هدایت شده از
✳️منتظران ظهور
🌕"خلقت #نورانی صدیقه کبری، حضرت #فاطمه زهرا سلام الله علیها"
🍁در روایتی که امام #صادق علیه السلام از خلقت #روح حضرت فاطمه علیها السلام صحبت مینمایند، تعبیر این است:
🔸#خداوند فاطمه را خلق کرد از نور #عظمت خودش... مبدأ خلقت روح چیست؟ مبدأخلقت #روح او، دیگر درخت بهشتی نیست. «نُورِ عَظَمَتِه» است... از نور #عظمت خدا خلق شده است.
🔹روح؛ یک چنین روحی، #بدن؛ یک چنان بدنی که مایه اش #میوه بهشتی است. وقتی ارتباط بین آن روح و این بدن پیدا شود، چنین بشری چه خواهد شد؟ کجا بود و کجا آمد و اینجا که آمد، چه کرد و بعد که فردا سر از خاک بردارد، چه خواهد کرد؟
📜 در روایتی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله میفرماید: خدا #فاطمه را از #نورش آفرید.
بیان حضرت این است: آن روح را در حُقّهای قرار داد. تعبیر #حقّه مهم است، مثل #گوهری که در یک گنجینهای بگذارند. این روح را در آن حقّه قرار داد و آن حقّه را بر طاق #عرش معلّق کرد.
🔸طعام این #روح و این نفس قدسی چه بود؟ طعام او #تسبیح، سبحان الله و #تقدیس، سبوح قدّوس و #تهلیل، لا اله الا الله و تحمید، #الحمد لله بود.
🔹تا وقتی که آن #روح تعلّق به این بدن نگرفته بود، #طعام این روح آن #چهار کلمه بود. بحث در این طعام هم بحث دیگری است.
👈 اول طعام #تسبیح است، بعد #تقدیس است. و بعد اگر این نکته را دقت کنید، ارتباط حضرت #زهرا را با #تسبیحات فاطمه در این نشئه و با طعام #قدسی اش در آن نشئه، پیدا میکنید که چه ارتباطی با هم دارند!
🔸وقتی این حقائق روشن بشود، معلوم میشود که این چه بشری و چه #انسانی بود و بیان امام ششم تا حدّی واضح میشود که چرا فاطمه، #فاطمه نامیده شد؟!
⭕️ فاطمه از "فطم" است و فطم به معنای #قطع است. فرمود: فاطمه، فاطمه نامیده شد چه اینکه #خلق از #معرفت او #منقطع اند، دست #عقل از نیل به مقام منیعش قطع شده است.
🔗 بیانات معظم له در ۱۳۷۴/۸/۲۲
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#آیت_الله_وحید_خراسانی
#مقام_نورانیت
#جلوه_نور
#فاطمیه
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه
〖سفـࢪهآسمانے!〗
✳️منتظران ظهور 🌸 سلام بر ابراهیم 💥قسمت بیست و هفتم : دومین حضور ✔️ راوی : امیر منجر 🔸هشتمين روز
✳️منتظران ظهور
🌸 سلام بر ابراهیم
💥قسمت بیست و هشتم : تسبیحات
✔️ راوی : امیر سپهر نژاد
🔸دوازدهم مهر 1359 است. دو روز بود كه ابراهيم مفقود شده! براي گرفتن خبر به ستاد اسراي جنگي رفتم اما بيفايده بود.
تا نيمه هاي شب بيدار و خيلي ناراحت بودم. من ازصميم يترين دوستم هيچ خبري نداشتم.
بعد از نماز صبح آمدم داخل محوطه. سكوت عجيبي در پادگان ابوذر حکم فرما بود.
روي خاكهای محوطه نشستم. تمام خاطراتي كه با ابراهيم داشتم در ذهنم مرور ميشد.
🔸هوا هنوز روشن نشده بود. با صدايي درب پادگان باز شد و چند نفري وارد شدند.
