📌 #پندانه
👈 پیرزن از صدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگز نمیپذیرفت.
شبی پیرزن آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند .اما صبح پیرمرد دیگر هرگز از خواب بیدار نشد و آن صدای ضبط شده، لالایی هر شب پیرزن شد...
قدر لحظات کنار هم بودنمان را بدانیم هر چند لحظات سختی باشند💝
🆔 @asanezdevag
❤️ #ثواب_آمیزش👇
❣️ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم:
💞 هر #مومنی که با #همسرش #نزدیکی کند، هفتاد هزار فرشته بال هایشان را می گسترانند و رحمت خدا بر آنان نازل می شود و به ازای هر قطرهٔ آبی که در غسل از بدنش فرو می ریزد ، خداوند خانه ای در بهشت برای آن ها بنا میکند.
📕 وسائل الشیعه، ج۲،ص ۱۷۹
💥 بی خود نیست که شیطان سعی در خراب شدن رابطه بین زن و شوهر دارد💥
🆔 @asanezdevag
38.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 مقایسه کردن همسر توسط شوهر
👤 #حاج_آقا_راشد_یزدی
🆔 @asanezdevag
✍آیت الله بهجت (ره)
💠 رسیدگی به همسر و فرزندان :
🎀 یکی از توصیه هایی که آیت الله بهجت داشتند این بود که می فرمودند :
به خانه که می رسید کتاب ها را بگذارید پشت در ولی مراقب باشید که ندزدند!
♻️ یعنی طوری نشود که وقتی به خانه می روید ، تازه بخواهید چیزی بنویسید و کتابی بخوانید و بند کتاب و کامپیوتر و ... بشوید ;
✨ دیگر الان باید یک وقتی را بگذارید برای زن و فرزند و اهل خانه .
🆔 @asanezdevag
4_6044339898368918855.mp3
6.17M
🎙 افراد ممنوع برای ازدواج 3
👤 #حاج_آقا_شهاب_مرادی
🆔 @asanezdevag
#کتاب
📚 ازدواج چرا؟؟
🔸آشنائی با مهم ترین اصول خودشناسی و خودشکوفائی در ازدواج
✍️نویسنده : آقای محمد جعفر غفرانی
🆔 @asanezdevag
✨دانستیهای مهم در خواستگاری:
⏹اشتغال خانم
🌱در صورتی که دختر تصمیم دارد پس از ازدواج به کار و اشتغال خود ادامه دهد، باید از همان ابتدا در این مورد با آقای خواستگار صحبت کند.
🌿پسر هم باید نظر خود را در این مورد با صداقت و دقیق بیان کند؛
آیا به طور کلی با کار کردن زن مخالف است و ترجیح میدهد همسر آیندهاش خانهدار باشد؟
آیا با کارکردن او در بعضی محیطهای کاری یا به صورت پارهوقت موافق است؟ یا به طور کلی با اشتغال همسرش مشکلی ندارد؟
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۵۹ #فرزندآوری #رزاقیت_خداوند من ۱۹ سالگی ازدواج کردم... درحالی که دانشجوی سال دوم کارشن
#تجربه_من ۶۰
#قسمت_اول
#فرزندآوری
✨ برخی تجربه ها بدلیل طولانی بودن به چند قسمت تقسیم شده و قسمتهای مختلف آن به مرور گذاشته میشود.✨
سال ۹۱ ازدواج کردم. جهیزیه تا حد ممکن ایرانی با یه مراسم عروسی بسیار ساده...
اون موقع کارآموز بودم؛ سال 5 پزشکی... شوهرم تهران بود و من شهرستان، آخر هفته ها میومد پیشم.
من عاشق بچه بودم و هستم. همسرم نیز... اما بحث فرزندآوری رو سپرد به من؛ از نظر زمانبندی و تعداد و شروع و پایان و همه چی! میگفت خودت دیگه پزشکی و آگاه، تعداد و فاصلهی بچهها طوری باشه که نه به جسمت آسیبی وارد بشه نه به درس و کار و فعالیتهای اجتماعیت و...
