🏴 انا لله و انا الیه راجعون.. #مادر شهید #عماد_مغنیه به لقاءالله پیوست..
شادی روح ایشان و فرزندان و نوه های شهیدشان فاتحه مع الصلوات 🌷
#عماد #عماد_مغنیة #حزب_الله #سیدحسن_نصرالله #لبنان #مغنیة #عمادمغنیه #آمنه_سلامه #خاندان_شهادت #سردار_سلیمانی #اسرائیل #مرگ_بر_اسرائیل #FreePalestine #Lebanon #Hezbollah #ImadMughniyah
@asganshadt
مهدی عاشق شهادت بود❤️. هر وقت به سوریه میرفت، میگفت دعا کنید شهید بشوم. به او میگفتم مهدی اینقدر دعا نکن زود شهید شوی، بگذار کمی سنت بالاتر برود تا ما اعضای خانواده تو را خوب دیده باشیم😒 و بعد شهید بشوی. آخر سر هم براتش را از امام رضا(ع) گرفت. مشهد به زیارت امام رضا(ع) رفت و دیگر نیامد تا ما ببینیمش😔. رفت به سوریه و خبر شهادتش آمد.
هیچکس نمیدانست که او #مدافع_حرم است همه حالا که شهید شده به او میگویند بسیجی. حتی اعضای فامیل از ما پرسیدند مگر مهدی مدافع حرم بوده که در سوریه شهید شده؟😳 کسی نمیدانست که او مدتها بود که به سوریه رفت و آمد داشت...
آرزویش شهادت به دست #اسرائیل بود . . . !
سرانجام در حمله موشکی اسرائیل به پایگاهی در سوریه به شهادت رسید🍃
شهید مهدی لطفی نیاسر🌺
#سالروزشهادت🕊
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت👇
@asganshadt
🌸🍃سید علی خامنه ای ثروتمندترین رهبر دنیاست🌎🍃
👈 چرا که:
خونی که در رگ ماست
همه هستی مان؛جان ناقابل مان
و مختصر آبرویی که داریم
همه و همه
از آن خامنه ای است
که با این کلکسیون
و با این همه ثروت
#ویلا ندارد… #بیت دارد…
✊ خانه اش به جای #فرش
#عرش دارد و گلیم و چند تکه آسمان
همه چیز ساده است
💎 مثل خانه زهرا(س)
💎 مثل خیمه حسین(ع)
و حسینیه امام خمینی(ره) دارد
و #چفیه دارد
و عصایی که چوبش از #شجره طوباست
و دست مجروحی که #ریشه در "کف ✋ العباس” دارد.
*⃣ به راستی امام خامنه ای ثروتمند ترین فرد جهان است،
👈 ثروتمند ترین است، چون در عین #مظلومیت، پر ابهت ترین است.
👈 ثروتمند ترین است، چرا که در #دل طبقه مظلوم و محروم جامعه جای ویژه ای دارد.
👈 ثروتمند ترین است، چون از #سلاله_زهراست(س).
👈 ثروتمند ترین است، چون جانش را، جانی که برای مسلمین جهان عزیزتر از آن نیست، در راه دین و قران، ناقابل می داند...
💯 و براستی چه ثروتی بالاتر و با ارزش تر از دشمنی بندگان دنیا ❓
💢 دشمنی کسانی که آنقدر از مال مردم مظلوم دنیا خورده اند که به دایره تبدیل شده اند⁉️
گزارش سایتی که وابسته به رژیم خونخوار #اسرائیل است و متعلق به #آمریکا، علیه ایشان، آیا ثروت محسوب نمی شود ❓
?🍃به راستی که رهبر معظم انقلاب ثروتمندترین رهبر جهان است.
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt🌹🍃
خودتان را برای
ظهور امام زمان (روحی لك الفدا)
و جنگ با كفار،
به خصوص #اسرائيل
آماده كنيد كه آن روز
#خیلی_نزديك است.🌱✨
🌹بخشی از وصیتنامه
{ شهیدمحسنحججی}
۱۷روز مانده به شهادتت♥️
۱۵ روز مانده به اسارتت🌱✨
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt 🌹🍃
🔰 لوح | شمر امروز، نخستوزیر اسرائیل است
🔺️ رهبرانقلاب: مرحوم شهید مطهری فریاد میکشید که: والله بدانید #شمر، امروز نخستوزیرِ #اسرائیل است.
واقعا هم همین است. ما شمر را لعنت میکنیم، برای اینکه ریشه شمری عمل کردن را در دنیا بکنیم؛ ما یزید و عبیدالله را لعنت میکنیم، برای اینکه با حاکمیت یزیدی، حاکمیت ظلمِ به مؤمنین در دنیا مقابله کنیم. ۱۳۸۶/۱۰/۱۹
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 👇
@asganshadt 🏴
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_سی_و_پنجم
💠 ابوالفضل از خستگی نفس کم آورده و دلش از غصه غربت #سوریه میسوخت که همچنان میگفت :«از هر چهار تا مرز اردن و لبنان و عراق و ترکیه، #تروریستها وارد سوریه میشن و ارتش درگیره! همین مدت خیلیها رو که دستگیر کردن اصلاً سوری نبودن!»
