eitaa logo
اشعار حسینی و آموزش مداحی
6هزار دنبال‌کننده
271 عکس
204 ویدیو
44 فایل
کانال اشعار حسینی این کانال زیر مجموعه کانال مقتل ضامن اشک است. اشعار بر اساس مطالب مقتل است. http://eitaa.com/joinchat/1055588373C0c7969e8af آی دی برای ارسال اشعار @Yaghoubian آی دی استاد @m_h_tabemanesh
مشاهده در ایتا
دانلود
. علیه السلام علیه السلام دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم هرچه داریم ز آقای خراسان داریم با دم قدسی معشوق ؛نفس تازه کنم تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار سر سودایی خود زینت دروازه کنم سرگذشت من وتو گشته کرمنامه ی عشق هر سحر ،پای مناجات ،دلی تازه کنم تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد اولین بار که دیدم حرمت را گفتم: ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی راهم از حادثه در دولت منصور افتاد تابه خود آمده دیدم که دل از دستم رفت وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد نه بگویم که کلیمم،حرمت عرش خداست اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی در بهشت تو نهم پای، چو با کوهی درد تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم دل بیمار مرا فرصت درمانی ده با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده همچنان زلف پریشان تو آواره شدم به دل خانه خرابم سر و سامانی ده شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم سر این سفره به من رزق فراوانی ده حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده از تو من روزی شبهای محرم خواهم چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن عصر روز عرفه فرصت قربانی ده در حریمت خبر از عرش خدا می آید بوی سیب حرم کرببلا می آید آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود آمدی تا سند شیعگی ما باشی با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود یاد آوارگی شام بلا زنده شود پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین تا غم بی کفن کرببلا زنده شود جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند خواهرش دیدو به گیسوی پریشان کشتند ✍ .
. ای آن که دلت صاف‌تر از جام بلور است از باور ما وصف کمالات تو دور است سوگند به یاسین و به طاها که جمالت تفسیر دعای سحر و سوره‌ی نور است از مقدم تو ای گل گلزار ولایت هرجا نگرم صحبت شادی و سرور است مرغان بهشتی زشعف زمزمه کردند گلزار پُر از نغمه‌ی شیدایی و شور است خورشید جهان‌تابی و در هردل عاشق انوار ولای تو در اشراق و ظهور است تو زاده‌ی موسایی و از قدر و شرافت عیسی دمی و هرنفست نفخه‌ی صور است تو آینه‌ی حُسن خداوندی و در عرش آیات کمالات تو در دست مرور است از رأفت تو نور خدا خیزد و پیداست یک جلوه ز انوار خداوندِ غفور است پر شورتر از باده‌ی عشق تو ندیدم این باده صفابخش‌تر از جام طهور است گر موسم میلاد تو اشکی به رخم ریخت ازشرم دلم بود و مرا شرم حضور است مارا تو مرانی ز در خویش، سلیمان از درگه اکرام تو این حاجت مور است هرکس که به‌دل مهر تو دارد چو «وفایی» این مهر ورا روز جزا برگ عبور است ✍ .
