eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11هزار عکس
4.7هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖بِأَیِّ ذَنبٍ قُتِلَت؟!❣ عجب عکسی ... شهید سجاد شهرکی که دیشب شهید شد شهید سید علی موسوی فرمانده اطلاعات سپاه زاهدان که در اغتشاشات اخیر شهید شد و حاج قاسم سلیمانی ... هدیه جمیع شهدا صلوات 🥀 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🚩بسمہ ربّ الحسین علیه السلام 🚩 💔دانش آموزی که خبر از شهادتش🌷 داده بود 🌷دانش آموز شهید، روزت مبارک🌷 🌷 شهید شاهچراغ 🔖به گزارش جهان نيوز، حسین کشاورز پسر عموی شهید محمدرضا کشاورز شنبه در مصاحبه با خبرنگار ایرنا از ویژگی‌ها و خصوصیات اخلاقی و شخصیتی این شهید گفت. 🌸به گفته او شهید محمدرضا کشاورز چندماهی بوده که ۱۵ سالگی را پشت سرگذاشته بود و در مقطع دهم مشغول تحصیل در مدرسه شاهد شیراز بود. ☘️محمدرضا پسری با ادب و کارگر زاده و همواره در امور دینی و مذهبی سرآمد بود. به گفته پسر عموی این شهید، محمدرضا از ۲ هفته پیش نیت کرده بوده که شامگاه هرچهارشنبه در حرم مطهر شاهچراغ(ع) حاضر و ضمن به پا داشتن نماز مغرب و عشاء به جماعت در جلسات مذهبی این آستان مقدس شرکت کند. چهارم آبان ۱۴۰۱ وعده دومین میهمانی بوده که محمدرضا با خالق خود بسته بود که عصر این روز جامه تمیز خود را اتو کشیده و کفش نو به پا کرده و به تنهایی رهسپار حرم می شود. 🔶حسین کشاورز در ادامه به خاطره ای از زبان شهید محمدرضا کشاورز اشاره کرد و به خبرگزاری جمهوری اسلامی گفت: در هفته‌های اخیر یکی از اقوام خطاب به شهید می گوید که مراقبت بیشتری در این شرایط از جان خود داشته باشد که محمدرضا می گوید من می روم حرم مطهر شاهچراغ و در آنجا شهید 🌷خواهم شد. 🌸وی ادامه داد: مادر شهید ابتدای امسال سفری به کربلای معلا داشته که قبل از سفر به محمدرضا می گوید، چه سوغاتی از این سفر زیارتی می خواهد که برای او بیاورد که شهید می گوید از کربلا برایم پارچه کفنی متبرک به تربت امام حسین(ع) بیاور.😭 شادی روحش صلوات🥀
داشتم خونه رو مرتب می کردم حسین گوشه‌ی آشپزخونه نشسته و به نقطه‌ای خیره شده بود اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چی صداش کردم، جواب نداد رفتم جلوش و گفتم: حسین... حسین ... کجایی مادر؟! یهو برگشت و بهم نگاه کرد گفتم: حسین جان! کجایی مادر؟! خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان... از تعجب خنده‌ام گرفت. بهش گفتم: قبرت؟!.. قبرت کجاست مادر جون؟! گفت: بهشت زهرا سلام الله علیها ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴ چیزی نگفتم و گذشت ... وقتی شهیــــد شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم؛ با کمال تعجب دیدم دقیقاً همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود پشتم لرزید، فهمیدم اون روز واقعاً سر قبرش بوده... ✍به روایت مادر شهید منبع: کبوترانه پریدید... 🏴محمدحسین فقط سیزده سالش بود و انقدر بزرگــــ بود، ما کجای کاریم؟!!! ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️از امام صادق (ع) پرسیدند آقاجان: ✅اگر شیعه‌ای‌ از شما گنه کار باشد موقع عذاب‌و‌سوزاندن آن مومن در آن دنیا باعث خوشحالی دشمنان شما می‌شود وآبروی شما می‌رود. 🔸امام صادق(ع) فرمودند: ما در همین دنیا به شیعیان کمک می‌کنیم که توبه کنند. گفتند:آقاجان اگه گناهاش زیاد بود چی؟! 🔸امام صادق(ع) فرمودند: موقع جان دادن عزراییل بر او سخت می‌گیریدتا گناهانش پاک شود. گفتند:آقاجان اگرگناهانش خیلی بیشتر از این‌ها باشد چه می‌شود؟ 🔸آقا فرمودند: آنقدر در برزخ نگاه داشته می‌شودتا بخشیده شود. گفتند یابن رسول الله(ص) اگر باز هم گناهانش بیشتر از این حرفها بود آن وقت چه می‌شود. راوی می‌گویددر این لحظه دیدم 🔸امام صادق (ع) عصبانی شدند و دو زانو نشستند و فرمودند: ✅ به کوری چشم دشمنان دستش‌را‌‌می‌گیریم و وارد بهشت می‌کنیم💥 📚 بحارالانوار ، جلد ۹۳ ،صحفه۳۷۳ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️تمام حرف حضرت معصومه سلام الله علیها این بود..... 🏴وفات «سلام‌الله‌علیها» بر مولایمان عجل الله و ولی نعمتمان حضرت علی ابن موسی الرضا علیه السلام و شیعیانشان تسلیت باد. 🤲الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِ‌لوَلــیِّڪَ‌اَلْفــَرَجْ‌بحق‌ حضࢪٺ‌زینب‌ڪبرۍ‌سلام‌الله‌علیها‌ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1259999951.mp3
3.02M
🏴 (س) ♨️عنایت حضرت معصومه(س) به آیت الله مرعشی نجفی 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى ا
سلام وادب همراهان محترم وشهدایی کانال،،به درخواست اعضای محترم کانالمون،چله زیارت عاشورا گذاشتیم ،هرعزیزی مایل به شرکت دراین چله شهدایی هست به آی دی ادمین محترم کانال ،پیام بدهد تاتعداد به چهل نفربرسه و چله رو باتوکل برخدا شروع کنیم... آی دی ،ادمین محترم کانال👇👇👇 @haqqi_40 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🌷عاشقان رابرسرخودحکم نیست هرچه فرمان توباشدآن کنند...🌷 برگرفته از کتاب نخل سوخته🌴🥀 قسمت دوازدهم👇👇 🕊🌷🕊
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
🕊️ #نخل _ سوخته 🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹 #قسمت: یازدهم ▪️شجاعتی که
🕊️ _ سوخته 🌹خاطرات سردار شهید حسین یوسف الهی🌹 : دوازدهم - یادم است هر وقت که کار شناسایی با مشکل مواجه می‌شد حسین چند رکعت نماز می خواند و از خداوند یاری می‌طلبید. آن شب من نیز همراه او بودم برای رسیدن به ارتفاعات مهران می‌بایست ده خسروی را رد می کردیم. در راه به موقعیتی رسیدیم که ابتدای محور شناسایی بود. همان محوری که چندی قبل امیری در آن به شهادت رسیده بود. ضمناً مشکلات اصلی نیز از همین نقطه آغاز می‌شد. - حسین به گوشه ای رفت و مشغول نماز شد. من هم در یکی از باغ های ده خسروی ایستادم و مواظب اطراف بودم. - پس از اینکه نماز حسین تمام شد، دوباره با هم حرکت کردیم و روی یکی از تپه ها رفتیم. من جلوتر از حسین حرکت می‌کردم. تازه به میدان مین رسیده بودیم که یکدفعه احساس کردم شانه ام را فشار می‌دهد و سعی می‌کند مرا بنشاند. من بلافاصله سر جایم نشستم. آهسته گفتم: چی شده؟ - حسین دوربین دید در شب را به من داد و گفت: بگیر آنجا را نگاه کن. دوربین او را گرفتم. به محلی که اشاره کرده بود نگاه کردم. باورکردنی نبود. عراقی‌ها در فاصله خیلی کمی از ما داشتند راه می‌رفتند. آنقدر نزدیک بودند که بند اسلحه شان هم دیده می شد. من تعجب کردم که چطور حسین آن‌ها را دیده است. چون من جلوتر از او می‌رفتم طبیعتاً باید زودتر متوجه آن‌ها می شدم. فکر کردم شاید او هنوز عراقی‌ها را ندیده است و به طور اتفاقی دوربین را به من داد و یا شاید اصلاً من اشتباه کرده ام. دوربین را به حسین دادم که او نیز نگاهی بیاندازد اما متوجه شدم با اشاره به سر می گوید که قبل از من آن‌ها را دیده است. -برای چند لحظه سر جایمان میخکوب شده بودیم. خطر بزرگی از کنارمان گذشته بود، اگر فقط چند قدم جلوتر رفته بود قطعاً با عراقی ها برخورد می کردیم و آن وقت دیگر کارمان ساخته بود. - چند دقیقه پشت میدان مین نشستیم تا عراقی ها رفتند. بعد هر دو جلوتر رفتیم. من اسلحه ام را زیر سیم خاردار گذشتم و آن را بلند کردم. دوتایی از زیر آن عبور کردیم و وارد میدان مین شدیم. در همین موقع چند نفر از عراقی ها را دیدم که از تپه مقابل پایین و به سمت ما می‌آمدند. خیلی سریع روی زمین دراز کشیدیم. گیر افتاده بودیم. نمی‌دانستیم چه کار باید بکنیم. - دستان حسین را روی مچ پایم احساس می کردم. مرا صدا می کرد. همانطور که خوابیده بودم، برگشتم و نگاهش کردم با دست به سمت راست اشاره کرد. منظورش را فهمیدم. آهسته بلند شدم. با احتیاط، به سمت راست رفتیم و داخل معبری شدیم. فکر می کنم همان معبری بود که امیری در آن شهید شده بود‌. از لحاظ کار و شرایط و موقعیت حساسی که داشتیم معبر خیلی خوبی بود. - چند لحظه آنجا توقف کردیم. بعد از آنکه حسین منطقه را بررسی کرد و تمام جوانب کار را سنجید، دوباره به طرف خط خودی راه افتادیم. کار به خوبی و بدون هیچ مشکلی انجام شده بود. منطقه از هر لحاظ آماده عملیات بود. - وقتی به مقر برگشتم آنقدر خسته بودم که بلافاصله داخل سنگر رفتم و آماده خواب شدم، اما دیدم حسین خارج شد. تعجب کردم. من هم پشت سرش بیرون رفتم. دنبال آب می گشت تا وضو بگیرد. - می خواست نماز شب بخواند. من هنوز در فکر مأموریت آن شبمان بودم و کارهایی که حسین کرده بود، نماز خواندنش در محل شهادت امیری، پیدا کردن معبر، موفقیت آمیز بودن شناسایی در منطقه ای که بسیار حساس و خطرناک بود. یقین داشتم که حتماً سری در این امر نهفته است. - به حسین گفتم: مسائلی که امشب اتفاق افتاد ذهن مرا خیلی به خودش مشغول کرده است. و هنوز باور نمی کنم که اینقدر راحت توانسته باشیم کاری به این مهمی را انجام دهیم. همان کاری که امیری به خاطرش شهید شد. بگو قضیه از چه قرار است؟ - حسین سرش را پایین انداخته بود. سعی می کرد از پاسخ دادن طفره برود. من با حالت تضرع و اصرار زیاد سؤالم را دوباره تکرار کردم‌. - سرش را بلند کرد و به صورت من نگاه کرد. وقتی چشم‌هایش را دیدم که پر از اشک شده بود دیگر نتوانستم حرفی بزنم. (محمد رضا مهدی زاده) - خود حسین آقا تعریف می کرد در یکی از عملیات ها چند نفر اسرا را به من دادند تا به پشت جبهه منتقل کنم. من آن‌ها را به ستون کردم و راه افتادم. - بین راه دو نفر از آن‌ها که آخر ستون بودند خواستند تا از تنهایی من استفاده کرده مرا خلع سلاح کنند. من همینطور که می‌آمدم یک‌مرتبه دیدم اینها از پشت سر حمله کردند. - کار خدا بود که من خیلی زود متوجه شدم و توانستم مهارشان کنم. بعد از این برخورد همه شان را جمع کردم و دستهایشان را بستم‌. دیدم مثل اینکه لیاقت آسایش را ندارند و خلاصه همه را کت بسته به عقب آوردم! (محمد علی یوسف الهی) ▪️نیروهای اطلاعات به همّت حسین، طوری پرورش یافته بودند که ترس برایشان معنا و مفهومی نداشت. از آنجا که مأموریت‌های واحد همیشه توأم با خطر بود، بچه ها سعی می کردند همیشه برای رویارویی با این مسائل آمادگی خود 👇👇
را حفظ کنند. - زمانی که لشکر در منطقه عملیاتی محرم مستقر شده بود، سنگر حسین و شهید امیری در جای خیلی خطرناکی قرار داشت. من در راه برگشت از خط بودم که به آن‌ها بر خوردم. رفتم و چند دقیقه‌ای در سنگرشان نشستم. آتش دشمن خیلی سنگین بود و مدام اطراف را می‌کوبید. گلوله‌ها بعضاً خیلی نزدیک اصابت می‌کرد و منفجر می‌شد. در آن چند دقیقه ای که آنجا بودم دیدم خیلی موقعیت خطرناک است. - به حسین و امیری گفتم: بابا شما چرا آمده اید اینجا سنگر زدیده اید. مگر جا قحط بود. خب بیایید بروید عقب‌. توی یک نقطهٔ امن تر بنشینید. - حسین با خنده گفت: اینجا را بخاطر همین چهار تا گلوله‌ای که می‌آید انتخاب کرده ایم. چون آمادگیمان برای رفتن خیلی بیشتر است. هم زودتر می توانیم برویم و هم اینکه آنجا دیگر از این خبرها نیست. خیلی امن تر است.(حاج‌ اکبر رضایی) ▪️آن روز هواپیماهای عراقی مقّر اطلاعات عملیات را بمباران کردند. تعداد زیادی از بچه ها زخمی شدند. حسین با همان متانت همیشگی بچه‌ها را به صبر دعوت می کرد و سعی داشت تا آن‌ها را آرام کند. - وقتی هواپیماها رفتند و اوضاع کمی مرتب شد، تصمیم گرفتیم مجروحین را به عقب منتقل کنیم. حسین هم می خواست همراه بچه ها برود و کمک کند، اما من اصرار داشتم که در منطقه بماند. گفتم: آقا حسین شما دیگر برای چی می‌خواهید بیایید. بهتر اسن همین جا بمانید. - با ناراحتی گفت: تو چرا اینقدر اصرار داری که من نیایم. - گفتم: خب بالاخره هر چه باشد شما به منطقه آشنا تر هستید، اینجا هم که کسی نیست. اکثر بچه ها زخمی شده اند، آن‌ها هم که سالمند به اندازه کافی منطقه را نمی‌شناسند. - در جوابم گفت: ما بنا نیست تکلیفمان را فقط در یک جا انجام دهیم. تکلیف برای من نه زمان می شناسند، نه مکان و الان از همه چیز واجب تر انتقال مجروحین به عقب است. این را گفت و همراه زخمی‌ها به عقب رفت. (محمدرضا مهدی زاده) این داستان ادامه دارد... 