از چشمِ آوینی...
تا دهر را باچشم خودبینی ببینی
از سر گرانیهاش سنگینی ببینی
از خود رهاشو بازکن چشم دلت را
تا آنچه را حالا نمیبینی ببینی
عالم سراسر آیههای قدرت اوست
کافیست بر سجاده بنشینی ببینی
مانند قاسم گر شوی در مکتب عشق
در مرگِ سرخِ خویش شیرینی ببینی
در هرچه تیر و نیزه که آید به سویت
بر دردهای خویش تسکینی ببینی
وقت مرور هر دعایت در دل خویش
بر شانهی خود مرغ آمینی ببینی
اینگونه خواهی شد اگر دنیای خود را
از چشم زیبابینِ آوینی ببینی
#شهید_آوینی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
به بهانهی روز فنآوری هستهای،
⚘️تقدیم به شهیدان هستهای ایران⚘️
در هر نفسم نام تو را میبرم ایران
آزادگیام، زندگیام، باورم ایران
اول نفسم بوده به عشق تو در این خاک
در جان منی تا نفس آخرم ایران
ای خانهی من، مهد من ای مدرسه ی من
ای مسجد من، مکتب من، سنگرم ایران
دارد نظری بر تو خدا، خاک مقدس
در خاک تو بودهاست خدا یاورم ایران
بالاست به حق پرچم زیبای تو در عرش
بالاست به فخر تو همیشه سرم ایران
ای مام من ای شور تو در جان و تن من
ای عشق تو در هر غزل دفترم ایران
صد بوسه به خاکت زده از عشق هماره
هر قطره که افتاده ز چشم ترم ایران
در شعله بسوزم من و این عشق چو ققنوس
پر باز کند باز ز خاکسترم ایران
گر بند به بندم شود از تیغ ستم باز
از یک وجبِ خاک تو، من نگذرم ایران
سرتاسر تو محفل عشاق حسین است
از عشق شدی کرب و بلا، ای حرم ایران
با خون شهیدان شده پاینده و برپاست
فنآوری هستهای کشورم ایران
#روز_فناوری_هستهای
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
لطف و محبت دوست عزیز و بی نظیرم.حسن آقای حاتمی بهابادی،که اجراهای شیرین ونمک شعرش را تو بگو بخند حتما همه تون به یاد دارید ،به حقیر در قالب اخوانیه با لهجه ی شیرین بهابادی،
درود مردم شهرم وردنجان به مردم عزیز بهاباد
🌺🌺🌺
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
لطف و محبت دوست عزیز و بی نظیرم.حسن آقای حاتمی بهابادی،که اجراهای شیرین ونمک شعرش را تو بگو بخند حتم
میگم یهو ز احمد رفیعی
بدو بدو ز احمد رفیعی
قد سه آخوند شده ریشش و
نرفته حوزه احمد رفیعی
نرفته حوزه ولی اینجا امشو
اومده حوزه احمد رفیعی
شعراش ته خنده ولی قیافش
آخر روضه احمد رفیعی
شعرای احمد همه نغز و مغزه
منبع جوزه احمد رفیعی
می گزه آدما با اخوانیه ش
انگاری بوزه احمد رفیعی
فهمیدم از قد بلند و خمش
عاشق موزه احمد رفیعی
همّه جا رفته خورده اما هشکی
ندیده اِو ز احمد رفیعی
وقتی که می گفت اوووه کشف شد
داره سه لوزه احمد رفیعی
یزد میاد قاتل شیرینیِ
پشمک و لوزه احمد رفیعی
دکمه های زیر گلوشا تا آ_
خر می کلوزه احمد رفیعی!
کانال دو،نسیم،سلامت،افق
همّه جا سوزه احمد رفیعی
تلوزیون،قمپز و بیت رهبر
ننو ننو ز احمد رفیعی!
جشنواره ها هشکی نمی تونه که
زنه جلو ز احمد رفیعی
تا نخورن پولشا توی جیبش
دسگاه پوزه احمد رفیعی.
«حسن حاتمی بهابادی»
۱۴۰۳٫۱٫۲۰
#اخوانیه
#حسن_حاتمی_بهابادی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
الهی...
ماه نو پیدا شد و هنگام مهمانی گذشت
فرصت پربارنعمت خوردن ازخوانی گذشت
ماه رحمت آمد وتا آمدم درکش کنم
این همه فرصت برای بندگی آنی گذشت
بنده ی درمانده ای با کوله باری از گناه
درهوای غفلتش ازفصل غفرانی گذشت
جرم غفلت هم به دیگرجُرمهاش افزوده شد
فرصت کم کردن ازجرم فراوانی گذشت
خواستی در وا کنی بر او ولی در خواب بود
مهلت آزادی این کهنه زندانی گذشت
فرصتش دادی که بشناسدبه خوبی قدرخویش
لیله القدرش ولی در خواب نسیانی گذشت
ماه رحمت هم شبیه ماه های دیگرش
با گناه آغاز وبا رنج پشیمانی گذشت
درشب حسرت پریشان است از کردار خویش
فصل کسب نور از آن ماه نورانی گذشت
می رسد روزی که می فهمیم در اندوه خویش
فرصت یک عمر بانام مسلمانی گذشت
دیر می فهمیم جای زندگی کوی بقاست
باید از تزویراین دنیاچه ی فانی، گذشت
نا امید از رحمت او نیستم، هرچند بد
کی شود بی بهره از دریای احسانی گذشت؟
هرچه این نابنده ازتقصیرکردن دور نیست
نیست دور ازدرگه پرلطف، یزدانی، گذشت
#عید_فطر
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
به دنبالِ هلال
دلگیر از این دنیای سرشار از ملالیم
دلخسته از این آرزوهای محالیم
آزرده از سنگینی این بارِ غفلت
رنجیده از بی مهری مال و منالیم
از عمر دنیا رد شده صد فصل اما
بی رویت لبخندی از خورشید، کالیم
تا کی در این بحبوحه ی جانکاه باشیم
تاکی از این اندوه جان فرسا بنالیم؟
خط خورده بر دیوارها دلتنگیِ ما
پشت حصارِ میله هایِ ماه و سالیم
در حسرتِ ماهی که غایب از نظرهاست
چندیست سرگردان به دنبال هلالیم
#عید_فطر
#یا_صاحب_الزمان
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
اشعار "احمدرفیعی وردنجانی"
به نام خدا
کربلا ادامه دارد....
سالها در مسیر روشنِ عشق
رهسپارند کربلایی ها
آرزوی فدا شدن دارند
در دل خویشتن فدایی ها
آرزویِ برایِ مکتب خویش
مایه ی برکت و امید شدن
مثل مولایِ تشنه کام ،حسین(ع)
در مسیرِ خدا شهید شدن
رهسپارند کربلایی ها
تا بماند همیشه این مکتب
طپش قلبشان ،حسین (ع)حسین(ع)
ذکر یا لیتنایِ شان بر لب
در تب و تاب عشق جان افزاست
خواندن خط،خط حکایت عشق
تشنه ی جام وصل حق بودن
زائری در ره ولایت عشق
عاشقی یک محبت ازلی ست
سرسپردن به امر پاک ولی ست
رهرو راه عشق می داند
در مقام ولا حسین(ع)،علی(ع) ست
آنکه سرباز این مسیر شده
در شب فتنه ها نمی بازد
نور حق را کسی که خوب شناخت
با خیالات بت نمی سازد
حرفی از خویشتن نمی گوید
آنکه دل داده بر ولایت دوست
همه هستی اش سراسر وقف
در پی لذت اطاعت اوست
عشق،شیرین ترین حکایت اوست
او پی جام وصل ،فرهاد است
کربلا،کربلا ،دویده به عشق
تشنه ی شورِ سرخ مرصاد است
هر که شد پیرو ولی زمان
پیرو راه اوست جان برکف
آرمانی که دارد او این است:
جان سپردن به راه پاکِ هدف
مرد میدان حکایتش این است
شور ایثار را نشان دادن
کندن از خاک بازیِ دنیا
دل به دریایِ آسمان دادن
در دل یک حماسه یِ دیگر
خواندنِ قصه ی سرافرازی
رستن از دامهایِ دنیایی
مثلِ صیادهای شیرازی
مثل صیاد در میان خطر
نغمه ی عشق دوست سر دادن
عرصه تا عرصه ،جبهه تا جبهه
پی فرمان ز پا نیفتادن
در دل جبهه های حق بودن
با همه هست خود کنار حسین(ع)
هرکه مرد مسیر عشق ولی ست
هست با جان خویش یار حسین(ع)
هرکه حق را شناخت در این راه
مثل صیادها شد و گل کاشت
می شود یاور حسین(ع)شویم
این حکایت ادامه خواهد داشت....
#صیاد_شیرازی
#شهادت
#احمد_رفیعی_وردنجانی
@asharahmadrafiei
🔸 چقدر زود!...
چقدر زود به پایان رسید مهمانی
گذشت ماهی و گویی که رد شده آنی
تو را به عالم باقی خدات خواند ولی
دریغ دل نبریدی ز عالم فانی
به بند بود برای رفاهِ تو شیطان
عجب از آنکه خودت در مرامِ شیطانی
گذشت فرصت خوبی برای خودسازی
چه ساختی؟ به جز این تپهی پشیمانی
چه حاصلی به کف آوردهای از این ماهی
که گشت نعمتِ بی حد برایت ارزانی
خدا برای تو قدری شریف قائل شد
دریغ آنکه تو قدر خودت نمی دانی
خدا برای تو پوشاند جرمهایت را
تو بی خیال که چشم از گنه بپوشانی
تو را به اشرفِ مخلوقها نشان بخشید
چرا گذشتی از این افتخارِ انسانی
ز خوانِ لطف خدا دل بریدی و رفتی
به شور و شوق، که کوروش زدهست کمپانی
چرا به سمت تَتّلو شدی چنین مایل؟
چه داشت کمتر از او در صدا مگر بانی؟
بیا و باش در این راه یارِ صدّیقی!
نباش بهر وطن خاوری و زنجانی
خدا برایِ تو جویِ عسل فراهم کرد
تو روزه میخوری اما برایِ یک رانی!!
سوار شو به قطارِ عروج تا جا هست!
بترس از آن که بیایی و بشنوی؛ جا نی!
نه اینکه شعر برای تو بوده، در این حال
شبیه توست یقین شرحِ حال ماها نی...
"ز"توی قافیه جایش نبود پس اینجاست
چقدر سست شدند این دوبیت پایانی😂
✍️ احمد رفیعی وردنجانی
💫💫
🔻وطنز | بهترین شعرهای طنز 🔻
🆔 بله 🇮🇷 ایتا 🇮🇷 تلگرام 🇮🇷