eitaa logo
آرامش
83 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
350 ویدیو
16 فایل
با سلام و ارادت خدمت اعضا محترم مخصوصا اساتید معظم و معزز کانال آرامش در خدمت شماست. احکام ، اخلاق ، مطالب مربوط به آرامش تقدیم می شود. ارادتمند شما مالک رجبی دارابی لینک آرامش https://eitaa.com/joinchat/1860763669C17664b1fee
مشاهده در ایتا
دانلود
آرامش
ارسالی از سر کار خانم مالدار
🔴 💠 زمانی که شریک زندگی‌تان مرتکب می‌شود، نباید آن را تبدیل به دعوا و کنید. 💠 گاه کلماتی که در این شرایط به زبان می‌آورید، تاثیری دارند. 💠 به عنوان مثال بگویید: _تو در هر شرایطی برایم عزیزی _اعصابتو خرد نکن _ بهت حق میدم _نبینم غصه بخوری 💠 معنای واقعی این جملات این است: «با وجود که مرتکب شده‌ای، من هنوز هم دارم»   💠 تفکّر برای ساختن این جملات زیبا و به‌کارگیری آنها به شما کمک می‌کند تا در مقابل منفی‌بافی و کینه‌ورزی کنید . تا به آرامش برسید
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۳ ) شب سوم محرم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ السلام علیک ِ یا سیدتی و مولاتی یا رقیه سلام الله علیها شهادت غم انگيز حضرت فاطمه صغري و يا رقيه عليها سلام، دختر امام حسين(ع) چنين است: عصر در خرابه در كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند. پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل خرابه به شيون و ناله پرداختند. خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر سيد الشهدا را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد. بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم. بعد از تو محنت‌ها کشیدم بیابان‌ها و صحراها دویدم مرا بعدازتو ای شـاه یگانه پرستاری نبود جـز تازیانه دختر خردسال حسين(ع) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. نفس المهموم456 - و مقاتل مختلف دیگر مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب سوم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۱ شهریور ۹۸ . التماس دعا
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۳ ) شب سوم محرم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ امشب برویم در خانه ناز دانه و سه ساله اباعبدالله علیه السلام که خیلی گره گشاست. افراد برجسته و درمانده می آیند از این دختر سه چهار ساله درمان می گیرند نذر می کنند السلام علیک ِ یا سیدتی و مولاتی یا رقیه سلام الله علیها یکی از دوستان نقل می کرد که در تهران آقایی روحانی بود منبری خوبی بود، منبر می رفت. ایشان را به خانه ای دعوت کرده بودند سید هم بود. این آقا بعد از روضه که بیرون آمد پیر زنی جلو آمد گفت: حاج آقا ما فردا بعد از ظهر نذر حضرت رقیه علیهاالسلام داریم می شود شما بیایید برای چند تا پیر زن روضه حضرت رقیه بخوانید؟ گفتم: باشد به او قول دادم. ساعت چهار بعد از ظهر فردا به این خانم وعده دادم. شب خانه آمدم یکی از دوستان بازاری من زنگ زد و گفت: فلانی بیا که نانت را پختم و آماده کردم. گفتم: چه خبره؟ گفت: تاجر ثروتمندی در بازار از دنیا رفته است من گفتم برای ختم، آقایش را من دعوت می کنم. پاکتش خیلی چرب است. فردا چهار بعد از ظهر ختمش است شما شرکت کن. گفتم: من به یک پیر زن قول دادم. گفت: سید عقلت قاطی کرده است خانه پیرزن چقدر به تو می دهند اینجا هزار برابر هم شاید بیشتر به تو بدهند. خلاصه این قدر به ما کوبید و ور رفت که گفتم: باشد می آیم به او قول دادم. گفت: شب خوابیدم خواب دیدم که آمدم همان کوچه ای که خانه آن پیرزن بود سر کوچه که آمدم دیدم آقا اباعبدالله(ع) سر کوچه آمدند. نگاهم که به آقا افتاد دیدم یک دختر ناز سه، چهار ساله دور آقا دارد می چرخد. گفتم: آقاجان این دختر کیست؟ فرمود: این دخترم رقیه است. گفتم: آقا اینجا چه کار می کنند؟ فرمود: این پیرزن برای دخترم روضه گرفته است می خواهم بروم در مجلسش شرکت کنم. آقا حرکت کردند و وارد خانه پیرزن شدند. این آقا گفت: از خواب بلند شدم ساعت دو نصف شب بود به آن بازاری زنگ زدم و گفتم: اگر همه عالم را طلا بکنی من فردا جلسه روضه شما نمی آیم. گفت :چرا؟ خواب را به او گفتم: او هم متغیر و منقلب شد. امام حسین علیه السلام در جلسه های باصفای بی سرو صدا شرکت می کند. خوشا به حال آن هایی که روضه امام حسین علیه السلام در خانه شان می گیرند. نمی دانم داغ این دختر با بی بی زینب و امام سجاد علیه السلام چه کرد. دختر بچه سه چهار ساله نیمه های شب بهانه پدر گرفته بودند. می گفت: من پدرم را می خواهم الآن من را رو زانو نشانده بود الآن من را نوازش می کرد. به یزید ملعون خبر دادند. گفت: برید سر بریده پدرش را برایش ببرید، شاید آرام بگیرد. یک وقت صدا زد عمه جان من که غذا نخواستم من بابایم را می خواهم. وقتی روپوش را کنار زد دید سربریده پدر است. کدام دختر طاقت دارد. با این دست های کوچکش سر پدر را به سینه چسباند وگفت: «يا أبتاه، من ذا الذي أيتمني على صغر سنّي؟ بابا جان کدام ظالمی در بچگی یتیمم کرد پدر بعد از تو محنت ها کشیدم بیابان ها و صحراها دویدم مرابعد از تو ای شـاه یگانه پرستاری نبود جـز تازیانه اما یک وقت دیدند سر یک طرف وبلبل حسین یک افتادند. اول فکر کردند خوابش برده است آرام شده است اما بعد دیدند ناز دانه ز فراق پدر جان داده است. «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيم». استفاده شده از بیانات حجةالاسلام و المسلمین فرحزاد مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب سوم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۱ شهریور ۹۸ . التماس دعا
🔴 💠 وقتی ماشینی نمی‌‌خورد باید آن را هل دهید و البته در ابتدای هل دادن، انرژی زیادی صرف می‌شود تا ماشین ذره‌ای بخورد. اگر لحظه‌ی تکان خوردن ماشین، تلاش خود را ادامه دهید می‌بینید که دیگر لازم نیست انرژی اولیه را صرف کنید و حرکت ماشین می‌شود. 💠 گاهی زن یا مرد به دستور یا به تشخیص درست خود، برای تغییر فضای سرد زندگی، انرژی زیادی صرف می‌کنند تا شیوه رفتاری و گفتاری و حتی اندیشیدن خود را دهند. در ابتدا عکس‌العمل‌های مثبت کوچک و موقّتی از همسر خود مشاهده می‌کنند. اما این تصور است که با تلاش جدید من، تحوّل و تحرّک عظیم از همسرم مشاهده کنم. 💠 دقت کنید مهم این است که تلاش و شیوه شما بوده چرا که عامل تغییر و حرکت جزئی کنونی همسرتان شده است و درست مانند دادن ماشین بعد از حرکت اولیه، از اینجا به بعد باید همین روش و تلاش جدید خود را مدتها ادامه دهید تا شاهد تغییر و حرکت تصاعدی همسرتان باشید. 💠 هرگز تغییر رفتار او را با رفتار و حرکت دیگران نکنید. مهم شروع حرکت اوست.
🔴 ! 💠 زن و شوهری که در ایام بدون خجالت از یکدیگر برای اهل بیت علیهم السلام ریخته و گریه می‌کنند یکدیگر می‌شوند. 💠 گریه علنی همسران برای اهل بیت علیهم‌ السلام و ابراز عشق به آنها، بسیاری از و دلخوری‌ها را خود به‌ خود شستشو می‌دهد و دلها را بین زن و شوهر نرم و می‌سازد.
