eitaa logo
آرایه های ادبی
1.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
260 ویدیو
124 فایل
با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد این کانال برای دوستداران ادبیات گردآوری شده با آرزوی توفیق سپاس بابت همراهی‌تون @safieghomanjani @nabzeghalam
مشاهده در ایتا
دانلود
📌تحلیل/ تهلیل تحلیل به معنی «بررسی کردن جزئیات یک موضوع برای به دست آوردن اطلاعات بیشتر یا یقین میزان درستی یا نقد آن» نیز به معنی «به صورت تدریجی کم شدن و باقی نماندن چیزی» است: مانند کسی بود که در کشاکش زندگی، نیروی روحی‌اش تحلیل می‌رود. (ندوشن: روزها ۱۹۳/۱) تهلیل به معنی «لااله‌الا‌الله گفتن» است: در بین عبرانیان آنچه به عنوان... تهلیل و تبهل خوانده می‌شده است... متضمن ادعیه و ستایش‌هایی است که صبغه ادبی جالبی به مجموعه عهد عتیق می‌بخشد. (زرین‌کوب: در قلمرو وجدان ۴۸۸) @arayehha
📌برساختن/ ساختن «برساختن» فعل پیشوندی است و در معنی «جعل کردن یا وضع کردن» به کار می‌رود. برخی به اشتباه «برساختن» و «ساختن» را معادل هم و به صورت مترادف و یا به جای همدیگر به کار می‌برند که در فارسی فصیح باید از این کاربرد غلط پرهیز کنیم. h@arayehha
📌احوال/ اهوال احوال جمع «حال» به معنی «وضعیت، موقعیت» است: از لحاظ حقوقی اگر بخواهیم ریشه آزادی‌طلبی انسان را بیابیم باید به احوال قوه شعور خود توجه کنیم. (اقبال: نمونه‌هایی از نثر فصیح معاصر ۶۰) اهوال جمع «هول» به معنی «ترس‌ها، بیم‌ها» است: مراسم تشرف و آیین نیایش... در تفسیرهای رمزی ناظر به تصفیه باطن و رهایی از غلبه اهوال بود. (زرین‌کوب: در قلمرو وجدان ۴۲۱) @arayehha
قطعاً بارها شنیده‌اید که به دلیل اینکه فلانی نخواست مشغول‌الذمۀ کسی بماند، رفت و حقیقت را گفت. سپس به خودتان گفته‌اید مگر مشمول‌الذمه نبود؟ امروز می‌خواهیم برایتان شفاف‌سازی کنیم. 😊 با نگاهی به فرهنگ‌ لغات چنین درمی‌یابیم: مشغول الذمه. [م َ لُذْ ذِم ْ م َ / م ِ] کسی که تعهد خود را به جای نیاورده و دین خود را نپرداخته باشد که ذمۀ وی مشغول باشد. مدیون. و لطفاً توجه داشته باشید که صورت‌های دیگری مانند مشمول‌الذمه، مشغول زومه، مشغول زومبه، مشمول زمنه، مشغول‌الضمنه و... که گاهی نوشته می‌شود، صحیح نیستند. @arayehha
آرایه های ادبی
بخش اول: پیش از صحبت دربارهٔ ضمایر به‌ویژه ضمایر متصل، بهتر است به دو مورد بپردازیم: ابتدا نوشتن به
بخش دوم: موضوع دوم، بحث ملفوظ و ناملفوظ بودن دو حرف «ه» و «ی» است. «ه» ملفوظ همان‌گونه که از نامش پیداست با صدای «h» خوانده می‌شود. این «ه» در ابتدا، میانه و پایان واژه‌ها می‌آید: راه، مهدی، همیشه اما «ه» ناملفوظ که فقط در انتهای واژگان دیده می‌شود با صدای «e» خوانده می‌شود: خانه، شانه و دنده. حرف «ی» در واژهٔ «سعی» ملفوظ و در واژۀ «گلابی» ناملفوظ است. ملفوظ بودن حرف «ی» با صدای «y» و ناملفوظ بودن «ی» با صدای «i» است. این‌ها مقدمه‌ای بر موضوع «ضمایر متصل» بود. به «م، ت، ش، مان، تان، شان» ضمایر متصل می‌گوییم و همان‌طور که از نامشان پیداست باید متصل و سرهم نوشته شوند مگر در موارد استثنایی. نوشتن این نوع ضمایر به حرف پایانی واژه بستگی دارد. یعنی چه؟ یعنی مهم است که حرف پایانی واژه صامت باشد یا مصوت. مثال: در واژۀ «کتاب» حرف پایانی صامت است. پس اگر حرف پایانی صامت باشد، فرقی ندارد نوشتۀ ما شکسته باشد یا معیار. همیشه ضمایر متصل را به حرف پایانی می‌چسبانیم. معیار: دستم/ دستت/ دستش/ دستمان/ دستتان/ دستشان. شکسته: دستم/ دستت/ دستش/ دستمون/ دستتون/ دستشون. ادامه دارد... به‌قلم خانم فرشته @arayehha
به فتراک جفا دل‌ها چو بربندند بربندند ز زلف عنبرین جان‌ها چو بگشایند بفشانند در این بیت، حافظ به زیبایی از استعاره و تشبیه بهره می‌گیرد. فتراک به تسمه یا حلقه‌ای گفته می‌شود که به‌وسیلۀ آن شکار را به پشت زین اسب می‌بندند. در اینجا، حافظ جفا و بی‌مهری یار را به فتراک تشبیه می‌کند و می‌گوید که دل‌های عاشقان را همچون شکار به این فتراک می‌بندند. وقتی دل عاشقان اسیر جفای معشوق شد، دیگر هیچ راه گریزی برایشان باقی نمی‌ماند و هرگز از بند آن رها نخواهند شد. همچنین در مصراع دوم، حافظ به گیسوی معطر معشوق اشاره دارد و آن را به «عنبر» تشبیه می‌کند. عنبر ماده‌ای معطر است که از شکم نوعی ماهی به دست می‌آید. وقتی گیسوی معشوق که مانند عنبر خوشبوست باز می‌شود، عاشقان چنان محو و مسحور آن می‌شوند که جان‌های خود را بر پای او می‌ریزند یا فدای آن گیسو می‌کنند. این بیت در نهایت نشان‌دهندۀ اسارت عاشق در جفای معشوق و همچنین جان‌سپاری عاشق در مقابل زیبایی و دل‌فریبی او است. به‌قلم @arayehha
۱۶ نوامبر است. ظاهراً در قرن سیزدهم آلمانی‌ها برای نخستین‌بار از دکمه استفاده کرده‌اند و از آن‌ روزگار تا به امروز این وسیله از مهم‌ترین و کاربردی‌ترین لوازم دنیای مد است. این کلمه املاهای مختلفی دارد که در تصویر مشاهده می‌کنید. تمامی این املاها درستند اما «دگمه» رایج‌تر است. @arayehha
آرایه های ادبی
‌ ‌فقه خشک در خدمت شعر تر! یکی از مضامین پرتکرار غزل فارسی این است که «عاشق» خود را «غلام» و بندۀ معشوق می‌داند‌‌. تقریباً در آثار تمامی غزل‌سرایان بزرگ ما، این مضمون هست و تقریباً همۀ آن‌ها تکراری و دست‌فرسود است: «عاشق بنده و معشوق پادشاه است»؛ «امید است که معشوق بنده‌نوازی کند»؛ «اگر معشوق، عاشق (بنده) را بنوازد یا براند یا حتی بکشد، حکم از آن اوست»؛ «بندگی معشوق از پادشاهی همۀ عالم برتر است و چنین بنده‌ای از هر آزادی، آزادتر است» و... . اما در غزلیات سعدی، یکی دو بیت هست که از وجهی دیگر به این مسئله نگاه کرده و آن «فقه» است. گویا این نکته که «معشوق حتی اگر قصد کشتن عاشق را بکند، حکم از آن اوست و عاشق مسکین باید بی هیچ شکایتی (و بلکه