هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۴ )
شب چهارم محرم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین
شب چهارم محرم متوسل فاطمه زهرا ع شویم صاحب عزای عزاداری امام حسین ع اوست..به محضرشان تسلیت می گوئیم .
لحظه وفات حضرت فاطمه(س)
دل های شما را روانۀ مدینه کنار قبر مخفی زهرا سلام الله علیها کنم. آن هایی که مدینه مشرف شده اند از همان اول زمزمه شان این است.
یا حضرت فاطمه من عقده دل وا نکردم گشتم ولی قبر تو را پیدا نکردم
مخفی بودن قبر نیز نشانه و سند مظلومیت زهرا سلام الله علیها است. مصائب حضرت فاطمه نیز مثل قبر آن بی بی مخفی است. مصائب آن قدر عظیم است که 40 سال پس از شهادت حضرت، امام حسن علیه السلام همین که نگاهش به مغیره می افتاد شروع می کرد به اشک ریختن، و می فرمود: مغیره! تو جزء کسانی بودی که مادرم زهرا را کتک زدی: «أنتَ الَّذی ضربتَ فاطمة بِنْتَ رَسُول الله صلی الله علیه و آله و سلم حتّی أَدْمیتها»؛ آن قدر مصیبت بزرگ است که امیرالمؤمنین علیه السلام کنار قبر حضرت فاطمه مرگش را از خداوند خواست براساس روایت فاطمیۀ اول نوشته اند: بعد از نماز مغرب حضرت فاطمه، جان به جان آفرین تسلیم کرد و خانه اش برای فرزندانش به عزا تبدیل شد.
صحبت هایش را کرد، گفت: علی جان! کسی را از محل دفنم با خبر نکن! بدنم را شب غسل بده، و شب کفن کن! راضی نیستم کسانی که به خانه ام حمله کرده اند، بر بدنم نماز بخوانند. علی جان! وقتی من را به خاک سپردی«اجْلِسْ عِنْدَ رَأْسِی قُبَالَةَ وَجْهِی»کنار قبرم بنشین و زود از کنار قبرم بلند نشو!
لحظۀ پس از دفن، لحظۀ تنهایی میت است و فرد متوفی انیس و مونس می خواهد. چه انیسی بالاتر از علی است؟ کنار قبر برایم قرآن بخوان!«فَأَکْثِرْ مِنْ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ»؛علی جان! برایم دعا کن.
ابْکِنِی وَ ابْکِ لِلْیَتَامَی وَلَاتَنْسَ قَتِیلَ الْعِدَی بِطَفِّ الْعِرَاق
هم برای خودم گریه کن هم برای بچه های یتیمم؛ زیرا خیلی سخت است که جلوی بچه ها مادرشان جان بدهد؛ آن هم بچه هایی که سنّشان زیر ده سال است و به سن بلوغ نرسیده اند. علی جان! خواهشی دارم، هوای همه بچه ها را داشته باش حسینم را که در کربلا به شهادت می رسد فراموش نکن!
پیراهن خود در غم من چاک مکناز حضرت فاطمه یادگار اگر می خواهی جز نیمه شب جسم مرا خاک مکنخون های مرا ز روی درب پاک مکن!
اما علی چه کند با این در و دیوار؟ بی بی سفارش دیگری هم دارد:
مرا چو غسل نیمه شب به پیش کودکان دهی مبادا سینه مرا به زینبم نشان دهی
نگذار زینبم صورتم را ببیند! عجب وداع و خداحافظی بود! نوشته اند:«أَخْرَجَ مَنْ کَانَ فِی الْبَیْت»؛ امیرالمؤمنین، بچه ها را از اتاق بیرون کرد، نشست کنار بستر حضرت فاطمه.
ای صفای خانه من الوداع
گرمی کاشانه من الوداع
فاطمه جان! چه زود علی را تنها گذاشتی!
الوداع ای همدم و هم ناله ام خواهشی دارم ز تو ریحانه ام جان زهرا روز من را شب مکن الوداع ای یار هیجده ساله ام یک شب دیگر بمان در خانه ام چادرت را بر سر زینب مکن
فاطمه جان! به این زودی از کنار علی نرو!
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»
حجة الاسلام و المسلمین دکتر رفیعی
مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب چهارم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۲ شهریور ۹۸ . التماس دعا
#همیشه_راه_توبه_و_اصلاح_باز_است
💠زمان طاغوت یک شب آقا سیدمهدی قوام خطیب معروف تهران بعد از منبر و در مسیر منزل، #زنی را میبیند، که وضعیت نامناسبی دارد و معلوم بوده اهل #فحشا است! آقا سیدمهدی به پیر مردی میگوید: برو آن زن را صدا کن بیاید آن مرد تعلل میکند و میگوید: وضعیت آن زن و #حجابش مناسب نیست او را صدا بزنم. خلاصه با اصرار سید و با کراهت میرود و او را صدا میزند! زن میآید، آقا سیدمهدی از آن زن میپرسد: این موقع شب اینجا چه میکنی؟! زن میگوید: احتیاج دارم، #مجبورم! سید پاکت پولی را به او میدهد و میگوید: این پول، مال #امام_حسین علیهالسلام است، من هم نمیدانم چقدر است؛ تا این پول را داری، از #خانه بیرون نیا!
مدتی گذشت سید به #کربلا مشرف شد. روزی در #حرم سیدالشهدا علیهالسلام زنی را میبیند با شوهرش ایستادهاند. شوهر میآید جلو و دست #سید را میبوسد و میگوید: #زنم میخواهد سلامی به شما عرض کند! مرد دورتر میایستد، زن که #محجبه و با نقاب بود نزدیک میآید و کمی نقاب از صورتش بر میگیرد تا سید صدایش را بهتر بشنود و با بغض و #گریه میگوید: آقا سید! من را نشناختید؟ سید میگوید: نه! بجا نمیآورم! زن میگوید: من همان خانمی هستم که چند مدت پیش مرا در خیابان لالهزار دیدید! یادتان میآید که #پاکت پول را به من دادید و گفتید مال امام حسین است؟ بعد از رفتن شما خیلی حالم #دگرگون شد تا چند دقیقه #گریه کردم به امام حسین گفتم: آقا با من چکار داری آخه من #فاسدم... همان جا بود که قسم خوردم دیگر این #گناه رو انجام ندهم و #توبه کردم... آقا سید! شما یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید. همان پاکت کار خودش را کرد… من دیگر… خوب شدهام!