خلاصه 6 ماه از زندگی مون که گذشت، تاج مادری رو سر من قرار گرفت. انگار دنیا به من هدیه داده شده بود😍
همکار آزمایشگاهم از شدت خوشحالی من متعجب بود! اما خانواده ام ناراحت شدن، دوست داشتن من به سرعت مدارج علمی رو طی کنم و فوق تخصص بگیرم. اما «برنامهی من» چیز دیگهای بود...
شروع بارداریم مصادف بود با شروع کارآموزی؛ سختیها، کشیکها، بیرحمیها ... تا ماه 9 میرفتم بیمارستان. بخش آخرم جراحی! با اون حالم، هر روز 2 ساعت درجا وامیستادم، زخم بیمارها رو شست و شو و پانسمان میکردم.
آخر بخش جراحی دخترم به دنیا اومد (سزارین😢) و زندگی یک روی دیگه ی خودشو بهم نشون داد. تمام عشق، تمام مِهر، تمام دلبستگی... حتی نیمهی بیشتر عرفان و عشق به معبود مهربان تر از مادر...
بهترین دوران رو باهاش گذروندم... از یک و نیم ماهگی براش کتاب میخوندم، بازی، صحبت، عشق...
خلاصه 6 ماه مرخصی تموم شد و مجدداً درس و کشیکهای شب تو شهر غریب... بچه رو صبحها با خودم میبردم مهد بیمارستان...
به لطف خدا مادرشوهرم قبول کردن 4 روز در هفته بیان خونه ما و کمکم باشن. از طرفی خدا خیلی مهربونی میکرد و کشیکهای کمی به من میفتاد. اما یادمه کشیکهای بخش اطفال که بعد 20 ساعت کار مداوم شب، 3 ساعت آف بودیم و همهی دوستانم با آسودگی استراحت میکردند، من نصف شب بدوبدو میومدم خونه و بچه رو شیر میدادم و برمیگشتم سر کشیک و دوباره کار تا ظهر...
همکلاسی هام تقریباً کمک و مراعاتی نداشتن اما خدا خیلی هوامو داشت. تمام مدت ذکر من این بود: «اَلَیسَ الله بکافٍ عَبدِه؟»
بخشها بهم آسون تر از بقیه میگذشت. شایدم اثر شیرینی و انرژی ای بود که هر روز از دخترم میگرفتم. دخترم خیلی زود به حرف اومده بود و چققدر شیرین زبون بود و باهوش...
پايان نامهم هم خیلی خیلی راحت جمع شد و عالی دفاع کردم.
شوهرم تهران بود و من شهرستان و انگار دخترم رو با کولیک وحشتناکش، بستری بیمارستانش و همه سختی های بچهی اول، تقریباً تنها بزرگ کردم...
دخترم 19 ماهه شده بود و منم باید 2 سال میرفتم طرح (طرح اجباری پزشکان).
با موافقت شوهرم تصميم گرفتم برم یک روستای دور و محروم تا مدت طرحم 8 ماه کمتر بشه و زودتر برگردم سر زندگی م.
از طرفی با عشق و شوق، برای فرزند دوم برنامه ریختیم...
شروع بارداری دومم مصادف شد با شروع طرح؛ در روستایی دورافتاده و بسیاار محروم در جنوب کشور. 16ماه. من و یک بچه کوچیک و بارداری و ویار شدید و منطقهای محروم که حتی لوله کشی گاز و آب هم نداشت.
تنهای تنها، جایی که انگار ته دنیا بود. دُور مرکز بهداشت و پانسیون من تا چشم کار میکرد مزرعه... نه خونه ای نه مغازه ای... هیچی... تو پانسیون هم مار و عقرب پیدا میشد و من باردار و دختر کوچکم فقط با توکل بر حرز آخر مفاتیح شب میخوابیدیم...
🌊 ادامه دارد...
🆔 @asanezdevag
🔶 #پیامبر_اکرم (ص)
از #خوشبختی و سعادت #مرد این است که #زن_با_فضیلت و شایسته ای نصیبش گردد.