. السلام علیک یا مولانا الرئوف یا علی ابن موسی الرضا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حجت ذات واحد و احدی جلوه‌گاه سمیعی و صمدی ماورای حدود و هر عددی گفتی از حق، ز غیر دم نزدی در دل از مهر توست خط و ردی حضرت ثامن الحجج مددی تو که از نسل "هَل أَتَی" هستی پاره‌ی جسم مصطفی هستی تابش نور مرتضی هستی تو خودت مکه و مِنی هستی در کرم عین مجتبی هستی حضرت ثامن الحجج مددی از قدیم و ندیم سائل‌وار می‌رسیدم به باب این دربار با خضوعی ز عاشقی سرشار محو حُسن و ملاحت دلدار صورتم خیسِ اشک و دل، تبدار حضرت ثامن الحجج مددی من و اجداد من گدایانت ما گدایان خوان احسانت مست صحن و رواق و ایوانت تشنگانیم و فکر بارانت دست امیّد ما به دامانت حضرت ثامن الحجج مددی هر سحر شنبه تا به آدینه دست خورشید بر روی سینه سرکشد بر رواق آئینه با ادب در فضایی عطرینه و سلامی به سبک دیرینه حضرت ثامن الحجج مددی کاش جارو کش شما بودم گوشه‌ای غرق در دعا بودم گرم تسبیح و التجا بودم کاش خاک همین سَرا بودم با تو بودم ز خود جدا بودم حضرت ثامن الحجج مددی هر رواقت بهشت جان من‌ست صحن‌هایت خودِ جنان من‌ست و ضریح تو آسمان من‌ست بی تو بودن فقط خزان من‌ست دوری‌ات خارج از توان من‌ست حضرت ثامن الحجج مددی تو به هر راه خیر آغازی با خبر از غم دل و رازی گر نگاهی به من بی‌اندازی درد من را دوا تو می‌سازی چه بگویم ز تو که اعجازی حضرت ثامن الحجج مددی هر زمانی که دل پریشانم یا پر از خواهش است دستانم یا که دنبال راه درمانم یا که خسته‌ست جسمم و جانم عازم خطّه‌ی خراسانم حضرت ثامن الحجج مددی تا که راهم به کوی تو افتاد آمد از حضرت شما امداد دردهایم همه برفت از یاد مستی‌ام شد نسیم گوهر شاد ذکر من رو به پنجره فولاد حضرت ثامن الحجج مددی خوشی عمرم آن دقایق بود که ز الطاف ذات رازق بود ذکر اذن دخول هق هق بود مست شوقت وجود عاشق بود دل بجز تو ز غیر فارق بود حضرت ثامن الحجج مددی دوست دارم برات جان بدهم وَ خودم را به تو نشان بدهم پرچمت را تکان تکان بدهم در حرم چای زعفران بدهم آب سردی به تشنگان بدهم حضرت ثامن الحجج مددی دل و دینم فقط به دست شماست آن و اینم فقط به دست شماست سین و شینم فقط به دست شماست شرح سینه‌م فقط به دست شماست اربعینم فقط به دست شماست حضرت ثامن الحجج مددی با دلی بی شکیب می‌خوانم من شما را حبیب می‌خوانم مثل یک بی نصیب می‌خوانم با غریب از غریب می‌خوانم شعر یابن‌الشبیب می‌خوانم حضرت ثامن الحجج مددی وای! یابن‌الشبیب! روضه و غم وای! یابن‌الشبیب! درد و الم وای! یابن‌الشبیب! بین حرم عمه‌ام بود و خیل نامحرم سیلی و شعله بود و قامت خم حضرت ثامن الحجج مددی __________________________ .