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۵ )
شب پنجم محرم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین
چراغ كه خاموش مى شود ناله مى كنيد قدر بدانيد. آى مردم! اسير ناله ها و خاموشى اين مهديه هستم كه اينجا مى آيم. در اين ناله ها همه چيز پيدا مى شود. ضايع نكنيد، فكر نكنيد اگر بعد از اين ناله دست خالى مى رويد، سوء ظن مى شود. ان شاء الله اهل سوء ظن به خدا نيستيد.
اين آقا خيلى عزيز است، حضرت قاسم بن الحسن عليه السلام. من نمى دانم چه بگويم، فقط يك نكته اى هست آن را بگويم و ذكر مصيبت كنم. حضرت به همراهانشان فرمودند: همه تان كشته مى شويد.
اين آقازاده به خاطر صغر سنش نگران شد. گفت عمو! من هم كشته مى شوم؟
فرمود: نور ديده ام! چگونه است ميانه تو با مرگ؟
عرض كرد از شهد عسل شيرين تر است. اين يك نكته. يادگار حضرت مجتبى عليه السلام است.
لازم نيست مصيبت مكشوف بخوانيد. به خدا همين جمله را بشنو، عبارتى كه در مقتل خيلى من را آتش زده اين است. راوى مى گويد: آقازاده آمد كه از عمو اجازه بگيرد ميدان برود. قريب به اين مضامين يك قدرى آقا سنگينى كرد، فرمود مادر تو عطر پدرت را از تو استشمام مى كند. يادگار پدرت هستى كجا مى روى؟
ديد كه عمو يك قدرى سنگين است. اين عبارت، من ظلمانى را منقلب كرده است. نمى دانم اين منظره را كه ملائكه ديدند، چه كردند؟ مى گويد: (فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه)؛ مرتب دست عمو را مى بوسيد، پاى عمو را مى بوسيد.
و اما مطلب اخير كه باز مرا خيلى منقلب كرده، يك نكته اى است از رموز كربلاست. از اسرار ولايت است. ما مدعى فهميدنش نيستيم. فقط يك ظاهرى دارد، من ظاهرش را عرض مى كنم دقت كنيد. يك وقتى يك جائى خلوتى داشتيد، حالى داشتيد با اين نكته خودتان براى خودتان مى توانيد روضه خوانى كنيد. حضرت على اكبر عليه السلام آمد از تشنگى شكايت كرد. درست است؟ امام فرمود: نور ديده ام! برگرد كه به اين زودى از دست جدت سيراب مى شوى. قاسم بن الحسن عليه السلام از تشنگى شكايت كرد. او را به گونه مخصوصى كه شرحش جاى خودش باشد، سيراب كرد. رمز است ديگر ما نمى فهميم. گفتم كه ظاهرش اين است، اين يك.
دوم اينكه كنار بدن على اكبر عليه السلام وقتى ايستاد به اين مضامين فرمود: جوانان بنى هاشم! برادرتان على را به خيمه ها ببريد. ولى در مورد قاسم بن الحسن عليه السلام راوى مى گويد: آمدم ديدم كه آقا آمد
كنار اين بدن و دست مباركش را زير اين بدن گذاشت و بلند كرد. چسباند و به طرف سينه اش برد. اين دو مورد را در نظر بگيريد چرا؟ ما نمى دانيم.
گفتم ظاهرى دارد. ظاهرش اين است كه قاسم عليه السلام پدر ندارد.
روايت داريم كه صداى استغاثه حضرت قاسم عليه السلام كه بلند شد، آقا مثل شير غضبناك از خيمه بيرون رفت. يك چيزى را مى خواهم برايتان تصحيح كنم. در اينجا مى گويند بدن نازنينش زير سم اسبان، اين دروغ است. اين را تصحيح مى كنم. حضرت قاسم عليه السلام بدنش زير سم اسب نمانده، پس چه طور شد؟ حضرت قاسم عليه السلام استغاثه كرد. آقا خيلى غضبناك رفت. قاتل حضرت قاسم ديد حسين بن على عليه السلام مثل شير غضبناك دارد مى آيد. حضرت رفت يقه اين پليد را گرفت. اين ملعون فرياد زد و از قومش استمداد كرد. گفت: بياييد مرا از دست حسين بن على عليه السلام بگيريد. قومش آمدند به اين پليد كمك كنند. نتيجه اى بر عكس داد. يعنى اين پليد خودش ماند زير سم اسب همان قوم اصلى خودش. دقت كرديد. به جهنم واصل شد. آمده بودند آن را نجات بدهد نتيجه عكس شد. زير اسب همان ها كه آمدند نجاتش بدهند ماند. در نتيجه يك گرد و خاك عظيمى در ميدان بلند شد. هوا تيره و تار شد. هيچ كس از سرنوشت حضرت قاسم عليه السلام و امام حسين عليه السلام خبر نداشت.
