هرکس زِ حسن دوست متاعی گرفته است
بیچاره من که از غمش آتش گرفتهام..!
#شرحدل #محمدسهرابی
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨ 📚 #رمان #نسل_سوخته 🔥 #قسمت_صدو_شصت_وهفتم: عطش همیشه تا ۱۰ روز بعد از ع
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صدو_شصت_وهفتم: عطش
همیشه تا ۱۰ روز بعد از عاشورا، توی حسینیه کوچک مون مراسم داشتیم.
روز سوم بود. توی این سه روز، قوت من اشک بود. حتی زمانی که سر نماز می ایستادم.
نه یک لقمه غذا، نه یک لیوان آب، هیچ کدوم از گلوم پایین نمی رفت. تا چیزی رو نزدیک دهنم می آوردم دوباره بغضم می شکست.
– تو از کدوم گروهی؟ از اونهایی که نامه فدایت شوم می نویسن و نمیرن؟ از اونهایی که نامه فدایت شوم می نویسن ولی …
یا از اونهایی که … روز سوم بود و هنوز این درد و آتش بین قلبم، وجودم رو می سوزوند.
ظهر نشده بود، سر در گریبان، زانوهام رو توی بغلم گرفته بودم. تکیه داده به دیوار، برای خودم روضه می خوندم. روضه حسرت…
که بچه ها ریختن توی حسینیه، دسته جمعی دوره ام کردن که به زور من رو ببرن بیرون. زیر دست و بغلم رو گرفته بودن.
نه انرژی و قدرتی داشتم، نه #مهر_سکوتم شکسته می شد. توان صحبت کردن یا فریاد زدن یا حتی گفتن اینکه “ولم کنید” رو نداشتم.
آخرین تلاش هام برای موندن و چشم هام سیاهی رفت. دیگه هیچ چیز نفهمیدم.
چشم هام رو که باز کردم، تشنه با لب های خشک، وسط بیایان سوزانی گیر کرده بودم. به هر طرف که می دویدم جز عطش، هیچ چیز نصیبم نمی شد. زبانم بسته بود و حرکت نمی کرد.
توان و امیدم رو از دست داده بودم. آخرین قدرتم رو جمع کردم و با تمام وجود فریاد زدم:
– خدا …
مهر زبانم شکسته بود. بی رمق به اطراف نگاه می کردم که در دور دست، هاله شخصی رو بالای یک بلندی دیدم.
امید تازه ای وجودم رو پر کرد، بلند شدم و شروع به دویدن کردم. هر لحظه قدم هام تند تر می شد. سراب و خیال نبود، جوانی بالای بلندی ایستاده بود.
با لبخند به چهره خراب و خسته ام نگاه کرد.
– سلام … خوش آمدید … نگاه کردن به چهره اش هم وجود آشفته ام رو آرام می کرد و جملاتش، آب روی آتش بود. سلامش رو پاسخ دادم و پاهای بی حسم به زمین افتاد.
– تشنه ام، خیلی … با آرامش نگاهم کرد.
– تشنه آب؟ یا دیدار؟ … صورتم خیس شد، فکر می کردم چشم هام خشک شدن و دیگه اشکی باقی نمونده.
– آب که نداریم، اما #امام توی #خیمه #منتظر شماست …
و با دست به یکی از خیمه ها اشاره کرد، تا اون لحظه، هیچ کدوم رو ندیده بودم.
مرده ای بودم که جان در بدنم دمیده بود. پاهای بی جانم، جان گرفت. سراسیمه از روی تپه به پایین دویدم. از بین خیمه ها و تمام افرادی که اونجا بودن، چشم هام جز خیمه امام، هیچ چیز رو نمی دید.
پشت در خیمه ایستادم، تمام وجودم شوق بود و سلام دادم. همون صدای آشنا بود، همون که گفت: حسین فاطمه ام …
دستی شونه ام رو محکم تکان می داد
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صدو_شصت_وهشتم: جاده کربلا
کابووس های من شروع شده بود. یکی دو ساعت بعد از اینکه خوابم می برد با وحشت از خواب می پریدم. پیشانی و سر و صورتم، خیس از عرق
بارها سعید با وحشت از خواب بیدارم کرد.
