eitaa logo
🔸🔹اشعارآیینی🔹🔸
1.5هزار دنبال‌کننده
12 عکس
0 ویدیو
0 فایل
🔹کانون فرهنگی تبلیغی انوارالثقلین 🔹
مشاهده در ایتا
دانلود
از نای من به ناله چو افتاد نای نی عالم شنید از پس آن های‌های نی تو بر فراز نیزه و من در قفای نی آنقدر سنگ خورده‌ام از لابه‌لای نی تا اینکه یافتم سرت از رد پای نی هجران توست آتش و نیزار زینب است قرآن بخوان که حفظ شود آبروی تو رنگین شده است ساقه نی از گلوی تو در حسرتم که نیزه کند شانه موی تو ای منتهای آرزویم گفت‌وگوی تو ای نازنین بناز خریدار زینب است ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای آرزوی عشق، تمنا کنم تو را در شاه بیت عاطفه انشا کنم تورا پرسند اگر تجلی حسن تو را ز من با آفتاب و آینه معنا کنم تورا تو راز سر به مهری و در سجده از خدا خواهم به آه و ندبه که افشا کنم تو را وقتی اسیر غربت دنیایی خودم در کنج دل بگردم و پیدا کنم تو را شرمنده ام که در اثر روسیاهیم خیمه نشین خلوت صحرا کنم تورا (این دیده نیست قابل دیدار روی تو چشمی دگر بده که تماشا کنم تورا) تا مست فیضتان شوم و مستفیض لطف دعوت به جشن (بزم) زینب کبری کنم تو را روشن ز نور عصمت او عالمین شد تفسیر شادی و غم زینب حسین شد حیدر که بوده زینت هستی عبادتش زینب ز عرش آمده گردیده زینتش زینب، چه زینبی؟ که شده در طفولیت آغوش پنج حجت حق مهد عصمتش زینب، چه زینبی؟ ز همان خردسالگی خواندند صابرین، جبل استقامتش جبریل خاکبوس اتاق جلالتش روح القدس ملازم روح قداستش جایی برای عالم دیگر نمانده است آنجا که هست زینب و علم و فقاهتش هرجا سخن به یاد حسین است لاجرم آید کلام زینب و عشق و محبتش چشمی به سمت سایه ی او هم نرفته است سوگند میخورم به حیا و نجابتش زیبا سروده شاعر دلداده ای که گفت: (زینب عفیفه ای است که در راه عفتش) (عباس می دهد نخ معجر نمی دهد) یک لحظه چادر شرف از سر نمی دهد جز مصطفی که نام علی بی وضو نگفت تفسیر نام او احدی مو به مو نگفت تفصیل شان زینب کبری نگفتنی است چون عارفی که قصه رازِمگو نگفت از چهار سالگی غم زینب شروع شد دنیا به جز حدیث جدایی به او نگفت می خواست از حکایت محسن کند سوال آمد میان حنجره بغض گلو نگفت مادر! دلیل روی کبودت چه بوده است؟ هر قدر کرد دخترکش پرس و جو، نگفت مادر دلش گرفت و زبان باز کرد و گفت: (می زد مرا مغیره و یک تن به او نگفت) (زن را کسی مقابل شوهر نمی زند) (مادر کسی مقابل دختر نمی زند) وقتی سخن ز گرمی فردای محشر است زینب به فرق فاطمیون سایه گستر است او ابر رحمت است به دریای کربلا ماییم قطره ای که به دریا شناور است در ماجرای زندگی زینب و حسین یک روح عاشقانه ولی در دو پیکر است رحمت به روح شاعر دلخسته ای که گفت: ابیات ناب را که چنان درّ و گوهر است (احکام ارث در همه جا چون بیان شود سهمی ز خواهر است و دو سهم از برادر است این امتیاز در خور زینب بود که او میراث عشق را به برادر برابر است) جان ها فدای زینب و قلب صبور او از صبر و از غریبی او دیده ها تر است زینب چه دید روز دهم بین قتلگاه کز گفتن و شنیدن آن قلب، مضطر است آن حنجری که بوسه بر آن داد مصطفی حالا نشان بوسه شمشیر و خنجر است آن سینه ای که مخزن اسرار عشق بود دردا که زیر چکمه شمر ستمگر است ( "والشمرُ جالسُُ" نفس مادرش گرفت) (سر را برید و روبروی خواهرش گرفت) ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هر کس برای توبه مصمم نمی‌شود با صد هزار موعظه آدم نمی‌شود امروز اگر که فرصت توبه هدر دهیم فردا همین مجال فراهم نمی‌شود طاعات ما و حلقۀ پیوند با خدا خالص نبوده است که محکم نمی‌شود نامردی است بندگی لحظه‌ای ما شوق گناه و نافله با هم نمی‌شود باید برای خشکی چشم التماس کرد این چاه خشک یک شبه زمزم نمی‌شود ساکت نباش، حرف بزن با خدا، بگو: من‌ آمدم کنار تو باشم، نمی‌شود؟ شآید که از نگاه تو افتاده‌ام دگر وقتی دلم، شکسته و محرم نمی‌شود در بین خوب‌ها منِ آلوده هم بخر چیزی که از کریمی تو کم نمی‌شود حلوا نخواستم، تو خودت را به من بده حلوا برای غم زده مرهم نمی‌شود جای بهشت، کرب و بلا روزی‌ام کنید بی کربلا بهشت، مجسم نمی‌شود هرکس که‌ آمده قدمی سمت کربلا شرمندۀ رسول مکرم نمی‌شود نان علی و فاطمه را سائلی که خورد دیگر مقابل احدی خم نمی‌شود ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم نامی، به باشکوهیِ زینب، ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی عقیلة‌العرب از عشق دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلف یار و گرفتار می‌کند از چشم یار، قامت دلدار، دیدنی‌ست نام حسین، از لب زینب شنیدنی‌ست آن شیرزن که زینت شیر خدا شود باید امیر قافلۀ کربلا شود در پایمردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است... زن دیده‌اید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟ دربند و سربلند، اسیر و امیروار... زن دیده‌اید اسوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیده‌اید مثل علی بت‌شکن شود؟ غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عطش کربلا ندید شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهل‌بیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت» با «ما رَاَیت»، بندگی‌اش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد... «از هرچه بگذری، سخن دوست خوشتر است» این دخترت، علی! چه‌قَدَر، شکل مادر است! هر بار، تا صدا زده‌ای نام زینبت انگار نام دیگر زهراست، بر لبت آن زهره‌ای که چادر زهراست بر سرش ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش باغ حیاست؛ کوچ بیابانی‌اش مبین فخرُالنّساست؛ بی‌سر و سامانی‌اش مبین... بانوی صبر! صبر سواران سر آمده آه از نهاد مردم عالم، برآمده... «اَمَّن یُجیب» را تو بخوان، بانوی دمشق! ای مُضطری که پیش تو شد سربریده، عشق... بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحب‌زمان شود ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
السلام ای ملیکه ی دنیا السلام ای شفیعه ی عقبی السلام ای زلال تر از اشک السلام ای مطهر والا نوه ی دختری پیغمبر نور چشمان سید بطحا مثل آیینه ی تمام نما روی تو شد خدیجه در زهرا خوش به حال علی که گردیده... ...نام پاک تو زینت بابا صد هزاران فرشته می خواهد تا کشد ناز دختر مولا بال جبریل بالش سر تو سایه بان تو قامت طوبی دور گهواره ات چه می بینم لشگری صف کشیده از حورا همه در نوبت اند تا گیرند بوسه از خاک زیر پای شما قدری آهسته وحی نازل شد بر وجود مقدس طاها کلیات کلام حق گردد بی کم و بیش این چنین معنا واجب الاحترام شد زینب دختر ارشد کنیز خدا هرکه گِرید برای این دختر اجر آن می شود معادل با... ...