eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.7هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون برادر محمد هست🥰✋ *نوزادے با قنداق قرمز*🌙 *نذر کرده‌ے امام رضا(ع)*💛 *شهید محمد تیموریان*🌹 تاریخ تولد: ۱۳۴۴ تاریخ شهادت: ۲۳ / ۱۲ / ۱۳۶۳ محل تولد: آمل محل شهادت: هورالهویزه *🌹مادرش←خواب دیدم امام رضا(ع) نوزادی را که در پارچه‌ی سرخ رنگی♥️ پیچیده شده به سوی من میفرستد💫و چندی بعد خواب دیدم کنار رودخانه‌ی آبی ایستاده‌ام و سنگ گرانبهایی از دستم به داخل آب می‌افتد💦 محمد که به دنیا آمد در یکسالگی بیمار شد که با یک نگاه آقا شفا گرفت💛 محمد نذر کرده امام رضا(ع) شد💛 او بزرگ می‌شود و به جبهه میرود بعد از هر عملیاتی به پابوس آقا امام رضا(ع) میرفت💛در عملیاتی مجروح می‌شود🥀و او را برای درمان به مشهد منتقل می‌کنند🌙شاید این آخرین باری بود که به پابوس آقا میرفت. اما نه💫راوی← به مادرش قول داد که حتما به پابوس آقا میبرمت اما شهید شد🕊️او در حالی که با قایق مجروحان را از آب بیرون می‌آورد بر اثر انفجار گلوله💥 در داخل آب🥀به شهادت رسید🕊️ و این چنین بود که خواب مادرش بعد از 19 سال تعبیر شد💫 اسم محمد روی پیکرش را محمود خوانده بودند و به همین دلیل اشتباهاً با شهدای دیگر به مشهد می‌برند‼️و در حرم طواف می‌دهند💛بعد از شناسایی متوجه شدند که این شهید از آمل است🌙به مادرش می‌گویند پیکر پسرت اشتباهاً به حرم امام رضا(ع) آمده‼️مادر را به مشهد میبرند و او هم طبق قول محمد توانست به پابوس آقا برود💛 بعد از سه هفته پیکرش به آمل بازگشت*🕊️🕋 *شهید محمد تیموریان* *شادی روحش صلوات*💙🌹
✨﷽✨ ✍حاضری اینجور رفتاری با دوستات داشته باشی؟! یک روز ابراهیم همه ما را به چلوکبابی دعوت کرد. نمی‌دانید چه لذتی داشت. مخصوصا برای بعضی از رفقا که وضعیت مالی خوبی نداشتند. هفته‌ی بعد دوباره همه ما را به چلوکبابی دعوت کرد و گفت: «امروز مصطفی ما رو مهمون می‌کنه.» وقتی سر میز شام نشسته بودیم، ابراهیم دستش را از زیر میز جلو آورد و مبلغی را کف دستم گذاشت و با اشاره گفت: «حرفی نزن و برو پول غذا را حساب کن.» هفته بعد دوباره همه ما به چلوکبابی دعوت شدیم. ابراهیم گفت: «امروز مهمان فلانی هستیم.» بعد از شهادت ابراهیم، یک روز با بچه های محل، دور هم جمع بودیم. حرف از ابراهیم به میان آمد. گفتم: بچه ها یادتونه ابراهیم ما رو می برد رستوران؟ باید یه چیزی رو اعتراف کنم. اون شب من هیچ پولی نداشتم و ابراهیم از زیر میز پول رو داد دستم. تا این حرف را زدم، چشمان رفقا گرد شد. یکی دیگر گفت: ابراهیم با من هم چنین برخوردی کرد. آن شب که قرار بود من شما را مهمان کنم، از قبل پول شام را توی جیبم گذاشت و گفت: به کسی حرفی نزن. دیگری نیز همین را گفت و ... تمام ما در آن دوران چلوکباب را مهمان ابراهیم بودیم، اما هیچکس این مطلب را نفهمیده بود. 🌹شهید ابراهیم هادی 📗سلام بر ابراهیم، ج2، ص43 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹.....🌹 بی سبب نیست شما جلوه‌یِ اسرار شدی اولیـن فاطمه هستی کـه: حـرم دار شدی یااُخت الرضا 🌹 از آسمان که آمده بودی، لبخند می‌زدی به «رضا»یت اشکی نشست گوشه‌ی چشمش، تا «فاطمه» زدند صدایت میلادش مبارک 🌹 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