سپس مستقیم به چشمان مصطفی نگاه کرد و با خنده تلخی خبر داد :«تو درگیریهای حلب وقتی جنازه تروریستها رو شناسایی میکردن، چندتا افسر #ترکیهای و #سعودی هم قاطیشون بودن. حتی یکیشون پیشنماز مسجد ریاض بود، اومده بوده سوریه بجنگه!»
💠 از نگاه نگران مصطفی پیدا بود از این لشگرکشی جهانی ضد کشورش ترسیده که نگاهش به زمین فرو رفت و آهسته گفت :«پادشاه #عربستان داره پول جمع میکنه که این حرومزادهها رو بیشتر تجهیز کنه!»
و دیگر کاسه صبر مادرش هم سر رفته بود که مظلومانه از ابوالفضل پرسید :«میگن آمریکا و #اسرائیل میخوان به سوریه حمله کنن، راسته؟» و احتمال همین حمله دل ابوالفضل را لرزانده بود که لحظهای ماتش برد و به تنهایی مرد هر دردی بود که دلبرانه خندید و خاطرش را تخت کرد :«نه مادر! اینا از این حرفا زیاد میزنن!»
💠 سپس چشمانش درخشید و از لبهایش عصاره #عشقش چکید :«اگه همه دنیا بخوان سوریه رو از پا دربیارن، #حاج_قاسم و ما سربازای #سید_علی مثل کوه پشتتون وایسادیم! اینجا فرماندهی با #حضرت_زینب (علیهاالسلام)! آمریکا و اسرائیل و عربستان کی هستن که بخوان غلط زیادی کنن!»
و با همین چند کلمه کاری کرد که سر مصطفی بالا آمد و دل خودش دریای درد بود که لحنش گرفت :«ظاهراً ارتش تو داریا هم چندتاشون رو گرفته.» و دیگر #داریا هم امن نبود که رو به مصطفی بیملاحظه حکم کرد :«باید از اینجا برید!»
💠 نگاه ما به دهانش مانده و او میدانست چه آتشی زیر خاکستر داریا مخفی شده که محکم ادامه داد :«انشاءالله تا چند روز دیگه وضعیت #زینبیه تثبیت میشه، براتون یه جایی میگیرم که بیاید اونجا.»
بهقدری صریح صحبت کرد که مصطفی زبانش بند آمد و ابوالفضل آخرِ این قصه را دیده بود که با لحنی نرمتر توضیح داد :«میدونم کار و زندگیتون اینجاس، ولی دیگه صلاح نیس تو داریا بمونید!»
💠 بوی افطاری در خانه پیچیده و ابوالفضل عجله داشت به #زینبیه برگردد که بلافاصله از جا بلند شد. شاید هم حس میکرد حال همه را بهم ریخته که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی سادهای از اتاق بیرون رفت و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم.
روی ایوان تا کفشش را میپوشید، با بیقراری پرسیدم :«چرا باید بریم؟» قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد :«زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر میکردم نشد. مجبور شدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...» که صدای مصطفی خلوتمان را به هم زد :«شما اگه میخواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.»
💠 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت #احساسش پیدا بود. ابوالفضل قدمی را که به سمت پلههای ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید :«یعنی دیگه نمیخوای کمکم کنی؟»
مصطفی لحظهای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست :«وقتی خواهرتون رو ببرید #زینبیه پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!»
💠 انگار دست ابوالفضل را رد میکرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد :«زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!»
لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم. مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده و هیچ حسی حریف مهربانیاش نمیشد که رو به من خواهش کرد :«دخترم به برادرت بگو #افطار بمونه!» و من مات رفتار ابوالفضل دور خودم میچرخیدم که مصطفی وارد شد.
💠 انگار در تمام این اتاق فقط چشمان مرا میدید که تنها نگاهم میکرد و با همین نگاه، چشمانم از نفس افتاد و او یک جمله از دهان دلش پرید :«من پا پس نکشیدم، تا هر جا لازم باشه باهاتون میام!»
کلماتش مبهم بود و خودش میدانست آتش #عشقم چطور به دامن دلش افتاده که شبنم #شرم روی پیشانیاش نم زد و پاسخ تعجب مادرش را با همان صدای گرفته داد :«انشاءالله هر وقت برادرشون گفتن میریم زینبیه.»
💠 و پیش از آنکه زینبیه به آرامش برسد، #فتنه سوریه طوری به هم پیچید که انبار باروت داریا یک شبه منفجر شد. #ارتش_آزاد هنوز وارد شهر نشده و #تکفیریهایی که از قبل در #داریا لانه کرده بودند، با اسلحه به جان مردم افتادند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@asganshadt
توصیه#شهید حججی به برادران وطنمان ایران😘
👈 از همه#مردان امت رسول الله می خواهم که فریب فرهنگ و مدهای غربی😡 را نخورید، همواره علی ابن ابی طالب😍 امیرالمومنین(ع) را الگو و پیشوای خود قرار دهید و از#شهدا درس بگیرید.👌
🔹 خودتان را برای#ظهور امام زمان روحی لک الفدا و جنگ با #کفار به خصوص#اسرائیل😡 آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است.
⬅️ همیشه برای#خدا بنده🙇♂ باشید که اگر این چنین شد بدانید عاقبت همه شما ختم به خیر می شود.👌
✍️ #شهدا راه امام حسین را رفتند و حسینی #شهید شدند ♥️
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت ❤️
@asganshadt