eitaa logo
آرایه های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
258 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
‏علامه اکبر دهخدا. آنچه پشت سرش مشاهده می‌کنید، فیش‌هایی است که برای لغتنامه تهیه کرده‌اند. ♧▬▬▬❄️ • @arayehha ♧▬▬▬❄️❤️❄️▬▬▬♧
👈مقایسه ویژگی های سه سبک در یک نگاه ( سبک خراسانی ، سبک عراقی ، سبک هندی ) ✔️ 🆔@arayehha
فعل های چندوجهی.pdf
3.26M
فعل‌های چندوجهی C᭄‌❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌ @arayehha ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┅✿░⃟‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌♥️❃‎‌‌‎─═༅࿇࿇༅═─🦋🎶═‌
😢 یار دبستانی هم ما را در مدرسه زندگی تنها گذاشت و رفت ! 🕊️ یار دبستانی هم رفت، تا بفهمیم تنها صداست که در مدرسه زندگی می ماند! ◾️ جمشید جم نخستین خواننده آهنگ ماندگار «یار دبستانی من» چهارشنبه ۱۱ بهمن ماه ۱۴۰۲ درگذشت. روحش شاد و قرین آرامش باد @arayehha🥀🦋
4_5897709916746944833.mp3
9.75M
یار دبستانی من 🎼 از جمشید جم 🥀 یادش گرامی باد 🎋 @arayehha
آموزش آرایه های ادبی( قلمرو ادبی) 1-مراعات نظیر:آوردن واژه هایی از یک مجموعه که با هم تناسب دارند این رابطه وتناسب می تواند از نظر جنس، نوع، مکان و ...باشد مثل ابر و بادو مه وخورشیدو فلک در کارند تا تونانی به کف آری و به غفلت نخوری. 2-تلمیح:اشاره ای به بخشی از دانسته های تاریخی وروایات وداستان هایی که در منابع مختلف ذکر شده شده است مثل زحسرت لب شیرین هنوز می بینم که لاله میدمد از خون دیده ی فرهاد 3-تضمین:آوردن بخشی از آیه، حدیث، مصراع یا بیتی از شاعری دیگر در بین کلام خود است مثل چشم حافظ زیر بام قصر آن حوری سرشت شیوه ی جنات تجری تحتهاالانهار داشت 4-تضاد:آوردن دوکلمه با معنی متضاد است برای روشنگری یا زیبایی مثل:شادی ندارد آن که ندارد به دل غمی آن را که نیست عالم غم نیست عالمی 5-تناقض یا پارادوکس:آوردن دو واژه یا دو معنی متناقض است یعنی وجود یکی نقض وجود دیگری است مثل هرگز وجود حاضر غایب شنیده ای من در میان جمع و دلم جای دیگرست 6-حس آمیزی:آمیختن دو یا چند حس است یعنی مثلا بو کردن که مربوط به حس بویایی است را با شنیدن که مربوط به شنوایی است ترکیب کنیم و بگوییم:بو می شنوم و موارد مشابه مثل از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر 7-حسن تعلیل:آوردن علتی ادبی برای کاری درشعر یانثرکه مبتنی بر تشبیه است و در واقع علمی وعقلی نیست مثل:باران همه بر جای عرق می چکد از ابر پیداست که از روی لطیف تو حیا کرد یعنی اگر باران از ابر میبارد به این علت است که از روی لطیف تو شرمسار است مثل عرق شرم که جاری میشود🌸🌸🌸🌸🌸🌸 8-اغراق:ادعای وجود صفت یا حالتی است به اندازه ای که وجود آن محال و غیر ممکن باشد مثل:هرگز کسی ندید بدین سان نشان برف گویی که لقمه ای است زمین در دهان برف 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 9-ایهام:آوردن واژه ای با حداقل دومعنی که یکی نزدیک به ذهن و دیگری دور از ذهن باشد مثل:بی مهر رخت روز مرا نور نمانده است وزعمر مرا جز شب دیجور نمانده است مهر یعنی خورشید یامحبت وعشق 10-تکرار:تکراریک یا چند کلمه در شعر مثل آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی 10-جناس:آوردن واژه هایی است که در تلفظ مشترک ودر معنی متفاوتند مثل