| هرجا قدم گذاشتی، آنجا گلی دمید این خاک شیعه‌خانه شد از نام فاطمه | ✍ در فاطمه بودنت تردیدی نیست؛ آغوشی شدی وسیــــع ... و یکی‌یکی فرزندانِ فاطمه "س" را تیمار کردی و پروریدی تا هرکدامشان در گوشه‌ای از دنیا، سپاهِ آخرین جلوه‌ی تامّ خدا را اداره کنند! همان فرزندانی که تمامِ دلنگرانی فاطمه "س" در آخرین روزهای دنیایش بودند! زیر چادرت قد می‌کشند و خواهند کشید... و آخر ؛ دنیا را برای حکومت جهانیِ الله، مهیّا خواهند کرد. چه مبارک هجرتی بود و ... چه مبارک مادری بودی 🌷! ♡ ویژه ولادت حضرت سلام‌الله علیها❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سرود ( یا معصومه حرمت آرزومه ).mp3
5.09M
💐 سرود : یا معصومه حرمِت آرزومه 🎙 با نوای : کربلایی سید رضا نریمانی ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
『🔗🌱』 لعنت به هر آن که هتکِ حرمت کرده بر ساحتِ خورشید اهانت کرده محشور شود روزِ جزا با مامون هر کس به امامِ ما جسارت کرده #نوکری_امام‌رضا_شرف_ماست✌️❤️ #باما ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 #شهیدانه شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
👈 مهربان باش! یک سنگ ریزه از اسمش پیداست یعنی ریز است ناچیز است اما همین سنگ اگر در جوراب یا کفش‌ات باشد تو را از رفتن و حرکت باز می دارد. بعضی چیزها ریز است ناچیز است اما انسان را از حرکت در راه‌ خـدا و به سمت خوبی ها باز می دارد یکی از آنها نامهربانی نسبت به پدر و مادر است هرچند کم باشد و درحد گفتن اُف باشد! 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220223-WA0008.mp3
11.26M
۲۳ 🎤 ☜ تا تمرین نکنی ☜ تا ورزیده نشی ☜ تا وسط میدون نری ☜ تا نجنگی ؛ ✘رؤیای قهرمانی، بیشتر یه رؤیای خنده‌داره! 🎖آستین‌هات رو بزن بالا ... بیا وسط میدون و یکی یکی حریف‌هات رو از سر راهت بردار، و قدم‌قدم بزرگتر و وسیع‌تر شو ... - حالا این حریف‌ها کجان؟ - این میدون کجاست؟. - قضیه‌ی آستین بالا زدن، چیه؟ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
●💞☘● 🖐🏻 اگرگناھ ازمادورشد،آن‌وقت‌راه‌برای‌عروج‌و پروازدرملکوت‌آسمانهاممکن‌خواهدشدو انسان‌خواهدتوانست،آن‌سیرمعنوی‌ والهی وآن‌طیران‌معین شده‌ برای‌انسان‌راانجام بدهد؛ اماباسنگینۍ بارگناه،چنین‌چیزی ممکن‌نیست! _حضرت‌آقا_🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ بهترین فـــــیلتر شکن 🌸🕋 انسان با انجام گناه فیلترهایے بین خود و خدا ایجاد میکند گناهانے که مانع استجابت دعا هستن و راه انسان به خدا رو ناهموار میکنن و اما " نــــماز " بهترین فیلتر شکن دنیاست! خـــــدا این فیلتر شکن را امضا و مهر کرده است خصوصیت مهم این فیلتر شکن این است که مانع انجام گناه میشود و رشد و کمال انسان را سرعت مے بخشد. اگر باور ندارید این آیه را بخوانید " اِنَ الصَلاة تَنهےٰ عَنِ الفَحشا وَ المُنکَر " "بدرستے که نماز انسان را از فساد و فحشاء باز می دارد " 📿 🤲 🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 چله ی ذی القعده تنها چله ای که خدا از آن خبر داده است! 👆👆 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
Karimi_Babolharam_net(1).mp3
1.55M
🎈 اذن دخول حرم تو بازینبہ دست عطا و کرم تو با زینبہ🍃 کریمے ‌ 😍 ♥⃢ ☘ به دختران عزیزکانال💌 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220518-WA0022.mp3
1.56M
🎈 دست رو سینہ ام مےذارم بہ احترامت بانـــــو 🍃 😍 سرود تقدیم به کوچک دختران بزرگوارمون❤️ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱خوشا آنان که با عزت ز گیتی بساط خویش برچیدند و رفتند🥀 🌱ز کالاهای این آشفته بازار شهادت را پسندیدند و رفتند.🕊 🌷مجموعه داستان زندگانی سراسر شنیدنی جانبازشهیدسیدمنوچهرمدق به روایت همسر بزرگوارایشون تقدیم نگاه سبز شما عزیزان وهمراهان میشود🙏🌷....... قسمت نهم👇👇
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت هشتم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) حرف هایی را که روش ن
🔅🔅🔅 🌷 بسم رب الشهدا 🌷 🔸قسمت نهم 🔸اینک شوکران 1(منوچهر مدق به روایت همسر شهید) بعد از ظهر رفتیم آزمایش دادیم. منوچهر رفت جواب را بگیرد. من نرفتم. پایین منتظر ماندم. از پله ها که می آمد پایین، احساس کردم از خوشی روی هوا راه میرود. بیش تر حسودیم شد. ناراحت بودم. منوچهر را کامل برای خودم می خواستم. گفت: بفرمایید، مامان خانم. چشمتان روشن. اخم هایم تا دم دماغم رسیده بود. گفت: دوست نداری مامان شوی؟ دیگر طاقت نیاوردم. گفتم: نه! دلم نمی خواهد چیزی بین من و تو جدایی بیندازد. هیچی حتی بچه مان. تو هنوز بچه نیامده، توی آسمانی. منوچهر جدی شد. گفت: یک صدم درصد هم تصور نکن کسی بتواند اندازه ی سر سوزنی جای تو را در قلبم بگیرد. تو فرشته ی دنیا و آخرت منی. 🌹🌹🌹 واقعا نمی توانستم کسی را بین خودمان ببینم. هنوز هم احساسم فرقی نکرده. اگر کسی بگوید من بیش تر منوچهر را دوست دارم، پکر می شوم. بچه ها می دانند. علی می گوید: ما باید خیلی بدویم تا مثل بابا توی دل مامان جا بشویم. 🌹🌹🌹 علی روز تولد حضرت رسول (صلوات الله علیه) به دنیا آمد. دعا کرده بودم آن قدر استخوانی باشد که استخوان هایش را زیر دستم حس کنم. همین طور بود. وقتی بغلش کردم، احساس خاصی نداشتم. با انگشت هایش بازی کردم. انگشت گذاشتم روی پوستش، روی چشمش. باور نمی کردم بچه ی من است. دستم را گذاشتم جلوی دهانش. می خواست بخوردش. آن لحظه تازه فهمیدم عشق به بچه یعنی چه. گوشه ی دستش را بوسیدم. 🌹🌹🌹 منوچهر آمد، با یک سبد بزرگ گل کوکب لیمویی. از بس گریه کرده بود چشم هایش خون افتاده بود. تا فرشته را دید، دوباره اشک هاش ریخت. گفت: فکر نمی کردم زنده ببینمت، از خودم متنفر شده بودم. علی را بغل گرفت و چشم هایش را بوسید. همان شکلی بود که توی خواب دیده بودش. پسری با چشم های مشکی درشت و مژه های بلند. علی را داد دست فرشته. روزنامه انداخت کف اتاق و دو رکعت نماز خواند. نشست، علی را بغل گرفت و توی گوشش اذان و اقامه گفت. بعد بین دست هایش گرفت و خوب نگاهش کرد. گفت: چشم هاش مثل توست. هی توی چشم آدم خیره می شود. آدم را تسلیم می کند. تا صبح پای تخت فرشته بیدار ماند. از چند روز پیش هم که از پشت در اتاق بیمارستان تکان نخورده بود. چشم هایش باز نمی شد. 🌹🌹🌹 از دو هفته بعد، زمزمه هایش شروع شد. به روی خودم نمی آوردم. هیچ وقت به منوچهر نگفتم برو، هیچ وقت هم نگفتم نرو. علی چهارده روزه بود. خواب و بیدار بودم. منوچهر سر جانماز سرش به مهر بود و زارزار گریه می کرد. می گفت: خدایا من چی کار کنم؟ خیلی بی غیرتی است که بچه ها آن جا بروند روی مین، من این جا پیش زن و بچه م کیف کنم. چرا توفیق جبهه بودن را ازم گرفته ای؟ عملیات نزدیک بود. امام گفته بودند خرمشهر باید آزاد بشود. منوچهر آرام شده بود، که بلند شدم. پرسیدم: تا حالا من مانعت بودم؟ گفت: نه گفتم: می خواهی بروی، برو. مگر ما قرار نگذاشته بودیم جلوی هم را نگیریم؟ گفت: آخر تو هنوز کامل خوب نشده ای. گفتم: نگران من نباش. 🔸ادامه دارد ...... 💐شادے ارواح طیبہ شهدا صلوات💐 ------------------------------------