eitaa logo
انوار توحید
29.9هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
890 ویدیو
0 فایل
کانال رسمی موسسه تحقیقاتی پویندگان انوار توحید وبگاه فروش آثار https://anwartohid.ir/store/ کانال فروش کتاب @anwartohid_shop ادمین فروش @Anwartohid_bookstore تعرفه تبلیغات 👇 https://eitaa.com/joinchat/3841065622Cd7e4318d12
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱هارون الرشید درخواست نمود کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب نمایید. اطرافیان او همه با هم گفتند : عادل تر از بهلول سراغ نداریم او را انتخاب نمایید. خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند. 🌱بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد قاضی شدن در بغداد را داد. بهلول گفت : من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را ندارم. هارون الرشید گفت : تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند چگونه است که تو قبول نمی کنی! 🌱بهلول جواب داد : من از اوضاع و احوال خودم بیشتر اطلاع دارم و این سخن یا راست است یا دروغ! اگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم. اگر هم دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد! 🌱هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او مهلت دهند تا فکر کند. فردا صبح اول طلوع بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشده‌اید!! مردم گفتند : بهلول دیوانه شده است؟! 🌱خبر دیوانگی بهلول به خلیفه عباسی رسید... هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت: او دیوانه نشده است او بخاطر حفظ دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد! حتی زمانی که از غذای خلیفه برای او می آورند می گفت: 🌱این غذا را به سگ ها بدهید بخورند حتی اگر آنها هم بفهمند مال خلیفه است نخواهند خورد. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------
‹‹ مسلمان شدن به برکت نام فاطمه (علیهاالسّلام) ›› 🌱یکی از ذاکران نقل می‌کند: در محضر آیت الله العظمی سیّدمحمّد هادی میلانی بودم. یک مرد و زن آلمانی همراه دختر خود وارد شدند. پس از تعارفات معمول گفتند: ما آمده‌ایم به شرف اسلام نائل شویم. آیت الله میلانی فرمودند: علّت چه چیز است؟ آن مرد عرض کرد: پهلوی دخترم که در محضر شما نشسته در حادثه‌ای شکست و استخوان‌هایش خورد شد؛ چنان که پزشکان از معالجه‌ی او عاجز شدند و گفتند: باید عمل شود؛ ولی عمل خطرناک است. دخترم راضی نشد و گفت: اگر در بستر بمیرم بهتر از آن است که در زیر عمل از دنیا روم. به هر حال او را به خانه آوردیم. ما یک خدمتکار ایرانی داریم که او را بی‌بی صدا می‌زنیم. دخترم به او گفت: من تمام اندوخته‌ی مالی خود را راضی هستم، بدهم که صحّت به من برگردد؛ امّا فکر می‌کنم باید ناکام و با دل پرغصّه بمیرم. بی‌بی گفت: من یک طبیب را سراغ دارم که می تواند تو را شفا دهد. گفت: حاضرم تمام پول و موجودیم را به او بدهم. بی‌بی گفت: تمام آنها برای خودت باشد. بدان من علویّه‌ام و جدّه‌ی من زهرا (علیهاالسّلام) است که پهلوی او را به ظلم شکستند. تو با دل شکسته و اشک جاری بگو: یا فاطمه‌ی زهرا!! مرا شفا بده... 🌱دخترم با دل شکسته شروع کرد به صدا زدن و از آن بانوی معظمّه یاری خواستن. بی‌بی هم در گوشه‌ی خانه با گریه می‌گفت: یا فاطمه‌ی زهرا! این بیمار آلمانی را با خود آورده‌ام و شفای او را از شما می‌خواهم. مادرجان! کمک کن و آبروی مرا نگه دار. 🌱آن مرد اضافه کرد: من هم از دیدن این واقعه در گوشه ی حیاط منقلب شدم... دخترم مرا صدا زد و گفت: پدر! بیا که دردم ساکت شده. جلو رفتم و دیدم او کاملاً شفا یافته. گفت: بانوی مجلّله‌ای نزدم آمد و دست به پهلویم کشید. گفتم: شما کیستید؟ فرمود: «من همانم که او را می‌خوانی.» دخترم برخاست و راحت شد و دانستم که اسلام حق است. حالا به ایران آمده ایم و به خدمت شما رسیده ایم تا مسلمان شویم. مرحوم میلانی و حاضران از این معجزه مسرور شدند و شهادتین و سایر امور اسلامی را به او آموختند و آنان با نورانیّت اسلام رفتند. فضائل الزّهراء، ص۱۰۹ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 📱 آدرس سایت و شبکه‌های اجتماعی 🆔 @anwartohid_ir 🌐 www.anwartohid.ir ◉✿ ✿◉ --------------------------------------------------------------