eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.5هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
ای گردش چشمان تو سرچشمه ی هستی ما محو تو هستیم، تو حیران که هستی؟ خورشید، که سرچشمه زیبایی و نورست از میکده ی چشم تو آموخته مستی تا جرعه ای از عشق تو ریزند به جامش هر لاله کند دعوی پیمانه به دستی از چار طرف محو تماشای تو هستند هفتاد و دو آیینه ی توحید پرستی وا کرد در مسجدالاقصای یقین را تکبیره الاحرام نمازی که تو بستی تا وا شدن پنجره هرگز نزدی پلک تا خون شدن حنجره از پا ننشستی ای کاش که گل های عطشناک نبینند در دیده ی خود خار غمی را که شکستی یک گوشه ی چشم تو مرا از دو جهان بس ای گردش چشمان تو سرچشمه هستی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
اگر سنگِ مسی را کوه زر کردم ضرر کردم اگر اینگونه خود را معتبر کردم ضرر کردم من از “اِلّا جمیلا” یی که زینب گفت دانستم به غیر از پرچمت هر جا نظر کردم ضرر کردم منم آن تاجرِ یوسف فروشی که نفهمیدم در این بازار سودی هم اگر کردم ضرر کردم مرا جز بی قراری در هوای تو ، قراری نیست بجز خاک تو هر خاکی به سر کردم ، ضرر کردم برایم دشمنی با دشمنانت منفعت ها داشت اگر از دوستان تو حذر کردم ، ضرر کردم لفی خسری که حق گفته بُوَد توصیف حال من که هر لحظه بدون روضه سر کردم کردم به غیر از خاطراتِ راه تو ، ورد زبانم نیست به غیر از کربلا ، هر جا سفر کردم ضرر کردم نکیر و منکر از من هر چه پرسیدند یادم رفت بجز نام تو هر نامی ز بر کردم ضرر کردم ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شکر خدا دعای سحرها گرفته است دست مرا کرامت آقا گرفته است شکر خدا که چشم همیشه حسینی ام اشکی برای روز مبادا گرفته است بال فرشته است برای تبرکش اطراف چشم های ترم را گرفته است این جا حسینیه است ملائک نشسته اند جبریل هم برای خودش جا گرفته است این دستمال گریه ی ماه محرمم امروز بوی چادر زهرا گرفته است حالا نفس نفس زدنِ سینه های ما عیسی شده است و طبع مسیحا گرفته است دیروز بین خون خودش ریشه کرده بود حالا درخت سیب شده ، پا گرفته است ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
از برکت وجودِ شما دَم گرفته‌ایم اذن عزا و روضه و ماتم گرفته‌ایم ما دخل و خرج و رزقِ تمامی سال را از گریه‌های ماه محرّم گرفته‌ایم ما را ز آفتاب قیامت هراس نیست تا سر به زیر سایۀ پرچم گرفته‌ایم ما مرده را به ذکر شما زنده می‌کنیم این معجزه ز سورۀ مریم گرفته‌ایم اقرار می‌کنم که ز دربار فیضتان بی عرضه بوده‌ایم، اگر کم گرفته‌ایم ■ راه ورود عمۀ سادات بوده است سقف ورود هیئت، اگر خَم گرفته‌ایم... ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