دست‌هایم آنقدر بزرگ نیست که چرخ دنیا را به کامتون بچرخانم اما یکی هست که بر همه چیز تواناست از او تمنای لحظه‌های زیبا براتون دارم 🌸🍃 وقتتون بخیر روزتون سرشاراز آرامش ☕️
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۴ ) شب چهارم محرم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین شب چهارم محرم متوسل فاطمه زهرا ع شویم صاحب عزای عزاداری امام حسین ع اوست..به محضرشان تسلیت می گوئیم . لحظه وفات حضرت فاطمه(س) دل های شما را روانۀ مدینه کنار قبر مخفی زهرا سلام الله علیها کنم. آن هایی که مدینه مشرف شده اند از همان اول زمزمه شان این است. یا حضرت فاطمه من عقده دل وا نکردم گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم مخفی بودن قبر نیز نشانه و سند مظلومیت زهرا سلام الله علیها است. مصائب حضرت فاطمه نیز مثل قبر آن بی بی مخفی است. مصائب آن قدر عظیم است که 40 سال پس از شهادت حضرت، امام حسن علیه السلام همین که نگاهش به مغیره می افتاد شروع می کرد به اشک ریختن، و می فرمود: مغیره! تو جزء کسانی بودی که مادرم زهرا را کتک زدی: «أنتَ الَّذی ضربتَ فاطمة بِنْتَ رَسُول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتّی أَدْمیتها»؛ آن قدر مصیبت بزرگ است که امیرالمؤمنین علیه السلام کنار قبر حضرت فاطمه مرگش را از خداوند خواست براساس روایت فاطمیۀ اول نوشته اند: بعد از نماز مغرب حضرت فاطمه، جان به جان آفرین تسلیم کرد و خانه اش برای فرزندانش به عزا تبدیل شد. صحبت هایش را کرد، گفت: علی جان! کسی را از محل دفنم با خبر نکن! بدنم را شب غسل بده، و شب کفن کن! راضی نیستم کسانی که به خانه ام حمله کرده اند، بر بدنم نماز بخوانند. علی جان! وقتی من را به خاک سپردی«اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی قُبَالَةَ وَجْهِی»کنار قبرم بنشین و زود از کنار قبرم بلند نشو! لحظۀ پس از دفن، لحظۀ تنهایی میت است و فرد متوفی انیس و مونس می خواهد. چه انیسی بالاتر از علی است؟ کنار قبر برایم قرآن بخوان!«فَأَکْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ»؛علی جان! برایم دعا کن. ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَلَاتَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاق هم برای خودم گریه کن هم برای بچه های یتیمم؛ زیرا خیلی سخت است که جلوی بچه ها مادرشان جان بدهد؛ آن هم بچه هایی که سنّشان زیر ده سال است و به سن بلوغ نرسیده اند. علی جان! خواهشی دارم، هوای همه بچه ها را داشته باش حسینم را که در کربلا به شهادت می رسد فراموش نکن! پیراهن خود در غم من چاک مکناز حضرت فاطمه یادگار اگر می خواهی جز نیمه شب جسم مرا خاک مکنخون های مرا ز روی درب پاک مکن! اما علی چه کند با این در و دیوار؟ بی بی سفارش دیگری هم دارد: مرا چو غسل نیمه شب به پیش کودکان دهی مبادا سینه مرا به زینبم نشان دهی نگذار زینبم صورتم را ببیند! عجب وداع و خداحافظی بود! نوشته اند:«أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْت»؛ امیرالمؤمنین، بچه ها را از اتاق بیرون کرد، نشست کنار بستر حضرت فاطمه. ای صفای خانه من الوداع گرمی کاشانه من الوداع فاطمه جان! چه زود علی را تنها گذاشتی! الوداع ای همدم و هم ناله ام خواهشی دارم ز تو ریحانه ام جان زهرا روز من را شب مکن الوداع ای یار هیجده ساله ام یک شب دیگر بمان در خانه ام چادرت را بر سر زینب مکن فاطمه جان! به این زودی از کنار علی نرو! «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ» حجة الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب چهارم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۲ شهریور ۹۸ . التماس دعا