گریه بر غربت امام حسن گریه بر داغ سیدالشهدا مادر عشق دختر حیدر لب کنم باز بهر مدح و ثنا در طریق تو مست باید شد از طهوران باده ی اِلآ هر دلی شد دخیل کوی تو در قیامت نمی شود رسوا ما گدایان بین راه توایم علیا حضرتا تصدقنا کرم ِتوست ورنه کاسه ما به خدا نیست مستحق عطا من چه گویم که آیه ی قرآن ز کراماتتان بود گویا قرص نان تو می کند نازل هل اتی بر سرای آل کسا چه سحرها نماز شب خواندم تا که شاید تو را کنم پیدا همه شب های تو مسیحه ی عشق می دهد بوی لیلةُالمحیا در قنوت تهجدت دیدم رتبه های «مقام محمودا » در رکوع تو جلوه های خضوع سجده ات مست ربی الاعلی در نماز شبت چه ها می دید که حسین گفت التماس دعا نفحات مقدست بانو زنده سازد دو صد مسیحا را شصت و نه بار ذکر یا زینب رمز توحید را کند افشا هرکه آواره ی حسینت شد در حریم تو می کند ماوا خاطرت را ز بس خدا می خواست با حسین آفرید قلب تو را السلام ای شریکه الارباب فانیا للحسین سر تا پا تا که مهر تو در دلم باشد سایه ی عشق؛ بر سرم بادا دستگردان شدی میان حرم تا رسیدی به دامن لیلا کُشتی ارباب عشق بازان را ناز دار خدا دودیده گشا بین هر تار معجرت بینم آیه ی کاملی ز حجب و حیا چادرت محترم تر از کعبه صورتت در حجاب بی همتا در چهل سال گفته همسایه که ندیده است سایه ات حتی کسب فیض از تو کرده ام ِبنین تا که گردیده مادر سقا آمدی تا که پُر کنی جای مادرت را میان بیت ولا آمدی و چه زود می پیچد بین خانه صدای «وا اُمّا» کاش این جا تمام می شد کار تازه آغاز می شود غمها دومین داغ داغ محراب است فرق منشق و ناله ی ابتا سومین غربتت به یک تشت است لب خونین و ذکر واحسنا مادر درد السلام علیک صاحب هر مصیبت عظما جبرییل دلم خبر داده می شوی از حبیب خود تو جدا چه می آید سرت خدا داند الامان الامان ز عاشورا بین گودال بنگری زینب یک گلویی که گشته منحورا ناله هایی ضعیف می آید گوییا در میان هلهله ها هاله ی نور گوشه ی مقتل ناله های غریب واغوثا مادرت بود و دور تا دورش آسیه، مریم، هاجر و حوا ناله می زد حسین را کشتند با لب تشنه بر لب دریا یک سوالی برای من مانده بی جواب ای عقیله ی دنیا تو چه دیدی کسی نمی داند که زدی ناله آه «یا جدا» از چه بر جد خود نشان دادی تن بی سر دو بار با هذا این حسینت مرمل بدما گشته جسمش مقطع الاعضا مو کنان سوی خیمه گاه مرو بهر بوسیدن گلو بازآ سر خود را بلند کن بنگر روی نیزه سری رود بالا کاش دشمن دگر حیا می کرد ختم می شد مصیبتت اینجا بوی جسم حسین می آید ازچهل نعل تازه در صحرا بعد از آن شد رسالتت آغاز ای علمدار صبر روح وفا تویی آن اولین ولی فقیه در زمان امام کرب و بلا این قصیده دگر کنم کوتاه با تمام قصور ای والا دامنت را به گریه می گیرم تا نمایی برات ما امضا نذر کردم اگر رسیدم من زنده در آن حریم و صحن و سرا هر قدم نام تو فقط ببرم تا کنم در حرم به پا غوغا در شب عید خواهشی دارم می پذیری ز نوکرت آیا؟ آبرودار بر گل نرگس بنما تو سفارش ما را از حبیبم بخواه برگردد از سفر آن امام خوبی ها با تمام وجود می گویم اعتقادم میان لوح قضا کافر عشقم و خراب خراب عاشق زینبم به اذن شما ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود که فضا جلوه‌گر از آیت زیبایی بود در بهاری که نسیمش نفس جبریل است گل ناز دگری رو به شکوفایی بود خانه‌ای را که خدا جلوهٔ عصمت بخشید در و دیوار پر از نقش شکیبایی بود تا بیایند به تبریک محمد؛ جبریل، با ملائک همه در حال صف‌آرایی بود به خدا، چشم خدا دست خدا وجه خدا ز جگر گوشهٔ خود گرم پذیرایی بود تا که قنداقهٔ او را به بر آورد حسن حالتی رفت در آنجا که تماشایی بود ساکت از گریه نشد تا که