تن که بیمار طبیبان شد دچارش بهتر است دل که نذر کربلا شد بی قرارش بهتر است بردن چیزی به دربار کریمان خوب نیست سائل آقا شدن اصلا ندارش بهتر است ما چرا ؟ بیچاره ، آن ها که حسینی نیستند هر که شد وقف محرم روزگارش بهتر است فاطمه با گریه اش ما را اسیر خود نمود آری آری گریه اصلا گریه دارش بهتر است نوکری آسوده می میرد که بیند بعد او در غلامی از خودش ایل و تبارش بهتر است سن پیری بیشتر از هر چه باید گریه کرد میوه ی فصل زمستان آبدارش بهتر است روز روشن بود آقا کشته شد پس بعد از این گریه ی ماه محرّم آشکارش بهتر است دارد از خیمه می آید خواهرش ؛ شمر لعین صبر کن گر خواهرش باشد کنارش بهتر است ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شراره می‌‌ کشدم آتش از قلم در دست بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست ؟ . قلم که عود نبود آخر این چه خاصیتی است که با نوشتن نامت شود معطر دست ؟ . حدیث حسن تو را نور می‌ برد بر دوش شکوه نام تو را حور می‌‌ برد بر دست . چنین به آب زدن ، امتحان غیرت بود وگرنه بود شما را به آب کوثر دست . چو دست برد به تیغ ، آسمانیان گفتند : به ذوالفقار مگر برده است حیدر دست ؟ . برای آن‌ که بیفتد به کار یار ، گره طناب شد فلک و دشت شد سراسر دست . چو فتنه موج زد از هر کران و راهش بست شد اسب ، کشتی و آن دشت ، بَحر و لنگر دست . بریده باد دو دستی که با امید امان به روز واقعه بردارد از برادر دست . فرشته گفت : بینداز دست و دوست بگیر چنین معامله‌ ای داده است کم‌ تر دست . صنوبری تو و سروی ، به دست حاجت نیست نزیبد آخر بر قامت صنوبر دست . چو شیر ، طعمه به دندان گرفت و دست افتاد به حمل طعمه نیاید به کار ، دیگر دست . گرفت تا که به دندان ، ابوالفضایل مشک به اتفاق به دندان گرفت لشکر دست . هوای ماندن و بردن به خیمه ، آبِ زلال اگر نداشت ، چه اندیشه داشت در سر ، دست ؟ . مگر نیامدنِ دست از خجالت بود که تر نشد لب اطفال خیل و شد تر ، دست . به خون چو جعفر طیار بال و پر می‌‌ زد شنیده بود : شود بال ، روز محشر ، دست . حکایت تو به ام‌ البنین که خواهد گفت وزین حدیث ، چه حالی دهد به مادر دست ؟ . به همدلی ، همه کس دست می‌ دهد اول فدای همت مردی که داد آخر دست . در آن سموم خزان آن‌ قدر عجیب نبود که از وجود گلی چون تو گشت پرپر دست . به پای‌ بوس تو آیم به سر ، به گوشه چشم جواز طوف و زیارت دهد مرا گر دست . نه احتمال صبوری دهد پیاپی پای نه افتخار زیارت دهد مکرر دست . به دوست هر چه دهد ، اهل دل نگیرد باز حریف عشق چنین می‌ دهد به دلبر دست ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
داغ تو در سراچۀ قلبم چه می‌کند؟ در این فضای کم غم عالم چه می‌کند؟ دل موکبی‌ست وقف پذیرایی از غمت در موکبم امیر دو عالم چه می‌کند؟ چشمی که از شنیدن نام تو اشک ریخت در روضه‌ها و مجلس ماتم چه می‌کند؟ اشکی که آتش دل ما را فرونشاند پیداست با لهیب جهنم چه می‌کند! آن‌کس که صبح و شام برای تو خون گریست با رؤیت هلال محرم چه می‌کند؟ زهرا تمام مدت حمل تو گریه کرد شادی چنین ظهور کند غم چه می‌کند؟ زینب رشیده بود و کنار غمت خمید پس مادر تو با کمر خم چه می‌کند؟ احمد که تاب دیدن بغض تو را نداشت با دیدن مصیبت اعظم چه می‌کند؟ نوح و خلیل و موسی و عیسی چه کرده‌اند؟ یا رب ببین پیمبر خاتم چه می‌کند؟ در قتلگاه تو دل درندگان شکست تنهایی تو با دل آدم چه می‌کند؟.. چشمانم از خجالت لب‌هایت آب شد در دشت خشک، قطرۀ شبنم چه می‌کند؟ بیش از هزار و نهصد وپنجاه و چند گل! با لاله‌زار زخم تو مرهم چه می‌کند؟ ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