ای مهرتودردلها، وی مهرتو بر لبها وی شور تودرسرها، وی سرتودرجانها ☘☘☘☘☘☘☘ جناس انواع مختلفی دارد:تام(همسان)، ناقص حرکتی، ناقص اختلافی، ناقص افزایشی(ناهمسان) و اشتقاق 11-واج آرایی:تکرار یک یا چند صامت یا مصوت در یک مصراع یا بیت مثل:لبخند تو خلاصه ی خوبیهاست لختی بخند خنده ی گل زیباست 12-تشبیه:ادعای شبیه بودن دویا چند چیزاست ارکان آن:مشبه، مشبه به، ادات تشبیه ووجه شبه مشبه ومشبه به راطرفین تشبیه می نامند ادات تشبیه عبارتنداز مثل، مانند، چو، چون، همچووهمچون، به سان، به کردارو... گرت زدست براید چونخل باش کریم ورت زدست نیایدچوسروباش آزاد ارکان تشبیه در مصراع اول: تو:مشبه چو:ادات نخل:مشبه به کریم وبخشنده بودن:وجه شبه 13-سجع:شبیه بودن دو واژه در واجها یا حروف پایانی، وزن یا هردوی آنها مثل الهی اگر بهشت چون چشم و چراغ است، بی دیدار تو درد و داغ است بین داغ و چراغ جناس وجود دارد 14-استعاره:مانند تشبیه است ولی فقط از ارکان تشبیه مشبه به یا مشبه ذکر شده است مثل:بتی دارم که گرد گل زسنبل سایه بان دارد در این مصراع بت ، گل و سنبل استعاره اند با کمی دقت می فهمیم که مثلا بت در آغاز اینگونه بوده:یار مثل بت است. 15-تشخیص:در واقع جان بخشیدن به اشیای بی جان است یعنی خصوصیات انسانی را به پدیده های دیگر نسبت بدهیم مثل گل بخندید که از راست نرنجیم ولی هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت. @arayehha
✳️ واژهٔ کنونی «برف» از واژهٔ وَفْر wafr یا وَفْرَه wafra در زبان پهلوی گرفته شده‌است. برف در زبان کهن پهلوی به شکل‌های سْنیزَگ، سْنیخر و سْنوی snoy نیز آمده‌است که همگی با واژهٔ snow در زبان انگلیسی و Schnee در زبان آلمانی هم‌ریشه‌اند. اسکیموها تعداد زیادی واژهٔ متفاوت برای انواع «برف» دارند. ◀️ ویکی‌پدیا. ❇️ برف یکی از ریزش‌های آسمانی و نیز نام پوششی است که از آن بر زمین تشکیل می‌گردد. واژه کنونی «برف» از واژه پهلوی «وَفر» گرفته شده‌است. برف در زبان کهن پهلوی به ریخت‌های «اِسنیزَگ»، «اِسنیخر» و «اِسنوی» نیز آمده‌ است که همگی با واژه (snow) در زبان انگلیسی هم ریشه‌اند. ◀️ در فرهنگ ایران باستان، برف همچون باد، باران، مه و ابرِ باران زا، از آفریده‌های مادی پیش از آفرینش زمین دانسته شده‌است. خدای برف یکی از اسب‌های گردونه ناهید یا اناهیتا بود. (آناهیتا در زبان اوستایی، نام یک پیکر کیهانی ایرانی است، که ایزدبانوی «آب‌ها» (آبان) پنداشته و ستوده می‌شود و از این رو با نمادهایی چون باروری، شفا و خرد نیز همراه است). در اوستا به بارش برفی سنگین اشاره رفته‌است و در یشت‌ها (سرودهایی هستند که همواره به ستایش خدایگان کهن ایرانی مانند مهر، ناهید و تیشتر و غیره اختصاص دارند)، زمستان هولناکی پیش‌بینی شده که سه‌سال زمین را دچار باران و تگرگ و برف و باد سرد خواهد کرد، چندان‌که زمین ویران و مخلوقاتش نابود خواهند شد. در شاهنامه روایتی هست که در جنگ ایران و توران در زمان کیخسرو، برف سنگینی همه‌جا را پوشاند، چنانکه نبرد از یاد همگان رفت و ناچار شدند که اسبان جنگی را بکشند و بخورند. ◀️ از دید نمادشناسی، برف در استوره‌های ایرانی پدیده‌ای خجسته و باشگون و اهورایی شمرده می‌شود. هرچند از پدیده‌هایی است که با روزگار سرما در پیوند است که در چشم ایرانیان روزگاری سخت، بی شکون و اهریمنی می‌نموده است. اما با این وجود