– مهران پاشو، چرا توی خواب، ناله می کنی؟
با چشم های خیسم، چند لحظه بهش نگاه می کردم.
– چیزی نیست داداش، شما بخواب.
و دوباره چشم هام رو می بستم.
اما این کابووس ها تمومی نداشت، شب دیگه و کابووس دیگه
و من، هر شب جا می موندم. هر بار که چشمم رو می بستم، هر دفعه، متفاوت از قبل
هر بار #خبر_ظهور می پیچید، #شهدا برمی گشتند، کاروان ها جمع می شدند، جوان ها از هم سبقت می گرفتند و من، هر بار جا می موندم. هر بار اتوبوس ها مقابل چشمان من حرکت می کردن و فریادهای من به گوش کسی نمی رسید، با تمام وجود فریاد می زدم.
دنبال اتوبوس ها می دویدم و بین راه گم می شدم.
من یک بار در بیداری جا مونده بودم، تقصیر خودم بود. اشتباه خودم بودم و حالا این خواب ها …
کابووس های من بود؟ یا زنگ خطر؟
هر چه بود، نرسیدن، تنها وحشت تمام زندگی من شد. وحشتی که با تمام سلول های وجودم گره خورد و هرگز رهام نکرد. حتی امروز … علی الخصوص اون روزها که اصلا حال و روز خوشی هم نداشتم.
مسجد، با بچه ها مشغول بودیم که گوشیم زنگ زد، ابالفضل بود.
ـ مهران می خوایم #اردوی_راهیان، کاروان ببریم غرب، پایه ای بیای؟
بعد از مدت ها، این بهترین پیشنهاد و اتفاق بود. منم از خدا خواسته:
– چرا که نه، با سر میام. هزینه اش چقدر میشه؟
– ای بابا، هزینه رو مهمون ما باش.
– جان ما اذیت نکن، من بار اولمه میرم غرب، بزار توی حال و هوای خودم باشم.
خندید?
– از خدات هم باشه اسمت رو واسه نوکری شهدا نوشتیم.
ناخودآگاه خندیدم، حرف حق، جواب نداشت. شدم مسئول فرهنگی و هماهنگی اتوبوس ها و چند روز بعد، کاروان حرکت کرد.
تمام راه مشغول و درگیر نهار، شام، هماهنگ رفتن اتوبوس ها، به موقع رسیدن به نقاط توقف و نماز، اتوبوس شماره فلان عقب افتاد، اینجا یه مورد پیش اومده، توی اتوبوس شماره ۲ حال یکی بهم خورده و …
مشهد تا ایلام، هیچی از مسیر نفهمیدم. بقیه پای صحبت راوی، توی حال خودشون یا … من تا فرصت استراحت پیدا می کردم یا گوشیم زنگ می زد یا یکی دیگه صدام می کرد. اونقدر که هر دفعه می خواستم بخوابم، علی خنده اش می گرفت:
ـ جون ما نخواب، الان دوباره یه اتفاقی می افته.
حرکت سمت #مهران بود و راوی مشغول صحبت و من بالاخره در آرامش، غرق خواب که اتوبوس ایستاد. کمی هشیار شدم، اما دلم نمی خواست چشمم رو باز کنم که یهو علی تکانم داد:
– مهران پاشو،#جاده_کربلاست .
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
✨ بسم الله الرحمن الرحیم ✨
📚 #رمان
#نسل_سوخته 🔥
#قسمت_صدو_شصت_ونهم: تشنه لبیک
سریع، چشم های خمار خوابم رو باز کردم و نگاهم افتاد به خیابان مستقیمی که واردش شدیم. بغض راه نفسم رو بست?
