#سلام_امام_زمانم 💖🌺
*السلام علیک یا بقیةالله*✋
*عشق ابدیّ و ازلیّ با تو بیاید*
*شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید*
*آرامش بینالمللی با تو بیاید*
*فرزندِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید*
*نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم*
*بنمای قدم رنجه که مشتاق ظهوریم*
@anvar_elahi
به گونه ای زندگی کنيد،
که اگر کسی بدگويی تان را کرد،
هيچ کس حرف او را باور نکند…!
@anvar_elahi
تنبلی و بی حوصلگی_10.mp3
12.32M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۱۰
#قانونِ بی چون و چرایِ دنیاست 👇
هر کُنِشی ، واکنش مخصوص به خود
و هر عملی، عکس العملِ مشخصِ خود را ، درپی دارد.
تنبلی در مهارت آموزی برای انتخابها، ارتباطات و رفتارهای صحیح، عواقب خطرناک خود را دارد.
این عواقب را شما #انتخاب کرده اید
تقصیر خدا نیست‼
@anvar_elahi
انوار الهی💥
🎉🎉🎉 🎉🎉 🎉 #رمان_عاشقانه_ای_برای_تو #قسمت_نوزدهم * ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﺍﯾﺮﺍﻥ* ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻃﻠﺒﻪ ﺗﻮﯼ ﻣﮑﺘﺐ ﭘﺬﯾﺮﺵ ﺷﺪﻡ
🎉🎉🎉
🎉🎉
🎉
#رمان_عاشقانه_ای_برای_تو
#قسمت_بیست
* ﻧﺬﺭ ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯﻩ*
ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪ ﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﮐﻠﯽ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺭﺍﺿﯽ ﺷﺪﻡ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺷﻮﻥ . ﺣﻖ ﺩﺍﺷﺖ ... ﺯﻣﺎﻥ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻣﯽ ﮔﺬﺷﺖ ... ﺷﺎﯾﺪ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻨﻢ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺳﺮﺵ ﺑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ . ﺍﻭﻥ ﮐﻪ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻣﻦ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺭﺍﻩ ﺭﻭ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ... .
ﺭﻓﺘﻢ ﺣﺮﻡ ﻭ ﺗﻮﺳﻞ ﮐﺮﺩﻡ ... ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯ، ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺘﻢ ... ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﻟﻢ ﭼﯿﺰ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﯼ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﺯ ﺁﻗﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺑﺮﺩﺍﺭﻥ ... .
ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﻫﺎ ﯾﮑﯽ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﯿﻮﻣﺪﻥ . ﺍﻣﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﺳﺮ ﺟﺎﺵ ﺑﻮﺩ . ﯾﮏ ﺳﺎﻝ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﻃﻮﺭ ﮔﺬﺷﺖ ... .
ﺍﻭﻥ ﺳﺎﻝ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺭﺩﻭﯼ ﻧﻮﺭﻭﺯ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﻧﻈﺮﺳﻨﺠﯽ ﮐﺮﺩﻥ . ﺑﯿﻦ ﺷﻤﺎﻝ ﻭ ﺟﻨﻮﺏ . ﻧﻈﺮ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺷﻤﺎﻝ ﺑﻮﺩ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻋﻘﺐ ﻧﺸﯿﻨﯽ ﻧﮑﺮﺩﻡ . ﺟﻨﻮﺏ ﺑﻮﯼ ﺑﺎﺭﻭﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ ... .
ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺩﻭﻧﻪ ﺩﻭﻧﻪ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻡ . ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺁﺧﺮ، ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺁﺭﺍﺀ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺟﻨﻮﺏ . ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺗﻮﯼ ﭘﻮﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﻧﻤﯽ ﮔﻨﺠﯿﺪﻡ ... .
ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺎﺭﺍﺗﺶ ﺯﯾﺎﺩ ﺣﺮﻑ ﻧﻤﯽ ﺯﺩ ﮐﻪ ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻧﺸﻢ ... ﺍﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕ ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ ﺗﻮﯼ ﺟﺒﻬﻪ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ . ﺭﺯﻣﻨﺪﻩ ﻫﺎ، ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺷﻮﻥ، ﺷﻮﺧﯽ ﻫﺎ، ﺳﺨﺘﯽ ﻫﺎ، ﺧﻠﻮﺹ ﻭ ... ﺗﻤﺎﻡ ﺭﺍﻩ ﺍﺯ ﺫﻭﻕ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ . ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺧﻮﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺳﺮﻡ ﻣﺮﻭﺭ ﻣﯽ ﺷﺪ ... .
ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ، ﺧﯿﻠﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺣﺮﻑ ﺭﺍﻭﯼ ﻫﺎ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺑﻮﺩ . ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺧﺎﺭﺟﯽ ﺗﺎﺯﻩ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ، ﺫﺭﻩ ﺫﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺧﺎﮎ ﻫﺎ ﺣﺲ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺩﺍﺷﺖ ... ﻋﻠﯽ ﺍﻟﺨﺼﻮﺹ ﻃﻼﺋﯿﻪ ... ﺳﻪ ﺭﺍﻩ ﺷﻬﺎﺩﺕ ... .
ﺍﺯ ﺟﻤﻊ ﺟﺪﺍ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ... ﺍﻭﻧﻘﺪﺭ ﺣﺲ ﺣﻀﻮﺭ ﺷﻬﺪﺍ ﺑﺮﺍﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺣﺲ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﭘﺮﺩﻩ ﻧﺎﺯﮎ ﺑﯿﻦ ﻣﺎﺳﺖ . ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺎ ﺑﻮﺩﻥ ... .
ﺍﺷﮏ ﻣﯽ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﻭ ﺑﺎﻫﺎﺷﻮﻥ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ... ﺍﺯ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻨﻢ ﺑﺮﺍﺷﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﻫﺮ ﺟﺎ ﻫﺴﺖ ﻣﺮﺍﻗﺒﺶ ﺑﺎﺷﻦ ...
#ادامه_دارد...
نویسنده:
#سید_طاها_ایمانی
📚منبع:داستانهای ناز خاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@anvar_elahi
🎉
🎉🎉
🎉🎉🎉
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸به خودتان ننازید؛ به اربابتان بنازید🔸
ما اگر #نوکران بدی نباشیم، آنها #اربابان خوبیاند. ما مخلوقیم و خالق داریم، بندهایم و ارباب داریم. هرکس به خودش مینازد، شما یادتان باشد به اربابتان بنازید. این جمله را به خاطر بسپارید:
هرکس به قدرتش مینازد، به هوشش مینازد، به پولش مینازد، شما به اربابتان بنازید.
آنهایی که از خودشان دم میزنند، #اشتباه_می_کنند. آنهایی که منم و منم می گویند، اشتباه میکنند. آنهایی که بی کساند و می گویند ارباب داریم، آنها درست میفهمند. ما اگر در این دنیا ارباب داری نکردیم، آن دنیا دیر است. باید در این دنیا انسان با خدا و اهل بیت به صورت اربابان نگاه کند. هر #مشکلی دارد به اربابش بگوید. کم که میآورد، #از_اربابش_بخواهد. از دینش مایه نگذارد، از تقوایش مایه نگذارد. اگر غیبتش را میکنند، غیبت نکند. اگر به او تهمت میزنند، تهمت نزند. اگر دروغ به او نسبت دادند، او دروغ نسبت ندهد. اگر این کارها را بکند از دینش مایه گذاشته و اربابش را فروخته. اما اگر انسان بی تقوایی نکند، اربابش به مددش میآید.
✨✨✨✨✨✨
🆔 @anvar_elahi
@dars_akhlaq (6).mp3
17.44M
┅─✵🍃✨﷽✨🍃✵─┅
اول صبح بگویید حسین جان رخصت
تا که رزق از کرم سفره ارباب رسد...
@anvar_elahi
AUD-20201017-WA0004.mp3
8.71M
❧🔆✧ ﷽ ✧🔆❧
✨ دعای عهد✨
👌چه خوبه که هر روز صبح دعای عهد بخونیم
🎤باصدای میثم مطیعی
@anvar_elahi
#سلام_مولا_جانم ✋💞
#صبحت_بخیر_ای_عزیزتر_از_جانم
«صبحم» شروع می شود
«آقا به نامتـان »
«روزی من» همه جـا
«ذکـر نـامتـان»
صبح علی الطلوع
«سَلامٌ عَلی یابن الحسن»
مـن دلخـوشـم بـه
«جـواب سلامتـان» ...!!❤️
السلام علیک یا اباصالحَ المهـدی
#الّلهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّک_الْفَرَج
@anvar_elahi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💛 چرا محبت خدا را فراموش میکنیم؟
🌱 با دیدن کلیپ یک لذت جدید و عمیق را تجربه کنید
@anvar_elahi
4_5857264149590968321.mp3
11.45M
#مناجات
ببار ای ابر رحمت بر سرم
دلتنگ بارانم.....):
@anvar_elahi
✍امیرمومنان علی(ع):
آغاز شهوت، لذت است و پایانش نابودی.
