🍃🍁°✨°🍃🍁°✨°🍃🍁
✨🍃☀️بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ☀️🍃✨
روخوانی روانخوانی قرآن کریم #درس_دهم
#تشدید ( ــــّـــ )
🔮یکی دیگر از علامت های قرآن می باشد. در واقع علامتی است که هر گاه با حرفی بیاید آن حرف محکم و با شدت و مکث بیشتری ادا می شود. به حرفی که تشدید دارد حرف #مشدد می گویند.
🔮هر وقت دو حرف مثل هم ( اولی ساکن و دومی حرکت دار ) کنار هم قرار گیرد؛ خواندن کلمه سخت می شود. مانند:
حَقْ قَ
برای برطرف کردن این سختی و جلوگیری از تکرار حرف ، حرف اول حذف شده و علامت( ــــّـــ ) روی حرف دوم قرار می گیرد. در تلفظ هم حرف را یک بار ولی #محکم و با #شدت و با کمی #مکث ادا می کنیم. مانند:
حَقَّ
🔰هنگام بخش خوانی ، حرف مشدد در #دو_بخش می آید. در بخش اول با حرف متحرک قبل از خود و به حالت ساکن ، و در بخش بعدی با حرکت خود خوانده می شود. مانند:
صَلِّ ◀️ صلْ لِ
رَادَّ ◀️ رادْ دَ
✅ برای رعایت علامت تشدید ضروری است صدای این دو حرف بدون فاصله در کنار هم خوانده شود.
💢 تمرین: کلمات زیر را به صورت بخش بخش بنویسید.
زُیِّنَ ◀️ زیْ + یِ + نَ
یَقُصُّونَ ◀️ ی + قُصْ + صُو + نَ
کلمات زیر را بخوانید و تکرار کنید:👇
https://t.me/joinchat/AAAAAESH_Ac0Ygk5IKSLeQ
ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1957232640Cc05c31408d
🍃🍁°✨°🍃🍁°✨°🍃🍁
✨🍃☀️بسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ☀️🍃✨
روخوانی روانخوانی قرآن کریم #درس_دهم
#تشدید ( ــــّـــ )
🔮یکی دیگر از علامت های قرآن می باشد. در واقع علامتی است که هر گاه با حرفی بیاید آن حرف محکم و با شدت و مکث بیشتری ادا می شود. به حرفی که تشدید دارد حرف #مشدد می گویند.
🔮هر وقت دو حرف مثل هم ( اولی ساکن و دومی حرکت دار ) کنار هم قرار گیرد؛ خواندن کلمه سخت می شود. مانند:
حَقْ قَ
برای برطرف کردن این سختی و جلوگیری از تکرار حرف ، حرف اول حذف شده و علامت( ــــّـــ ) روی حرف دوم قرار می گیرد. در تلفظ هم حرف را یک بار ولی #محکم و با #شدت و با کمی #مکث ادا می کنیم. مانند:
حَقَّ
🔰هنگام بخش خوانی ، حرف مشدد در #دو_بخش می آید. در بخش اول با حرف متحرک قبل از خود و به حالت ساکن ، و در بخش بعدی با حرکت خود خوانده می شود. مانند:
صَلِّ ◀️ صلْ لِ
رَادَّ ◀️ رادْ دَ
✅ برای رعایت علامت تشدید ضروری است صدای این دو حرف بدون فاصله در کنار هم خوانده شود.
💢 تمرین: کلمات زیر را به صورت بخش بخش بنویسید.
زُیِّنَ ◀️ زیْ + یِ + نَ
یَقُصُّونَ ◀️ ی + قُصْ + صُو + نَ
@anvar_elahee
http://eitaa.com/joinchat/1957232640Cc05c31408d
❣🖇❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣
❣
🎗#بدون_تو_هرگز ۴۳
📢‼️ این داستان واقعی است !!
🎬 این قسمت | زینب علی
برگشتم بیمارستان .. وارد #بخش که شدم، حالت نگاه همه عوض شده بود .. چشمهای سرخ و صورتهای پف کرده...
مثل مُردهها همه وجودم #یخ کرد .. شقیقههام شروع کرد به گز گز کردن .. با هر قدم، ضربانم کندتر میشد ..
- #بُردی علیجان؟ .. دخترت رو بردی؟!!
هر قدم که به اتاق زینب نزدیکتر میشدم .. التهاب همه بیشتر میشد .. حس میکردم روی یه پل معلق راه میرم .. زمین زیر پام، بالا و پایین می شد .. می رفت و برمیگشت، مثل گهواره بچگیهای زینب ..
به در اتاق که رسیدم بغضها ترکید .. مثل مادری رو به #موت .. ثانیهها برای من متوقف شد .. رفتم توی اتاق ..
زینب نشسته بود .. داشت با خوشحالی با نغمه حرف میزد .. تا چشمش بهم افتاد از جا بلند شد و از روی تخت، پرید توی بغلم ..
بیحستر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم .. هنوز باورم نمیشد .. فقط محکم بغلش کردم .. اونقدر محکم که ضربان قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم .. دیگه چشمهام رو باور نمیکردم!!
#نغمه به سختی بغضش رو کنترل میکرد ..
- حدود دو ساعت بعد از رفتنت .. یهو پاشد نشست .. حالش #خوب شده بود !!
دیگه قدرت نگه داشتنش رو نداشتم .. #نشوندمش روی تخت...
- مامان؟؟!!...
هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا .. هیشکی باور نمیکنه ...
بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همهاش نور بود، اومد بالای سرم .. منو بوسید و روی سرم دست کشید .. بعد هم بهم گفت :
به مادرت بگو .. چشم #هانیه جان !!
اینکه شکایت نمیخواد .. ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن .. مسئولیتش تا آخر با #من .. اما زینب فقط چهرهاش شبیه منه .. اون مثل تو میمونه .. #محکم و صبور .. برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم!!
بابا ازم #قول گرفت اگر دختر خوبی باشم و هرچی شما میگی گوش کنم .. وقتش که بشه خودش میاد #دنبالم !!
زینب با ذوق و خوشحالی از اومدن پدرش تعریف میکرد .. دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه میکردن ..
اما من، دیگه صدایی رو نمیشنیدم .. حرفهای علی توی سرم میپیچید .. وجود خستهام، کاملا #سرد و بیحس شده بود .. دیگه هیچی نفهمیدم
.. افتادم روی زمین ...
#ادامه_دارد
❣
❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣
❣🖇❣🖇❣🖇❣