. السلام علیک یا مولانا الرئوف یا علی ابن موسی الرضا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ به زیر بارش احسان تو دلم تشنه‌ست به نوش جرعه ای عرفان تو دلم تشنه‌ست من آن کویر عطش دیده ام که تا به ابد به قطره قطره باران تو دلم تشنه‌ست من آن فقیر گرفتار بند دنیایم ولی به دیدن ایوان تو دلم تشنه‌ست منی که در حرمت جان تازه میگیرم به گنبد و به شبستان تو دلم تشنه‌ست منم رعیت ناچیز بی سر و پایی که بهر گوشه چشمان تو دلم تشنه‌ست برای پرچم سبز فراز گنبد تو به آن حریم چراغان تو دلم تشنه‌ست ببین که بند دلم بسته شد به خانه تو ببین که سرخوشم و گرم در ترانه تو چو آسمان به زمین یک نگاه نازل کن بیا بیا دل من را به خویش قائل کن کنار سفره جودت صدا بزن ما را بیا و لطف و کرامات خویش کامل کن اگر که بر دل من رنگ و عطر و بویت نیست بیا به جادوی عشقت دل مرا دل کن دمیکه شد دل من لایق حضور شما بیا و در دل من تا به حشر منزل کن برای اینکه بمانم غلام پابستت مرا به غیر خودت عارفانه غافل کن دل خراب مرا با غمت نما آباد به یاد خود دل من را پر از نوافل کن دل خراب من و عشق ناب تو عشق است خماری منو جام شراب تو عشق است به یمن نام کریمت بهار می آید به سینه صبر و شکیب و قرار می آید به زیر سایه ایوان تو چو بنشینم تمام باغ دل من به بار می آید همیشه نام تو از شدت ملاحت و عشق به سینه تا که نشیند وقار می آید به هر صبا که ز مشرق سرآورد خورشید پی ادب به حریمت به کار می آید چو نام پاک تو آید به خاطرم قلبم شبیه آهویی بهر شکار می آید من آهویم که ز دامت رها نمی خواهم فقط به روی لبم یک شعار می آید منم من آهوی سرگشته بیابانی بیا و ضامن شو شه خراسانی به دام حلقه زلفت اسیر یعنی من به پیش دولت عشق فقیر یعنی من به آل پاک علی یادگار یعنی تو به آل پاک علی مستجیر یعنی من کسیکه پاره جسم نبی است یعنی تو غلام ساده و پست و حقیر یعنی من کسی که سلطنتش را خدا نوشته تویی همیشه در بر تو سر به زیر یعنی من کسی که ضجه زند در میان عمق دلش بیا و دست مرا هم بگیر یعنی من رضا و حضرت شمس الشموس یعنی تو و سائل کرم تو نصیر یعنی من غلام حلقه به گوش در سرای توام چه خوش سعادتی ای دلربا گدای توام بیا و دانه بریز و به من بده امداد دوباره پر زده قلبم به سمت گوهر شاد در اوج مستی ام و عقل من شده زایل دوباره غرق جنون میکشم فقط فریاد به خط عشق کنم حک به سینه نامت را که حض برد ز جنون و خرابیم فرهاد به زخم عشق و جنونی که بر دلم باشد نمی رود غم و مهر تو لحظه ای از یاد ببین گره زده ام بند قلب مستم را هزار مرتبه آقا به پنجره فولاد سلام خود به کنار هزار و یک بوسه برای تو بفرستم به روی شانه باد سپرده ام به امانت سرای صحن عتیق دل جنون زده ام را که بوده با تو رفیق نگاه نافذ تو کیمیا کند دل را مقیم میکده هل اتا کند دل را حریم پاک تو ای قبله گاه هفتم عشق غریق معرفت انمـــّـا کند دل را ز کاسه های طلایی چو تر شود هر لب به حوض کوثر و حق آشنا کند دل را صفای صحن و حریم و نگاه بر گنبد پر از طراوت و غرق صفا کند دل را دلیکه بی تو بماند نه دل که قطعه گل است محبتت حرم کبریا کند دل را اشاره ات به گدایی اگر شود شامل خدا گواه که بیت الرضا کند دل را میان این همه دلبر گدای حسن توام مرا به گوشه مقصوره جا بده مولا اشاره ای کن و بر دل صفا بده مولا دلم که خوررده گره کنج پنجره فولاد به یک عیادت نابت شفا بده مولا به زیر پای شریفت که مضجع نور است بیا و بر دل تنگم نوا بده مولا مرا ببر به حرم از همان حریم شریف برات و تذکره کربلا بده مولا جواز سامره و کاظمین و شهر نجف بقیع و گنبد و خیرالورا بده مولا تویی امام رئوف و منم شکسته دلی بیا و لذت عشق خدا بده مولا گدای پست و حقیرم نشسته بین رهت بیا و پادشهم کن به گوشه نگهت کبوترم کن و جلدم کن و بده دانه بریز دانه برایم امیر دردانه چو طوق بندگی خود به پای من بستی ز بندگی تو یابم مقام شاهانه من آب و دانه نخواهم ز سلفگان آقا اگر دهی به فضای حرم مرا خانه منم که از نفست ای همیشه حامی من اسیر حال جنونم مقیم میخانه میان حلقه مستان ز جمع مجنونان منم که شهره جمعم به مست دیوانه منم که در تب عشقت بسوزم ای دلبر منم که شعله گرفتم به سان پروانه الا تجسم عشق ای همیشه خوب و عطوف پناه مرغ دل من رضا امام رئوف ______________________ ✍ ایام .