خواب و وقایع آخرین عاشورا، درست از مقابل چشم هام عبور می کرد. جاده های منتهی به کربلا، من و کربلا، من و موندن پشت در خیمه و اون صدا … چفیه رو انداختم روی سرم و کشیدم توی صورتم، اشک امانم رو بریده بود. – آقا جون، این همه ساله می خوام بیام. حالا داری تشنه، من بی لیاقت رو از کنار جاده کربلا کجا می بری؟ هر کی تشنه یه چیزیه. شما #تشنه_لبیک بودی و من تشنه گفتنش..
وارد منطقه جنگی مهران شده بودیم، اما حال و هوای دل من، کربلا بود.
– این بار چقدر با خیمه تو فاصله دارم، پسر فاطمه؟
از جمع جدا شدم، چفیه توی صورت، کفشم رو در آوردم و خودم رو بین خاک ها گم کردم. ضجه می زدم و حرف میزدم. – خوش به حالتون، شما #مهر_سربازی_امام_زمان توی کارنامه تون خورده، من بدبخت چی؟ من چی که سهم من از دنیا فقط جا موندنه؟ لبیک شما رو مهدی فاطمه قبول کرد. یه کاری به حال دل من بی نوا بکنید. منی که چشم هام کوره، منی که تشنه لبیکم، منی که هر بار جا می مونم.
به حدی غرق شده بودم که گذر زمان رو اصلا نفهمیدم. توی حال خودم بودم، سر به سجده و غرق خاک، گریه می کردم که دست ابالفضل، از پشت اومد روی شونه ام.
ـ چی کار می کنی پسر؟ همه جا رو دنبالت گشتم.
دل کندن از خاک مهران، کار راحتی نبود. داشتم نزدیک ترین جا به کربلا، داغ دلم رو فریاد می زدم.
بلند شدم، در حالی که روحی در بدنم نبود. جان و قلبم توی مهران جا مونده بود.
چشم ابالفضل که بهم افتاد، بقیه حرفش رو خورد، دیگه هیچی نگفت. بقیه هم که به سمتم می اومدن، با دیدنم ساکت می شدن.
از پله ها اومدم بالا، سکوت فضا رو پر کرد. همهمه جای خودش رو به آرامش داد.
– علی داداش، پاشو برگشت رو من بشینم کنار پنجره.
دوباره چفیه رو کشیدم روی سرم و محو وجب به وجب خاک مهران شدم. حال، حال خودم نبود که علی زد روی شونه ام. صورت خیس از اشکم چرخید سمتش، یه لحظه کپ کرد.
– بچه ها، می خواستن یه چیزی بخونی اگه حالشو داری …
جملات بریده بریده علی تموم شد. چند ثانیه به صورتش نگاه کردم و میکروفون رو گرفتم. نگاهم دوباره چرخید سمت مهران – #بی_سر_و_سامان_توئم_یا_حسین
تشنه فرمان توئم یا حسین.
آخر از این حسرت تو جان دهم
کاش که بر دامن تو جان دهم
کی شود این عشق به سامان شود؟
لحظه لبیک من و ، جان شود
#ادامهدارد...
🥀 @aseman_del
خدایا!
اخلاق ما رو انقد خوب کن که از دست کسی ناراحت نشیم!🌿(:
حاج آقا پناهیان
1_1097982413.pdf
171.5K
🇮🇷🌸
🍀
💠 #یادداشت
✅ موضوع: نقش رسانه ها در فرهنگ سازي بهینه مصرف انرژی
✍️ یونس باقرزاده
🍃🌻🍃
#روشنگری
#صرفه_جویی
#ثامن
﷽
⛔شبهه
" پارادوکس جالب مسلمانان
مسلمین در این مناطق ناراضیند:
آنها در غزه ناراضیند در مصر ناراضیند در لیبی ناراضیند در مراکش ناراضیند در ایران ناراضیند در عراق ناراضیند در یمن ناراضیند در پاکستان ناراضیند در افغانستان ناراضیند در سوریه ناراضیند در لبنان ناراضیند
پس کجا راضیند؟
در استرالیا راضیند در کانادا راضیند در انگلیس راضیند در ایتالیا راضیند در فرانسه راضیند در آلمان راضیند در سوئد راضیند در نروژ راضیند در دانمارک راضیند در آمریکا راضیند در هلند راضیند
در واقع آنها در تمام کشورهاییکه مسلمان نیستند راضیند و در تمام کشورهای مسلمان ناراضی..!
