🌱🌱🌱🌱
یک بیت و یک نکته از #صائب
.
باشد عیار بینش هر کس به قدر شرم
نرگس تمام چشم شد از سر فکندگی
#صائب
.در این بیت صائب می خواهد به مخاطب خود این پیام مهم و درسی از درسهای زندگی را بدهد که میزان عیار انسانیت و چشم بصیرت داشتن در هر انسانی، وابسته به وجود شرم و حیا و عفت در درون اوست .
به عبارتی دیگر انسان هر چه با شرم و حیا باشد مورد لطف و مهر خداوند قرار گرفته و خداوند چشم دلش را باز کرده و نور معرفت و بصیرت را در چشم و دل او متجلی خواهد کرد و هم پیش خدا و هم نزد خلق خدا محبوب خواهد شد.
در نقطه ی مقابل بی شرمی و بیحیایی و گستاخی آن قدر زشت و ناپسند است که موجب سیاهی قلب انسان شده و دریچه ی روشنایی و نور الهی رفته رفته به روی چشم و دل او بسته خواهد شد و در نتیجه مورد نفرت و شماتت مردم قرار خواهد گرفت .
در مصراع دوم صائب برای اثبات گفته ی خود مثالی عینی و زیبا آورده و می گوید :
این که گل نرگس نماد چشم باز و با بصیرت در میان همه مخصوصا ادیبان معروف است این است که همواره سر به زیر و با حیا بوده و این سربزیری و شرم او موجب شده که تمام چشم باشد ( سراپای وجودش چشم بینا باشد)و درمیان همه عزیز و محبوب باشد .
✍ استاد شاهین لقایی
┏━━ 🌱🌸🌸🌱 ━━┓
@arayehha
┗━━ 🌱🌸🌸🌱 ━━┛
کار دریاست ز هر موج خطر خندیدن
رو نکردن ترش از تلخ شکر خندیدن
#رونکردن_ترش
#از
#تلخ
#شکر_خندیدن
عنوان نوشتار:
اعجاز #صائب با ۷ کلمه🔻🔻🔻
اگر کسی از بنده بپرسد که نهایت بلاغت و فشردگی و تجمیع معنا و صنایع و تصویر سازی اعجاز گون پارادوکسیکال را نه در یک غزل صائب و نه حتی در بیت که در مصرعی نشان بدهم حتما این مصرع را انتخاب میکنم صائب درین مصرع جادو کرده جادو...
میفرمایید چگونه؟!
عرض میکنم
✅کم نظیر است که در یک مصرع(تنها ۷ کلمه!!!!) دو مصدر مرکب و آن هم شامل دو مزه چشایی، در مقام کنایت بکار رفته باشد آن هم تصدیر گون یکی در اول و دیگری در آخرمصرع...
💢در اول مصراع:
#رو_نکردن_ترش: مصدر مرکب رو ترش کردن با ن منفی ساز در ابتدایش به معنای چهره در هم کشیدن ، چین و گره در پیشانی کشیدن ،عبوس شدن و کراهت به چیزی....
💢در آخر مصراع:
#شکر_خندیدن: مصدر مرکب است و به معنای تبسم کردن و احساس رضایت و راحتی و لطافت در تبسم....
✅هر دو مصدر مرکب این ویژگی را دارند:
1⃣هر دو شامل مزه چشایی هستند یکی ترش و دیگر شیرین و شکرین
2⃣دو مصدر مرکب با هم در تضاد هستند ترش و شیرین و دیگر هم در تناقض هم هستند آنجا که تلخ باشد شیرین نیست و بالعکس...
3⃣حتی در افعال هم با هم در تقابل هستند یکی # ترش نکردن(فعل منفی) شکر خندیدن(فعل مثبت)
4⃣هر دو مصدر مرکب مربوط به ناحیه سر و صورت هستند از پیشانی و صورت و ابرو و دهان...(جالب تر اینکه صائب در اول مصرع این مهم و منطقه را مشخص کرده #رو...)
✅از:
حرف اضافه هست و در این بیت متضمن علیت و سببیت است یعنی بعلت تلخی ،بسبب تلخی
✅تلخ:از مزه های چشایی است و از طرفی در تناسب با دریا در مصرع اول....صائب بارها از تلخی آب دریا سخنگفته....
✅صنایع ادبی
💢مراعات النظیر:مزه های ترش و تلخ و شکر(شیرین)
💢مطابقه (در مزه ها): ترش و شیرین، تلخ و شیرین
💢تضاد و طباق (درافعال): ترش نکردن و شکر خندیدن
💢غلو و مبالغه:عادتا ممکن نیست کسی از تلخی تبسم کند و چهره در هم نکشد غلو در توصیف
💢تشخیص یا جاندار انگاری(پرسونیفیکیشن): چنانکه بحثش مطرحگردید خندیدن حالتی انسانی هست که در مقام جاندار انگاری دریا در مقام ردیف بکار گرفته شده...