💠زمان طاغوت یک شب آقا سیدمهدی قوام خطیب معروف تهران بعد از منبر و در مسیر منزل، را می‌بیند، که وضعیت نامناسبی دارد و معلوم بوده اهل است! آقا سیدمهدی به پیر مردی می‌گوید: برو آن زن را صدا کن بیاید آن مرد تعلل می‌کند و می‌گوید: وضعیت آن زن و مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت می‌رود و او را صدا می‌زند! زن می‌آید، آقا سیدمهدی از آن زن می‌پرسد: این موقع شب اینجا چه می‌کنی؟! زن می‌گوید: احتیاج دارم، ! سید پاکت پولی را به او می‌دهد و می‌گوید: این پول، مال علیه‌السلام است، من هم نمی‌دانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از بیرون نیا! مدتی گذشت سید به مشرف شد. روزی در سید‌الشهدا علیه‌السلام زنی را می‌بیند با شوهرش ایستاده‌اند. شوهر می‌آید جلو و دست را می‌بوسد و می‌گوید: می‌خواهد سلامی به شما عرض کند! مرد دورتر می‌ایستد، زن که و با نقاب بود نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد تا سید صدایش را بهتر بشنود و با بغض و می‌گوید: آقا سید! من را نشناختید؟ سید می‌گوید: نه! بجا نمی‌آورم! زن می‌گوید: من همان خانمی هستم که چند مدت پیش مرا در خیابان لاله‌زار دیدید! یادتان می‌آید که پول را به من دادید و گفتید مال امام حسین است؟ بعد از رفتن شما خیلی حالم شد تا چند دقیقه کردم به امام حسین گفتم: آقا با من چکار داری آخه من ... همان جا بود که قسم خوردم دیگر این رو انجام ندهم و کردم... آقا سید! شما یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید. همان پاکت کار خودش را کرد… من دیگر… خوب شده‌ام!
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۵ ) شب پنجم محرم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین چراغ كه خاموش مى شود ناله مى كنيد قدر بدانيد. آى مردم! اسير ناله ها و خاموشى اين مهديه هستم كه اينجا مى آيم. در اين ناله ها همه چيز پيدا مى شود. ضايع نكنيد، فكر نكنيد اگر بعد از اين ناله دست خالى مى رويد، سوء ظن مى شود. ان شاء الله اهل سوء ظن به خدا نيستيد. اين آقا خيلى عزيز است، حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام. من نمى دانم چه بگويم، فقط يك نكته اى هست آن را بگويم و ذكر مصيبت كنم. حضرت به همراهانشان فرمودند: همه تان كشته مى شويد. اين آقازاده به خاطر صغر سنش نگران شد. گفت عمو! من هم كشته مى شوم؟ فرمود: نور ديده ام! چگونه است ميانه تو با مرگ؟ عرض كرد از شهد عسل شيرين تر است. اين يك نكته. يادگار حضرت مجتبى عليه السلام است. لازم نيست مصيبت مكشوف بخوانيد. به خدا همين جمله را بشنو، عبارتى كه در مقتل خيلى من را آتش زده اين است. راوى مى گويد: آقازاده آمد كه از عمو اجازه بگيرد ميدان برود. قريب به اين مضامين يك قدرى آقا سنگينى كرد، فرمود مادر تو عطر پدرت را از تو استشمام مى كند. يادگار پدرت هستى كجا مى روى؟ ديد كه عمو يك قدرى سنگين است. اين عبارت، من ظلمانى را منقلب كرده است. نمى دانم اين منظره را كه ملائكه ديدند، چه كردند؟ مى گويد: (فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه)؛ مرتب دست عمو را مى بوسيد، پاى عمو را مى بوسيد. و اما مطلب اخير كه باز مرا خيلى منقلب كرده، يك نكته اى است از رموز كربلاست. از اسرار ولايت است. ما مدعى فهميدنش نيستيم. فقط يك ظاهرى دارد، من ظاهرش را عرض مى كنم دقت كنيد. يك وقتى يك جائى خلوتى داشتيد، حالى داشتيد با اين نكته خودتان براى خودتان مى توانيد روضه خوانى كنيد. حضرت على اكبر عليه السلام آمد از تشنگى شكايت كرد. درست است؟ امام فرمود: نور ديده ام! برگرد كه به اين زودى از دست جدت سيراب مى شوى. قاسم بن الحسن عليه السلام از تشنگى شكايت كرد. او را به گونه مخصوصى كه شرحش جاى خودش باشد، سيراب كرد. رمز است ديگر ما نمى فهميم. گفتم كه ظاهرش اين است، اين يك. دوم اينكه كنار بدن على اكبر عليه السلام وقتى ايستاد به اين مضامين فرمود: جوانان بنى هاشم! برادرتان على را به خيمه ها ببريد. ولى در مورد قاسم بن الحسن عليه السلام راوى مى گويد: آمدم ديدم كه آقا آمد كنار اين بدن و دست مباركش را زير اين بدن گذاشت و بلند كرد. چسباند و به طرف سينه اش برد. اين دو مورد را در نظر بگيريد چرا؟ ما نمى دانيم. گفتم ظاهرى دارد. ظاهرش اين است كه قاسم عليه السلام پدر ندارد. روايت داريم كه صداى استغاثه حضرت قاسم عليه السلام كه بلند شد، آقا مثل شير غضبناك از خيمه بيرون رفت. يك چيزى را مى خواهم برايتان تصحيح كنم. در اينجا مى گويند بدن نازنينش زير سم اسبان، اين دروغ است. اين را تصحيح مى كنم. حضرت قاسم عليه السلام بدنش زير سم اسب نمانده، پس چه طور شد؟ حضرت قاسم عليه السلام استغاثه كرد. آقا خيلى غضبناك رفت. قاتل حضرت قاسم ديد حسين بن على عليه السلام مثل شير غضبناك دارد مى آيد. حضرت رفت يقه اين پليد را گرفت. اين ملعون فرياد زد و از قومش استمداد كرد. گفت: بياييد مرا از دست حسين بن على عليه السلام بگيريد. قومش آمدند به اين پليد كمك كنند. نتيجه اى بر عكس داد. يعنى اين پليد خودش ماند زير سم اسب همان قوم اصلى خودش. دقت كرديد. به جهنم واصل شد. آمده بودند آن را نجات بدهد نتيجه عكس شد. زير اسب همان ها كه آمدند نجاتش بدهند ماند. در نتيجه يك گرد و خاك عظيمى در ميدان بلند شد. هوا تيره و تار شد. هيچ كس از سرنوشت حضرت قاسم عليه السلام و امام حسين عليه السلام خبر نداشت. هم از آن طرف نگاه مى كردند هم از اين طرف. صبر كردند تا گرد و خاك فرو نشست. هوا روشن شد. ديدند آقا بالاى سر قاسم عليه السلام نشسته، مى فرمايد: برو نور ديده ام! براى من سخت است كه بالاى سر تو دير برسم. بعد با آن دو دست يدالهى، اين يادگار حضرت مجتبى عليه السلام را برداشت، به سينه اش چسباند و او را به سوى خيمه ها برساند. استفاده شده از روضه استاد آیت الله فاطمی‌نیا در شهادت حضرت قاسم علیه السلام مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب پنجم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۳ شهریور ۹۸ . التماس دعا
🔴 💠 گاهی مرد باید ساعتی با تمام، همسرش را هنگام ، کار در آشپزخانه و یا بچّه‌داری زیر بگیرد تا ببیند چه ریزه‌کاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل می‌شود. 💠 این کار می‌تواند در از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز او کمک شایانی به مرد کند. 💠 لذا در از او اعلام کنید که گاهی با ، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه می‌شوم که واقعاً زیادی در منزل می‌کشی. 💠 این روش، زن را بسیار کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه می‌دهد.