هم از آن طرف نگاه مى كردند هم از اين طرف. صبر كردند تا گرد و خاك فرو نشست. هوا روشن شد. ديدند آقا بالاى سر قاسم عليه السلام نشسته، مى فرمايد: برو نور ديده ام! براى من سخت است كه بالاى سر تو دير برسم. بعد با آن دو دست يدالهى، اين يادگار حضرت مجتبى عليه السلام را برداشت، به سينه اش چسباند و او را به سوى خيمه ها برساند. استفاده شده از
روضه استاد آیت الله فاطمینیا در شهادت حضرت قاسم علیه السلام
مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب پنجم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۳ شهریور ۹۸ . التماس دعا
🔴 #زیر_ذرهبین_گرفتن_زن
💠 گاهی مرد باید ساعتی با #دقت تمام، همسرش را هنگام #خانهداری، کار در آشپزخانه و یا بچّهداری زیر #ذرهبین بگیرد تا ببیند چه ریزهکاریها و ظرایفی را هنرمندانه انجام داده و چه زحماتی را متحمّل میشود.
💠 این کار میتواند در #قدردانی از زن و داشتن توقّعات منصفانه از وی و نیز #درک او کمک شایانی به مرد کند.
💠 لذا در #تشکر از او اعلام کنید که گاهی با #دقت، کارهای تو را زیر نظر دارم و متوجه میشوم که واقعاً #زحمت زیادی در منزل میکشی.
💠 این روش، زن را بسیار #دلگرم کرده و برای آینده و سختیهای زندگی به او انرژی داده و #عاشقانه به تلاش خود در ساختن زندگی ادامه میدهد.
🔴 #خطای_بزرگ_تحقیر
💠 یکی از اصول مهم #همسرداری این است که رفتار و گفتار ما باعث #تحقیر همسرمان نشود چرا که عامل مهمی در سرد شدن رابطه زن و شوهر است.
💠 از مصادیق تحقیر همسر، شوخیهای نامناسب مخصوصاً در جمع، #تمسخر او با تغییر صدا و اشاره و یا بیاحترامی کردن به اوست.
💠 این کارها یقیناً #ضربات سنگینی به رابطه شما میزند و در واقع دارید به دست خودتان به همسرتان اجازه میدهید که برای تقابل با شما چنین کاری را انجام دهد.
💠 حتماً برای #اصلاح این رفتار آسیبزننده، از همسرتان عذرخواهی کرده و این رفتار را ترک کنید. اگر او حس کند که شما متوجه ضربه خوردن روح او شدهاید و درصدد اصلاح آن هستید، دلخوری او تبدیل به #کینه و سردی مزمن نخواهد شد.
هدایت شده از رایحه ی احکام «تخصصی»
rozeye_mirza mohamady_94_5.mp3
6.79M
🚩 روضه های محرم 🏴
#حضرت_عبدالله_بن_الحس_سلام الله علیه
#شب_پنجم_محرم
#استاد_میرزا_محمدی
┈••✾•🍃⚫️🌿•✾••┈┈
لینک کانال
🏴 @khosravi1253 🏴
🔴 #مخفی_کردن_از_شوهر_ممنوع
💠 برخی کارها بشدت از #محبوبیت شما در نزد شوهر میکاهد.
مثل مخفیکاری و #پنهان کردن برخی امور در زندگی از شوهر...
💠 وقتی شوهر از امور پنهان، مطلع شود او را #ناراحت میکند چرا که او فکر میکند او را حساب نکردهاید و نظرش برایتان مهم نبوده است.
💠 با اینکار، شوهرتان نسبت به کارهای آینده شما #بدبین میشود. به #صداقت شما در برخی کارها شک میکند و عامل بسیاری از بگومگوها و #مشاجرات میگردد.
🔴 #دست_یکدیگر_را_نگیرید
💠 گاهی دیده میشود زن و شوهرها در اماکن #عمومی و در منظر دیگران دستان یکدیگر را گرفته و یا تماس بدنی غیر متعارف دارند.
💠 یقینا در جامعه افرادی هستند که مجردند و در حال حاضر به دلایلی توانایی و یا شرایط #ازدواج ندارند و دیدن این حرکات از طرف زن و شوهرها میل و خواسته آنها را #تحریک کرده و افکارشان را #پریشان میکند.
💠 همانطور که ما آدمها خوردن غذا در مقابل فرد #گرسنه و یا نوازش فرزندمان در مقابل کودک #یتیم را عملی غیر منصفانه و ناپسند میدانیم باید نسبت به دیگر #محرومیتهای انسانها نیز حساس باشیم و ناخواسته به آنها #بیرحمی نکنیم.
🍃❤️
🔴 #ایده_معنوی
💠 گاهی به همراه همسرتان به #زیارتگاه و یا #گلزار شهدا رفته و در مکانهای معنوی با همسرتان صحبتهای #معنوی و عرفانی داشته باشید.
💠 اینگونه کارها و سخنان، بسیاری از #دلخوریها، کینهها و زنگار قلب را شسته و حتی #سختیها و گرفتاریهای زندگی را #آسان میکند.
💠 اتصال به #معنویت، مدتها به شما انرژی داده و به زندگیتان #آرامش میبخشد.