📚اصول کافی-جلد 5 ، ص327
🆔 @asanezdevag
#نمک_زندگی😊
🙈به بچه ها گفتن بدترین کاری که کردید رو بنویسید
🆔 @asanezdevag
💭 ﭘﯿﺮﻣﺮدی ﺑﺎ ﻫﻤﺴﺮش در ﻓﻘﺮ زﯾﺎد زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ ﻫﻨﮕﺎم ﺧﻮاب ، ﻫﻤﺴﺮ ﭘﯿﺮﻣﺮد از او ﺧﻮاﺳﺖ ﺗﺎ ﺷﺎﻧﻪ ای ﺑﺮای او ﺑﺨﺮد ﺗﺎ ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﺳﺮو ﺳﺎﻣﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ.
ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺣﺰن آﻣﯿﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﮐﺮد و ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮاﻧﻢ ﺑﺨﺮم ﺣﺘﯽ ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﭘﺎرﻩ ﺷﺪﻩ و در ﺗﻮاﻧﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺑﻨﺪ ﺟﺪﯾﺪی ﺑﺮاﯾﺶ ﺑﮕﯿﺮم ..
ﭘﯿﺮزن ﻟﺒﺨﻨﺪی زد و ﺳﮑﻮت ﮐﺮد. ﭘﯿﺮﻣﺮد ﻓﺮدای آﻧﺮوز ﺑﻌﺪ از ﺗﻤﺎم ﺷﺪن ﮐﺎرش ﺑﻪ ﺑﺎزار رﻓﺖ و ﺳﺎﻋﺖ ﺧﻮد را ﻓﺮوﺧﺖ و ﺷﺎﻧﻪ ﺑﺮای ﻫﻤﺴﺮش ﺧﺮﯾﺪ.
وﻗﺘﯽ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎزﮔﺸﺖ ﺷﺎﻧﻪ در دﺳﺖ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ دﯾﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﺴﺮش ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ را ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮدﻩ اﺳﺖ و ﺑﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﻧﻮ ﺑﺮای او ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ . .
ﻣﺎت و ﻣﺒﻬﻮت اﺷﮑﺮﯾﺰان ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮدﻧﺪ.
اﺷﮑﻬﺎﯾﺸﺎن ﺑﺮای اﯾﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮐﺎرﺷﺎن ﻫﺪر رﻓﺘﻪ اﺳﺖ ﺑﺮای اﯾﻦ ﺑﻮد ﮐﻪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ را ﺑﻪ ﻫﻤﺎن اﻧﺪازﻩ دوﺳﺖ داﺷﺘﻨﺪ و ﻫﺮﮐﺪام ﺑﺪﻧﺒﺎل ﺧﺸﻨﻮدی دﯾﮕﺮی ﺑﻮدﻧﺪ.
💭 ﺑﻪ ﯾﺎد داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﻢ اﮔﺮ ﮐﺴﯽ را دوﺳﺖ داری ﯾﺎ ﺷﺨﺼﯽ ﺗﻮ را دوﺳﺖ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮای ﺧﺸﻨﻮد ﮐﺮدن او ﺳﻌﯽ و ﺗﻼش زﯾﺎدی اﻧﺠﺎم دﻫﯽ.
ﻋﺸﻖ و ﻣﺤﺒﺖ ﺑﻪ ﺣﺮف ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻪ ﻋﻤﻞ است.
#عاشقانه🥀
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #جوانها_را_دریابید
👤 استاد #رائفی_پور
📝 جوونها دارند توی گناه جنسی غرق میشند ساکتید ، خدا کارتون داره....
