✏️📘✏️📕✏️
#متن_شرح_زیارت_جامعه_کبیره
⬅️قسمت هجدهم
🔆«السَّلامُ عَلَی.. وَ حُجَجِ اللَّهِ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ الْأُولَى ..»
🔅«وَ الْأُولَى ...» یعنی در ابتدا. #ابتدا را اینجا بعضی ها دو تفسیر کرده اند:
⬅️بعضی ها گفته اند💬 منظور از
#انبیای گذشته است. یعنی ائمه مقامشان بالاست حتی بر آنها هم #حجت هستند.
⬅️یا بحث رجعت است که #رجعت نسبت به قیامت یک ابتدائیتی دارد. در دو حالت #ائمه می آیند رجعت💢 می کنند، حجت خدا بر مردم هستند.
🔆«وَ مَعَادِنِ حِكْمَة اللَّهِ.. »
👈خدا #حکیم است خدا کار غیر حکیمانه انجام نمی دهد. می گوید ائمه هم همین هستند، ائمه هم اگر می خواهند #کاری انجام بدهند حکمت دارد.
❌نرو به امام حسن مجتبی (ع) اعتراض نکن که چرا صلح کردی! چرا برادرت امام حسین قیام کرد تو صلح کردی؟
🗣به امام زمان اعتراض نکن..
کار امام #حکیمانه🌀 است بهتر از من و شما می داند چه کاری باید بکند.
🔆«وَ حَمَلَةِ كِتابِ اللّهِ... »
سلام بر شما ای کسانی که #حاملان کتاب خدا هستید.
📚حامل کتاب خدا فقط به معنای حمل عادی نیست! یکی از معانی «وَ حَمَلَةِ كِتابِ اللّهِ» عمل به دستورات #قرآن✨ است، باطن #حقیقی قرآن را جز اهل بیت کسی نمی داند.
❌بیندازید دور این شیادهایی که می آیند می گویند ما باطن قرآن را می دانیم و امثال اینها.. حرف #مفت می زنند.
🌟باطن قرآن را کسی جز #اهل_بیت نمیداند، اهل بیت هم باطن قرآن را بهتر می توانند 🔍تشخیص بدهند و هم کامل کامل به قرآن #عمل می کنند، به همین خاطر می شوند «حَمَلَةِ كِتابِ اللّهِ».
🔮در عصر حاضر هم وجود مقدس آقا #امام_عصر (عج) آگاه از ✨حقایق قرآن هست همانطور که در زیارت آل یس میگوییم «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا تَالِیَ كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَه».
🎤استاد احسان عبادی
📚 #داستان_زیبا_و_آموزنده
🍃🌺🍃🌺🍃
🟢 «نرمخویی و صبر، کلید تغییر»
✍️روزی روزگاری خانمی که از شرارت شوهرش به ستوه آمده بود، به نزد رمال رفت تا چارهای برای مشکلش پیدا کند. رمال با اخذ مبالغی گزاف و وعدههای توخالی، زن بیچاره را اغفال کرد😱، اما نتیجهای حاصل نشد.
🌿 زن همچنان درمانده بود و وقتی برای دوستش درد دل میکرد، دوست وی، نشانی یک مرد حکیم و دانا را به وی داد. زن ناچار به نزد حکیم دانا رفت.
🌿 حکیم دانا ابتدا با دقت تمام حرفهای زن را شنید و سپس به او گفت:
«این تنها علاجش موی پیشانی #گرگ زنده است.»
🌿 زن که کاملاً مأیوس بود و میخواست هرچه سریعتر مشکلی که با شوهرش داشت حل شود، تصمیم گرفت حرف حکیم را امتحان کند.
به صحرا رفت و در جستجوی گرگ بود. ناگهان آشیانهای از گرگها یافت که در آن زندگی میکردند.
🌿 زن هر روز مقداری گوشت تازه به نزدیکی لانه میبرد و خود دورتر میایستاد. ابتدا گرگ محتاط بود، اما با گذشت زمان و دریافت گوشت، عادت کرد و به تدریج به حضور زن نزدیکتر شد.
