#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_پنجم
حرف عشق ترا نباید گفت
چون که حرف هِلال و ماهیچه است
سانسوُرش میکنم به لفظ هوس،
گرچه سهم من این وسط هیچ است
میوه های رسیده ای داری
روی آن گونه های صورتی ات
به زبان دوگونه ات گویم
ترجمان هلو همان peach است
طرح یک لحظه با تو پیچیدن،
کشف یک الگوریتم هندسی است
عین دیوانگی ست این فرمول
که خوراک من و تو و نیچه است
از «تو» گفتم؟ نه... اشتباه کردم؛
تو همیشه ز پیچ بد دوری
این منم که به پیچ و تابم سخت
شعرهایم شبیه دلپیچه است
تو همیشه مهمّ و حساسی،
نقش اصلی زندگی منی
مانده ام توی شکل افکارت
نقشه هایش شبیه قالیچه است
بازی ام میدهی و میگذری
مثل یک رود تا به سنگ رسد؛
قلب تو مثل آب در جریان
قلب من قلوه سنگ بازیچه است
سانسوُرت کرده ام درون غزل
تا که از چشم بد به دور شوی
حرف عشق ترا نگفته زدم
چون که حرف هلال و ماهیچه است.
ع.ا. تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_ششم
وقتی که عشق توی دلم رشد می کند
ابلیس می شود به خدا پشت می کند
آتش پرست می شود و می پرستدَت
تقلیــد از مراجع زرتشت می کند
هرچند زنده ام وَ نفس می کشم هنوز
بامن همان که جدّ مرا کشت می کند
اشکست اینکه می چکد از گونه های من
دست دلم به چشم من انگشت می کند
گُلپوچ کودکانه شده باز بازی اش
حسرت دو دست پوچ مرا مشت می کند
مُشتم دوباره دردل این شعر وا شدهست
عشق است اینکه توی دلم رشد می کند.
ع.ا. تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_هفتم
در فکه* دیدمت که دگر فک نداشتی
دندان نداشتی و سرِ شک نداشتی
در فکه دیدمت که کسی را بغل زدی
انگار جز خدا تو عروسک نداشتی
تصویر صورتت چقدر صافِ صاف بود
تلویزیون شدی و تو برفک نداشتی
یک چشم بسته بودو یکی بازِ باز بود
یعنی که احتیاج به چشمک نداشتی
اندام لاغرت به تماشا گذاشتی
زیباترین فرشته شدی، لک نداشتی
بوی لطیف سیب گرفته ست مزرعه
از بسکه آدمی و مترسک نداشتی
گفتند از هوا به زمین تیر می زدند
تو انتظار بارش موشک نداشتی.
ع.ا. تنها
* تقدیم به شهدای کانال کمیل
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_هشتم
تقدیم به پسرم محمدجعفر
پسر خوش زبان و شیرینم!
تو که یک شوکولات کاکائویی
گفته بودی که خواب میدیدی
چنگ میزد به پات هاپویی
ناخَنانش بریزد از ریشه،
بخورَد بر دو دست او تیشه
به حسابش رسد هَری پاتِر
توی خوابت به دسته جارویی
من خودم پوست می کَنم او را:
«هاپویِ ِبچه بد، برو بیرون!
توی خواب یکی یِه دانه ی من
پا نهادی چرا؟ عجب رویی!
باز رحمت به هاپوهای دگر،
لااقل یک نَمِه ادب دارند
حدّشان را اگر نمی دانند،
چنگشان هم نخورده آهویی
های تو! بار آخرت باشد،
دفعه ی بعد دُمبتو قیچی
میکنم گر ببینم آمده ای
توی خواب عزیزم از سویی!»
پسر خوش زبان و شیرینم!
تو که آهوی* هفده ِمهری
میدهم قول، قول مردانه
که نبینی دگر تو هاپویی.
16/7/1392
ع.ا. تنها
*یکی از معانی جعفر، آهوست.
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_نهم
ديگر به غير بوسه به رگهات چاره نيست
هرگز لبي به سرخي رگهاي پاره نيست
رُژ مي زنم لبان خودم را به خون تو
در كار خير حاجت هيچ استخاره نيست
اندام بي لباس تو برخاك مانده و
مانند اين لباس تو در ماهواره نيست
با سر بيا درون خرابه، سه ساله ات
صاحب شدست خانه ما را، اجاره نيست
ديگر چه فرق مي كند اين شير يا شغال،
وقتي رباب هست ولي گاهواره نيست!؟
قرآن بخوان كه داغ مرا تازه مي كند
صوتي حزين تر از لبِ قرآن پاره نيست
از فرط تشنگي به هوا دود مي شوم
تنها زني كه مانده براي اداره... نیست.
ع.ا. تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_دهم
موچين به زير ابروي آدم به كار رفت
شلوار ماندو دامن حوا كنار رفت
زيبا شدند پيروجوان، كوچك و بزرگ
اينها به پاي قدرت پروردگار رفت
«وود یوو پلیز گیو میدی نامبر؟»*
کلاس شد
الفاظ فارسي به يمين و يسار رفت
امسال باز فصل نمايش رسيده است
یعنی حجاب كوچه مان با بهار رفت
اصحاب كهف! جمع كنيد كاسه كوزه را
بايد دوباره رخت ببست و به غار رفت.
ع.ا. تنها
*Would you please give me the number?
شماره تونُ میدین لطفا؟
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_یازدهم
"پسر نوح با بدان بنشست،
خاندان نبوّتش گم شد"
منتها رشد چشمگیری داشت؛
دانه ای بود، دشت گندم شد
پیشرفتش تومور پنهان بود،
سر درآورد یکشبه در سر_
ها... چنین بود نان مفت و سفید،
قسمت سفره های مردم شد
مردمی که مدام هشیارند،
از شعار دروغ بیزارند
سر به تایید نوح ها دارند؛
پسر نوح عازم رُم شد
پسر نوح! ای برادرجان،
که نصیبت شده ست فضل پدر
حال را تو نموده ای؛ قالش،
فحش دادن به مردم قم شد
نوح، ای نوح! تو اُولولعزمی،
ناخدای سپاهِ در رزمی
پسرت غرق کرده قومت را؛
پسرت باعث تورّم شد
پسر نوح گم به گور شده ست،
همه چی هم براش جور شده ست
احترام پیمبران خداست،
گر مرا مانع تکلّم شد
خاندان نبوتش گم شد،
اژده های هزار سر شده است
کور خواندند در به در شده است؛
دانه ای بود دشت گندم شد.
ع.ا.تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_دوازدهم
تنها تو مانده اي و تو تنها گناه من
تاوان چهل سال تمام اشتباه من
گفتي دگر نبينمت از روزهاي بعد
باشد ولي به شب نكشد، قرص ماه من!
عشق تو اشتهاي مرا كور كرده است
راه غذا كجا كه قدَر بست راه من
هرگز به شعرهاي خودت غبطه
خورده اي؟
عشق تو كوه ساخته از شعر كاه من.
ع.ا.تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_سیزدهم
وقتی حسین پای علی را وسط کشید
یعنی که دور اهل حرم نیز خط کشید
او مانده بود و کاغذ قنداقه ای سفید
امضای تیر حرمله طرحی غلط کشید
خون چشمه شدبه پنجهی باباش آب داد
همچون فرات پشت حرم نیز شط کشید
اوضاع دَرهمِ حرم و باب انتظار؛
مانده قمر در علقمه و پا غلط کشید
یک بار سوی خیمه و یک بار سمت آب
ارباب را «رباب» به صدها جهت کشید
صدها جهت کشید دلش تا رسید یار
یک دست خون باده و یک دست...
خط کشید
برهرچه شیر و شیرهی جانش که دفن شد
در پشت خیمه...
حرف پسر را وسط کشید؟
_درپشت خیمه هم که سری هست...
نیست؟
_هست.
در پشت خیمه دور خودش نیز خط کشید.
ع.ا.تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_چهاردهم
تب نموده تمام اعضایم،
از درون آتش عزا شده ام
دست سنگین مرگ بر دوشم،
دود سمّی این فضا شده ام
کرم دارد گیاهِ در فکرم،
«کاشکی گِل نمیشدم...!» ذکرم
زندگی بر سرم لحد شده است،
عقرب و مار را غذا شده ام
مثل کبری عجینِ با زَهرم،
توی تصمیم شهره ی شهرم
ظاهرا عاِلمِ دوتا دهرم،
باطنا فاسد از قضا شده ام
نه نیازی به هیچ کس دارم
تا که از ظنّ خود شود یارم
نه کسی هم نیازمند من است
مثل یک حرف ناسزا شده ام
مثل آن جانمازِ وامانده
توی صحن اتاق بی کسی ام
مثل هر صبح بی در و پیکر،
با نماز خودم قضا شده ام
شیشه ی روبروم بی رنگ و...
همه ی خاطراتم از ننگ و...
مغز خر خورده را سزا سنگ و...
من همانم که هاکذا شده ام.
ع.ا.تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_پانزدهم
ديگر درون دهكده يك مرد چاق نيست
روبه پنير خورده به فكر كلاغ نيست
سگهاي گله گرگ شده بره مي درند
چوپان دروغ گفته، كسي توي باغ نيست
گنجشكهاي كوچك ده جيغ مي کشَند
مادر! براي خوردن كرم اشتياق نيست
دهيار را دوباره به جرمي گرفته اند
قانون براي او كه شود نقره داغ نيست
قاضي اسير چشم زن ناشزه شده
دستور داده راه حلي جز طلاق نيست
نقاش... نه... اندام زنان را نمي كشد
مي ترسد و به قدر كشيدن الاغ نيست
هر هفت روز هفته شده جمعه و كسي
در روز جمعه منتظر اتفاق نيست.
ع.ا.تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر
#ساعت_شاعری
📚 کتاب اکسیژن
💟 #شعر_شانزدهم
لبهای روی چانه ات را دوست دارم
خال یکی یکدانه ات را دوست دارم
هرچند از رنگش نباید گفت دیگر
آن شال روی شانه ات را دوست دارم
میدانم انسانم و همواره لَفی خُسر
تضمین آهووانه ات را دوست دارم
بیمار میگردم مرا نسخه بپیچی
داروی داروخانه ات را دوست دارم
اِنّ الَّذین یومِنونَ الغِیبتِ تو
نادیده من افسانه ات را دوست دارم
پرداختی تاوان یاران کمت را
پرداخت یارانه ات را دوست دارم
شمعی و میسوزی و پروایی نداری
پرهای هر پروانه ات را دوست دارم
من هرچه چانه میزنم عجِّل فرجهُم
انگار گوید چانه ات را دوست دارم.
ع.ا.تنها
🔰@antitoxin28 | پـادزهـر