✍️ شاهزاده تيره بخت
💢حال افتادگان در چاه محبت #دنیا و غرق شدگان در تاریکى #شهوات ، مانند حال آن پادشاه زاده اى است که پدرش در مقام داماد شدن او برآمد.
پرى چهره اى کم نظیر را از خاندانى شریف و نجیب به عقد او درآورد.
چون وسایل عروسى آماده شد، خواص و عوام را به تناسب شأنشان به دربار بار داد و درب خزانه احسان را به روى مردمان گشود و محتاج و نیازمند و غنى و ثروتمند را از جوایزش بهره مند ساخت و از گرمى جشن و چراغانى، غم دل ها را زدود.
🔸آشنا و بیگانه در آن مجلس سرور حاضر شدند و از تماشاى آن بزم بى نظیر، به حیرت فرو رفتند.
عروس حور وَش را با انواع زیور و زینت به حجله آوردند، ولى در این میان داماد را ندیدند.
به جستجویش برآمدند، ولى او را نیافتند.
داماد در آن شب، #شراب بسیار خورده بود و آتش شعورش مانند چراغ بختش فرو مرده بود.
بر اثر مستى زیاد، از جمع مهمانان جدا افتاد و حیرت زده و مبهوت به چند کوى و برزن گذر کرد.
عبورش به دخمه اى از دخمه هاى مجوسان افتاد.
مجوسانى که بر اساس قانونشان، مردگان را در دخمه مى گذاشتند و در دل شب، کنار آنان شمع و چراغ مى افروختند.
پادشاه زاده وقتى چشم به دخمه دوخت، دخمه را حجله عروس پنداشت و به درون دخمه رفت.
🔹مجوسان، جنازه پیره زالى را که هنوز کالبدش سالم بود، در آن دخمه گذاشته بودند.
داماد، پیره زال مرده را در آغوش کشید و از روى میل و رغبت و غریزه شهوت، تا صبح با او بود.
چون با وزیدن نسیم صبح از مستى و بى هوشى و بى خبرى و مدهوشى در آمد، خود را در دخمه اى وحشت زا و کنار جسد پیره زالى زشت رو دید.
از شدت نفرت و کراهت، نزدیک بود هلاک شود و از نهایت شرمندگى و خجلت، راضى بود به زمین فرو رود.
در اندیشه بود که مبادا کسى بر این وضع آگاه گردد و ننگ و عارش تا قیامت بر او بماند که ناگاه پدر و خدم و حشمش رسیدند و بر آن رسوایى و افتضاح آگاه شدند.
🔺این است دورنمایى از زندگى افتادگان در چاه محبت دنیا و غرق شدگان در شهوات که عروس #آخرت را به سبب مستى از شهوات، با به آغوش کشیدن پیره زال زشت روى و زشت خوى دنیا عوض کرده اند.
📚عبرت آموز، حسین انصاریان
🆔 @asanezdevag