📚برگرفته از کتاب: «نخل سوخته» ✍🏻نویسنده: به قلم مهدی فراهانی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️پرچم سیاه گنبدو می‌بینم😭 میام و تُو خیمۀ عزات می‌شینم💔 🔘 مراسم آیین تعویض پرچم گنبد مطهر|به مناسبت شهادت حضرت فاطمه معصومه "علیهاالسلام"🖤 ▪️◾️🔳◾️▪️ ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ قدر با گذشت زمان بیشتر فهمیده میشه... وقتی وقایعی مثل حمله تروریستی به و شهید شدن هموطنانمون رو میبینیم... قدر شهدا رو بیشتر میفهمیم که چطور از این ملت محافظت کردند... نگاهی😔💔 شهدایی عزیزان همراه🙏🌙🌹 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تلاوت یک آیه از"قرآن کریم"(سوره مبارکه نساء)بهمراه ترجمه آن،هدیه به شهیدعارف،محمدحسین وسرداردلهاحاج قاسم ❤ ✨بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم بنام خداوند بخشنده ومهربان✨ آیه 72 سوره نساء🌺🍃 وَ إِنَّ مِنْكُمْ لَمَنْ لَيُبَطِّئَنَّ فَإِنْ أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قالَ قَدْ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُنْ مَعَهُمْ شَهِيداً72🌺🍃 وهمانا از شما كسانى‌اند كه (هم خودشان سست مى‌باشند وهم) عامل كُندى و دلسردى رزمندگان مى‌شوند، چون به شما مشكلى برسد، مى‌گويد: خدا بر من منّت نهاده كه همراه آنان (در جبهه) حضور نيافتم (يا همراه آنان شهيد نشدم)72🌺🍃 نکته ها👇 در آيه‌ى پيش، خطر دشمنان خارجى مطرح بود، اينجا خطر دشمنان داخلى و عوامل نفوذى و منافق مطرح است. «لَيُبَطِّئَنَّ» از ريشه‌ى «بطو» به معناى كُندى است. به گفته اهل لغت، «بطوء» هم حركت كند است و هم ديگران را به كندى در حركت فراخواندن🌺🍃 پیام ها👇 1- صحنه‌هاى جنگ، وسيله‌ى خوبى براى شناخت افراد ضعيف الايمان و منافقان است. وَ إِنَّ مِنْكُمْ‌ ... 2- خداوند، از افكار و گفتار منافقان پرده برمى‌دارد. وَ إِنَّ مِنْكُمْ‌ ... 3- منافقان، گاهى چنان به رنگ مؤمنان در آيند كه جزء آنان جلوه كنند. «مِنْكُمْ» 4- همه‌ى اصحاب پيامبر عادل و در خط حضرت نبودند. مِنْكُمْ‌ ... لَيُبَطِّئَنَ‌ 5- منافقان، عامل تضعيف روحيّه‌ى مسلمانانند «لَيُبَطِّئَنَّ» پ درخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید شمادعوت شدید👇👇 •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺سلام_امام_زمانم🌺 ⭐السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاىَ سَلامَ مُخْلِصٍ لَكَ فِى الْوَِلايَةِ... ⭐سلام بر تو ای مولایم، سلام بر تو از سوی قلبی، که جز تو در آن راه ندارد! ⭐بپذیر سلام کسی را که قلبش،خانه محبت توست و چشمهایش دیدار تو..... ⭐مولای‌من ⭐تو تمام هستی مایی امید و پناه و مامن و آقای مایی ⭐تو یادمان داده‌ای که با یادت از هیچ چیز نهراسیم و در پناهت هرگز ناامید نشویم ⭐تو یادمان داده ای در اوج اضطراب و اضطرار، به پشتوانه‌ی نام زیبایت آرام شویم برای سلامتی وتعجیل درامر ظهورمولایمان صلوات🌺 أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ 🌺 ــدرخاڪریزخاطـراٺ شـ❤️ـدا همراہ باشید👇👇 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا