eitaa logo
اوراق مجازی؛ امیرحسین هدایتی
212 دنبال‌کننده
223 عکس
33 ویدیو
1 فایل
در خون زد و بر پوستم با استخوانم وا داشت بنویسم که ننویسم...بخوانم ادمین👇 شعری از استاد دارید یا نکته‌ای هست بفرمایید @Benvic
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 روضه‌ی دعوت به شام، خانه‌ی خواهر حاضر و آماده نیست شیعه که باشی محض سلامت مدام آب بنوشی مساله‌ها ساده نیست شیعه که باشی @ashareamirhosienhedayati
🌹 چه کربلاست همین‌جا که پهنه‌ی غم توست چه پر بلاست همین دم که خالی از دمِ توست اگر صدای تو را می‌شناخت می‌دانست که ریزش دل کوه از طنین محکم توست صدا اگر به صدا می‌رسید و کوه به کوه چه خاطرات که از لرزه‌‌های ماتم توست میان آن دو صدا در فضای بین دو کوه همین که دست تو افتاد خاک عالم توست عطش عطش دمِ ساقی گرفتی و دِ بخوان تمام میکده‌ها تکیه‌ی محرم توست @ashareamirhosienhedayati
🌹 الله اکبر از غمت الله اکبر از نقش روی پرچمت الله اکبر ای شکر اولی بر لبت الحمدلله ای ذکر اعلی بر دَمت الله اکبر خلوت نشین آسمانت ابر تیره با مستحبات غمت الله اکبر اذکار تسبیح عقیق اش قطره قطره زیر غبار ماتمت الله اکبر .... آوازه باید بگذرد از بام و سر در دیوانه کن در عالمت الله اکبر @ashareamirhosienhedayati
🌹 تا پاسخ فوری تری از مرگ بگیرم بگذار خودم را بکشم بعد بمیرم خنجر به تُهیگاهِ طوایف نکشیده کو آب که بردارم و آتش که بگیرم ای در همه‌ی راه به من راه نداده آغوش گشودم که تو را هم بپذیرم آزادی و چرخانی و رقصانی و خوش باش من هم که به صد مویه به یک مویِ تو گیرم ای تاب و درخش رخ رخشان تو مهرم ای اوج و فرود نوک مژگان تو تیرم بر صفحه‌‌ی خط خورده قرار است درآیم بر کاغذ آتش زده هم بلکه بگیرم پیوسته به تاریخ قطورِ تو ضعیفم افتاده به جغرافی تار تو اسیرم ناخوانده به خلوت نکشاندم که بگویم آن تکه گلیم تو و این پاره حصیرم آن گوشه که در خوابی با چشم و چراغم این گوشه که بیداری در ذهن و ضمیرم انهارِ روان از بغل چشم تو دریا چون صخره‌‌ی غلتیده کشیدند به زیرم این پوست خشکیده که بیرون زده از من باید چه کند با بدن خرد و خمیرم می‌گویم و بنویس و بگو تا بنویسم تا من خودم این خواجه ابوالفضل دبیرم پروانه‌ی خودسوزی امضا شده‌‌ی شمع با آن قلم تیره بر این تکه حریرم می‌سوزم و ای عشق بگو از که بنالم جز طفل قسم خورده به پیغمبر پیرم قرنی شد و از پیک نسیم‌ات خبری نیست دلواپس آن سلسله جنبان کبیرم صد دست مرا خواندی و برخاست کمینم بگذار بیفتد اگر افتاد مسیرم @ashareamirhosienhedayati
🌹 افسون بتان وسوسه از کار درآمد از کیسه‌‌ی سوراخ هوس مار درآمد کِی زهر به سر نیزه‌ی خورشید خوراندی ای کوه که عکس دو جهان تار درآمد آهنگر بی‌سیرت زنگی زد و انداخت دور سرِ خود گشت و تبردار درآمد از کهنه‌تر از کینه عرق می‌کند این مست ایفاگر نقشی که بدلکار درآمد ما را سَرِمان پیش کشید و دلمان برد دل پس ننشست از سر و سردار درآمد با هر صلواتی که گل سرخ فرستاد یک خنجرش از ساقه‌ی پیکار درآمد تا خونِ دل از گوشه‌ی لب پاک نکرده لبخند گل از قهقه‌ی خار درآمد افسون بتان هنده و حماله درآورد لیلای حسین است که عمار درآمد نی نامه‌ی ساقی زده آتش به دل آب روزی که نواها همه خونبار درآمد فردا شد و فرهاد تو ای وعده‌ی شیرین بر نخل رطب میثم تمار درآمد @ashareamirhosienhedayati
🌹 پیش از آن چیزی که در چشم تو باشم نیستم چشم‌هایت باز باشد تا ببینم کیستم @ashareamirhosienhedayati
🌹 ای دستِ از آستین برآمده پیش از این محکم بگیر زیر سرت را به آستین وقتی به قلب من بزنی، تندتر بزن بشکن بکوب مطربِ موزونِ نازنین بردار ابر دو ابروی ماه را مانند شیشه برق بینداز بر جبین یک لحظه با توقف عالم نفس بگیر بنشان غبار باد و بلندم کن از زمین ای دستبرد رهزن زلف تو پر طلا ای حلقه گشته پنجه به موی تو بی نگین دروازه در سکوت گشودند و الفرار مژگان مگر به هم زدی ای فتنه آفرین این سر، سرِ من است، مهیای اشتباه آن لب، لب تو بود سنا برقِ آتشین بر نکته‌های ریز خودش خط کشید لب روی سر از صدای خودش پا گذاشت مین امید من به آب رخ هفت رنگ کیست! این کیست اینکه نیست امیدم به غیر از این دلواپس غنائم ناقابل‌ات نباش بنگر به دشمنم که چه زیباست روی زمین این از یسار تاخته وقتی زدم به چپ این راست پنجه تا بدرد لشکر از یمین دود از نفس برآورد امروز این کَهَر آتش گشوده روی دو میدان به مَنخَرین ما پوزه‌های خونی و ناکام و تشنه را خشکانده مثل جوهرِ کفران مسلمین بنگر به آن سواره‌ی زیبای بی‌نقاب اما خدا نکرده نه با چشم آن و این دنبال جای پای که افتاده آفتاب او را هدف گرفته کما ندارم از کمین گویی اگر به باد نپیمودم این چنین با نقش پرده‌های جهان می‌کشم کنار یک برگِ فاتح دل اگر خورده بر زمین @ashareamirhosienhedayati
🌹 زندگی هر قدر بی‌رحمانه آزارم کند یا که از حدّ توانم بیشتر بارَم کند چکش بیدادگاهش را بکوبد روی میز کتف بسته در غل و زنجیر احضارم کند از خودم پُتکی بسازد تا خودم را بشکنم با قوانین خودش ابطال و انکارم کند بندی از من بر لبان من مبادا وا شود تا بگیرد زیر دندانی که آزارم کند زندگی دارد مرا با پوزه بندش می‌کشد او که مجبورم کند پس کیست اقرارم کند کیست تا در قفل سلولم کلیدی بشکند در خودم گیرم بیندازد گرفتارم کند با تمام جانورهای درونم می‌درد تا کجا ناکام بنشینم که نشخوارم کند حلقه‌ی تدبیر اعضای تنم را بگسلد با همان زهری که مستم کرده هشیارم کند قرن‌ها با قصه‌ی پروانه خوابیدیم و شمع زندگی با مرگ می‌خوابد که بیدارم کند نامه را دست کسی دادم که دارد می‌رسد می‌رسد تا از سرِ دارم خبردارم کند زندگی این یاوه باف پیر می‌داند چرا هر چه تحقیرم کند خُردم کند، خوارم کند باز هم می‌خواهمش با شوق برمی‌تابمش تا همان روزی که از بوی تو سرشارم کند با سرِ پاشیده می‌دانم کجا افتاده‌ام تا کجا آرنج‌هایت پخشِ دیوارم کند صبح تا شب هر چه دارم می‌کِشم جای خودش فکر کن! هر صبح دستان تو بیدارم کند @ashareamirhosienhedayati
🌹 من نبودم سالها پیش از بهارم رفته بودم پیش از این تغییرها از روزگارم رفته بودم رو به هر جایی که هنگام ورودم بسته باشد با قدم‌هایی که شاید برندارم رفته بودم جاده را صاف از نوک انگشت تاریکم گرفتم رو به هر جا تا ابد پا می‌گذارم رفته بودم از قراری آن که ساعت‌ها نشان دادم نبودم رفته و بیش از حدود انتظارم رفته بودم پیش از آن دستی که زد بر شانه‌ام تا برنگردم از پیِ تحریک پاهای فرارم رفته بودم دیگران دیدند می‌رفتم ولی هرگز نرفتم بعدها آهسته همراه غبارم رفته بودم ماه چشم‌اندازِ بی‌مهتاب! می‌دیدم کجایی بودی و من با رتیل خود به تارم رفته بودم هر کسی از جایی از تاریخ آدم‌ها می‌آمد پس چرا من از همان جا ردّ کارم رفته بودم خیلی آسان بود در گرمای دلگیرت نباشم من که زیر چتر شب کوری به غارم رفته بودم خیلی آسان بود وقتی از کنارم رفته بودی آن زمان‌ها من خودم هم از کنارم رفته بودم اتفاق افتاد با شلیک پی‌در‌پی ولی من مثل شیر از خط جادوی شکارم رفته بودم @ashareamirhosienhedayati
در خجالت خانه‌ی پیران جوانی می‌کنی یا به رسم شیرمردان نوجوانی می‌کنی با دهان شیر فریاد از جگر برداشته با پدر پیش عمویت این‌همانی می‌کنی ای سرت بر دامن خورشید زیر آفتاب شمع بازیگوشی و شیرین زبانی می‌کنی @ashareamirhosienhedayati