حسینش نگرفت این دو را چون که ز آغاز شناسایی بود دختری داشت در آغوشِ محبت، زهرا که سراپا همه آیینهٔ زیبایی بود دختری داشت سراپای همانند علی زینبی داشت که ذاتش همه زهرایی بود... به علمداری صحرای بلا کرد قیام رهبر قافلۀ عشق به تنهایی بود... ✍: مرحوم 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شراب خانه و میز قمار می خواهد بنی امیّه حمار و خمار می خواهد بنی امیه فقط مردمان بی طرفی به بی تفاوتی روزگار می خواهد بنی امیّه فقط شیعیان نادانی فریب خورده و بی اختیار می خواهد بنی امیّه علی را میانه‌ی میدان بدون دُلدل و بی ذوالفقار می خواهد بنی امیّه امام جماعتی اهلِ نماز و روزه ولی بی بخار می خواهد بنی امیّه امام و رئیس جامعه را عبا به دوش ولی تاجدار می خواهد بنی امیّه سیاستمدار بی خطری که با یزید بیاید کنار می خواهد فریب کار و ندانم بکار و سازش کار از این قبیل سیاستمدار می خواهد بنی امیّه فقط آن شریح قاضی را که وقت فتنه بیاید به کار می خواهد بنی امیّه أبا شهوت و أبا شکمی نزول خواره و بی بند و بار می خواهد که هرچه می کشد اسلام از منیّت ماست حسین جان به کف و جان نثار می خواهد که هرچه می کشد اسلام از جهالت ماست علی بصیرت عمّاروار می خواهد کسی که ماه بنی هاشم است سقّایش حضور در وسط کارزار می خواهد کسی که ماه بنی هاشم است سربندش سپاه حرمله را تار و مار می خواهد کسی که ماه بنی هاشم است مهتابش لبان تشنه، دل بی قرار می خوهد "در انتظار نشستی، در انتظار بایست" هنوز حضرت معشوق، یار می خواهد ✍️: 🔸🔹اشعار آیینی🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
شیعیان حیدریم و خاک پای زینبیم با نگاه لطف زهرا مبتلای زینبیم برکت یک عمر گریه بر برادرهای او لطف فرمودند و حالا ما گدای زینبیم کربلا از ابتدا تا انتها میدان اوست از محرم تا صفر غرق عزای زینبیم در نماز وتر دست گریه کن ها را گرفت ما حسینی گشته از فیض دعای زینبیم رازق چشم تر عشاق تنها زینب است اشک اگر داریم مرهون عطای زینبیم از نجف تا کربلا هر سال جمع زائران میهمان سفرۀ صحن و سرای زینبیم روز محشر لحظۀ یوم یفر من اخیه با نشان سینه زن تحت لوای زینبیم هر مدافع تا زمین افتاد با خونش نوشت تا نفس در سینه ها باقیست پای زینبیم کثرت ایرانیان لشگرش معلوم کرد بیش از هر قوم دیگر ما فدای زینبیم او اسارت رفت تا دین خدا احیا شود ما مسلمانان رنج و غصه های زینبیم تازیانه خورد اما چادرش را پس گرفت تا ابد حیران این حجب و حیای زینبیم ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همۀ بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد عشق عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
پرنده پر زد و پرواز کرد از چینۀ دیوار دل تنگم صدا می‌زد: مرا همزاد خود پندار خوشا مشتاق تو آغوش باز آسمان باشد خوشا پرواز، پروازی رها بر روی گندمزار که لطف دیگری دارد از آن بالا نظر کردن به پستی‌های این دهکورۀ ناچیز بی‌مقدار خدا در هر مکان حس می‌شود اما از آن بالا به ما نزدیک‌تر، نزدیک‌تر هم می‌شود انگار خدا پرواز بر بام بهشتش را عنایت کرد به مقطوع‌الیدینِ جنگ موته، جعفر طیار همان ماهی که کسب فیض کرد از محضر خورشید که حتی شب به نورانیت او می‌کند اقرار سخاوت‌های آن دست کریمش نُقل هر محفل کرامت‌های او بوده است نَقل کوچه و بازار کسی در فکر تطمیعش نیفتاده‌ست، نه هرگز که عبد مصطفی کی بوده عبد درهم و دینار؟ همه دارایی‌اش را پای این یک جمله می‌بخشد شده ره‌توشه عقبای او «الجار ثم الدار» اگر در راه حاجاتت هزاران پیچ و خم دیدی مسیر استجابت، با نمازش می‌شود هموار نماز جعفر طیار چون گنجینۀ نور است در گنجینه را وا کن از آن ذکر و دعا بردار تمام لحظه‌ها سمت خدا بار سفر بسته‌ست چه فرقی می‌کند جزو مهاجر بود یا انصار؟ که هجرت کرده بود از خود، جهاد اکبر این بوده‌ست تمام لحظه‌ها با نفس اماره‌ست در پیکار «فَمَن... يَرجُو لِقَاءَ رَبِّهِ» در شأن او بوده «فَمِنهُم مَن قَضَىٰ نَحْبَه» از او می‌گفت دیگر بار فیُشبه بالنبی خَلقه، فیُشبه بالنبی خُلقه نبی بوده‌ست در صورت، نبی بوده‌ست در رفتار قصیده بر ضریح چشم‌هایش می‌زند بوسه به استقبال آن دلداده می‌آید پیمبروار زمان رجعتش از وادی غربت مصادف شد به فتح قلعۀ خیبر، به دست قامع الکفار هلا برخیز حَسّان! طبع شعرت را شکوفا کن بخوان از پاکی طیّار و از بی‌باکی کرّار از آن سو کوه می‌آمد از این سو مرد دریا دل بلال! الله اکبر سر بده در لحظۀ دیدار ولی دلخونم از تحریف، از تحریفِ زیبایی ولی دلگیرم از تاریخ، از تاریخ پنهان‌کار معاذ ابن جبل عقد اخوت خوانده با جعفر؟! معاذ الله از این نسبت، از این گفتار استغفار تو تنها با علی بودی برادر، با علی تنها حریم «خلوت دل نیست جای صحبت اغیار» به جنگ موته رفتی و علی چشم انتظار تو... خبر آمد خبر چون شعله‌ای افتاد بر نیزار خبر خونین خبر سنگین خبر اشک و خبر تلخ است خبر آمد خبر در خاک و خون غلتیدن سردار که اوج روضه این شد با دهان روزه جان دادی خبر می‌گفت با جام شهادت کرده‌ای افطار دم رفتن همه دیدند پرچم بین دستت بود خبر می‌گفت از افتادن دستان پرچمدار دو بال سرخ از یاقوت داری جای دستانت فدای آن همه از خود گذشتن، آن همه ایثار پس از تو انکسار از چهرۀ شیر خدا می‌ریخت پس از تو می‌شود هفت آسمان روی دلش آوار الهی اینچنین داغی نبیند هیچ‌کس هرگز الهی اینچنین داغی نگردد باز هم تکرار نباشی گرگ‌ها بی‌شک نقاب از چهره می‌گیرند پس از تو عرصه بر شیر خدا هم می‌شود دشوار اگر در ماجرای کوچه شمشیر علی بودی کجا دستان مولا بسته می‌گردید بالاجبار اگر بودی اگر که جای زهرا خطبه می‌خواندی میان شعرها دیگر نمی‌شد حرفی از مسمار نبودی، روزهای بعد تو تاریک شد تاریک حقیقت همچنان خورشید بود، انکار شد انکار علی آن روزها در غصۀ هجران تو می‌سوخت شهادت می‌دهد روز قیامت آن در و دیوار ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
ای چشم‌هایت جاری از آیات فروردین سرشارتر از شاخه‌های روشنِ «والتّین» لبخندهایت مهربان‌تر از نسیم صبح پیشانی‌ات سرمشق سبز سورۀ یاسین ای با تو صبح و عصر و شب «فی أحسَنِ التقویم» ای بی‌تو صبح و عصر و شب دل‌مرده و غمگین ای وعدۀ حتمی! بگو کی می‌رسی از راه کی می‌شکوفد شاخه‌های آبی آمین؟ رأس کدامین ساعت از خورشید می‌آیی صبح کدامین جمعه‌ها با عطر فروردین؟ ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592
هنوز می‌چکد از چشم‌ها بهانۀ تو بیا که سر بگذارد جهان به شانۀ تو برای گریۀ این ابرهای سرگردان کجاست بهتر از آغوش بی‌کرانۀ تو؟... سحر سحر همه جا بادها سراسیمه نفس نفس همه در جست‌وجوی خانۀ تو... و بین باغ خزان‌خیز چارفصل هنوز به انتظار تو قد می‌کشد جوانۀ تو به صبح جمعه قسم! عصر، عصر دلتنگی‌ست بخواه تا بشوم لایق زمانۀ تو ✍: 🔸🔹 اشعار آیینی 🔹🔸 https://eitaa.com/joinchat/4055105555C37d42a3592