من و این روضه ها الحمدلله من و یاد شما الحمدلله من و ماه محرم زنده بودن بود حُسن عطا الحمدلله نبودم، حق مرا سینه زنت کرد شدم اهل بکا الحمدلله من از دامان پاک مادر خود تو را گشتم گدا الحمدلله من از هیئت هزاران خیر دیدم شدم حاجت روا الحمدلله سیاهی عزایت نور محض است که گشته رزق ما الحمدلله رسد روزی که در سجده بگویم رسیدم کربلا الحمدلله؟ ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
دست بر خاکت زدم جانِ مرا آتش زدی با غمت لبهایِ خندانِ مرا آتش زدی ای زمینِ کربلا..آرام تر من زینبم… با همین حسّ ات تو دستانِ مرا آتش زدی ماجرایی در خودت پنهان نمودی تا به کی؟ تو خبر داری که قرآنِ مرا آتش زدی؟ باعثِ تغییر احوالاتی تو ای خاکِ بلا دیدی احوالِ حسین جانِ مرا آتش زدی با چه جرات غصّه را تا قلبِ زینب می بری با چه جرات رازِ پنهانِ مرا آتش زدی کوفیان را جای دادی در میانِ تربتت این چنین قلبِ هراسانِ مرا آتش زدی یک سه ساله دخترک می لرزد از داغِ غمت یک نظر کن دُرّ ِ غلطانِ مرا آتش زدی با علمدارم مدارا کن نکش در علقمه مشگ گفتم..از چه دندانِ مرا آتش زدی می رسد روزی که می بینم تنی عریان شده بین گودالِ لبِ عطشانِ مرا آتش زدی اضطراب انداختی در قلبِ طفلانِ حسین وای اگر بینم که طفلانِ مرا آتش زدی خیمه ها بر پا شده انگار می بینم دمی.. چادر و خرگاهِ یارانِ مرا آتش زدی ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
کاروان از دور می آید به آغوش کویر گرد زیر پای مرکب هاست خورشید منیر از پی اش دل های سر گردان و شیدا و اسیر تا مگر افتنند یک لحظه به دامان امیر شاه می آید به همراهش وزیری همچو شیر شرم دارد باد گرم از بوسه بر طفل صغیر می دهد دم سرزمین نینوا این نوحه را ای شهید کربلا اهلا و سهلا مرحبا خوش به حال من که حالا روی چشمان منی من کویر خشک و تو رضوان و ریحان منی من ترک خورده ز گرما و تو باران منی من بدون روح بودم ؛ حال تو جان منی جان من جانان من امروز مهمان منی من به دامان تواَم یا تو به دامان منی قبله گاه عشق خواهم شد به یُمن مقدت منتظر بودم بیایی چشم بر ره بودمت خوش به حال من که می گردم حریم مکتبت شام من روشن شد از رخسار ماه هر شبت بی قرارم بی قرار ذکر یا رب یا ربت بی قرارم لفظ استرجاع آمد بر لبت ای فدای گرد و خاک مانده روی مرکبت کاش می شد من بیایم پیشواز زینبت خون پاک انبیا با خاک من آمیخته پیش پایت هر پیمبر خون خود را ریخته با اباالفضلت بگو من آشنایم یا حسین تشنه ی یک لحظه لبخند شمایم یا حسین خاکبوسم خاکسارم خاک پایم یا حسین قتلگاهم اولینِ کشته هایم یا حسین هر کجا خواهی روی با خاک هایم یا حسین ذره ذره می شوم پشتت میایم یا حسین جان زهرا مادرت بر چشم من منت گذار در کنار نهر هایم خیمه را کن برقرار درّ دریای شرف هستی و من همچون صدف روضه ها خواندند اینجا انبیاء ما سلف مشتی از خاک مرا برگیر یا مولا به کف ترس در دل داشتم تا اینکه خورشیدِ نجف داد دلداری