با کمال رغبت و افتخار) بر این حکم گردن نهد»، سعدی را به این فکر انداخته که «خوب! حالا که معشوق (ارباب) می‌خواهد عاشق (غلام) را بکشد، حکم فقهی چنین قتلی چیست»؟! از منظر فقه شافعی _ که سعدیِ تحصیل‌کرده در نظامیۀ بغداد پیرو آن است _ اگر فردی آزاد، بنده‌ای را بکشد، قصاص نمی‌شود و تنها باید بهای آن بنده (غلام) را بپردازد (زیرا کنیز و غلام جزء مایملک (ملک یمین) ارباب به حساب می‌آمده‌اند). توجه سعدی به همین نکتۀ فقهی، باعث شده که این مضمون دست‌فرسود و تکراری، رنگ و بوی تازه‌ای بگیرد و از حالت ابتذال خارج شود: مثل تو را به خون من ور بکشی به باطلم کس نکند مطالبت زان که غلام قاتلم (حتی اگر مرا بیهوده بکُشی، کسی تو را بر این قتل، بازخواست نخواهد کرد، چراکه من غلامِ تو بوده‌ام). بی جرم بکُش که بنده مملوک بی شرع ببَر که خوان یغماست (من را بی‌جرم و بی‌گناه بکُش، چراکه بنده، مملوک (ملک یمین) اربابش است...). به‌قلم @arayehha
‌ آخه این چه زندگی‌ایه؟ به بعضیا باید بگیم برادر من، خواهر من، نون نذار، تنوین بذار و به یه عده‌ هم باید بگیم دوست من، عزیز من، این صدای نونی که می‌شنوی، در اصل شناسهٔ فعله و ـَند بوده که در محاوره، به‌صورت حرف نون و شکسته نوشته می‌شه. @arayehha
‌ از مشکلات و مصائبی که زبان فارسی امروزه با آن دست به گریبان است، استفادۀ اشتباه و نادرست از افعال است. برای مثال افرادی که موفق به دریافت ویزا از کشوری شده‌اند با افتخار به دیگران می‌گویند «ویزا شدم»! حال اینکه این دوستان چگونه تبدیل به ویزا شده‌اند برایم سؤال است. در جمله‌های «ویزا گرفتم» یا «ویزام اومد» چه ننگ و عاری است که ترجیح می‌دهند ویزا بشوند ولی ویزایشان نیاید؟ فعل‌ها مفاهیم مشخصی دارند و با تغییر یا استفادۀ نابه‌جا از آن‌ها راه رساندن مطلب به مخاطب را گم می‌کنیم. بد نیست به این موضوع نیز اشاره کنیم که در فارسی برای واژۀ ویزا، معادل زیبا و کاربردی «روادید» را داریم و قطعاً می‌دانید که روادید را نیز نمی‌توان «شد». زبان فارسی مادری است که ما را به مهر در آغوش گرفته، با بی‌مهری بی‌اعتبارش نکنیم. @arayehha
به ایران سلام و به تهران درود به این سخت‌‌جانی امیدم نبود به‌راستی که به این سخت‌جانی‌مان هیچ امید نداشتیم ولی ظاهراً پوستمان کلفت‌تر از این حرف‌هاست که تصور می‌کردیم. جناب شهردار، گروه پرتعداد مدیران و مشاوران فرهنگی شهرداری، عزیزان و دوستان محترم! چرا تن فردوسی بزرگ را در گور می‌لرزانید؟ فردوسی حکیم سی‌سال تلاش کرد و زبان فارسی را از شر ترکان غزنوی نجات داد و زنده به دست ما رساند که امثال شما و یاران فرهنگی‌تان با قرار دادن تصویرش کنار مصرعی ضعیف با ویرگولی بی‌جا نیمه‌جانش کنید؟ شاعرمان علاوه بر بیت اول، در ادامۀ مصرع مذکور با بیتی دیگر کلام را به پایان رسانده است: به ایران سلام و به تهران درود فشاری که اضلاعمان را گشود @arayehha