و آنها چه کسی را برای عدم رضایت خود مقصر میدانند؟ آنها کشورهایی را که در آنجا راضیند مقصر میدانند و میخواهند آن کشورها را تغییر داده شبیه کشوری بکنند که در آنجا ناراضی بوده اند!!!
شاید نیاز باشه چند بار متن رو بخوانید تا عمق فاجعه رو درک کنید!!!! "
❇️پاسخ
1⃣ نویسنده در مغالطه ای زیرکانه و بدون ذکر دلیل و علت مدعی نارضایتی مسلمین در برخی کشورهای اسلامی و رضایتمندی آنها در کشورهای غیر مسلمان شده است.
2⃣ غالب مسلمانان ، آمریکا و برخی از کشورهای اروپایی را به دلیل دخالتهای پنهان و پیدا، جنایات، تحریمها و... در مشکلات و عقب ماندگیهای کشورهایشان مقصر می دانند. سلطه علنی و پنهان استعمارگران غربی از گذشته تا امروز آسیبهای جدی به استقلال، علم، اقتصاد و... این کشورها وارد کرده است.
http://yon.ir/estemar
3⃣ اقلیت محدودی از مسلمانان در کشورهای غربی ساکن اند که نه تنها از برخی شرایط این کشورها همچون ممنوعیت یا محدودیت حجاب ، تحقیر و نگاه نژادپرستانه به آنان و... راضی نیستند بلکه دچار مشکلات بسیاری نیز هستند!
www.bashgah.net/fa/content/show/16046
4⃣ غالب مسلمانان ساکن غرب که از زندگی در آنجا "کاملا" راضیند، ظاهرا مسلمانند اما تقید چندانی نسبت به مبانی دینی خود ندارند وحتی برخی از آنها با دینشان مشکلاتی نیز دارند!
5⃣ اعتراف نویسنده به مقصر دانستن غرب از طرف مسلمانان از سر اجبار و حقیقتی روشن است که با دادن آدرس غلط سعی کرده آنرا ناشی از اشکال در تفکرات مسلمانان جلوه دهد.
6⃣ مسلمانان درصدد یکسان کردن غرب با شرایط کشورشان نیستند بلکه مخالفت اسلام و پیروان حقیقی آن با خوی استکباری و رفتارهای تجاوزکارانه ناشی از دنیا طلبی غرب است که مغایر با دستورات الهی و موجب بروز مشکلات بسیار برای ملتهای جهان شده است.
tahoor.com/fa/Article/View/111183
7⃣ شبهه در پی القای عقب ماندگی کشورهای اسلامی به دلیل عمل به آموزه های اسلام است، در حالیکه عمل نشدن به قوانین الهی و هجمه های مختلف فرهنگی و اقتصادی و... غرب علت این عقب ماندگی بوده است؛ با رد دلایل و اساس متن ، خود به خود غلط بودن نتیجه گیری شبهه نیز مشخص می شود.
http://www.siasi.porsemani.ir/node/2403
#پاسخ_به_شبهات
🇮🇷🌸
🍀
💠 #عکس_نوشت (۲)
✅موضوع: مدیریت مصرف بهینه برق
🍃🌻🍃
💯 چراغی خاموش کنیم تا چراغی روشن بماند
#روشنگری
#صرفه_جویی
#ثامن
1_1097986914.pdf
129.2K
🇮🇷🌸
🍀
💠 #یادداشت_کوتاه
1⃣ روشنگری برای کنشگری مناسب
2⃣ فرهنگ، فرهنگ و باز هم فرهنگ!