ناخودآگاه به درب پادگان نگاه كردم. توي گرگ و ميش هوا به چهره آنها خيره شدم.
يكدفعه از جا پريدم! خودش بود، يكي از آ نها ابراهيم بود. دويدم و لحظاتي بعد در آغوش هم بوديم.
خوشحالي آن لحظه قابل وصف نبود. ساعتي بعد در جمع بچه ها نشستيم.
🔸ابراهيم ماجراي اين سه روز را تعريف ميكرد:
با يك نفربر رفته بوديم جلو، نميدانستيم عراقيها تا كجا آمده اند. كنار يك تپه محاصره شديم، نزديك به يكصد عراقي از بالاي تپه و از داخل دشت شليك ميكردند.
ما پنج نفرهم دركنار تپه در چال هاي سنگر گرفتيم و شليك ميكرديم.
تا غروب مقاومت كرديم، با تاريك شدن هوا عراقيها عقبنشيني كردند.
دو نفر از همراهان ما كه راه را بلد بودند شهيد شدند.
از سنگر بيرون آمديم، كسي آن اطراف نبود. به پشت تپه و ميان درختها رفتيم.
🔸در آنجا پيكر شهدا را مخفي كرديم. خسته و گرسنه بوديم. از مسير غروب آفتاب قبله را حدس زدم و نماز را خوانديم.
بعد از نماز به دوستانم گفتم: براي رفع اين گرفتاريها با دقت #تسبيحات حضرت زهرا را بگوئيد.
🔸بعد ادامه دادم: اين تسبيحات را #پيامبر، زماني به دخترشان تعليم فرمودند كه ايشان گرفتار مشكلات و سختيهاي بسيار بودند.بعد از تسبيحات به سنگر قبلي برگشتيم. خبري از عراقيها نبود. مهمات ما هم كم بود.
يكدفعه در كنار تپه چندين #جنازه عراقي را ديدم. اسلحه و خشاب و نارنجكهاي آنها را برداشتيم. مقداري آذوقه هم پيدا كرديم و آماده حركت شديم. اما به كدام سمت!؟
🔸هوا تاريك و در اطراف ما دشتي صاف بود. تسبيحي در دست داشتم و مرتب ذكر ميگفتم. در ميان دشمن، خستگي، شب تاريك و... اما آرامش عجيبي داشتيم!
نيمه هاي شب در ميان دشت يك جاده خاكي پيدا كرديم. مسير آن را ادامه داديم.
به يك منطقه نظامي رسيديم که دستگاه رادار در داخل آن قرار داشت.چندين #نگهبان هم در اطراف آن بودند. سنگرهائي هم در داخل مقر ديده ميشد.
🔸ما نميدانستيم در كجا هستيم. هيچ اميدي هم به زنده ماندن خودمان نداشتيم، براي همين تصميم عجيبي گرفتيم!
بعد هم با تسبيح استخاره كردم و خوب آمد. ما هم شروع كرديم!
با ياري #خدا توانستيم با پرتاب نارنجك و شليك گلوله، آن مقر نظامي را به هم بريزيم.
وقتي رادار از كار افتاد، هر سه از آنجا دور شديم. ساعتي بعد دوباره به راهمان ادامه داديم.
🔸نزديك صبح محل امني را پيدا كرديم و مشغول استراحت شديم. كل روز را استراحت كرديم.
باور كردني نبود، آرامش عجيبي داشتيم. با تاريك شدن هوا به راهمان ادامه داديم و با ياري خدا به نيروهاي خودي رسيديم. #ابراهيم ادامه داد: آنچه ما در اين مدت ديديم فقط عنايات خدا بود.
🔸تسبيحات حضرت زهرا گره بسياري از مشكلات ما را گشود.
بعد گفت: دشمن به خاطر نداشتن #ايمان، از نيروهاي ما ميترسد.
ما بايد تا ميتوانيم نبردهاي نامنظم را گسترش دهيم تا جلوي حملات دشمن گرفته شود.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib