هدایت شده از
﷽
✳️منتظران ظهور
#چند_کلمه_دردودل ❤️
بانـــوی ایـــرانی ...🌷
✔️تو وقتے #زیبا میشوے که #حجاب در ظـــاهرت😌
و #حیا در #قلب و باطـــنت نمایان باشد ☺️
میدانی 🤔
به #اشتراک_گذاری #عکس های شخصی
و #صمیمیت هاے ممنـوعـــه⛔️
و #لایک های بـــدون توجـــه✅
و زیـــر پـــا گـــذاشتن #ارزش ها و ...
📱 در #تلگرام و #اینستاگرام و هـــزار برنـــامهی دیـــگر...
ذره ذره حیـــا را در وجـــود تـــو از بیـــن مےبـــرد...⁉️😔
#بانوی_ایرانی بـــاور کن
تو با حیـــا و حجـــابت
عزیـــزتـــرینـــی
برای #خدا ...😇
✅ خودت را با حجابت حفظ کن #بانو😊
✅ و یادت باشد برای بعضی ها در #شهر
💢 #چشم ها بزرگتر و #گرسنه تر از معده ها ست!😔
✅ آری #گل باش 👈🌹👉
✅ همانگونه که برای آن آفریده شده ای 😊
✅ اما بدان و یقین دار ، گلی که در کوچه های شهر #دلبری کند
سرآخر نصیب دست بی #مهر رهگذر خواهد شد 😞
💢 وعاقبت زود هنگامش ، دو کوچه آنطرف تر شاید، به روی #خاک خواهد بود ❗️
🌹 گل باش بانوی شهر من
و میان حجاب #غنچه ات بمان ...🤗
✅ و بدان که گل ، گل است ...
حتی اگر میان حجابش تا همیشه غنچه بماند
✅ و از تمام #نگاه های شهر تا ابد رو بگیرد
خودت را با حجابت حفظ کن بـانـو ...
☝️🏻 بانوی زیبای کشورم...
زیر #باران باش
و بگذار که باران نگاه #رحمت #حق تو را در #آغوش گیرد🤗
💢 و نه آن سیل بی رحم چشمهای دوره گرد ؛ که #لطافت و #پاکی تنت را با خودش خواهد برد ...😓
❇️ خودت را با #حجابت حفظ کن 😊
#حجاب_زیبنده_هربانوی_ایرانی ☺️
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
http://eitaa.com/joinchat/2311716878C52740aaed2
فوروارد یادت نشه
〖سفـࢪهآسمانے!〗
✳️منتظران ظهور 🌸سلام بر ابراهیم 💥قسمت بیست و پنجم : برخورد با دزد ✔️ راوی : عباس هادی 🔸نشسته ب
✳️منتظران ظهور
🌸 سلام بر ابراهیم
💥قسمت بیست و ششم : شروع جنگ ۲
✔️ راوی : تقی مسگر ها
🔸فردا جنازه قاسم را به سمت تهران راهي كرديم. روز بعد رفتيم مقر فرماندهي. به ما گفتند: شما چند نفر مسئول انبار مهمات باشيد. بعد يك مدرسه را كه تقريباً پر از مهمات بود به ما تحويل دادند.
يك روز آنجا بوديم و چون امنيت نداشت، مهمات را از شهر خارج كردند.
🔸ابراهيم به شوخي ميگفت: بچه ها اينجا زياد ياد خدا باشيد، چون اگه #خمپاره بياد، هيچي از ما نميمونه!
وقتي انبار مهمات تخليه شد، به سمت خط مقدم درگيري رفتيم. سنگرها در غرب سرپل ذهاب تشكيل شده بود.
چند تن از فرماندهان دوره ديده نظير اصغر وصالي و علي قرباني مسئول نيروهاي رزمنده شده بودند.
🔸آنها در منطقه پاوه گروه چريكي به نام دستمال سرخها داشتند. حالا با همان نيروها به سرپل آمده بودند.
داخل شهر گشتي زديم. چند نفر از رفقا را پيدا كرديم. محمد شاهرودي، مجيد فريدوند و... با هم رفتيم به سمت محل درگيري با نيروهاي عراقي. در سنگر بالاي تپه، فرمانده نيروها به ما گفت: تپه مقابل محل درگيري ما با نيروهاي عراقي است. از تپه هاي بعدي هم عراقيها قرار دارند.
🔸چند دقيقه بعد، از دور يك سرباز عراقي ديده شد. همه رزمند هها شروع به شليك كردند.
#ابراهيم داد زد: چيكار ميكنيد! شما كه گلوله ها رو تموم كرديد! بچه ها همه ساكت شدند. ابراهيم كه مدتي در كردستان بود و آموزشهاي نظامي را به خوبي فرا گرفته بود گفت: صبر كنيد دشمن خوب به شما نزديك بشه، بعد شليك كنيد.
🔸در همين حين عراقيها از پايين تپه، شروع به شليك كردند. گلوله هاي آرپيجي و خمپاره مرتب به سمت ما شليك ميشد.
بعد هم به سوي سنگرهاي ما حركت كردند. رزمنده هايي كه براي اولين بار اسلحه به دست ميگرفتند با ديدن اين صحنه به سمت سنگرهاي عقب دويدند. خيلي ترسيده بوديم. فرمانده داد زد: صبركنيد. نترسيد!
🔸لحظاتي بعد صداي شليك عراقيها كمتر شد. نگاهي به بيرون سنگر انداختم. عراقيها خوب به سنگرهاي ما نزديك شده بودند.
يكدفعه ابراهيم به همراه چند نفر از دوستان به سمت عراقيها #حمله كردند!
آنها در حالي كه از سنگر بيرون ميدويدند فرياد زدند:
الله اكبر
🔸شايد چند دقيق هاي نگذشت كه چندين عراقي كشته و مجروح شدند. يازده نفر از عراقيها توسط ابراهيم و دوستانش به #اسارت درآمدند . بقيه هم فرار كردند.
ابراهيم سريع آ نها را به طرف داخل شهر حركت داد. تمام بچه ها از اين حركت ابراهيم روحيه گرفتند. چند نفر مرتب از اسرا عكس مي انداختند.
🔸بعضيها هم با ابراهيم #عكس يادگاري ميگرفتند!
ساعتي بعد وارد شهر سرپل شديم. آنجا بود كه خبر دادند: چون راه بسته بوده، پيكر قاسم هنوز در پادگان مانده. ما هم حركت كرديم و در روز پنجم جنگ به همراه پيكر قاسم و با اتومبيل خودش به تهران آمديم.
🔸در تهران #تشييع جنازه باشكوهي برگزار شد و اولين شهيد دفاع مقدس در محل، تشييع شد.
جمعيت بسيار زيادي هم آمده بودند. علي خرّمدل فرياد ميزد :
#فرمانده شهيدم راهت ادامه دارد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
@emamgharib