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۶ )
شب ششم محرم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین
هرکس از خدا پروا کند پر ,وا میکند
توسل به حر
آقای فاطمی نیا ضمن بیان خاطراتی از کرامات جناب حر ابن یزید ریاحی فرمودند: بسیاری از بزرگان در مشکلات خود متوسل به جناب حر می شدند و با این توسل گره از مشکلات خود می گشودند. که مسیر حر در تمام تاریخ ادامه دارد و هرکس مانند او گناهانش را ترک کند و در کشتی نجات آقا اباعبدالله علیه السلام قرار گیرد همین صفت را پیدا می کند.، همین کسی که حضرت امام به او لقب حر نهضت را دادند. همین جناب طیب حاج رضایی که در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام دفن شده است. همین شهید هم مانند حر است. بنده شاهد بودم که برخی از بزرگان و علما سر قبر این آقا و با حاجات روا شده باز می گشتند . خود بنده وقتی از خدا چیزی بخواهم به زیارت مزار این بزرگوار می روم. از ایشان می خواهم که واسطه شوند تا مشکلات ما برطرف شود و خدا شاهد است هر بار که می روم با حاجات روا شده برمی گردم./
می نویسند در روز عاشورا ابتدا امام حسین(علیه السلام) با حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) آمدند و ملاقاتی با عمر سعد(لعنةالله علیه) داشتند. به اصطلاح، سَرانِ این طرف با سَرانِ آن طرف ملاقات کردند. حُرّ هم با عمر سعد و در جرگه آن ها بود. امام حسین(علیه السلام) آنجا هم شروع کرد این ها را موعظه کردن و تذکردادن و… ؛ بعد هم پیشنهادهایی کردند که هیچ کدام را عمر سعد نپذیرفت. خوب، امام حسین(علیه السلام) اتمام حجّتش را کرد و برگشت. در تاریخ و مقاتل می نویسند حُرّ رو کرد به عمر سعد و گفت: هیچ کدام از پیشنهادهای امام حسین(علیه السلام) را نمی پذیری تو؟ عمر سعد گفت: نه، با او جنگی کنم که آسان ترین چیزش این باشد که سرها از بدن ها و دست ها از پیکرها جدا شود. اینجا بود که حُرّ جدا شد از عمر سعد و آمد کنار. مهاجر بن اوس می گوید: دیدم حُرّ سوار بر مرکب شده است و آرام آرام دارد می رود؛ امّا بدنش می لرزد و حال دیگری دارد. به او گفتم حُرّ، این چه حالی است که در تو می بینم؟ اگر از سرداران بزرگ کوفه از من سؤال می کردند، من از تو تجاوز نمی کردم و می گفتم بزرگترین سردار کوفه حُرّ بن یزید ریاحی است. گفت ای مهاجر! به خدا قسم خودم را بین بهشت و جهنم می بینم؛ تعاون به برّ و تقوی کنم یا از آن طرف شوم و به اثم و عدوان تعاون کنم؟ بعد قسم خورد و گفت به خدا قسم، و الله، جز بهشت هیچ چیز را انتخاب نمی کنم. مهاجر بن اوس می گوید دیدم حُرّ آرام آرام دارد می رود سمت خیام امام حسین(علیه السلام) و این جملات را می گوید: «الهی إلیکَ أَنَبتُ فَتُب عَلَیَّ» خدایا! من رو به سوی تو آوردم؛ توبه من را بپذیر؛ من را قبول کن. «فَإنّی و قد أرعَبتُ قلوب أولیائک و أولادَ بنتِ نبیِک» ای خدا! من دل های دوستان و اولیاء تو را لرزاندم؛ دل های فرزندانِ دختر پیغمبر را لرزاندم… .
حُرّ آرام آرام نزدیک خیام امام حسین(علیه السلام) رسید. من نمی دانم با چه هیأتی بود؛ امّا از جمله ای که امام حسین(علیه السلام) به او گفته است، معلوم می شود که یا سرش را پایین انداخته بود یا از اسب پیاده شده بود و صورتش را روی زمین گذاشته بود؛ چون امام حسین(علیه السلام) که آمد به استقبالش اوّلین جمله ای که به او گفت این بود که «إرفع رأسَکَ یا شیخ». سرت را بلندکن، چرا سرت را به زیر انداخته ای؟ اگر اینجا نیامده بودی سر به زیر بودی؛ امّا حالا دیگر سربلندی. حُرّ رو کرد به امام حسین(علیه السلام) و عرض کرد «هَل لی مِن توبة؟…» بر گرفته شده از روضه فاطمی نیا و مرحوم آیت الله مجتبی تهرانی..
مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب ششم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۵ شهریور ۹۸ . التماس دعا
🔴 #تکنیک_گوش_دادن
💠 وقتی به صحبتها و گلایههای همسرتان #گوش میدهید به منظور آنکه نشان دهید به حرفهای او گوش میدهید گاهی بگویید: چهجالب، آها، خوب، اِ و ...
💠 ارتباط کلامی با این #واژهها و نیز ارتباط #چشمی با همسرتان در حین گوش دادن، بسیار در #آرامش همسرتان موثر است و شما را پناهگاه و سنگ صبور خوبی تلقی خواهد کرد.
💠 اگر خوب و با توجه به صحبتهای همسرتان گوش ندهید برداشت او این خواهد بود که او را #درک نکردهاید و همین خود عامل گلایه و #تشنّج جدید خواهد شد.
🔴 #آیت_الله_بهجت(ره):
💠 در بین تمام مستحبات، دو عمل است که بینظیر میباشد و هیچ عملی به آنها نمےرسد:
۱- نماز شب
۲- گریه بر امام حسین علیه السلام
🔴 #زندگی_به_سبک_ساعتشنی
💠 سیستم ساعت #شنی به این شکل است که دو ظرف شیشهای متصل به یکدیگر به نوبت #پذیرای شنهای ظرف دیگر است و وقتی شنها و بار ظرف بالا خالی شد شیفتشان عوض شده و دیگری #شانه به زیر بار ظرف بالایی میدهد. در واقع مکمّل یکدیگر هستند و تا وقتی مسئولیت خود را به نوبت انجام دهند به ساعت شنی #معنا میدهند.
💠 یکی از اصول مهم در زندگی مشترک این است که زن و شوهر مثل یک ساعت شنی بارِ مشکلات و سختیها را از دوش همسر خود بردارند و پذیرای احساسات و #عواطف یکدیگر باشند.
💠 زن یا مرد در مواقعی نیاز به کمک جسمی، #روحی و یا فکری همسر پیدا میکنند و مشکلات و گرفتاریهای زندگی، آنها را خسته و کلافه میکند در اینگونه مواقع باید مثل سیستم ساعت شنی، برای یکدیگر #وقت بگذاریم و شانه به زیر بار مشکلات همسر بدهیم و مانند ساعت شنی که به نوبت ظرفیت خود را در اختیار ظرف دیگر قرار میدهد #ظرفیت بالای خود را در اختیار همسر قرار دهیم تا ذهن او را از افکار آشفته و پریشان #خالی کرده و با دیدن پشتیبانی و حمایت ما به آرامش، آسودگی خاطر و #امنیت روانی برسد.
