اشعار حسینی و آموزش مداحی
#پاسخ_به_سوالات_و_شبهات_اشعار 1 #اشعار_عرفانی #عرفان_و_عاشوراء سلام استاد یه سوال داشتم در مورد شع
#ضمیمه #پاسخ_به_سوالات_و_شبهات_اشعار 1
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#اشعار_عرفانی #عمان_سامانی #مثنوی
#عرفان_و_عاشوراء
ذکر حضرت علی اکبر (ع)
بازم اندر هر قدم،در ذکر شاه
از تعلق گردی آید سد راه
پیش مطلب، سد بابی میشود
چهر مقصد را، حجابی میشود
ساقی ای منظور جانافروز من
ای تو آن پیر تعلق سوز من
در ده آن صهبای جان پرورد را
خوش به آبی بر نشان، این گرد را
تا که ذکر شاه جانبازان کنم
روی در، با خانهپردازان کنم
آن به رتبت، موجد لوح و قلم
و آن به جانبازی ، ز جانبازان علم
بر هدف، تیر مراد خود نشاند
گرد هستی را، بهکلی برفشاند
کرد ایثار آنچه گرد، آورده بود
سوخت هرچ آن آرزو را پرده بود
از تعلق، پردهای دیگر نماند
سد راهی؛ جز علیاکبر نماند
اجتهادی داشت از اندازه بیش
کان یکی را نیز بردارد زِ پیش
تا که اکبر با رخ افروخته
خرمن آزادگان را، سوخته
ماهِ رویش، کرده از غیرت، عرق
همچو شبنم، صبحدم بر گل ورق
بر رخ افشان کرده زلفِ پر گِرِه
لاله را پوشیده از سنبل، زره
نرگسش سرمست در غارتگری
سوده مشک تر، به گلبرگِ تری
آمد و افتاد از ره، با شتاب
همچو طفلِ اشک، بر دامان باب
کای پدر جان! همرهان بستند بار
ماند بار افتاده اندر رهگذار
هر یک از احباب سرخوش در قصور
وز طرب پیچان، سَرِ زُلفِین حور
گامزن، در سایۀ طوبی همه
جامزن، با یار کروبی همه
قاسم و عبدالله و عباس و عون
آستین افشان ز رفعت؛ بر دوکون
از سپهرم، غایت دلتنگی است
کاسب ، اکبر را چه وقت لنگی است
دیر شد هنگام رفتن ای پدر
رخصتی گر هست باری زودتر
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#علی_اصغر_علیه_السلام
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر(ع)
بازم اندر مهد دل طفل جنون
دست از قنداقه می آرد برون
دره التاج گرامی گوهران
آن سبک در وزن و در قیمت گران
ارفع المقدار من کل الرفیع
الشفیع بن الشفیع بن الشفیع
گرمی آتش، هوای خاک ازو
آب کار انجم و افلاک ازو
کودکی در دامن مهرش بخواب
سه ولد با چار مام و هفت باب
مایه ی ایجاد، کز پُر مایگی
کرده مِهرش، طفل دین را دایگی
وه چه طفلی؟ ممکنات او را طفیل
دستِ یکسر کاینات او را به ذیل
اشرف اولاد آدم را، پسر
لیکن اندر رتبه، آدم را پدر
از علی اکبر به صورت اصغرست
لیک در معنی علی اکبرست
ظاهراً از تشنگی، بی تاب بود
باطناً سر چشمه ی هر آب بود
یافت کاندر بزم آن سلطان ناز
نیست لایق تر ازین گوهر، نیاز
خوش ره آوردی، بدان درگاه برد
بر سر دستش به پیش شاه برد
کای شه این گوهر به استسقای تست
خواهش آبش ز خاک پای تست
لطف بر این گوهر نایاب کن
از قبول حضرتش سیراب کن
این گهر از جزع های تابناک
ای بسا گوهر فروریزد به خاک
این گهر از اشک های پر ز خون
می کند الماس ها را، لعلگون
آبی ای لب تشنه، باز آری بجو
بو که آب رفته باز آری بجو
شرط این آبت، به زاری جستن ست
ور نداری، دست از وی شستن ست
#عمان_سامانی ✍
.
#شب_هفتم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#عمان_سامانی ✍
بازم اندر هر قدم،در ذکر شاه
از تعلق گردی آید سد راه
پیش مطلب، سد بابی میشود
چهر مقصد را، حجابی میشود
ساقی ای منظور جانافروز من
ای تو آن پیر تعلق سوز من
در ده آن صهبای جان پرورد را
خوش به آبی بر نشان، این گرد را
تا که ذکر شاه جانبازان کنم
روی در، با خانهپردازان کنم
آن به رتبت، موجد لوح و قلم
و آن به جانبازی ، ز جانبازان علم
بر هدف، تیر مراد خود نشاند
گرد هستی را، بهکلی برفشاند
کرد ایثار آنچه گرد، آورده بود
سوخت هرچ آن آرزو را پرده بود
از تعلق، پردهای دیگر نماند
سد راهی؛ جز علیاکبر نماند
اجتهادی داشت از اندازه بیش
کان یکی را نیز بردارد زِ پیش
تا که اکبر با رخ افروخته
خرمن آزادگان را، سوخته
ماهِ رویش، کرده از غیرت، عرق
همچو شبنم، صبحدم بر گل ورق
بر رخ افشان کرده زلفِ پر گِرِه
لاله را پوشیده از سنبل، زره
نرگسش سرمست در غارتگری
سوده مشک تر، به گلبرگِ تری
آمد و افتاد از ره، با شتاب
همچو طفلِ اشک، بر دامان باب
کای پدر جان! همرهان بستند بار
ماند بار افتاده اندر رهگذار
هر یک از احباب سرخوش در قصور
وز طرب پیچان، سَرِ زُلفِین حور
گامزن، در سایۀ طوبی همه
جامزن، با یار کروبی همه
قاسم و عبدالله و عباس و عون
آستین افشان ز رفعت؛ بر دوکون
از سپهرم، غایت دلتنگی است
کاسب ، اکبر را چه وقت لنگی است
دیر شد هنگام رفتن ای پدر
رخصتی گر هست باری زودتر
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#مثنوی
#عرفان_وعاشوراء
#اشعار_عرفانی
#علی_اکبر
#شب_هشتم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#علی_اکبر_علیه_السلام
#شب_هشتم_محرم
#عمان_سامانی ✍
اکبر آمد با رخ افروخته
خرمن آزادگان را سوخته
ماه رویش کرده از غیرت، عرق
همچو شبنم، صبحدم بر گلورق
بر رخ افشان کرده زلف پُرگره
لاله را پوشیده از سنبل، زره
نرگسش، سرمست در غارتگری
سوده مشک تر، به گلبرگ تری
آمد و افتاد از ره با شتاب
همچو طفل اشک، بر دامان باب
کای پدر جان! همرهان بستند بار
مانْد بارافتاده، اندر رهگذار
دیر شد هنگام رفتن، ای پدر!
رخصتی گر هست، باری زودتر
در جواب از تُنگ شکّر، قند ریخت
شکّر از لبهای شکّرخند ریخت
گفت: کای فرزند! مُقبل آمدی
آفت جان، رهزن دل آمدی
کردهای از حق، تجلّی، ای پسر!
زین تجلّی، فتنهها داری به سر
راست بهر فتنه، قامت کردهای
وه! کز این قامت، قیامت کردهای
نرگست با لاله در طنّازی است
سنبلت با ارغوان در بازی است
از رُخت، مست غرورم میکنی
از مراد خویش، دورم میکنی
گه دلم، پیش تو، گاهی پیش اوست
رو که در یک دل، نمیگنجد دو دوست
بیش از این، بابا! دلم را خون مکن
زادهی لیلا! مرا مجنون مکن
همچو چشم خود به قلب دل، متاز
همچو زلف خود، پریشانم مساز
حایل ره، مانع مقصد مشو
بر سر راه محبّت، سد مشو
«لَن تَنالُوا البِرَّ حتّی تُنفِقُوا»
بعد از آن،«مِمّا تُحِبُّون» گوید او
نیست اندر بزم آن والانگار
از تو بهتر گوهری، بهر نثار
هر چه غیر از اوست، سدّ راه من
آن بت است و غیرت من، بتشکن
جان، رهین و دل، اسیر چهر توست
مانع راه محبّت، مهر توست
آن حجاب از پیش، چون دور افکنی
من، تو هستم در حقیقت، تو، منی
چون تو را او خواهد از من، رونما
رونما شو، جانب او رو نما
خوش نباشد از تو شمشیر آختن
بلکه خوش باشد، سپر انداختن
مژّه داری، احتیاج تیر نیست
پیش ابروی کجت، شمشیر چیست؟
رو، سپر میباش و شمشیری مکن
در نبرد روبهان، شیری مکن
بوسه زن بر خنجرِ خنجرکشان
تیر کآید، گیر و در پهلو نشان
پس برفت آن غیرت خورشید و ماه
همچو نور از چشم و جان از جسم شاه
باز میکرد از ثریّا تا ثَری
هر سر پیکان، به روی او، دری
مست گشت از ضربت تیغ و سنان
بیخودیها کرد و داد از کف، عنان
رو به دریا کرد، دیگر آبِ جو
زی پدر شد آبگوی و آبجو
وقتی از دانندهای، کردم سؤال
که مرا آگه کن، ای دانای حال!