🔺أوَّلُ الشَّهوَةِ طَرَبٌ ، وآخِرُها عَطَبٌ
📚غررالحکم، ح۳۱۳۳
@anvar_elahi
تنبلی و بی حوصلگی_11.mp3
12.6M
#تنبلی_و_بی_حوصلگی ۱۱
#عشق بخش کوچکی است از آنچه که برای تضمین و ثبات یک زندگی لازم است،
بزرگترین عاملِ #موفقیت زندگی؛
آموختن مهارتهای اداره ی خانواده، توسط زن و مردی است که تصمیم به ازدواج گرفته اند.
در شکستهای زندگی شما؛ یکی از شما یا هردونفرتان مقصرید.... نه خدا
@anvar_elahi
انوار الهی💥
🎉🎉🎉 🎉🎉 🎉 #رمان_عاشقانه_ای_برای_تو #قسمت_بیست * ﻧﺬﺭ ﭼﻬﻞ ﺭﻭﺯﻩ* ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪ ﺭﺩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺍﺳﺎﺗ
🎉🎉🎉
🎉🎉
🎉
#رمان_عاشقانه_ای_برای_تو
#قسمت_بیست_و_یکم
*ﺩﻋﻮﺗﻨﺎﻣﻪ*
ﻓﺮﺩﺍ، ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺑﻮﺩ . ﻣﯽ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺷﻠﻤﭽﻪ ... ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ... ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﻨﻮ ﻫﻤﻮﻥ ﺟﺎ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺷﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﻣﯽ ﮔﺸﺘﻦ . ﺗﻤﺎﻡ ﺷﺐ ﺭﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻡ ... .
ﺭﺍﻫﯽ ﺷﻠﻤﭽﻪ ﺷﺪﯾﻢ . ﺑﺮﻋﮑﺲ ﺩﻓﻌﺎﺕ ﻗﺒﻞ، ﻗﺮﺍﺭ ﺷﺪ ﺗﻮﯼ ﺭﺍﻩ ﺭﺍﻭﯼ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﻨﯿﻢ . ﺗﻪ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺩﻡ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ . ﭼﺎﺩﺭﻡ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﺻﻮﺭﺗﻢ . ﺑﺎ ﺷﻬﺪﺍ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻮﯼ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺑﺮﺩ ... .
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭﯼ ﯾﻪ ﺻﺪﺍ ﺗﻮﯼ ﮔﻮﺷﻢ ﭘﯿﭽﯿﺪ .ﭼﺮﺍ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﻭ ﻣﺎ ﺭﻫﺎﺕ ﮐﺮﺩﯾﻢ؟ ﻣﺎ ﺩﻋﻮﺗﺘﻮﻥ ﮐﺮﺩﯾﻢ ... ﭘﺎﺷﻮ ... ﻧﺬﺭﺕ ﻗﺒﻮﻝ ... .
ﭼﺸﻢ ﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻡ . ﻫﻨﻮﺯ ﺻﺪﺍ ﺗﻮﯼ ﮔﻮﺷﻢ ﻣﯽ ﭘﯿﭽﯿﺪ ... .
ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩ . ﺩﺭ ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺑﺎﺯ ﺷﺪ . ﺭﺍﻭﯼ ﯾﮑﯽ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﭘﻠﻪ ﻫﺎ ﺑﺎﻻ ﻣﯿﻮﻣﺪ . ﺯﻣﺎﻥ ﻣﺘﻮﻗﻒ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ . ﺧﻮﺩﺵ ﺑﻮﺩ . ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﻣﻦ . ﺍﺷﮏ ﻣﺜﻞ ﺳﯿﻼﺑﯽ ﺍﺯ ﭼﺸﻤﻢ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻣﯽ ﺍﻭﻣﺪ ... .
ﺍﺗﻮﺑﻮﺱ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ ... ﻣﻦ ﺭﻭ ﻧﺪﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ ... ﺑﺴﻢ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﺮﺣﻤﻦ ﺍﻟﺮﺣﯿﻢ ... ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻦ ...
ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻭ ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ . ﻫﻨﻮﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺍﻣﯿﺮﺣﺴﯿﻦ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ . ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺻﺪﺍﺵ ﺑﻠﺮﺯﻩ ﯾﺎ ﺑﻪ ﮐﺴﯽ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ...
#ادامه_دارد...
نویسنده:
#سید_طاها_ایمانی
📚منبع:داستانهای ناز خاتون
💐💖الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💐
@anvar_elahi
🎉
🎉🎉
🎉🎉🎉