هدایت شده از مالک رجبی دارابی
دل سنگ آب شد ( ۷ )
شب هفتم محرم
اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِكَ عَلَيْكَ مِنّى سَلامُ اللّهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَ بَقِىَ اللَّيْلُ وَ النَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللّهُ اخِرَالْعَهْدِ مِنّى لِزِيارَتِكُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الحسین
از اینجا دیگه حواس ها جمع باشه، در خونه شیر خواره اباعبدالله، باب الحوائج، گرفتارها، مریض دارها، قرض دارها، شب هفتم، اگه كسی دست خالی برگرده، فقط و فقط تقصیر خودشه، چون از هر طرفی كه برای این آقازاده گریه می كنی،یه نفر دعات می كنه؛ یه طرف مادرش رباب دعا می كنه،یه طرف عمه جانش زینب دعات می كنه،یه طرف رقیه كنار گهواره نشسته، یه طرف بابای مظلومش دعات می كنه
بسم الله، مدد می گیرم، از این آقازاده باب الحوائج، شب هفتمه، از فردا قصه عطش شروع می شه، از فردا داستان عطش به خودش شكل تازه ای می گیره، كدوم عطش؟ اصلاً این عطش چیه؟ چیه كه از آدم ابوالبشر وقتی كه خمسه طیبه رو بهش یاد میده، جبرئیل به اسم اباعبدالله (ع) كه میرسه،برا آدم روضه عطش خونده می شه؟ از آدم تا خاتم، پیغمبر ما هم همینطور، هنوز به دنیا نیومده، این آقا تو رحم مادرش روضه عطش می خونه، این چیه؟ عطش عطش، هركی می رسه می گه عطش.
امام سجاد (ع) می خواد برا باباش سنگ قبر درست كنه، با انگشت می نویسه: هذا قبر حسین بن علی الذی قتلوه عطشانا. امام رضا (ع) به ریان بن شبیب می خواد حدیث بگه، یه جمله می گه: صغیرهم یمیتهم العطش، همه می گن عطش، آقات، امام زمان (عج) وقتی تكیه به دیوار كعبه می زنه، میگه یا اَهلَ العالَم اِنَّ جَدِی الحُسَین قَتَلُوهُ بكربلا عَطشاناً، چرا این عطش اینقدر مهمه؟
این مقدمه روضه منه، چه خبره تو این عطش، چه سرّی تو این عطش نهفته است، اینقدر سخت و جانگدازه این عطش، از فردا آب رو می بندند. اهل بیت پیغمبر در محاصره بی آبی قرار می گیرند،من از شما سوال می كنم، مگه سپاه ابی عبدالله چه سپاهیه؟ یه عده زن و بچه با حسین هستند، از روز اول دستور دادند، حسین رو از آب دور كنند، یه جایی حسین (ع) خیمه بزنه، یه جایی كه فاصله داشته باشه با شریعه، با این راحتی نزدیك نشه، یكی از اون حرفایی كه حر بن یزید ریاحی رو منقلب كرد، یه مواجهه ای داره با عمرسعد روز عاشورا، باهاش حرف زد، حر به عمرسعد لعنت الله علیه گفت: عمرسعد این آبی كه تو بستی به حسین، حیوانها ازش استفاده می كنند، تو چیكار داری؟ كجای دینه؟ این زن و بچه باهاشن، سه روز آب رو بستی، ببین صدای گریه قطع نمی شه. اینها اینقدر پست بودند، آب رو بستند می خواستند از نظر ضعف جسمانی، وقتی آب نباشه،كم كم بدن قواش تحلیل میره، جانبازا، بچه رزمنده ها، اگه تو جلسه باشند، تو جبهه تشنگی كشیدید دیگه، دیدید تشنگی چیكار می كنه با آدم، اونم رو بچه، بعد آدم زخمی می شه، مجروح می شه، زخمی آب بدنش تحلیل می ره، نیاز به آب داره، اینها همه نشون میده عطش چه كرده.
الله اكبر، اما همه داستان عطش برای اصحاب و یاران و لشكریان اباعبدالله، هر جوری بگی قابل توجیهه، اما برا یه نفر قابل توجیه نیست، بهتر بگم، همه رو می تونی آروم كنی، همه زبون دارن می تونن اظهار عطش كنن، آدم باهاشون حرف بزنه، راضی شون كنه، آرامشون كنه، اما من سوال دارم، یه بچه شیرخواره رو چه جوری باید آروم كرد؟ اگه بچه ات تشنه باشه، این بچه بیدار شده، این بچه تشنه است، تا حالا برات پیش اومده؟ راهش ببر، باهاش بازی كن، بغلش كن، رو پات بخوابونش، فایده نداره، بچه تشنه آب می خواد... یا حسین...مالک رجبی دارابی سفر تبلیغی گرگان دهه اول محرم شب هفتم محرم ۱۴۴۱ ه ق برابر با ۱۶ شهریور ۹۸ . التماس دعا
هدایت شده از DELETED
🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🍃
📖🕋📖🕋📖
💠همراهان گرامی کانال