با همه سعیای که در رفتن نمود
رجعت اکبر ز میدان، از چه بود؟
این که میگویند بود از بهر آب
شوق آب آورْد او را سوی باب
خود همی دید این که طفلان از عطش
هر یکی در گوشهای، بنْموده غش
تیغ زیر دست و زیر پا، عقاب
موجزن، شطّش به پیش رو ز آب
بایدش رو آوریدن سوی شط
خویش را در شط درافکندن چو بط
گر در این رازی است، ای دانای راز!
دامن این راز را میکُن فراز
گفت: این رمز است و عارف، واقف است
سرّ حقّ است این و عشقش، کاشف است
اکبر آمد، «العطش»گویان ز راه
از میان رزمگه تا پیش شاه
کای پدرجان! از عطش افسردهام
میندانم زندهام یا مردهام
دید شاه دین که سلطان هُدی است
اکبر خود را که لبریز از خداست
شورش صهبای عشقش، در سر است
مستیاش از دیگران، افزونتر است
مغز بر خود میشکافد، پوست را
فاش میسازد، حدیث دوست را
پس سلیمان، بر دهانش بوسه داد
اندکاندک، خاتمش بر لب نهاد
مُهر، آن لبهای گوهرپاش کرد
تا نیارد سرّ حق را فاش کرد
«هر که را اسرار حق آموختند
مُهر کردند و دهانش دوختند»
#حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#علی_اکبر_ع #عرفان_وعاشوراء
#اشعار_عرفانی
#علی_اکبر
#شب_هشتم محرم
.___________________________
کانال باب الحسین (ع)
https://t.me/Babolhusein
گروه اشعار حسینی
https://t.me/joinchat/TnNArTssrr8vRxab
کانال ایتا
http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af
.
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#وداع
#عمان_سامانی✍
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شه، راه را
دود آهش کرد حیران، شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلا مهلنش بر آسمان
کای سوار سر گران کم کن شتاب
جان من لختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشهٔ چشمی به آنسو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
پس زجان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد، الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته بر گوشش کشید:
کای عنان گیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشقست این، عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو بپا این راه کوبی من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجراز سر، پرده از رخ، وامکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن
هرچه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا کی کم از شیر نری؟!
«اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَالفَرَج»
📚 گنجینة الاسرار
.
.
.
#امام_حسین علیهالسلام
#حضرت_زینب سلاماللهعلیها
#وداع
#عمان_سامانی
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
سیل اشکش بست بر شه، راه را
دود آهش کرد حیران، شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلا مهلنش بر آسمان
کای سوار سر گران کم کن شتاب
جان من لختی سبکتر زن رکاب
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشهٔ چشمی به آنسو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
پس زجان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد، الف را دال کرد
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته بر گوشش کشید:
کای عنان گیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشقست این، عنانگیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو بپا این راه کوبی من به سر
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر در غمم زاری مکن
با صدا بهرم عزاداری مکن
معجراز سر، پرده از رخ، وامکن
آفتاب و ماه را رسوا مکن
هرچه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا کی کم از شیر نری؟!
📚 گنجینة الاسرار
#وداع_امام_حسین
.