🔴 💠 یکی از اصول مهم این است که رفتار و گفتار ما باعث همسرمان نشود چرا که عامل مهمی در سرد شدن رابطه زن و شوهر است. 💠 از مصادیق تحقیر همسر، شوخی‌های نامناسب مخصوصاً در جمع، او با تغییر صدا و اشاره و یا بی‌احترامی کردن به اوست. 💠 این کارها یقیناً سنگینی به رابطه شما می‌زند و در واقع دارید به دست خودتان به همسرتان اجازه می‌دهید که برای تقابل با شما چنین کاری را انجام دهد. 💠 حتماً برای این رفتار آسیب‌زننده، از همسرتان عذرخواهی کرده و این رفتار را ترک کنید. اگر او حس کند که شما متوجه ضربه خوردن روح او شده‌اید و درصدد اصلاح آن هستید، دلخوری او تبدیل به و سردی مزمن نخواهد شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
rozeye_mirza mohamady_94_5.mp3
6.79M
🚩 روضه های محرم 🏴 #حضرت_عبدالله_بن_الحس_سلام الله علیه #شب_پنجم_محرم #استاد_میرزا_محمدی ┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈ لینک کانال 🏴 @khosravi1253 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 💠 برخی کارها بشدت از شما در نزد شوهر می‌کاهد. مثل مخفی‌کاری و کردن برخی امور در زندگی از شوهر... 💠 وقتی شوهر از امور پنهان، مطلع شود او را می‌کند چرا که او فکر می‌کند او را حساب نکرده‌اید و نظرش برایتان مهم نبوده است. 💠 با این‌کار، شوهرتان نسبت به کارهای آینده شما می‌شود. به شما در برخی کارها شک می‌کند و عامل بسیاری از بگومگوها و می‌گردد.
🔴 💠 گاهی دیده می‌شود زن و شوهرها در اماکن و در منظر دیگران دستان یکدیگر را گرفته و یا تماس بدنی غیر متعارف دارند. 💠 یقینا در جامعه افرادی هستند که مجردند و در حال حاضر به دلایلی توانایی و یا شرایط ندارند و دیدن این حرکات از طرف زن و شوهرها میل و خواسته آنها را کرده و افکارشان را می‌کند. 💠 همانطور که ما آدمها خوردن غذا در مقابل فرد و یا نوازش فرزندمان در مقابل کودک را عملی غیر منصفانه و ناپسند می‌دانیم باید نسبت به دیگر انسانها نیز حساس باشیم و ناخواسته به آنها نکنیم. 🍃❤️
🔴 💠 گاهی به همراه همسرتان به و یا شهدا رفته و در مکانهای معنوی با همسرتان صحبت‌های و عرفانی داشته باشید. 💠 اینگونه کارها و سخنان، بسیاری از ، کینه‌ها و زنگار قلب را شسته و حتی و گرفتاری‌های زندگی را می‌کند. 💠 اتصال به ، مدتها به شما انرژی داده و به زندگیتان می‌بخشد.
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۶ ) شب ششم محرم اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین هرکس از خدا پروا کند پر ,وا میکند توسل به حر آقای فاطمی نیا ضمن بیان خاطراتی از کرامات جناب حر ابن یزید ریاحی فرمودند: بسیاری از بزرگان در مشکلات خود متوسل به جناب حر می شدند و با این توسل گره از مشکلات خود می گشودند. که مسیر حر در تمام تاریخ ادامه دارد و هرکس مانند او گناهانش را ترک کند و در کشتی نجات آقا اباعبدالله علیه السلام قرار گیرد همین صفت را پیدا می کند.