#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_هشتم
تقدیم به پسرم محمدجعفر
پسر خوش زبان و شیرینم!
تو که یک شوکولات کاکائویی
گفته بودی که خواب میدیدی
چنگ میزد به پات هاپویی
ناخَنانش بریزد از ریشه،
بخورَد بر دو دست او تیشه
به حسابش رسد هَری پاتِر
توی خوابت به دسته جارویی
من خودم پوست می کَنم او را:
«هاپویِ ِبچه بد، برو بیرون!
توی خواب یکی یِه دانه ی من
پا نهادی چرا؟ عجب رویی!
باز رحمت به هاپوهای دگر،
لااقل یک نَمِه ادب دارند
حدّشان را اگر نمی دانند،
چنگشان هم نخورده آهویی
های تو! بار آخرت باشد،
دفعه ی بعد دُمبتو قیچی
میکنم گر ببینم آمده ای
توی خواب عزیزم از سویی!»
پسر خوش زبان و شیرینم!
تو که آهوی* هفده ِمهری
میدهم قول، قول مردانه
که نبینی دگر تو هاپویی.
16/7/1392
ع.ا. تنها
*یکی از معانی جعفر، آهوست.
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر