#داستانک
📚داستان کوتاه
🔸 گرگی با مادر خود از راهی میگذشتند، بزی در بالای صخرۂ تیزی ایستاده بود و بر سر گرگ آب دهان میانداخت. گرگ مادر اهمیتی نداد و ردّ شد.
🔸 فرزند گرگ ناراحت شد و گفت: مادر! برای من سنگین است که بزی برای ما آب دهان بیندازد و تو سکوت کنی.
🔸 گرگ مادر گفت: فرزندم، نیک نگاه کن ببین کجا ایستاده و آب دهان میاندازد، اگر او نمیترسید این کار را از روی صخرۂ تیزی نمیکرد، چون مطمئن است من نمیتوانم آنجا بایستم و او را بگیرم. پس به دل نگیر، که بز نیست بر ما آب دهان میاندازد، جایی که ایستاده است را ببین که بر ما تف میکند.
👈 گاهی ما را احترام میکنند گمان نکنیم که محترم هستیم و این احترام قلبی و بخاطر شایستگی ماست، چه بسا این احترام یا بخاطر نیازی است که بر ما دارند یا بخاطر ترسی است که از شرّ ما بر خود میبینند. مانند: سکوت و احترام عروسی در برابر بدخلقیهای مادرشوهری بداخلاق، و یا سکوت و احترام کارگری در برابر کارفرمایی ظالم!!!
🌹 حضرت محمد (ص) فرمودند: مبغوضترین بنده نزد خداوند کسی است که برای درامان ماندن از شرّ او، تکریم و احترامش کنند.
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚https://ble.ir/ashaganvalayat
📚 #حکایتی_خواندنی_از_بهلول_عاقل
روزي بهلول بر هارون وارد شد
هارون گفت ای بهلول مرا پندی ده
بهلول گفـت ای هـارون اگر در
بیابانی که هیچ آبی در آن نیست و تشنگی بر تو غلبه نماید و نزدیک مرگ شوی ، آیا چه میدهی که تو
را جرعه ای آب دهند که عطش خود را فرو نشانی؟
هارون گفت : صد دینار طلا
بهلول گفـت : اگـر صـاحب
آن به پول رضایت ندهد چه می دهی ؟
گفت : نصف پادشاهی خود را می دهم
بهلول گفت پس از آنکه آب را آشامیدي ، اگربه مرض حبس الیوم مبتلا گردي و رفع آن نتوانی باز چه میدهی که کسی علاج آن درد را بنماید ؟
هارون گفت نصف دیگر پادشاهی خود را
بهلول جواب داد : پس مغـرور بـه ایـن پادشـاهی مبـاش که قیمت آن یک جرعه آب بیش نیست
آیا سزاوار نیست که با خلق خدای عزوجل نیکویی کنی ؟!
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚http://splus.ir/ashaganvalayat
💕داستان کوتاه
فردی در هنگام رانندگی درست جلوی حياط يک تيمارستان پنچر شد و مجبور شد، همانجا به تعويض لاستيک بپردازد.
هنگامی که سرگرم اين کار بود، ماشين ديگری به سرعت از روی مهرههای چرخ که در کنار ماشين بودند گذشت و آنها را به درون جوی آب انداخت و آب مهرهها را برد.
مرد حيران مانده بود که چکار کند، تصميم گرفت که ماشينش را همانجا رها کند و برای خريد مهره چرخ برود.
در اين حين يکی از ديوانهها که از پشت نردههای حياط تيمارستان نظارهگر اين ماجرا بود او را صدا زد و گفت: از ٣ چرخ ديگر ماشين، از هر کدام يک مهره بازکن و اين لاستيک را با ٣ مهره ببند و برو تا به تعميرگاه برسی.
آن مرد اول توجهی به اين حرف نکرد ولی بعد که با خودش فکر کرد ديد راست میگويد و بهتر است همين کار را بکند، پس به راهنمايی او عمل کرد و لاستيک را بست.
هنگامی که خواست حرکت کند رو به آن ديوانه کرد و گفت: خيلی فکر جالب و هوشمندانهای داشتی پس چرا توی تيمارستان انداختنت؟
ديوانه لبخندی زد و گفت: من اينجام چون ديوانهام ولی احمق که نيستم.
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
📚http://splus.ir/ashaganvalayat
رزق چیست ؟
رزق کلمه ای است بسیار فراتر از آنچه مردم می دانند.
➰ زمانی که خواب هستی و ناگهان ، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار میشوی رزق است ، چون بعضیها بیدار نمیشوند .
➰زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی خداوند صبری به تو میدهد که چشمانت را از آن بپوشی ، این صبر ، رزق است.
➰زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدر و یا مادرت میدهی این فرصت نیکی کردن ، رزق است.
➰گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد (مقیم اتصال نباشی) ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی (متصل میشوی) این تلنگر ، رزق است.
➰یکباره یاد کسی میفتی که مدتهاست از او بی خبری و دلتنگش میشوی و جویای حالش میشوی ، این رزق است.
➰رزق واقعی این است . رزق خوبی ها ،
نه ماشین نه درآمد ، اینها رزق مال است که خداوند به همه ی بندگانش میدهد ، اما رزق خوبیها را فقط به دوستدارانش میدهد.
و در آخر همینکه عزیزانتان هنوز در کنارتان هستند و نفسشان گرم است و سلامت ، این بزرگترین رزق خداوند است
زندگيتان پر از رزق باد. 🙏
مجموعه داستانها و حکایتهای آموزنده👇
https://eitaa.com/ashaganvalayat