3⃣ دوران یک آهنگی؟
🍃🌻🍃
✍️ دکتر قاسم حبیب زاده
#روشنگری
#صرفه_جویی
#ثامن
ما دݪ سپردهایم به گریه برایِ هم
باران به جایِ من، من و باران به جایِ هم..:)
#شرحدل #حسینمنزوی
گدایکویرضاشوکهاینامامرئوف..
بهسینهاحدیدستردنخواهدزد..(:
#چهارشنبههایرضوی✨
مُـرواریدهایخاکـــی🕊
! ..
از وقتی رفتم کربلا و از امامحسین؏
خواستم، دیگه زندگیم افتاد رو روال
و عاشقِ شهادت شدم.
سعیکن نمازت را اولِ وقت بخوانی..!
#شهیدمجیدقربانخانی
﷽
⛔️شبهه:
کلاه های شرعی اسلام شیعی
خمس و زکات = دزدی حلال
سهم امام = رشوه حلال
تقیه = دروغ حلال
جهاد = قتل عام حلال
صیغه = تن فروشی حلال
مصلحت = دورویی و نفاق حلال
❇️پاسخ:
1️⃣ ظاهرا نویسنده معنای کلاه #شرعی را نمی داند یا می داند و مردم را فریب می دهد.
کلاه شرعی یعنی، یک عملی که ظاهر دینی و شرعی دارد اما در واقع غیرشرعی و حرام است.
2️⃣ #خمس و زکات دو واجب مالی بر عهده مسلمین هستند که بر اساس قرآن و روایات باید پرداخت نمایند، سود و فایده آن هم نصیب خود مسلمانان می شود، مردم هم با میل و رغبت خمس و زکات می دهند و هیچ ربطی به دزدی ندارد.
3️⃣ جالب است که نویسنده بیچاره نمی داند که سهم امام همان نصف خمس است، که امام یا نایب عام امام یعنی مراجع تقلید جامع الشرایط صرف تبلیغ و رشد دین می نمایند، و هیچ ربطی به رشوه ندارد.
4️⃣ تقیه یک حکم شرعی و عقلی است که برای نجات جان خود و دیگر مسلمین باید این کار را انجام دهیم، حفظ خود برای اینکه کمتر ضربه بخوریم و بیشتر به دشمن ضربه بزنیم، ایمان خود را پنهان می کنیم و از سپر تقیه برای پیشرفت دین استفاده می کنیم.
5️⃣ #جهاد دعوت به سوی خداست، که ما با مبارزه با حکومتهای طاغوتی و مشرک و کافر مردم ضعیف و بیچاره را نجات می دهیم تا مانع برطرف شود و بتوانند به سوی دین خدا هدایت یابند. البته در بیشتر موارد جهاد مسلمانان دفاعی است و در واقع از جان و مال و ناموس خود دفاع می کنند.
6️⃣ اگر #ازدواج موقت تن فروشی است، ازدواج دائم هم باید تن فروشی باشد ولی کسی چنین حرفی نمی زند، ازدواج دائم و موقت بسیار شبیه به هم هستند و تفاوت اصلی آنها این است که یکی برای مثلا ۴۰ سال است و دیگری مثلا برای یک روز، مهم در ازدواج دائم و موقت این است که خداوند هر دو را با وجود شرایطشان حلال کرده، اما زنا و فحشا با اینکه در ظاهر شبیه به ازدواج است، خداوند آن را حرام کرده است. مهم این است که خداوند به چه چیزی رضایت دارد.
7️⃣ عمل کردن طبق مصلحت واقعی یک امر عقلانی است که تمام عقلای عالم به آن عمل می کنند، در هر کاری انسان باید مصالح عقلی و شرعی آن را در نظر بگیرد بعد عمل نماید، و این کار ربطی به دورویی نفاق ندارد.
#پاسخ_به_شبهات
در فلسفهیِ باورِ ما نوکرها
ششگوشهیِ زیبایِ تو، چیز دگریست♥️|•
- و قُل لِلَذينَ وَعدوا بِالبَقاء. إنَ البَقاء لله وَحدهُ!
- و به همهی آنان که قول ماندن دادهاند بگو: تنها خداست که میماند :)♥️