💢کنایه:رو ترش نکردن کنایه از عدم عبوست و چین به پیشانی افتادن و شکر خندیدن کنایه از تبسم و لطافت طبع و بشاشت
💢تصویر پارادوکسیکال(متناقض نما) : طبیعی هست از تلخی چهره در هم کشیده شود و چین به ابرو بیوفتد ولی تصویر کاملا پارادوکسیکال هست تلخی باعث تبسم و چهره گشاده و لطافت چهره میشود.
💢ابداع یا سلامه الاختراع:وجود این تعداد صنایع ادبی مرتبطه آن هم در یک مصرع ،مصرع را شامل وجه ابداع میکند(جالب است که این صنعت در یک مصرع اصلا قریب به محال است و ذکر نشده و اکثرا شامل بیت یا یک فقره نثر دانسته اند که صائب نمونه دارد)
✅هیچ کلمه ی و حرف اضافی(مزید بر التزام در استعمال) در مصرع نیست هیچ و هیچ که بتوان گفت قابل جایگزینی هست مصرعی سهل و ممتنع است....
✅پیام اخلاقی :تقبیح و نهی از عبوست و تشویق به بشاشت و خوشرویی در برابر امواج خطرناک و تلخ ی های زندگی همچون دریا(به دریا دلی انسان هم اشارتی میکند)
✅کلام بدین کوتاهی با این سطح از صنعت و ترکیب و تصویر اگر شاعرش جادوگر نیست پس ساحر و سحر کیست و چیست!!!؟؟؟
این مصرع نمونه و مصداق عالیه ی استعمال صنایع و آرایه های ادبی در نهایت زیبایی شناسی و فشردگی هست کاربرد احسن و اکمل..
بفرمایند که ادبا هنوز زیر بار زیبایی شناسی و بلاغت و اعجاب صائب نرفته اند خب نروند؛ بقول متنبی:
نعمت (ه)کالشمس لما طلعت
ثبت الاشراق فی کل بلد
کدام ادیب بیتش را چنین شکافته تا محو سحر صائب شود!!؟؟(نه اینکه نیست صد برابر عالمتر از چون من حقیر کمتر از قطمیر هست اقدام نکرده تجربت نکرده تداعی نکرده الا قلیلا... مگر خواجهمجالی برای ادبا گذاشته!!!؟؟؟)
چه عذوبتی دارد که علت سهر تا این وقت سحر تدقق و تفقه در اعجاز کلام صائب باشد اگر قرار نبود صبح بیدار شوم باز هم جا برای تشریح دارد.
┏━━━🌱📚🌱━━━┓
@arayehha
┗━━━🌱✍️🌱━━━┛
بر بساطِ بوریا سِیرِ دو عالم میکنم
با وجودِ نِیسواری برقِ جولانیم ما
این شعر از آنِ #صائب [تبریزی] است، ببینید کجا به کجاست:
بر بوریا نشستن نشانهی فقر بوده، کسانی که تمکّن داشتند روی قالی مینشستند، میگوید من شخصِ فقیری هستم ولی از طریقِ «اندیشه» سِیرِ دو عالم میکنم، منظورش غنای معنوی و بینیازی است. ما بر نِی سواریم، یعنی روی حصیر مینشینیم، ولی مانند برق تیزرو هستیم (حصیر از جنس نِی بوده) بچّهها با نِی تقلید از سوارکاری میکردند. جولانِ فکر، حرکتِ برقآسا دارد.
بیتی دیگر، باز از صائب:
حاصلِ ما نیست غیر از خار خارِ جستجو
گردبادِ دامـنِ صحـرای امکانیـم مـا
خار خار در اینجا دو معنا دارد: یکی مانند باد بر خارِ صحرا گذشتن، و دیگری انگیزشِ درونی، یعنی تحریک در درون که شما را به انجامِ عملی بر میانگیزد. مثلِ این که نوکِ خار به اندرونِ شما بخورد و تا به مقصودِ خود دست نیابید آرام نمیگیرید. در اینجا اصطلاحِ خارخار ربط داده میشود به گردبادی که در بیابان میوزد ولی چیزی جز خار به دستش نمیآید. بنابراین جستجوی او راه به جایی نمیبرد. «صحرای امکان» یعنی دنیای موجود که از بهرهدهندگی بخیل است.
❇️ دکتر محمّدعلی اسلامینُدوشن(از رودکی تا بهار)
C᭄❁࿇༅══════┅─
@arayehha
┄┅✿░⃟♥️❃─═༅࿇࿇༅═─