🆔 @asanezdevag
🦋 رفتیم قم، پیش آقای مرعشی نجفی. قرآن را باز کرد، داد دستم. خواندم. سوره ی مریم بود. آقا خطبه ی عقد را خواند، من سوره ی مریم را. جواب بله را قبلا ناصر داده بود. هل شده بود، گفته بود «بله بله. » 😅
نوبت من، خطبه بیست و یک بار تکرار شد.!🙈
همه چیز به سرعت گذشت. وقتی آمدیم بیرون، باران نم نم می بارید. وقت سوار شدن، مادر ناصر نشست صندلی عقب، گفت «شما دیگه باید بشینی جلو. »
حلقه ی ازدواج را همان جا ناصر دستم کرد. بعد هم پایش را گذاشت روی گاز. گفت «حالا که عیالوار شده ام، بگذار بپرسم شما از سرعت خوشتون می آد؟»
عاشق سرعت بودم. 😍
💙شهید ناصر کاظمی
📘یادگاران، ج١۴، ص ٨٢
🆔 @asanezdevag
✍️روزى مردی نزد عارف اعظم آمد و گفت من چند ماهى است در محله اى خانه گرفته ام روبروى خانه ى من يک دختر و مادرش زندگى مى کنند هرروز و گاه نيز شب مردان متفاوتى انجا رفت و آمد دارند مرا تحمل اين اوضاع ديگر نيست. عارف گفت شايد اقوام باشند گفت نه من هر روز از پنجره نگاه ميکنم گاه بيش از ده نفر متفاوت ميايند بعد ازساعتى ميروند.
🔸عارف گفت کيسه اى بردار براى هر نفر يک سنگ درکيسه انداز چند ماه ديگر با کيسه نزد من آيى تا ميزان گناه ايشان بسنجم . مرد با خوشحالى رفت و چنين کرد. بعد از چندماه نزد عارف آمد وگفت من نمى توانم کيسه را حمل کنم از بس سنگين است شما براى شمارش بيايید.
🔹 عارف فرمود يک کيسه سنگ را تا کوچه ى من نتوانى چگونه ميخواى با بار سنگين #گناه نزد #خداوند بروى ؟؟؟ حال برو به تعداد سنگها حلاليت بطلب و استغفارکن .. چون آن دو زن همسر و دختر عارفى بزرگ هستند که بعدازمرگ وصيت کرد شاگردان و دوستارانش در کتابخانه ى او به مطالعه بپردازند. اى مرد انچه ديدى واقعيت داشت اما حقيقت نداشت .همانند توکه درواقعيت مومنی اما درحقيقت #شيطان ...
🆔 @asanezdevag
#آیت_الله_حائری_شیرازی
✅ نوبت بچه داری من است...
🔹رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله نماز می خواند در حالیکه در بغل او فرزند دخترش امامه بود. وقتی می ایستاد، بچه را بغل می گرفت و وقتی به سجده می رفت بچه را زمین می گذاشت و نماز جماعتش را با بچه داری تمام می کرد. این معنایش این است که مسائل و وظایف، گاهی با هم تداخل می کند. انسان بایستی وظائفی که به عهده اش هست را انجام بدهد.
🔹ما اگر بخواهیم بچه ها را حذف کنیم باید ازدواج نکنیم و اگر بخواهید ازدواج نکنید باید بپذیرید که نسلی که رفت نسل دیگری نباشد که جای آنها را بگیرد، جای سوخته ها را چیزی نباشد سبز کند. اگر آن را نمی پذیری باید همسر بگزینی؛ اگر همسر را می گزینی باید قسمتی از بچه داری را تحمل کنی. یعنی سهم داری.
🔹من حتی با بچه اولم که از این کوچکتر بود، یک بازجویی مفصل در ساواک رشت پس دادم و هرچه کردند که بچه را از من دور کنند [نتوانستند]. من گفتم: الان نوبت بچه داری من است. اگر می خواهید بازجویی کنید، من با این بچه هستم.