. شاعر نورم و مضمونم اگر جان دارد طبع من ریشه در آفاق خراسان دارد قلمم میل به مداحی سلطان دارد شعر آزادگی ام بیت فراوان دارد فیض تأیید تو چون شامل این دل گردد شاعر سوخته هم وزن به دعبل گردد کودک طبع مرا صحن تو میدان داده مثل هر روز ضریح تو فراخوان داده باز آغوش به آهوی گریزان داده دل به واگویه ی بارانی مهمان داده زیر چتر کرمت حال گدایان خوب است با تو حال همه ی مردم ایران خوب است هم نفس شد نفست با نفس زائر ها کوچه ی عاطفه ات پر شده از عابر ها عاشق عطر عبایت همه ی شاعر ها نظرت روی به دل هاست نه بر ظاهر ها مثل خورشید درخشنگی ات دائمي است مرهبا عشق كه بخشندگی ات دائمی است کس نفهمید دلم را تو فقط فهمیدی زخم پنهان ز طبیبان مرا هم دیدی من به قهر آمده بودم به حرم خندیدی تا لبم وا به شکایت نشده بخشیدی دور بودیم به ما فیض حرم بخشیدی قبله ی هفتم حق را به عجم بخشیدی دلم از دور چو موجی که تلاطم دارد هر قدم سمت حرم با تو تکلم دارد زائر سوخته دل حق تقدم دارد هر سلام من امیدی به علیکم دارد ما به این درگه امید امید آوردیم رو سفیدیم اگر موی سفید آوردیم بنویسید گنهکار خوش آمد اینجا هر کسی هست گرفتار بیاید اینجا مهربانی به خدا سقف ندارد اینجا شمس سلطان خراسان زده مسند اینجا هر که آید به حرم اهل نظر می گردد هر که باشد متحول شده بر می گردد از نشابور گذشتی و قدمگاه زدی از خراسان به نجف کرببلا راه زدی خانه در روشنی هر دل آگاه زدی سکه با نام علیً ولی الله زدی از ضریحت همه دم برگ شفا میریزد از لب زائرتان عطر دعا میریزد تا ابد روشنی نام تو ممتد شده است مهربانی تو در شهر سرآمد شده است هر که نشناخت تو را حال دلش بد شده است مشهد از دولتی چشم تو مشهد شده است گرچه که قدر تو نشناخته همسایه ی تو خانه در عرش خدا ساخته همسایه ی تو کاش رفتار تو در جامعه الگو بشود شهر از پیروی راه تو خوشبو بشود تیرگی از دل هر طاقچه جارو بشود دوره ی الفت صیاد و آهو بشود کاش در حوزه همه عالم عامل بودند همه ی مردم این ناحیه یک دل بودند من که از کودکی از عشق پریشان بودم عاشق خلوتی صحن رضاجان بودم ساکن سادگی کوچه ی نوغان بودم صبح و شب رو به حرم مرغ غزل خوان بودم فیض همسایگی ات طبع مرا بلبل کرد طبع من در وسط بست طبرسی گل کرد علیه_السلام ✍ .
. علی یعنی بهشتی با بهار و باغ و بارانش علی یعنی زمین با عطر گلهای فراوانش علی یعنی تبسم‌های شرقیِ هَزارانش علی یعنی جهان در گوشه‌ای در خاکِ ایوانش علی یعنی علی ، یعنی به قربانش به قربانش علیٌ حُبُه جُنَّه قسیم النار یعنی او امام الانس و الجِنه هزاران بار یعنی او وصیُ المُصطفی تکرار در تکرار یعنی او  فقط شیر خدا کرار در کرار یعنی او چه گویم شرحِ آنکه تا قیامت نیست پایانش ببینید این مطهر در مطهر در مطهر را تمام دلخوشیِ خانه‌ی موسی بن جعفر را علی یعنی تپش یعنی نفَس زهرایِ اطهر را علی یعنی رضا یعنی جگر حتی پیمبر را علی یعنی مدینه مکه  قربانِ خراسانش دوباره رو به ایوانت امین‌الله‌های ما سلام‌الله‌های ما نگاه و آه‌های  ما به درهای حرم خورده گره گَر راه‌های ما سرِ سال است دورِ تو بگردد ماه‌های ما خداوندا سلامش کن یک ایران است و سلطانش پشیمان می‌شود هرکس ننوشد جامِ سلطانی چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی بگردان جام چشمت را که عالم را بگردانی سلیمانی شود مردی که پیشت کرد دربانی فدای جذبه‌ی چشمی که سلطان شد سلیمانش چنان نوری...که خود را اینهمه پروانه گم کرده که هر زائر که می‌بینی دل دیوانه گم کرده چُنان مجذوب اینجایَم که مستی خانه گم کرده کنارِ آب سقاخانه‌ات پیمانه گم کرده شنیدم از نجف این را فدای صحن و ایوانش هنوز عطر تو از شبهای نیشابور می‌آید هنوز از این ضریحِ نقره بارِ خوشه‌ی انگور می‌آید هنوز از کفشهای زائرانت نور می‌آید هنوز آن روستایی از مسیرِ دور می‌آید دوباره پابرهنه ساده آمد پیش جانانش تو عیدی رو بسوی تو نماز عید می‌خوانیم زیارتنامه را در خانه‌ی خورشید می‌خوانیم تو را ما با قنوت عشق با امید می‌خوانیم خیال ماست راحت تا که بی تردید می‌خوانیم که پیش از عرض حاجت ، حاجتم را داده دستانش همیشه دیده‌ام اینجا مریضی که شفایش دید زنی بر روی سجاده براتِ کربلایش دید کنار بچه‌ای معلول ، مردی گریه‌هایش دید هنوز اشکش به چشمش که... پسر را روی پایش دید من و دارالشفایی که نگفته  نه به مهمانش بیا اُردیبهشتی کن تو این اسفند ماهی را کبوتر کن کبوتر کن کلاغِ روسیاهی را قبول از ما کن  امشب این نمازِ اشتباهی را کمی خرجِ دل ما کن نگاه گاه گاهی را نگاهی نه به من بر مادرم بر دست لرزانش تویی تنها که می‌فهمی سلام آخری‌ها را تویی که دوست میداری دعای آذری‌ها را کنار کفشداری‌ها  مقام پادری‌ها را بجان مادرت تحویل گیر این مادری‌ها را فقط دستم به دامانت فقط دستم به دامانش شبِ جمعه حرم بودم کمی در پشتِ در خواندم نشد در کربلا اما در اینجا از جگر خواندم شنیدم مادرت رفته که از داغِ پسر خواندم دوخط از روضه‌ی اکبر کنارت مختصر خواندم چه بد سرنیزه‌ها کرده پریشانش پریشانش فقط شمشیر می‌آمد فقط تکبیر می‌آمد به بالا نیزه می‌رفت و به پایین تیر می‌آمد به رویِ اِرباً اربایی صدایی پیر می‌آمد خدایا عمه از خیمه اگر که دیر می‌آمد پدرجان داده بود از غم همانجا با علی جانش (حسن لطفی ) ✍ .