🌿 زن نیز هر روز تلاش میکرد کمی به آشیانه نزدیکتر شود و پس از گذشت چهل روز، با تولهها بازی میکرد و گرگ کنارش لم میداد. زن سر و پشت گرگ را نوازش میکرد و روزی در حین نوازش، موی پیشانی گرگ را چید و با خود به نزد حکیم برد.👌
🌿 حکیم پس از شنیدن داستان زن تبسمی کرد و گفت:
❌ «ببین، تو با کوشش و نرمخویی توانستی بر درندهای غالب شوی. اما بدان که شوهرت از جنس خود توست. با کمی تحمل و انعطافپذیری میتوانی به مراد دلت برسی.»❌
🌿 زن از حکمت حکیم دانا تشکر کرد و به خانه برگشت. او سعی کرد دستورات حکیم را مو به مو اجرا کند و با گذشت زمان، شوهرش نیز مهربانتر شد. آنها سالها با خوشی و خرمی در کنار یکدیگر زندگی کردند.
🔻نتیجه:
✍️این حکایت به ما یادآوری میکند که در مواجهه با مشکلات زندگی، از جمله مشکلات در روابط، صبر، انعطافپذیری و نرمخویی میتواند راهگشا باشد. با کمی صبر و تلاش، میتوانیم تغییرات مثبت را در زندگی خود تجربه کنیم.
کانال داستانهای آموزنده
🌾🌾🌾🌾🌾
#عصر
#درس۱۶
#مهارت
#صبر
#نرم_خویی
#حکمت
#حکیم
#تغییر
#درنده
#رام_کردن
#حکایت
#حکمت
#حکیم
🌲🌲🌲🌲
📚 #داستان_زیبا_و_آموزنده
🍃🌺🍃🌺🍃
🟢 «نرمخویی و صبر، کلید تغییر»
✍️روزی روزگاری خانمی که از شرارت شوهرش به ستوه آمده بود، به نزد رمال رفت تا چارهای برای مشکلش پیدا کند. رمال با اخذ مبالغی گزاف و وعدههای توخالی، زن بیچاره را اغفال کرد😱، اما نتیجهای حاصل نشد.
🌿 زن همچنان درمانده بود و وقتی برای دوستش درد دل میکرد، دوست وی، نشانی یک مرد حکیم و دانا را به وی داد. زن ناچار به نزد حکیم دانا رفت.
🌿 حکیم دانا ابتدا با دقت تمام حرفهای زن را شنید و سپس به او گفت:
«این تنها علاجش موی پیشانی #گرگ زنده است.»
🌿 زن که کاملاً مأیوس بود و میخواست هرچه سریعتر مشکلی که با شوهرش داشت حل شود، تصمیم گرفت حرف حکیم را امتحان کند.
به صحرا رفت و در جستجوی گرگ بود. ناگهان آشیانهای از گرگها یافت که در آن زندگی میکردند.
🌿 زن هر روز مقداری گوشت تازه به نزدیکی لانه میبرد و خود دورتر میایستاد. ابتدا گرگ محتاط بود، اما با گذشت زمان و دریافت گوشت، عادت کرد و به تدریج به حضور زن نزدیکتر شد.
🌿 زن نیز هر روز تلاش میکرد کمی به آشیانه نزدیکتر شود و پس از گذشت چهل روز، با تولهها بازی میکرد و گرگ کنارش لم میداد. زن سر و پشت گرگ را نوازش میکرد و روزی در حین نوازش، موی پیشانی گرگ را چید و با خود به نزد حکیم برد.👌
🌿 حکیم پس از شنیدن داستان زن تبسمی کرد و گفت:
❌ «ببین، تو با کوشش و نرمخویی توانستی بر درندهای غالب شوی. اما بدان که شوهرت از جنس خود توست. با کمی تحمل و انعطافپذیری میتوانی به مراد دلت برسی.»❌
🌿 زن از حکمت حکیم دانا تشکر کرد و به خانه برگشت. او سعی کرد دستورات حکیم را مو به مو اجرا کند و با گذشت زمان، شوهرش نیز مهربانتر شد. آنها سالها با خوشی و خرمی در کنار یکدیگر زندگی کردند.