#فرزندآوری
🆔 @asanezdevag
🌸امیرالمؤمنین علیه السلام:
كسى از شما نبايد دخترش را شوهر بدهد تا اين كه نظر او را در باره خودش جويا شود؛ چرا كه او خواسته خودش را بهتر مى داند... و اگر رضايت نداد، نبايد او را به #ازدواج [آن فرد ]در آورد
لا يُنكِح أحَدُكُمُ ابنَتَهُ حَتّى يَستَأمِرَها في نَفسِها ، فَهِيَ أعلَمُ بِنَفسِها ... وإن أبَت لَم يُزَوِّجها
دعائم الإسلام ج 2 ص 218
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌عاقبت چشم چرونی😜
🆔 @asanezdevag
35.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ارتباط_با_خانواده_همسر
📌 نحوه عروس داری کردن و نحوه مادر شوهرداری کردن
👤 #خانم_نیلچی_زاده
🆔 @asanezdevag
4_5996650445529941042.mp3
1.42M
🎵 ⁉️ استخاره در ازدواج
👤 #استاد_رائفی_پور
🆔 @asanezdevag
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬دنبال ناموس مردم بیفتی دنبال ناموست می افتند شک نکن‼️
✅ بسیار تکان دهنده و تاثیرگذار👌
🎤 #استاد_دانشمند
╭─┅═❈✾🌟✾❈═┅─╮
🆔 @asanezdevag
🌺 #مردان_بدانند
چنانچه کم وکسری درخدمات خانه وجوددارد، باکمال محبت وخوشرویی تذکردهید.👌
اخم وخشونت زندگی زناشویی را به تباهی میکشد
🆔 @asanezdevag
◉✿ازدواج آسان✿◉
#تجربه_من ۶۰ #قسمت_اول #فرزندآوری ✨ برخی تجربه ها بدلیل طولانی بودن به چند قسمت تقسیم شده و قسمته
#تجربه_من ۶۰
#قسمت_دوم
#فرزندآوری
ادامه طرح تو اون شرایط برام ممکن نبود، بهم فشار اومد و درخواست انتقالی دادم به اورژانس. چون کشیک میدادی و میتونستی برگردی خونه.
اما باردار باشی، 24 ساعت مداوم به عنوان تنها پزشک شهر کشیک بدی، شبی 200-250 تا مریض هم داشته باشی... تازه، بیشتر کشیک های ما 48 ساعته بود! یکبارم شد 72 ساعت!
له میشدم تو کشیک ها. دم در اتاقم غلغلهی مریض...
یکبارهم، با این که واضح بود باردارم، از یک همراه مریض که میخواست تو اون شلوغی تمام توجه من به مریض ایشون باشه، کتک خوردم... خیلی سخت بود. غذا و پانسیون هم افتضاح...
گذشت و دختر دومم به دنیا اومد...
نمیخواستن مرخصی زایمان بدن اما طلبکارانه و محکم واستادم گفتم طبق قانون حقمه...
9 ماه آخر طرح رو رفتم خونه... این بار هم چون شوهرم آخر هفتهها میومد خونه، باز دو تا بچه رو تقریباً تنها بزرگ کردم... با کولیک دختر کوچیکه و سن لجبازی دختر بزرگه ...
2 ماهی خیییلی سخت گذشت اما بعد... شیرینی ها شروع شد و زیاد شد و زیادتر و بی نهایت، عاشق دخترام بودم و به معنای واقعی لذت میبردم از مادری...
خانواده هم دیگه هیچ ناراحتی ای نداشتن بلکه بچههام شده بودن نور دل شون...
تصمیم گرفتیم تهران یه خونه رهن کنیم، چون با پول خونه شهرستان احتمالاً چیزی تهران گیر نمیومد. اما از برکت حضور دخترام به طور عجیبی یک خونه تمیز و مناسب تو یه محله خوب با همسایههای عالی گیرمون اومد.
ولی خلاصه با 2 تا بچه و بعد 4 سال از ازدواج، انگار تازه زندگی مداوم زیر یک سقف رو با همسرم آغاز کردم!😅
حقیقتاً حس جهازکِشون داشتم! برام خیلی تازگی داشت این زندگی😅
بچهداری با کمک شوهر، مگه داریم؟! 😉
بگذریم... هنوزم نمیدونم اون ما به التفاوت پول خونه چطور جور شد!! ماشینمون رو هم ارتقاء دادیم. همهش رزقی بود که بچهها با خودشون آورده بودن...
خلاصه همه میگفتن دیگه دوتا پشت هم آورده، میخواد بشینه پای درس و تخصصش دیگه
اما برنامهی من، سومی رو هم پشت سر این دوتا داشت...
برنامه ریختیم و 20 ماهگی دخترم، بعدی رو باردار شدم.