که ای خاک مطهر لا تَخَف با خودم گفتم مبادا بگذرد از معبرت گر حسین اینجا نماند خاک عالم بر سرت شب که شد با اختران خود را چراغان می کنم دفع شر از خیمه های جان جانان می کنم گر دهی رخصت به من یک لحظه طوفان می کنم خصم را با یک اشاره سنگ باران می کنم زیر پای کوفیان را آتش افشان می کنم خیل شام و کوفه را خاک بیابان می کنم آن سیاهی را دیدی نیست نخلستان من تشنه ی خونند خون کودک مهمان من بانگ دادی بار بگشایید اینجا کربلاست قصد کردی که بمانی باز امر ؛ امر شماست وه که چه غوغایی به میقات بنی هاشم به پاست رشته ی گیسوی حوریه طناب خیمه هاست وقت اجلال نزول دختر خیر النساست گفت با عباس ای ماهم حسین من کجاست دست خواهر را گرفتی و به صحرا سر زدی می شنیدم حرف هایی را که با خواهر زدی می شنیدم آنچه را گفتی برای خواهرت از قتیل اول آل پیمبر اکبرت از تلظّی کردن و خون گلوی اصغرت و از وداع آخر و خون گریه های دخترت از به خاک افتادن عباس امیر لشکرت وای از آن جمله ی آخر که گفتی معجرت بعد فهمیدم چه می گفتی که در گودال شد روضه ای در گوش زینب خواندی و بی حال شد ✍: اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفاً اطلاع دهید. 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
گرچه از دنیا فقط دوچشم تر دارم حسین من ز ثروتمندها هم‌ بیشتر دارم حسین خانه بودم!فاطمه آورد تا اینجا مرا هرکجا مادر بفرماید گذر دارم حسین روضه را جارو زدم قلب‌ مرا جارو زدی حال دیگر داشتم حال دگر دارم حسین هرچه را دارم نگیری! هرچه که دارم تویی من به جز عشق شما چیزی‌ مگر دارم حسین؟! بشنود هرکس که میخواهد ز تو دورم کند مرگ بر من! لحظه ای دست از تو بردارم حیین تو ته‌ گودال رفتی من شدم بالا نشین! از تو دارم آبرویی هم‌ اگر دارم حسین پیش بابایم برایت گریه کردم زود گفت نذر موی اکبرت هرچه پسر دارم حسین آنقدر پای تو میسوزم خودت خاکم کنی با همین بیچارگی خیلی هنر دارم حسین کربلای تو مگر در هیئت و در روضه نیست؟ پس چرا اینقدر من فکر سفر دارم حسین چیزی از دستت نمیخواهم خجالت میکشم آخر از انگشت و انگشتر خبر دارم حسین ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
دشمنش دید که تنها شده است سوی او با هدف جنگ آمد نفسی خواست نفس تازه کند سوی پیشانی او سنگ آمد ---- سنگ تا سجده گهش را بوسید زخم چل ساله او کاری شد طاق محراب ملائک که شکست بر رخ آینه خون جاری شد --- خواست تا با پر پیراهن خود خون جاری شده را گیرد راه باز از حرمله تیری آمد رد شد از سینه و قلبش ناگاه --- قلم از درد به لکنت افتاد نفس شعر از این داغ برید جوری آن تیر دخیلش شده بود که فقط می شدش  از پشت کشید --- نبض عالم به تلاطم افتاد چرخ بی حرکت و گردون بی تاب تا که آن تیر دل از سینه برید خون شتک زد به زمین (کالمیزاب) --- تیر و شمشیر و سنان از هرسو بهر گلکاری باغش آمد دید سخت است پیاده شدنش نیزه داری به سراغش آمد --- حجت الله علی الدنیا را اهل دنیا به قصاوت کشتند پیش چشمان حرم، مولا را بی حیا ها سر فرصت کشتند ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592