🌷ختم دسته جمعی زیارت امام حسین علیه السلام در کانال برگزار میشود
✅ تعداد ثبت مجموعه یا ضامن آهو میشود و توسط متصدی آمار در حرم مطهر
🍃🍂آقا علی بن موسی الرضا 🍂 🍃
از طرف شما عزیزان ثبت میشود و نزد ولی نعمتمان به امانت سپرده میشود
❇️ به نیابت از امام زمان( عج ) هدیه به امام حسین علیه السلام
و برآورده شدن حاجت افراد شرکت کننده
❇️فرصت خواندن تا جمعه شب ،22 / 6 / 1398
📣لطفا تعداد زیارت امام حسین علیه السلام را که می خوانید ،به آیدی زیر بفرمایید تا جمع آمار در حرم مطهر امام رضا ( ع ) مطهر ثبت شود
تشکر و عاقبت بخیری از حضور پر رنگتون 🌹
⬅️آیدی جهت پیام دادن برای اعلام تعداد زیارت امام حسین (ع) درختم دسته جمعی👇👇
🆔 @ZZ3362
🎈متن زیارتنامه امام حسین
علیه السلام ⬇️⬇️⬇️⬇️
🔷السَّلامُ عَلَیْکَ یا حُجَّهَ اللّهِ وَابْنَ حُجَّتِهِ * السَّلامُ عَلَیْکَ یا قَتیلَ اللّهِ وَابْنَ قَتیلِهِ *
السَّلامُ عَلَیْکَ یا ثارَ اللّهِ وَابْنَ ثارِهِ * السَّلامُ عَلَیْکَ یا وِتْرَ اللّهِ المَوْتُورَ فِی السَّماواتِ وَالأَرْضِ
🔶 اَشْهَدُ اَنَّ دَمَکَ سَکَنَ فی الْخُلْدِ وَاقْشَعَرَّتْ لَهُ اَظِلَّهُ العَرْشِ * وَبَکى لَهُ جَمیعُ الْخَلائِقِ * وَبَکَتْ لَهُ السَّماواتُ السَّبْعُ وَالاَْرَضُونَ السَّبْعُ وَما فیهِنَّ وَما بَیْنَهُنَّ
* وَمَنْ یَـتَـقَلَّبُ فی الْجَنَّهِ وَالنّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنا * وَما یُرى وَما لا یُرى * اَشْهَدُ اَنَّکَ
حُجَّهُ اللّهِ وَابْنُ حُجَّتِهِ *وَاَشْهَدُ اَنَّکَ قَتیلُ اللّهِ وَابْنُ قَتیلِهِ * وَاَشْهَدُ اَنَّکَ ثارُ اللّهِ
وَابْنُ ثارِهِ *وَاَشْهَدُ اَنَّکَ وِتْرُ اللّهِ الْمَوْتُورُ فِی السَّماواتِ وَالاَْرضِ * وَاَشْهَدُ اَنَّکَ
قَدْ بَلَّغْتَ وَنَصَحْتَ وَوَفَیْتَ وَاَوْفَیْتَ وَجاهَدْتَ فی سَبیلِ اللّهِ وَمَضَیْتَ لِلَّذی کُنْتَ عَلَیْهِ شَهیداً وَمُسْتَشْهَداً وَشاهِداً وَمَشْهُوداً
🔷 اَنَا عَبْدُ اللّهِ وَمَوْلاکَ وَفی طاعَتِکَ وَالْوافِدُ
اِلَیْکَ * اَلْتَمِسُ کَمالَ الْمَنْزِلَهِ عِنْدَ اللّهِ وَثَباتَ الْقَدَمِ فِی الْهِجْرَهِ اِلَیْکَ * وَالسَّبیلَ
الَّذی لا یَخْتَلِجُ دُونَکَ مِنَ الدُّخُولِ فی کَفالَتِکَ الَّتی اُمِرْتَ بِها *مَنْ اَرادَ اللّهَ بَدَأَبِکُمْ *
🔶 بِکُمْ یُبَیِّنُ اللّهُ الْکَذِبَ * وَبِکُمْ یُباعِدُ اللّهُ الزَّمانَ الْکَلِبَ * وَبِکُمْ فَتَحَ اللّهُ * وَبِکُمْ
یَخْتِمُ اللّهُ * وَبِکُمْ یَمْحَقُ ما یَشآءُ * وَبِکُمْ یُـثْبِتُ * وَبِکُمْ یَفُکُّ الذُّلَّ مِنْ رِقابِنا *
وَبِکُم یُدْرِکُ اللّهُ تِرَهَ کُلِّ مُؤمِن یُطْلَبُ بِها * وَبِکُمْ تُنْبِتُ الاَْرْضُ اَشجارَها * وَبِکُمْ تُخْرِجُ
الاَْرْضُ ثِمارَها* وَبِکُمْ تُنْزِلُ السَّماءُ قَطْرَها وَرِزْقَها * وَبِکُمْ یَکْشِفُ اللّهُ الْکَرْبَ
*وَبِکُمْ یُنَزِّلُ اللّهُ الْغَیْثَ * وَبِکُمْ تُسَبِّحُ الأَْرضُ الَّتی تَحْمِلُ اَبْدانَـکُمْ وَتَسْتَقِرُّ جِبالُها
عَلى مَراسیها
🔷 اِرادَهُ الرَّبِّ فی مَقادیرِ اُمُورِهِ تَهْبِطُ اِلَیْکُمْ وَتَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُمْ
* وَالصّادِرُ عَمّا فُصِّلَ مِنْ اَحْکامِ العِبادِ * لُعِنَتْ اُمَّهٌ قَتَلَتْکُمْ * وَاُمَّهٌ خالَفَتْکُمْ * وَاُمَّهٌ
جَحَدَتْ وِلایَتَکُمْ * وَاُمَّهٌ ظاهَرَتْ عَلَیْکُمْ *وَاُمَّهٌ شَهِدَتْ وَلَمْ تُسْتَشْهَدْ
🔶 اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی جَعَلَ النّارَ مَأواهُمُ وَبِئْسَ وِرْدُ الْوارِدینَ * وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ * وَالْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمینَ.
🔷 پس سه مرتبه بگو: وَصَلّى اللّهُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ، پس بگو سه مرتبه: اَنَا اِلَى اللّهِ مِمَّنْ خالَفَکَ بَریءٌ.
