eitaa logo
『عارف‌ شهید』(موسسه فرهنگی شمیم عشق)
1.8هزار دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
4.8هزار ویدیو
77 فایل
*موسسه‌فرهنگی‌ هنری و پژوهشیِ شمیم‌عشق‌رفسنجان* شماره ثبت 440 به یادشهیدعارف‌محمدحسین یوسف الهی وبه یادتمامی شهدا کپی‌از‌مطالب‌کانال‌با‌ذکر‌صلوات‌آزاد‌است🪴 ارتباط با ادمین: 『 @shamimeshghar
مشاهده در ایتا
دانلود
‌‌‌‌ ‌‌‌‌🌹بسم رب العشق🌹 "محمد حسین"❤ به روایت محمدرضا مهدیزاده: نماز شب🤲🏻✨ زمانی که در مهران مستقر بودیم موقعیت منطقه خیلی خطرناک بود🕳 چون هم ما به شناسایی می رفتیم و هم عراقی ها گشتی هایشان را جلو می فرستادند👀 فاصله خاکریز ما تا آنجا خیلی زیاد بود و بین دو خاکریز هم جنگل بود🌳 گاهی می‌شد که عراقی‌ها با تعداد زیادی نیرو جلو می آمدند تا شاید بتوانند یکی از بچه‌های واحد شناسایی را اسیر کنند و برای گرفتن اطلاعات با خودشان ببرند🦉 آن شب هوا بارانی بود ...من، مهدی شفازند و محمدحسین طبق معمول داخل یک سنگر خوابیده بودیم😑 نیمه های شب باران خیلی شدید شد به طوری که آب داخل سنگر نفوذ کرد 😔 من وقتی بیدار شدم دیدم همه جا خیس شده است، خواستم بچه‌ها را بیدار کنم دیدم محمد حسین نیست💗 فقط مهدی گوشه‌ای خواب است ،فکر کردم حتما محمدحسین زودتر از من متوجه آب افتادن سنگ شده و تنهایی برای درست کردن آن بیرون رفته است🤔 با عجله خارج شدم تا به او کمک کنم اما در کمال تعجب او را ندیدم💤 باران هم آنقدر شدید می بارید که چیزی نگذشت لباسم کاملا خیس شد💦 همان طور که نگران و مضطرب داشتم اطراف را نگاه می‌کردم و دنبال محمدحسین میگشتم یک دفعه احساس کردم پشت تانکرآب چیزی تکان می خورد🤗 گفتم شاید به نظرم رسید و من اشتباه کرده‌ام اما با این حال برای اطمینان بیشتر کمی به تانکر نزدیک شدم 💫 دیدم بله مثل اینکه یک نفر پشت آن مخفی شده با خودم گفتم:حتما گشتی های عراقی هستند و محمدحسین را هم اسیر کرده‌اند🤎 به خاطر همین سعی کردم با احتیاط عمل کنم چند لحظه همانطور بدون هیچ عکس العملی سر جایم ایستادم و به جلو چشم دوختم👀 لباسش عراقی نبود،مطمئن شدم از بچه‌های خودی است و حرکاتش هم مشخص بود پناه نگرفته است 💓 آهسته و با اعتیاد جلو رفتم و خودم را به پشت تانکر رساندم،صحنه یی دیدم که در جا خشکم زد "محمدحسین" بود که داخل یکی از چاله های پشت تانکر به نماز ایستاده بود🤲🏻✨ آنهم در آن باران شدید😥 لحظاتی بدون اینکه بخواهم محو حرکاتش شدم واقعاً چه چیز باعث شده بود که او نیمه شب زیر باران خواب را رها کند؟؟ و در آن شرایط سخت به نماز بایستد؟؟ از تماشات حالات عرفانی او سیر نمیشدم💚 آنقدر درخودش غرق بود که اصلاً متوجه حضور من نشد 💛 دیگر چیزی به نماز صبح نمانده بود به طرف سنگر برگشتم 🥀 مهدی بیدار شده بود،آن شب باران بخشی از سنگ را خراب کرد😔 صبح وقتی داشتیم همه با هم آن را درست می کردیم "محمدحسین" اصلا به روی خودش نیاورد معلوم بود که شب متوجه من نشده است 😊 خیلی دلم می خواست راجع به آن نماز زیر باران برایم حرف بزند😥 اما مطمئن بودم امکان ندارد و بلاخره همه این اسرار را با خودش برد👌💌 🌷هوای کوی تو از سر نمیرودآری! ‌‌‌ غریب را دل سرگشته با وطن باشد🌷 ❤صلواتی تقدیم میکنیم به روان پاک و عرفانی شهید محمدحسین ❤ محمدحسین 🏴شما دعوت شدید ‌‌‌‌‌ ,,,🍃🌺...🌺🍃,,, @shahid_aref_64
◇✨✨◇ محمد حسین به نظر من عالم دیگری می دید که از عقل ما ناتوان می باشد" چرا که برای من پیشگویی هایی کرد و مطالبی می گفت که از عقل یک انسان عاقل فراتر بود. محمدحسین' زمان شهادت خود را پیش بینی کرده بود. محمد حسین♡پیروزی عملیات والفجر هشت را دو ماه قبل از عملیات برای من تشریح کرد آن هم از قول |حضرت زینب(سلام الله علیها) . . 《 روایتی از شهید حاج قاسم سلیمانی》 ⚘️شهیدعارف یوسف الهی 🆔@shahid_aref_64
◇✨✨◇ محمد حسین به نظر من عالم دیگری می دید که از عقل ما ناتوان می باشد" چرا که برای من پیشگویی هایی کرد و مطالبی می گفت که از عقل یک انسان عاقل فراتر بود. محمدحسین' زمان شهادت خود را پیش بینی کرده بود. محمد حسین♡پیروزی عملیات والفجر هشت را دو ماه قبل از عملیات برای من تشریح کرد آن هم از قول |حضرت زینب(سلام الله علیها) . . 《 روایتی از شهید حاج قاسم سلیمانی》
◇✨بسم الله نور✨◇ محمد حسین به نظر من عالم دیگری می دید که از عقل ما ناتوان می باشد" چرا که برای من پیشگویی هایی کرد و مطالبی می گفت که از عقل یک انسان عاقل فراتر بود. ' زمان شهادت خود را پیش بینی کرده بود. محمد حسین♡پیروزی عملیات والفجر هشت را دو ماه قبل از عملیات برای من تشریح کرد آن هم از قول |حضرت زینب(سلام الله علیها) 《خرده روایت از شهید سرافراز قاسم سلیمانی》
«پدربزرگش گفت: حسین آقا، محمد حسین.» محمد حسین نوپای ما همراه خانواده از یزد آمده بودند برای زیارت عمو قاسم و یاران شفیقش حسین آقا💞. مادرش گفت او را بعد از ۱۸ سال با توسل به از خدا گرفته است، ماشاالله لا حول و لاقوة الا بالله😍😍