این خجستگی برف در روزگار سرما بازمی‌گردد به رنگ سپید آن. سپیدی در نمادشناسی ایرانی همیشه نشانه‌ای فرخنده بوده استف برخلاف سیاهی که نشانه‌ای است پلید و ناهمایون و اهریمنی. از این روی برای نمونه در خوان‌هایی که پهلوانان آیینی از آنها می‌گذرند تا به پاکی و پالایش برسند، ما به نماد برف بازمی‌خوریم. در خوان‌های نهایی، هنگامی که پهلوان به فرجام نبرد و تلاش شگرف و دشوار خود می‌رسد، برف به نمود می‌آید و رخ می‌نماید. این، نشانه آن است که پهلوان آیینی از تیرگی‌های تن و از آلایش‌های گیتی که جهان خاکی است می‌رهد و به سپیدی، به روشنی و رهایی راه می‌جوید. در همین زمینه، یک کارکرد برجسته نمادشناختی از برف در داستان کیخسرو دیده می‌آید: ◀️ کیخسرو، شهریار آرمانی و آیینی ایران است. از این روی، هنگامی که به بزرگترین کارزار خویش که همانا در بندافکندن و کشتن افراسیاب تورانی است، دست می‌یابد، در فرازنای شکوه فرمان روایی به ناگاه پادشاهی را رها می‌کند و به پارسایی و پرهیز روی می‌آورد و کار جهان خاکی را فرو می‌گذارد تا زنده به مینو (جهان نهان) راه ببرد. این راه بردن بدین‌سان در داستان آمده است که کیخسرو با تنی چند از پهلوانان نامدار ایرانی به کوهی می‌رسد. کیخسرو همراهان را بدرود می‌گوید و در آن کوه در میانه برف و بوران از دیدگان ناپدید می‌شود. ◀️ آخرین پیوند کیخسرو با گیتی با جهان پست در برف رخ می‌دهد، چنان‌که گویی برف مرز میان گیتی و مینو است. کیخسرو با گذشتن از برف و نهان شدن در آن به جهان دیگر که جهان جاوید و جان است، راه می‌برد. از این رو، اگر نمادشناسانه به این داستان حماسی و نمادین ایرانی بنگریم، کیخسرو از سیاهی گیتی و تن به یکبارگی می‌رهد، سراپا به سفیدی می رسد. این سفیدی، آغازی است برای آنکه به پیراستگی و پالایش بازپسین دست بیابد و به جهان نهان به نزد آفریدگار راه بجوید. @arayehha
4_5902130992872690194.mp3
2.42M
شعر و خوانش: دکتر حسنا محمدزاده @arayehha
✍ تناقض "Paradox" ✍ آوردن دو واژه یا دو معنی متناقض در کلام به گونه‌ای که آفریننده‌ی زیبایی باشد. ✍ زیبایی تناقض در این است که ترکیب سخن به گونه‌ای باشد که تناقض منطقی آن نتواند از قدرت اقناع ذهنی و زیبایی آن بکاهد. ✍ تناقض یا پارادوکس در زبان پارسی به متناقض‌نما و یا بیان نقیضی نیز نامیده می‌شود. ✍ به بیان ساده‌تر نوع دیگری از ناسازی و یا تضاد وجود دارد؛ که ارزش زیبا شناختی بسیار دارد که آن را "ناسازی هنری" می‌گویند که ما آن را بیشتر با واژه‌های "متناقض نما" یا به قول اروپاییان "پارادوکس" می‌شناسیم. ✍ متناقض‌نما یا پارادوکس آن است که دو ناساز، در همان هنگام که با هم ناساز و مخالف و متضادند، سخت به هم پیوسته‌اند و از یکدیگر جدا نمی‌شوند، یعنی ذهن، هر دوی آنها را می پذیرد. ✍ این آرایه را "حافظ" در اشعارش فراوان به کاربرده است. ✍ هرگز وجودِ حاضر ِغایب شنیده‌ای من در میانِ جمع و دلم جای دیگر است « سعدی» ✍ در مصرع اول حاضرِ غایب امری غیر ممکن است ، چون اگر انسان حاضر باشد نمی‌تواند غایب باشد بنابراین این دو کلمه کاملاً متناقضند و وجود یکی دیگری را نقض می‌کند. ✍ و معنای آن می‌شود : من با وجود حاضر بودنم در جمع ، به دلیل بودنِ دلم در جای دیگر غایب هستم. ✍ این بیت به عنوان یکی از زیباترین بیت‌های فارسی بصورت ضرب‌المثل درآمده است. ✍ دولت فقر خدایا