوات: @khatm_ansuiemarg تبلیغات: https://eitaa.com/joinchat/1542980287Ce13ea53958
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۷۶ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
♨️شیاطین ترسناک در بیمارستان! 🔸از دیگر تجربیاتی که در مشاهده کردم هجوم موجودات وحشتناکی بود که مانند حشرات عظیم‌الجثه یا حیوانات مثل گرگ و کفتار بودند. آنها کل محوطه اورژانس و یا آی سی یو را پر می کردند بیمارانی که مانند من در بودند آنها را می‌دیدند و از وحشت چشمانشان از حدقه بیرون زده بود! 🔸آنها به این خیره بودند اما کادر پزشکی و دیگر بیماران این موجودات را نمی‌دیدند. این حیوانات به هر بیماری که به حالت کما می رفت و یا در حال بود حمله می‌کردند و نمی‌گذاشتند لحظات آخر را توجه و تمرکز داشته و به یاد خداوند متعال باشد. در آن لحظات یاد امام رضا (ع) افتادم که فرمودند: هر کس به زیارت من بیاید سه زمان به فریادش می‌رسم که یکی از آنها لحظه جان دادن است. 🔸آنجا بود که لحظه جان دادن را فهمیدم چقدر مهم است که انسان یاد خدا باشد و شهادتین بگوید و به توسل کند. و من طبق عادت دنیایی، هر بار از چیزی می‌ترسیدم یا میشدم ذکر خدا و اهل بیت بر زبانم جاری میشد. من در بیمارستان هربار این را می‌دیدم ذکر می‌گفتم و متوجه فرار این حیوانات می شدم! 🔸آنجا بود که فهمیدم اینها هستند که هربار به گونه ای به سراغ بیماران می‌آیند و از این می‌شوند که بیمار در حال مرگ با ایمان از دنیا برود! آنها به دنبال نقطه ضعف و یا دلبستگی‌های دنیایی او می‌رفتند و از همین اهرم استفاده می‌کردند تا انسان را در لحظات مرگ از خدا غافل کنند. 📚کتاب شنود ➥@ansuiemarg_ir
2.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 قاصد مرگی که در صورت ماست! 🎥 استاد دانشمند ➥@ansuiemarg_ir
🌏 (قسمت بیست و سوم) 🔻هادی جلو و من از عقب داخل غرفه ای شدیم که یکپارچه بود، تختهای طلا در او گذارده و تشک‌های مخمل قرمز بر روی آنها انداخته بودند و پشتیها و متکاهای ظریف و تمیز روی آن چیده بودند و عکس ما در سقف و دیوار افتاد، با آن حسن و جمالی که داشتیم از دیدن خودمان لذت می‌بردیم و در وسط غرفه میز غذاخوری نهاده بودند که در روی آن غذاها و نوشیندنی هایی چیده شده بود و دختران و پسرانی برای به صف ایستاده بودند و ما به روی آن تختها نشستیم. 🔻بعد از صرف غذا و شراب‌های و میوه به روی تختها راحت لمیدیم. ساعتی نگذشت که صداهای زیر و بم بلند شد و صوت‌های خوش با الحان و مقامات موسیقی که انسان را از بیگانه و از جاذبه های روحی دیوانه می‌ساخت به گوش می‌رسید. 🔻ناگهان صوتی به لحن و بسیار گوش نواز که تلاوت سوره هل اتی می‌نمود بلند شد که بسیار بود و دیگران احتراماً خاموش شدند و من همان طور که لمیده بودم چشم روی هم گذارده بودم که هادی کند خوابم و حرف نزند و نیز مرثیات مبادا مرا از استماع غافل کند ولکن دو گوش داشتم و چهارگوش دیگر نموده شش دانگ حواسم مشغول استماع تلاوت آن سوره بود تا که سوره تمام‌و آن صوت نیز خاموش گردید. 🔻من نشستم و نیز نشست پرسیدم که این شهر را چه نام است؟ گفت: یکی از دهات است. گفتم: قربان مملکتی که ده او این است پس شهر او چگونه خواهد بود؟! ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
💞 سفارش میکنم به خواندن قرآن و هدیه آن به ارواح مومنین بی وارث ، که این عمل موجب توفیق بیشتر میشود. ✍آیت الله مرعشی نجفی (ره) ➥@ansuiemarg_ir
🔹هر روز یک صفحه قرآن 🔸صفحه ۴۷۷ قرآن کریم🌷 ➥@ansuiemarg_ir
5.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ بهشت و جهنم صحرای خالیست!!! 🎥 علامه شهید مطهری ره ➥@ansuiemarg_ir
🌏 (قسمت بیست و چهارم) 🔻رفتیم یک میدان به و قصر سلطنتی مانده بود، دیدیم از دو طرف خیابان جوان‌های خوش صورت در دو طرف صف کشیده و های برهنه به روی دوش نهاده‌اند. هادی از بزرگ آنها اجازه خواسته از میان آنها عبور نمودیم بسیار بودیم که آیا تذکره به امضای این پادشاه خواهد رسید یا خیر. 🔻به در قصر که رسیدیم دیدیم چند سوار مسلح و از قصر بیرون آمدند و از کسی که بیرون قصر بود پرسیدیم چه خبر است؟ گفت: ابوالفضل العباس علیه السلام بر یکی از علمای سوء که می‌بایست در زمین محبوس بماند و به اشتباه داخل زمین وادی السلام شده غضب نموده، فرستادند که او را برگردانند. 🔻و ما بسیار ترسان وارد شدیم و حضرت عباس علیه السلام را دیدیم که صورت برافروخته و رگهای از غضب پر شده و چشمها چون کاسه خون گردیده می‌گفت علاوه بر این که عذاب اینها دو چندان باید باشد، اما وارد این سرزمین طیب و طاهره شده کسی هم جلوگیر آنها نشده چه فرق است بین اینها و کوفه که فتوا به قتل برادرم داد. 🔻از هیبت آن بزرگوار نفس‌ها در ها حبس شده مانند مجسمه های بی روح مردم ایستاده‌اند و ما هم در گوشه ای خزیده مثل می لرزیدیم تا آن که سواران برگشتند و عرض نمودند که آن عالم را به چاه ویل محبوس کردیم. کم کم آن بزرگوار یافته من و هادی جلو رفته تعظیم و سلام نمودیم؛ هادی تذکره را داد و حضرت امضای را بوسید و رد نمود. ♨️ ادامه دارد... 📚 کتاب سیاحت غرب ❌ کپی داستان فقط با ذکر لینک کانال مجاز می‌باشد.@ansuiemarg_ir
13.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ جزای حق الناس با دزدیدن و خوردن یک پفک! 🎥 زندگی پس از زندگی ➥@ansuiemarg_ir
🛑 مراقب باش!! ☘ مبادا نَفْس، عمرت را تاراج کند و تو را به خودش مشغول کند و ناگهان ببینی که رسول پروردگار (حضرت عزرائیل) آمده و دیگر فرصت نداری... ✍آیت الله حق شناس (ره) ➥@ansuiemarg_ir