🔶پس مى روى به نزد قبر فرزند آن حضرت علىّ بن الحسین(علیهما السلام) که در نزد پاى پدرش مدفون است و مى گویى:
السَّلامُ عَلَیْکَ یا بْنَ رَسُولِ اللّهِ * السَّلامُ عَلَیْکَ یَا بْنَ اَمیرِالْمُؤْمِنینَ، السَّلامُ
عَلَیْکَ یَابْنَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْنِ * السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ خَدیجَهَ وَفاطِمَهَ.
🔷پس مى گویى سه مرتبه: صَلَّى اللّهُ عَلَیْکَ، و سه مرتبه: لَعَنَ اللّه مَنْ قَتَلَکَ *و سه مرتبه: اَنَا اِلَى اللّهِ مِنْهُمْ بَریءٌ.
🔶پس برمى خیزى و اشاره مى کنى با دست خود به سوى شهدا(رحمهم الله) و مى گویى سه مرتبه: السَّلامُ عَلَیْکُمْ، پس مى گویى: فُزْتُمْ وَاللّهِ فُزْتُمْ وَاللّهِ فَلَیْتَ اَنّی مَعَکُمْ فَاَفُوزَ فَوْزاً عَظیماً
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
🌹 *حکایتی بسیار زیبا و تکان دهنده*
از سید علی اکبر کوثری
( از روضه خوان های قدیم قم و از پیرغلام های مخلص اباعبدالله علیه السلام)
🔹در ظهر عاشورای یک سالی برای روضه خوانی به یکی از مساجد قم رفتم.
بچه های آن محله به رسم کودکانهٔ خود بازی میکردند
و به جهت تقلید از بزرگترها با چادرهای مشکی و مقنعه های مشکی مادرانشان حسینیه و تکیه ی کودکانه و کوچکی در عالم کودکی در گوشه ای از محله برای خودشان درست کرده بودند
🔹 بعد از اتمام جلسه آمدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟
گفتم:دخترم روز عاشوراست. و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم
و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم
هر چه دختربچه اصرار کرد، توجهی نکردم
تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت: مگه ما دل نداریم!؟
چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟
🔹 پیش خودم گفتم دل این بچه رو نشکنم. قبول کردم
و باعجله به دنبالش رفتم
تا رسیدیم به حسینیهٔ کوچک و محقری که به اندازه سه چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند
🔹 سر خم کردم و وارد شدم.
روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد
روی خاک دور و اطرافم نشستند.
سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم
السلام علیک یاابا عبدالله...
دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر
از آب هم مضایقه کردند کوفیان...
دعائی کردم و آمدم بلند بشم باعجله برم
که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری
امکان نداره بزاریم بری.
🔹رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گانشون
برام چای ریخت ، چائی سرد که رنگ خوبی هم نداشت
با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا
و برای اینکه بچه ها ناراحت نشن، بی سر و صدا از پشت سر چای رو ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم...
🔹شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته آمدم منزل. از شدت خستگی فورا به خواب رفتم
وجود نازنین حضرت زهرا صدیقهٔ کبری علیهاالسلام
در عالم رویا بالای سرم آمدند. طوری که متوجه حضور ایشان شدم
به من فرمودند:
آسید علی اکبر مجالس روضهٔ امروز قبول نیست
گفتم: چرا خانوم جان؟
🔹فرمودند:
نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی. فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمان در آنجا حضور داشتیم.
و آن روضه ای بود که برای اون چند تا بچهٔ کوچک،
دور از ریا و خالصانه، گوشهٔ محله خواندی....
آسید علی اکبر ، ما از تو گله و خورده ای داریم!
🔹گفتم جانم خانوم، بفرمائید چه خطایی ازم سر زده؟
خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند:
اون چایی را من بادست خودم ریخته بودم
چرا نخوردی و روی زمین ریختی!!؟
🔹از خواب بیدار شدم و از آن روز فهمیدم
که توجه و عنایت آن بزرگواران
به مجالس بااخلاص و بی ریاست
و بعد از آن هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود
قبول میکردم
و اندک صله و پاکتی که از آنها عاید و حاصلم میشد
برکتی فراوان داشت. و برای همهٔ گرفتاری ها و مخارجم کافی بود.
🔹 *بنازم به بزم محبت که در آن*
*گدایی و شاهی برابر نشیند...*
📚 خاطرات مرحوم کوثری
♻ جهت تعجیل در فرج آقا امام زمان(عج) منتشر کنید.
یکی از مداحان تعریف میکرد چای ریز مسجدمون فوت کرد ، سر مزارش رفتم گفتم یه عمر نوکری کردی برای ارباب بی کفن حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ...،
بیا بهم بگو ارباب برات چه کرد ...!
ایشان میگفت دو سه شب از فوتش گذشته بود خوابش رو دیدم گفتم مشت علی چه خبر؟
گفت الحمدلله جام خوبه
ارباب این باغ و قصر رو بهم داده
دیدم عجب جای قشنگی بهش دادن.
گفتم بگو چی شد؟ چی دیدی ؟
گفت شب اول قبرم امام حسین علیه السلام آمد بالای سرم ،
صدا زد آقا مشهدی علی
خوش آمدی ..
مشهدی علی توی کل عمرت ۱۲ هزار و ۴۲۷ تا برای ما چایی ریختی ...
این عطیه و هدیه ما رو فعلا بگیر تا روز قیامت جبران کنیم ...
میگفت دیدم مشت علی گریه کرد .
گفتم دیگه چرا گریه میکنی ؟
گفت : اگه میدونستم ارباب این قدر دقیق حساب نوکری من رو داره
برای هر نفر شخصا" هم چایی میریختم ، هم چایی میبردم ...
عزیزانم : نوکری خود را دست کم نگیرید...
چیزی در این دستگاه کم و زیاد نمیشود... و هر کاری ولو کوچک برای حضرت زهرا سلام الله علیه و ذریه مطهرش انجام دهیم
(حتی کپی این متن برای گروه ها و کانالها)
چنان جبران میکنند که باورمان نمی شود...