به من ارزانی دار کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است « حافظ » ✍ دولت یعنی ثروت، فقر یعنی بی‌پولی و متضاد ثروت است. ✍ معنای این مصراع می‌شود: خدایا ثروت بی‌پولی را به من عطا کن، یعنی بی‌پولی و فقیری، یک ثروت است. ✍ می خورم جام غمی هر دم به شادی رخت خرم آن کس کاو بدین غم، شادمانی می‌کند «سلمان ساوجی» ✍ در بیتی که خواندید، غم، یعنی ناراحتی و در آزار بودن، شادمانی یعنی در آسایش و لذت بودن که نقطه‌ی مقابل غم است. ✍ و معنای آن می‌شود : خوشا به حال کسی که با این غم شادی می‌کند. ✍ همه می‌دانیم که کسی با غم و ناراحتی شادی نمی‌کند و زیبایی این آرایه نیز در همین به حیرت انداختن است. ✍ باغ و بهار من، نفس آرمیده است بیماری نسیم، شفا می‌دهد مرا « صائب تبریزی» شاعر سبک هندی ✍ مصراع دوم: بیماری و آشفتگی نسیم ، مرا درمان می‌کند. ✍ می‌دانیم که بیماری، هیچ وقت کسی را شفا نمی‌دهد بلکه شخصِ سالم را متحمل درد و رنج می‌کند. ✍گوشِ ترحمی کو، گز ما نظر نپوشد دستِ غریق یعنی فریاد بی‌صداییم « بیدل » ✍ در این مثال فریاد بی‌صدا تناقض‌نماست، فریاد نمی‌تواند بی‌صدا باشد. ✍ در واقع صدای بلند فریاد است وچگونه می‌‌شود صدای بلند را با صفت بی‌صدایی توصیف کرد. ✍ شاعر با کاربرد این دو واژه ، فریاد بی‌صدا، به زیبایی این کار را انجام داده است و ما نیز با خواندن این بیت آن را می‌پذیریم ( همانطور که در تعریف متناقض در اول درس گفته شد). ✍ مثالِ عشق پیدایی و پنهان ندیدم همچو تو پیدا و پنهان « مولوی» @arayehha
✍ حس‌آمیزی ✍ حس‌آمیزی : آمیختن دو یا چند حس در کلام به گونه‌ای که با ایجاد موسیقی معنوی بر تاثیر سخن بیافزاید و سبب زیبایی آن شود. ✍ اگر شاعر یا نویسنده‌ای دو و یا چند حس از حواس پنج‌گانه را با هم درآمیزد یا به یکدیگر ربط دهد می‌توان گفت که این عبارت حس آمیزی دارد. ✍ مثلا در عبارت: ✍ خبرتلخی بود. خبر مربوط به حس شنوایی وتلخ مربوط به حس چشایی است که در این عبارت کوچک درهم آمیخته‌اند. ✍ در واقع حس‌آمیزی به عباراتی گفته می‌شود که در آنها ، از حواس پنجگانه‌ی انسان استفاده شده است. ✍ نقطه‌ی اوج حس‌آمیزی در شعر فارسی، اشعار بیدل دهلوی و صائب تبریزی و نیز اشعار سهراب سپهری است. ✍ حرفهایم مثل یک تکه چمن روشن بود « سهراب سپهری » ✍ در این مثال سهراب سپهری از روشنی حرف خود سخن می‌گوید و می‌دانیم که روشنی، امری دیدنی است و حرف، چیزی شنیدنی است. ✍ بنابراین شاعر دو حس بینایی و شنوایی را در این مصرع با هم آمیخته است. ✍ شمع روشن می‌توان کرد از صدای عندلیب رنگ‌ها خفته است اینک در نوای عندلیب « بیدل دهلوی » ✍ بیدل نیز در این بیت با آوردن کلمه‌ی « روشن » و « صدا» در مصرع اول و در مصرع دوم کلمات « رنگ ها و نوا» با دو حس شنوایی و بینایی به زیبایی منظور خود را بیان داشته است. ✍ از این شعر ترِ شیرین ز شاهنشه عجب دارم که سر تا پای حافظ را چرا در زر نمی‌گیرد « حافظ » ✍ شعر مقوله‌ای است شنیدنی و شیرینی و تری مربوط به حس چشایی و لامسه است. ✍ حافظ در این بیت حس شنیدن و چشایی و لامسه را با هم درآمیخته است. ✍ در واقع از خواننده می‌خواهد که شعر را بشنود ، لمس کند و بچشد. ✍ و اینگونه حس‌آمیزی‌ها از عوامل ایجاد زیبایی و موسیقی در شعر است. ✍ از صدای سخن عشق ندیدم خوش‌تر یادگاری که در این گنبد دوّار بماند « حافظ» @arayehha