، همین کسی که حضرت امام به او لقب حر نهضت را دادند. همین جناب طیب حاج رضایی که در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام دفن شده است. همین شهید هم مانند حر است. بنده شاهد بودم که برخی از بزرگان و علما سر قبر این آقا و با حاجات روا شده باز می گشتند . خود بنده وقتی از خدا چیزی بخواهم به زیارت مزار این بزرگوار می روم. از ایشان می خواهم که واسطه شوند تا مشکلات ما برطرف شود و خدا شاهد است هر بار که می روم با حاجات روا شده برمی گردم./ می نویسند در روز عاشورا ابتدا امام حسین(علیه السلام) با حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) آمدند و ملاقاتی با عمر سعد(لعنةالله علیه) داشتند. به اصطلاح، سَرانِ این طرف با سَرانِ آن طرف ملاقات کردند. حُرّ هم با عمر سعد و در جرگه آن ها بود. امام حسین(علیه السلام) آنجا هم شروع کرد این ها را موعظه کردن و تذکردادن و… ؛ بعد هم پیشنهادهایی کردند که هیچ کدام را عمر سعد نپذیرفت. خوب، امام حسین(علیه السلام) اتمام حجّتش را کرد و برگشت. در تاریخ و مقاتل می نویسند حُرّ رو کرد به عمر سعد و گفت: هیچ کدام از پیشنهادهای امام حسین(علیه السلام) را نمی پذیری تو؟ عمر سعد گفت: نه، با او جنگی کنم که آسان ترین چیزش این باشد که سرها از بدن ها و دست ها از پیکرها جدا شود. اینجا بود که حُرّ جدا شد از عمر سعد و آمد کنار. مهاجر بن اوس می گوید: دیدم حُرّ سوار بر مرکب شده است و آرام آرام دارد می رود؛ امّا بدنش می لرزد و حال دیگری دارد. به او گفتم حُرّ، این چه حالی است که در تو می بینم؟ اگر از سرداران بزرگ کوفه از من سؤال می کردند، من از تو تجاوز نمی کردم و می گفتم بزرگترین سردار کوفه حُرّ بن یزید ریاحی است. گفت ای مهاجر! به خدا قسم خودم را بین بهشت و جهنم می بینم؛ تعاون به برّ و تقوی کنم یا از آن طرف شوم و به اثم و عدوان تعاون کنم؟ بعد قسم خورد و گفت به خدا قسم، و الله، جز بهشت هیچ چیز را انتخاب نمی کنم. مهاجر بن اوس می گوید دیدم حُرّ آرام آرام دارد می رود سمت خیام امام حسین(علیه السلام) و این جملات را می گوید: «الهی إلیکَ أَنَبتُ فَتُب عَلَیَّ» خدایا! من رو به سوی تو آوردم؛ توبه من را بپذیر؛ من را قبول کن. «فَإنّی و قد أرعَبتُ قلوب أولیائک و أولادَ بنتِ نبیِک» ای خدا! من دل های دوستان و اولیاء تو را لرزاندم؛ دل های فرزندانِ دختر پیغمبر را لرزاندم… . حُرّ آرام آرام نزدیک خیام امام حسین(علیه السلام) رسید. من نمی دانم با چه هیأتی بود؛ امّا از جمله ای که امام حسین(علیه السلام) به او گفته است، معلوم می شود که یا سرش را پایین انداخته بود یا از اسب پیاده شده بود و صورتش را روی زمین گذاشته بود؛ چون امام حسین(علیه السلام) که آمد به استقبالش اوّلین جمله ای که به او گفت این بود که «إرفع رأسَکَ یا شیخ». سرت را بلندکن، چرا سرت را به زیر انداخته ای؟ اگر اینجا نیامده بودی سر به زیر بودی؛ امّا حالا دیگر سربلندی. حُرّ رو کرد به امام حسین(علیه السلام) و عرض کرد «هَل لی مِن توبة؟…» بر گرفته شده از روضه فاطمی نیا و مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی.. مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب ششم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۵ شهریور ۹۸ . التماس دعا
🔴 💠 وقتی به صحبت‌ها و گلایه‌های همسرتان می‌دهید به منظور آنکه نشان دهید به حرف‌های او گوش می‌دهید گاهی بگویید: چه‌جالب، آها، خوب، اِ و ... 💠 ارتباط کلامی با این و نیز ارتباط با همسرتان در حین گوش دادن، بسیار در همسرتان موثر است و شما را پناهگاه و سنگ صبور خوبی تلقی خواهد کرد. 💠 اگر خوب و با توجه به صحبت‌های همسرتان گوش ندهید برداشت او این خواهد بود که او را نکرده‌اید و همین خود عامل گلایه و جدید خواهد شد.
آرامش
مگر میشه این صحنه را ببینی اشک نریزی
آرامش
کوچکترین خادم امام حسین
آرامش
توسل به امام زمان