#استادمظاهری
@omoorfarhangi
در شهر رشت بر حسب اتفاق در خیابان سعدی رشت به مزاری رسیدم و با سرگذشتی عجیب آشنا شدم .
منطقه ای بود متعلق به هموطنان ارمنی و در آن منطقه مزاری بود متعلق به یک انسان آزاده به نام آرسن میناسیان.
بعدها وقتی در مورد آرسن جستجو کردم بیشتر با این آزاده مرد آشنا شدم.
آرسن در شهر رشت زاده شد.
دوران ابتدایی را در همان شهر سپری نمود.
در ایامی که فقر در ایران همه گیر شده بود.روزی مادرش برای آرسن پالتویی خریداری میکند و در هنگام عزیمت به مدرسه به وی میپوشاند اما در برگشت آرسن پالتو را به همراه نداشت .
وقتی با سوال مادر روبرو میشود میگوید یکی از همکلاسهای مسلمانش لباس مناسب نداشته پالتو را به وی بخشیده .
بعدها آرسن به داروسازی تحربی رو آورد. و شهرت آرسن از همین جا شروع شد.
آن مرد بزرگ متعدد مشاهده میکرد که افرادی هستند که هزینه داروهای خود را ندارند یا به دلیل فقر اصلا دسترسی به دارو ندارند و آنزمان هم ایران دچارفقر فراگیر بود .
آرسن با هزینه خودش شبها نیمه شبها به سمت تهران راه می افتاد و صبح هنگام در تهران داروهای مورد نیاز نیازمندان را خریداری یا تهیه میکرد یا مواد آنرا تهیه میکرد و سپس ظهر هنگام خودش را به رشت میرساند و از بعد از ظهر داروهایی مورد نیاز مردم فقیر را به یک سوم قیمت واقعی بین ایشان توزیع میکرد.
در ابتدا عده ای کوته فکر علیه آن ابر مرد دست به اتهام سازی و شایعه پراکنی زدند و با تاکید بر ارمنی بودن وی داروها را حرام و... میدانستند
و چند مرتبه آرسن بخاطر همین ناجوانمردیهای و اتهامات به زندان افتاد اما آن آزاده مرد عزم داشت که مسیح رشت بشود .
زندگی خود را فروخت و داروخانه ای راه انداخت کم کم مردم رشت و نواحی اطراف آن به نیات آن آزاده مرد اعتماد کردند .
داروخانه آرسن تبدیل شد به قبله و ماوای بیپناهان و مستضعفان رشت .
اما آرسن خسته نشد .
آنقدر پیش رفت و بزرگ مردی به خرج داد تا علمای رشت به زیارت او
رفتند .
آنزمان امام جماعت مسجد جامع رشت در اختیار حضرت آیه الله ضیابری بود. آیه الله به حریم و آزادگی آرسن اعتقاد پیدا کرد و دست در دست آن ابر مرد گذاشت و اولین داروخانه شبانه روزی ایران را در شهر رشت بنا نهادند .
مردم فقیر خطه گیلان از هر دین و مذهب به داروخانه آرسن هجوم می آوردند.
تجار شهر پول خود را به آیه الله ضیابری میدادند و آیه الله نیز پول را دو دستی تقدیم آرسن مینمود تا صرف هزینه دارو و درمان فقرا شود .
بعدها آیه الله ضیابری و آرسن میناسیان برای سر و سامان دادن سالمندان بی سرپرست اولین سرای سالمندان ایران را در شهر رشت و با هزینه شخصی و کمک بازاریان رشت تاسیس نمودند و بدون حتی یک ریال کمک از دولت وقت پذیرای سالمندان بیمار و بی کس و کار از سراسر ایران شدند .
پس از رشت آرسن تلاشی وافر را برای تاسیس سرای سالمندان در تهران مبذول داشت و توانست با زحمت و مرارت زیاد سرای سالمندان کهریزک را بنا نهد که هر سه بنای خیر آرسن تا کنون به فعالیت خود ادامه میدهند .
هم داروخانه شبانه روزی رشت و هم سرای سالمندان رشت و هم سرای سالمندان کهریزک.
در سال ۱۳۵۶ آن آزاده مرد در حالی که در سرای سالمندان رشت در حال خدمات رسانی بود در هنگام کار در گذشت و مردم خطه گیلان را در عزای فراق خود گذاشت.
روز بعد شهر رشت از هجوم جمعیت به صحرای محشر تبدیل شد. جا برای سوزن انداختن نبود. مردم گیلان از هر فرقه وایین آمدند و عظمتی خلق شد به نام تشیع جنازه مسیح رشت.
جنازه ساعتها روی دست مردم بود و امکان دفن پیدا نمیکرد.
بر روی تابوت یک مسیحی چندین عمامه سادات بزرگ گیلان گذاشته شده بود .
مردم تکبیر گویان و صلوات فرستان جنازه یک ارمنی را تشییع میکردند. در ابتدا مسلمانان اجازه دفن آن ابر مرد در قبرستان ارامنه را نمیدادند و میخواستند او را در قبرستان مسلمانان دفن کنند .
اما با میانجی گری علما و صرف وقت زیاد جنازه به کلیسای رشت رسید .
ساعتها مردم رشت کلیسا را مانند کعبه ای در برگرفتند و آنروز مسلمان و ارمنی یه کعبه داشتند و آنهم کلیسای کوچک رشت بود. نهایتا جسد آن آزاده مرد را در همان جا دفن کردند .
آری آرسن میناسیان عنوان مسیح رشت را پیدا کرد ودر هنگام مرگ سروسوزنی مال یا اموال در این دنیا نداشت اما دنیایی را در سوگ خود نشاند.
این بهانه شد تا رشت را مجددا بگردیم، تو سبزه میدانش شام بخوریم، و این ابر مرد را در کليسايش زیارت کنیم،
اگه رفتید رشت حتما سری به آرسن بزنيد.🌹