. صلوات الله علیه السلام علیک یا مولانا الرئوف یا علی ابن موسی الرضا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ توی این دنیا که مثل قفسه یه امام رضا دارم برام بسه یه امام رضا که معدن سخاس یه امام رضا که خوب و با صفاس یه امام رضا که درمون دله یه امام رضا که حل مشکله تو دلم دنیای دردم که باشه یه گوشه نگاه آقا دواشه به هوای حرمش کبوترم آرزومه بمیرم توی حرم حاجتم یه بوسه از ضریحشه یه نماز تو ایوون طلائیشه تو سرم هوای گوهرشادشه دل خراب پنجره فولادشه تشنه‌ی یه جام سقاخونشم عمریه از کوچیکیم دیوونشم دوست دارم دوباره زائرش بشم کاش بشه تا که مجاورش بشم کاش بشه نوکر زائراش بشم خادم حریم با صفاش بشم کاش بیاد لحظه جون دادن من ساعت آخر و جون کندن من کاش توی خونه قبر من بیاد بابای مهربون امام جواد کاش تو محشر بگیره دست منو نکشه از دستای من دامنو _____________________ .
. السلام علیک یا ابالحسن یا علی بن موسی الرضا *** آفریدند تو را تا که "رضا جان" باشی و خداوند چنین خواست که سلطان باشی قسمت این بود خودت حجّ فقیران باشی به خراسان برسی برکت ایران باشی آبرو داد حریمت به خراسانی ها با تو پر نور شده خانه ی ایرانی ها در امانت همه عالم که امین اللهی هست دلخواه خدا آنچه که تو می خواهی با تو مشهد شده مولا چه زیارتگاهی نه فقط شاه خراسان! که به عالم شاهی ای شهی که همه ی خلق پناهنده ی توست نغمه ی "آمدم ای شاه" برازنده ی توست چون که خورشید شبیه است به خال رویت می شود شمس شموسی لقب دلجویت این عجب نیست که با یک نگه نیکویت روز محشر بشود ضامن ما آهویت هر که شد سائل درگاه تو آقا شده است چشمِ آهو به تو افتاده که زیبا شده است ای که با حیدر کرار تو همنام شدی آمدی مثل علی حامیِ ایتام شدی بس که در زندگی ات آینه ی مام شدی بضعه منّیِ پیغمبرِ اسلام شدی در وجودت چقدر سیرتِ زهرا داری آنچه خوبان همه دارند تو یک جا داری آمدی تا به نگاهی ز همه دل ببری عالم آل محمد تو چه نیکو سیَری علمِ تو داده به آیینِ خدا بال و پری با ولای تو شدم شیعه ی اثنی عشری بیعتِ با تو خدا را زِ دلم کرد رضا شیعه ی هفت امامی نشدم شکرِ خدا از تو کرده است خداوند عجب تکریمی حرمت گشته مهیا به چنین ترسیمی پیش تو راه ندارد به دل ما بیمی غلبه می کند این خاک به هر تحریمی تا به امروز اگر کشور ما پابرجاست علت این است که در سینه ی او صحن رضاست خلقِ عالم به خدا از تو به جز خیر ندید حرمت مثل بهشت است بدون تردید عاشقم رهبرمان را که به صد عشق و امید می رسد محضر تو اولِ هر سال جدید می رسد تا که سخن پیش تو آغاز کند تا که با تو گره از کار وطن باز کند تا بفهمند همه ما کس و کاری داریم ساکنِ کوی رضاییم، چه یاری داریم با شهیدان همگی قول و قراری داریم همه از غیبت مهدی دل زاری داریم العجل مهدی زهرا که اسیر آهیم فرجت را ز غریب الغربا می خواهیم . *** علیه_السلام .
