eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.7هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
5.8هزار ویدیو
81 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
✍️ 💠 دلم می‌لرزید و نباید اجازه می‌دادم این لرزش را حس کند که با نگاهم در چشمانش فرو رفتم و محکم حرف زدم :«برا من فرقی نداره! بلاخره یه جایی باید ریشه این خشک بشه، اگه تو فکر می‌کنی از میشه شروع کرد، من آماده‌ام!» برای چند لحظه نگاهم کرد و مطمئن نبود مرد این میدان باشم که با لحنی مبهم زیر پایم را کشید :«حاضری قید درس و دانشگاه رو بزنی و همین فردا بریم؟» شاید هم می‌خواست تحریکم کند و سرِ من سودایی‌تر از او بود که به مبل تکیه زدم، دستانم را دور بازوانم قفل کردم و به جای جواب، دستور دادم :«بلیط بگیر!» 💠 از اقتدار صدایم دست و پایش را گم کرد، مقابل پایم زانو زد و نمی‌دانست چه آشوبی در دلم برپا شده که مثل پسربچه‌ها ذوق کرد :«نازنین! همه آرزوم این بود که تو این تو هم کنارم باشی!» سقوط به اندازه هم‌نشینی با سعد برایم مهم نبود و نمی‌خواستم بفهمد بیشتر به بهای عشقش تن به این همراهی داده‌ام که همان اندک را عَلم کردم :«اگه قراره این خیزش آخر به ایران برسه، حاضرم تا تهِ دنیا باهات بیام!» و باورم نمی‌شد فاصله این ادعا با پروازمان از فقط چند روز باشد که ششم فروردین در فرودگاه بودیم. 💠 از فرودگاه اردن تا مرز کمتر از صد کیلومتر راه بود و یک ساعت بعد به مرز سوریه رسیدیم. سعد گفته بود اهل استان است و خیال می‌کردم به‌هوای دیدار خانواده این مسیر را برای ورود به سوریه انتخاب کرده و نمی‌دانستم با سرعت به سمت میدان پیش می‌رویم که ورودی شهر درعا با تجمع مردم روبرو شدیم. من هنوز گیج این سفر ناگهانی و هجوم جمعیت بودم و سعد دقیقاً می‌دانست کجا آمده که با آرامش به موج مردم نگاه می‌کرد و می‌دیدم از شهر لذت می‌برد. 💠 در انتهای کوچه‌ای خاکی و خلوت مقابل خانه‌ای رسیدیدم و خیال کردم به خانه پدرش آمده‌ایم که از ماشین پیاده شدیم، کرایه را حساب کرد و با خونسردی توضیح داد :«امروز رو اینجا می‌مونیم تا ببینم چی میشه!» در و دیوار سیمانی این خانه قدیمی در شلوغی شهری که انگار زیر و رو شده بود، دلم را می‌لرزاند و می‌خواستم همچنان محکم باشم که آهسته پرسیدم :«خب چرا نمیریم خونه خودتون؟» 💠 بی‌توجه به حرفم در زد و من نمی‌خواستم وارد این خانه شوم که دستش را کشیدم و کردم :«اینجا کجاس منو اوردی؟» به سرعت سرش را به سمتم چرخاند، با نگاه سنگینش به صورتم سیلی زد تا ساکت شوم و من نمی‌توانستم اینهمه خودسری‌اش را تحمل کنم که از کوره در رفتم :«اگه نمی‌خوای بری خونه بابات، برو یه هتل بگیر! من اینجا نمیام!» نمی‌خواست دستش را به رویم بلند کند که با کوبیدن چمدان روی زمین، خشمش را خالی کرد و فریاد کشید :«تو نمی‌فهمی کجا اومدی؟ هر روز تو این شهر دارن یه جا رو آتیش می‌زنن و آدم می‌کُشن! کدوم هتل بریم که خیالم راحت باشه تو صدمه نمی‌بینی؟» 💠 بین اینهمه پرخاشگری، جمله آخر بوی می‌داد که رام احساسش ساکت شدم و فهمیده بود در این شهر غریبی می‌کنم که با هر دو دستش شانه‌هایم را گرفت و به نرمی نجوا کرد :«نازنین! بذار کاری که صلاح می‌دونم انجام بدم! من دوستت دارم، نمی‌خوام صدمه ببینی!» و هنوز به آخر نرسیده، در خانه باز شد. مردی جوان با صورتی آفتاب سوخته و پیراهنی بلند که بلندیِ بیش از حد قدش را بی‌قواره‌تر می‌کرد. شال و پیراهنی پوشیده بودم تا در چشم مردم منطقه طبیعی باشم و باز طوری خیره نگاهم کرد که سعد فهمید و نگاهش را سمت خودش کشید :«با ولید هماهنگ شده!» 💠 پس از یک سال زندگی با سعد، زبان عربی را تقریباً می‌فهمیدم و نمی‌فهمیدم چرا هنوز نیستم که باید مقصد سفر و خانه مورد نظر و حتی نام رابط را در گفتگوی او با بقیه بشنوم. سعد دستش را به سمتش دراز کرد و او هنوز حضور این زن غیرسوری آزارش می‌داد که دوباره با خط نگاه تیزش صورتم را هدف گرفت و به عربی پرسید :« هستی؟» 💠 از خشونت خوابیده در صدایش، زبانم بند آمد و سعد با خنده‌ای ظاهرسازی کرد :«من که همه چی رو برا ولید گفتم!» و ایرانی بودن برای این مرد جرم بزرگی بود که دوباره بازخواستم کرد :«حتماً هستی، نه؟» و اینبار چکاچک کلماتش مثل تیزی پرده گوشم را پاره کرد و اصلاً نفهمیدم چه می‌گوید که دوباره سعد با همان ظاهر آرام پادرمیانی کرد :«اگه رافضی بود که من عقدش نمی‌کردم!»... 🕊 شمادعوت شدید •🕊🍃..🌷..🍃🕊• https://eitaa.com/joinchat/4043112493C208995c093