از قبل بارداری کلاس ورزش میرفتم و تا ماه 7 بارداری هم ادامه دادم.
بچههام تا 10 صبح میخوابیدن، عمیییق! منم از فرصت استفاده میکردم و با یه آیةالکرسی خوندن میرفتم کلاس ورزش و برمیگشتم.
من 29ساله، دختر بزرگم 5 ساله و کوچیکی 2.5 ساله بود که پسرم به دنیا اومد.
سختی های سومی به مراتب کمتر از دومی و غیرقابل قیاس با اولی بود. تجربه و تسلط مادر خیلی بیشتره. دختر بزرگم مادرانه مراقب خواهر و برادرشه... حتی اگر خرید و کار نیم ساعته داشته باشم، دوتا کوچیکی رو میسپرم به بزرگی و میدوم انجام میدم و برمیگردم.
با برکت اومدن پسرم، بعد از 6 سال کار استخدام شوهرم جور شد. سرمایه کوچیکی هم دستمون اومده که میخوایم باهاش خونه رو بزرگتر کنیم.
همکلاسی هام امسال دورهی تخصص شون رو تموم میکنن... و من پزشک عمومی موندم؛ اونم توی خونه و بدون مطب رفتن و کار کردن... با افتخار خانه دارم (فعلاً)؛ همنشین سه تا فرشته کوچولوی نازنین...
ده بارم برگردم عقب دقیقاً همین مسیر رو انتخاب میکنم. از اول هم از انتخابم مطمئن بودم و در تمام مدت آرامش و غرور داشتم. خانواده م هم به تصمیمم افتخار میکنن. هرگز احساس عقب موندن از هم رده هام ندارم. هیچ وقت از اینکه سه تا دارم و دو تا دیگه هم میخوام احساس خجالت نداشتم. بلکه افتخارمه؛ اینکه در قالب های فرهنگی و اجتماعی ای که دیگرانی برای ما درست کردن اسیر نیستم. ما خودمون تصميم میگیریم کِی و چندتا بچه داشته باشیم و مَنِ مادر کِی درس بخونم و کی کار کنم...
الان به فعالیت های اجتماعی م میرسم. با سه تاییشون میرم بیرون دنبال کارهام. تو خونه کار هنری شخصی میکنم، مطالعه میکنم، کلاس تربیت فرزند میرم.
برای تخصص هم انشاءالله برای سال آینده میخونم و امتحان میدم و وقتی پسر کوچکم 2 ساله شد وارد دوره میشم و شاخ غول تخصص رو میشکنم💪
بعد چهارسال تخصص هم انشاءالله 2 تای بعدی رو میارم (اگر سزارینی نبودم شاید تا 7 تا هم میرفتم)
فعلاً که دارم لذت دنیا رو میبرم
تماشای بازیهای خواهرانه دو تا دخترم یک دنیا شیرینی داره...
تماشای محبت دوتا خواهر به برادر و خندههای پسرک به اداهای خواهراش
مشاهدهی انتقال همهی چیزهایی که ذره به ذره به دختر بزرگم یاد دادم توسط فرزند بزرگ به خواهر برادر کوچکتر...
تلاش بچهها برای سازگاری هرچه بیشتر باهم
تلاش بچهها برای گرفتن حق خود در مواقع لازم...
از تمام آنچه گذشت نه خسته ام نه شکسته...
و نه حس هدر رفتن و پوسیدن در کنج خانه دارم
فرزندانم برام دستاوردی بزرگن و شرافت شغل مادری برام با شرافت شغل پزشکی برابری، نه، برتری داره...
🆔 @asanezdevag
⚡️برخی علل حرامشدن #گناه_زنا و زنازادگی!
❇️ امام رضا علیهالسلام :
«زنا حرام شده است، چرا که در آن فساد میباشد و آن، عبارت است از:
📍 کشتن نفوس
📍 از بین رفتن أنساب (نسبها)
📍 ترک تربیت اطفال
📍 تباه شدن میراث
و اموری شبیه به اینها که جملگی از وجوه فساد محسوب میشوند.»
📚علل الشرایع، ج۲، ص۵۳۶
🆔 @asanezdevag