🔻نتیجه:
✍️این حکایت به ما یادآوری میکند که در مواجهه با مشکلات زندگی، از جمله مشکلات در روابط، صبر، انعطافپذیری و نرمخویی میتواند راهگشا باشد. با کمی صبر و تلاش، میتوانیم تغییرات مثبت را در زندگی خود تجربه کنیم.
کانال داستانهای آموزنده
🌾🌾🌾🌾🌾
#عصر
#درس۱۶
#مهارت
#صبر
#نرم_خویی
#حکمت
#حکیم
#تغییر
#درنده
#رام_کردن
#حکایت
#حکمت
#حکیم
🌲🌲🌲🌲
📚 #داستان_زیبا_و_آموزنده
🍃🌺🍃🌺🍃
🟢 «نرمخویی و صبر، کلید تغییر»
✍️روزی روزگاری خانمی که از شرارت شوهرش به ستوه آمده بود، به نزد رمال رفت تا چارهای برای مشکلش پیدا کند. رمال با اخذ مبالغی گزاف و وعدههای توخالی، زن بیچاره را اغفال کرد😱، اما نتیجهای حاصل نشد.
🌿 زن همچنان درمانده بود و وقتی برای دوستش درد دل میکرد، دوست وی، نشانی یک مرد حکیم و دانا را به وی داد. زن ناچار به نزد حکیم دانا رفت.
🌿 حکیم دانا ابتدا با دقت تمام حرفهای زن را شنید و سپس به او گفت:
«این تنها علاجش موی پیشانی #گرگ زنده است.»
🌿 زن که کاملاً مأیوس بود و میخواست هرچه سریعتر مشکلی که با شوهرش داشت حل شود، تصمیم گرفت حرف حکیم را امتحان کند.
به صحرا رفت و در جستجوی گرگ بود. ناگهان آشیانهای از گرگها یافت که در آن زندگی میکردند.
🌿 زن هر روز مقداری گوشت تازه به نزدیکی لانه میبرد و خود دورتر میایستاد. ابتدا گرگ محتاط بود، اما با گذشت زمان و دریافت گوشت، عادت کرد و به تدریج به حضور زن نزدیکتر شد.
🌿 زن نیز هر روز تلاش میکرد کمی به آشیانه نزدیکتر شود و پس از گذشت چهل روز، با تولهها بازی میکرد و گرگ کنارش لم میداد. زن سر و پشت گرگ را نوازش میکرد و روزی در حین نوازش، موی پیشانی گرگ را چید و با خود به نزد حکیم برد.👌
🌿 حکیم پس از شنیدن داستان زن تبسمی کرد و گفت:
❌ «ببین، تو با کوشش و نرمخویی توانستی بر درندهای غالب شوی. اما بدان که شوهرت از جنس خود توست. با کمی تحمل و انعطافپذیری میتوانی به مراد دلت برسی.»❌
🌿 زن از حکمت حکیم دانا تشکر کرد و به خانه برگشت. او سعی کرد دستورات حکیم را مو به مو اجرا کند و با گذشت زمان، شوهرش نیز مهربانتر شد. آنها سالها با خوشی و خرمی در کنار یکدیگر زندگی کردند.
🔻نتیجه:
✍️این حکایت به ما یادآوری میکند که در مواجهه با مشکلات زندگی، از جمله مشکلات در روابط، صبر، انعطافپذیری و نرمخویی میتواند راهگشا باشد. با کمی صبر و تلاش، میتوانیم تغییرات مثبت را در زندگی خود تجربه کنیم.
کانال داستانهای آموزنده
🌾🌾🌾🌾🌾
#عصر
#درس۱۶
#مهارت
#صبر
#نرم_خویی
#حکمت
#حکیم
#تغییر
#درنده
#رام_کردن
#حکایت
#حکمت
#حکیم
🌲🌲🌲🌲🌲