🤔 ❔شما که از مجالس عید الزهراء و این قضیایای جانبی آن طرفداری می کنید آیا نمی دانید که همه ساله چقدر شیعه به خاطر این مجالس کشته می شوند ❗️❗️ 💠💠 👌نخست باید ببینیم که نظر اهل سنت ، نسبت به کسانی که خلفای آنها را مورد علنی قرار می دهند چیست ؟ ❕ از بزرگان اهل سنت می نویسد ؛ « کسی که کوچکترین اهانتی به صحابه بکند یا آنها را مورد دشنام قرار دهد ، از دین و ملت اسلام خارج شده است » 📚الکبائر ج1 ص237 👌یحیی بن معین از استوانه های علمی اهل سنت می نویسد ؛ « کسی که عثمان ، طلحه یا یکی از صحابه پیامبر را فحش و دهد ، دجال است ، لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم بر او باد » 📚تهذیب التهذیب ج1 ص447 👌سرخسی از فقهای مشهور حنفیه می نویسد ؛ « هر کس به یکی از صحابه اشکال بگیرد کافر است و اگر توبه نکند از اسلام بیرون رفته و چاره او است » 📚اصول السرخسی ج2 ص134 ❕ابن حزم می نویسد ؛ « مالک بن انس گفته کسی که به عایشه دهد کشته می شود » 📚المحلی ج11 ص414 ❕همواره دشمنان تشیع ، شیعه را به جرم لعنت صحابه مورد کشتار قرار می دادند . 👌ابن می نویسد ؛ « از حوادث سال 407 هجری کشتن شیعیان در آفریقا بود ، هر چه از شیعیان باقی مانده بود تحت تعقیب قرار گرفته و کشته شدند ...به این جرم که آنان رافضی بوده و به ابوبکر و عمر دشنام می دادند ...به همین علت مردم بر آنان شوریده ، فتنه ای به پا کرده و آنان را به غارت اموال کشتند » 📚الکامل فی التاریخ ج8 ص114 ❕امروزه نیز به شاهدیم که چگونه وهابیت و داعش و طالبان و سایر گروه های تروریستی ، شیعیان را به جرم لعن صحابه مورد کشتار قرار می دهند تا جایی که تفکر آنها چنین می دهد ؛ « هر کس که یک شیعه را بکشد ، بهشت بر او واجب می شود ... زنان آنان را می توان به گرفت ...» 📚العقود الدریه فی تنقیح الفتاوی الحامدیه ص102 ❕با این وجود آیا عقل اجازه می دهد که انسان با لعن علنی نسبت به صحابه و مقدسات اهل سنت ، خود و سایر شیعیان را در معرض هلاکت و نابودی قرار دهد ؟ آیا نباید برای حفظ جان کرد و از لعن علنی در مقابل مخالفان پرهیز کرد . 👌امام علیه السلام فرمود: «نه دهم دین تقیه است و کسی که تقیه نمی کند دین ندارد» 📚الکافی ج2 ص217 🔷امام کاظم علیه السلام فرمود: «تقیه دین من و دین پدران من می باشد و کسی که نمی کند ایمان ندارد» 📚وسائل الشیعه ج16 ص204 👌امامان علیهم السلام نیز شیعیان را از لعن و علنی نسبت به مقدسات اهل سنت منع می کردند . ❕امام رضا علیه السلام فرمود: «مخالفان ما اخباری در فضایل ما جعل کرده اند وآنان را بر سه قسم قرار داده اند یک قسم غلو در حق ما است،یک قسم کوتاهی در بیان مقامات ما است ویک قسم آن است که روایاتی جعل کرده اند که ما درآن روایات از دشمنانمان مذمت می کنیم وصراحتا از آنان نام می بریم.... زمانی که مردم ( مخالفان ) این را ببینند آنان هم از ما و بدگویی می کنند» 📚عیون اخبار الرضا،ج1 ص304 👌شیخ صدوق روایت می کند: «به امام صادق علیه السلام گفته شد ای فرزند رسول الله ما مردی را می بینیم که در مسجد صراحتا از دشمنان شما نام می برد و آنان را سب و دشنام می دهد . امام علیه السلام فرمود: «چرا چنین می کند خدا او را کند ما را در معرض اذیت وآزار قرار میدهد» 📚الاعتقادات ، صدوق ص107 ❕آری ما می گوییم شکی در جواز و استحباب لعن و بیزاری جستن از دشمنان اهل بیت علیهم السلام نمی باشد چنان که شده است ؛ 💠« امام صادق در پایان نمازهای واجب همواره چهار نفر از مردان و چهار نفر از زنان را لعن می کرد و از آنان نام می برد ، چهار مرد ، فلانی ، و فلانی و فلانی و معاویه بودند و چهار زن ، فلانه و فلانه و هند و ام الحکم خواهر معاویه بودند » 📚الکافی ج3 ص342 📚وسائل الشیعه ج6 ص462 ❕اما بر اساس ادله فوق الذکر باید این لعن را اختصاص به یا و مجالسی قرار داد که مخالفان از آن مطلع نشوند .