. عالم آل محمد بار دیگر شب گذشت وجلوه گرنورسحرشد با پرستوهای عاشق، دل مهیای سفرشد با هزاران شوروشادی تا مدینه رهسپرشد دیدآن جا شوق وشوری، شادمانی وسروری وادی سینا وطوری، برفلک تابیده نوری سینۀ سینا شدآمجا ازقدوم پورموسی آمد آن مهری که باشد ، روشنای کهکشان ها نوراو رنگین کمانی،بسته روی آسمان ها حُسن او شوری فکنده، دربیانها برزبان ها ازعطا ولطف ایزد، ازبهشت سبزوسرمد هیچ می دانی که آمد، عالم آل محمد آن که علم خویش رابخشیده براو حق تعالی کهکشانی ازستاره، مهردارد رونمایش آسمانی نورونقره، ماه می ریزد به پایش مهرومه ماتند وحیران، درتماشای لقایش این سراسر روشنایی،با فروغی کبریایی با نسیم دلربایی، جلوه ای دارد خدایی جلوه ای که گلشن هستی شده ازاو مصفا روشنای چشم هاشد ، ذره ای ازخاک طوسش ناز دارد برخلایق، هرکسی شدخاکبوسش خوانده اند اورا به دنیا، شمس نه، شمس الشموسش مهرآمد، ماه آمد، با جلال وجاه آمد با دلی آگاه آمد، نورنورالله آمد نورخورشید همه خورشیدهای عالم آرا اوامیر عشق باشد،ملک ایمان کشوراو حک شده نام خدابر،خاتم انگشتراو عرش اعلا مسنداو،تاج تقوا افسر او بنگرای دل عّزو جاهش،برفروغ جلوه گاهش نورایمان درنگاهش،هرکه آید درپناهش کی کند وصل بهشت آرزو ازحق تمنا آن که باشد روضه ای از،باغ جنت مشهد او اجرحج وعمره دارد، یک طواف مرقد او با کبوترها زند پر، به گرد گنبد او هرکه می گردد ندیمش، سائل طبع کریمش مست گردد ازشمیمش، می کند طوف حریمش سعی کن تاگوهری برداری ازاین موج دریا هرکه دارد مهراورا، گوهری شهوار دارد درحریم سینه ی او، مشرق الانوار دارد روکند بردرگه او، هرکه با او کار دارد هرکه می گرددگدایش،زودمی بیند عطایش شرط دین باشد ولایش، من چه گویم درثنایش بضعة منی رسول الله گفتش همچوزهرا روی خاک اونهادی ، چون که روی منفعل را با زلال اشک توبه، صاف کن این آب وگل را وامکن هرگز «وفایی» ازضریحش قفل دل را رو به او هر روز وشب کن، درشرار عشق تب کن نام اورا ذکر لب کن،حاجت خود را طلب کن تا گشاید او گره ازکار ما امروز وفردا ✍ .
. علیه السلام از عشقِ رضا..نبضِ زمان در نوسان است از برکتِ عشقش...نفسم در هیجان است وقتی که دلم محفلِ آشوب و هیاهوست آغوش حرم ،اَمن ترین جای جهان است از آتش عشق پسرِ حضرت موسی در سینه ی سینای دلم، نور نشان است از سمت حریمِ رضوی میرسد انگار وقتی"نفسِ باد صبا مشک فشان است هرگز نشود فاش کسی سرِّ مگویم تا اشک میان من و او، نامه رسان است گل بوته ی اشک است که می‌روید و هر چشم چون شیشه گلابی است که گرم فوران است آغشته به آغوش خدا گشته ضریحش از بس نفس سبز دعا در جریان است صدقافله در قافله بی تاب بهشتند سمت حرمش اینهمه روحی که روان است هر چند که هر صحن به صحنش همه عشق است خوش تر دم آن صحن که نقاره زنان است از گنبد و گل دسته ی او هیچ نگویم چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است هربار به داد دل غمدیده رسیده است این پنجره عمریست پناه همگان است دنیا و همه دار و نداری که در آن است بی عشقِ ولایت به خدا مفت...گران است سرما یه ی من نوکریِ دولت طوس است که ثانیه در ثانیه اَش گنجِ نهان است از سمت گدا پیش کشِ ساحت سلطان کم ارج ترین هدیه همان بخشش جان است .
. صلوات الله علیه مژده یاران نجمه یک دُرِّ ثمین آورده است در مه ذیقعده ماهی بی قرین آورده است با هزاران جلوه آن بانوی عظمی در جهان بهر موسی مظهر جان آفرین آورده است آفرین صد آفرین بعد از خدیجه دوستان بضعه ی ختم رسل این بی قرین آورده است یک جهان فضل و کمال و علم و جود و عدل و داد یک فلک اجلال و ایمان و یقین آورده است گلبنی با رنگ و بوی گلبن باغ نبی تا صفا بخشد به دین در باغ دین آورده است در کرامت چون کریم اهل بیت مصطفی یک کرامت پیشه ی صبر آفرین آورده است یا حسین بن علی ای آفتاب بی زوال حق ز دریای تو این دُرِّ ثمین آورده است در صبوری و عبادت در مناجات و دعا ساجدی مانند زین العابدین آورده است با فروغ و جلوه های باقر بحر العلوم از برای حفظ دین رکن رکین آورده است با جلال صادق آل محمد رهبری از برای مؤمنین و متقین آورده است حضرت موسی بن جعفر یوسف آل علی با هزاران جلوه امشب جانشین آورده است عالِم آل محمد ضامن آهو رضا آن که علم اولین و آخرین آورده است دامن او را بگیر و هرچه می خواهی بخواه دست احسان چون برون از آستین آورده است این طبیب خستگان و دردمندان جهان داروی درد دل اندوهگین آورده است جذبه ی عشقش بنازم یک جهان آزاده را در حریمش از یسار و از یمین آورده است این همه زوار را هر سال و ماه و روز و شب تا ابد از خرمن خود خوشه چین آورده است ای (ترابی) از گدایی درش غافل مشو چون که با خود زاد راه واپسین آورده است. .
. لیلة میلاد مسعود ولیّ حق رضاست پارة جسم نبی چشم و چراغ مرتضاست عالم آل رسول و زادة پاک بتول رهبر ملک قدر فرمانده جیش قضاست دل به رویش داده یوسف بسکه رویش دلفروز جان ز بویش جسته عیسی بسکه رویش جانفراست بوی عطر خلد، ارزانی برای اهل خلد من مشامم را صفا از خاک زوّار رضاست ناز دارد شهر نیشابور بر باغ بهشت ز آنکه خاکش جای پای ناقة آن مقتداست عقد گوهر ریخته، جاری نمودی از دولب آن حدیثی را که بین شیعه زنجیر طلاست منجی خلق دو عالم در دو عالم اوست او ضامن آهو، گرش تنها بخوانی، نارواست درد اگر داری برو از خاک او درمان بگیر مشکل ار داری بیا آری رضا مشکل گشاست دست شرق و غرب از این سرزمین پیوسته دور ز آنکه ایران را بدین فرزند زهرا اتّکاست قدسیان رو بند خاک هر که اینجا زائر است عرشیان گویند آمین هر که را اینجا دعاست طوف قبرش کن که در محشر مقام زائرش فوق زوّار حسین ابن علی در کربلاست سر بخاکش مه که در میزان و در حشر و صراط زائر خود را رهائی بخش از خوف جزاست بشنو از موسای کاظم این روایت را که گفت زائر قبر رضا در عرش زوّار خداست بر فراز قبّه‌اش دارد لوائی سبز رنگ شیعه تا صبح قیامت زنده زیر این لواست گربه عالم بنگری هر کشوری را مرکزی است مرکز ایران اسلامی، خراسان رضاست ✍ .